اهدای جایزه نوبل به یک ترانه‌سرا اتفاق غیرمنتظره نوبل ادبی ۲۰۱۶

 

با اعلام نام «باب دیلن» به عنوان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سال ۲۰۱۶، سیل نظرهای موافق و مخالف جاری شد. بین ایرانی‌ها هم این موضوع استثنایی بر قاعده نبود. بسیاری از ایرانی‌ها شکوه دارند که چرا جایزه‌ی نوبل ادبیات به ترانه‌سرای موسیقی‌دان داده شده است. آنها به نام‌های آشنایی اشاره می‌کنند که سال‌ها است انتظار می‌رود این جایزه را دریافت کنند. گمانه‌زنی‌های روزهای پیش از اعلام برنده‌ی نوبل ادبیات هم حکایت از نام «باب دیلن» نمی‌کرد.

اما اعلام و استدلال کمیته‌ی نوبل ادبیات هم نتوانست مخالف‌های برنده‌ی امسال را راضی کند. کمیته نوبل اعلام کرد: به دلیل خلق بیانی شاعرانه در سنت موسیقی آمریکایی جایزه را به باب دیلن داده‌اند.

سارا دانیلز، دبیر دائمی آکادمی سوئد، در توصیف دیلن گفت که او نمونه بزرگی است و در تمام ۵۴ سال گذشته چنین بوده است. او با خواندن بخشی از شعر‌ «بلوند بر بلوند» دیلن، این شعر را نمونه‌ای از شیوه درخشان قافیه‌پردازی و  ردیف‌سازی و همچنین نمونه‌ای درخشان از روش فکر کردن او دانست.

دانیلز در ادامه گفته است که هر چند این انتخاب غافلگیر‌کننده به نظر می‌رسد، اما اگر به عقب برگردیم، مثلن پنج هزار سال قبل، هومر و سافو را کشف می‌کنیم. آن‌ها متن‌های شاعرانه‌ای می‌نوشتند که قرار بود برای نمایش به کار گرفته شوند. در مورد باب دیلن هم ماجرا همین است. ما هنوز هومر و سافو را می‌خوانیم و از خواندن‌شان لذت می‌بریم.

دیلن در پنج دهه اخیر در موسیقی آمریکا به عنوان یک پدیده مطرح بوده‌ است. او با نام کامل رابرت آلن زیمرمن، متولد ۲۴ می سال ۱۹۴۱ در شهر دولوث ایالت مینه‌سوتاست. این خواننده، آهنگساز، شاعر، و نویسنده آمریکایی، در سبک موسیقی بومی آمریکا صاحب‌نام بود اما در دهه ۶۰ میلادی به سبک راک روی آورد و اشعار عاشقانه راک اند رول روز را با اشعار ادبی و روشنفکرانه کلاسیک در هم آمیخت.

او در به وجود آمدن سبک راک بومی در موسیقی اواسط دهه ۶۰ بسیار تأثیرگذار بود و به شکسپیر هم‌نسلان خود شهرت یافت. برخی از آثار دیلن به عنوان سرود جنبش‌های اجتماعی در دهه ۶۰ مطرح شدند.

bob-dylan-s

***

هر سال نام عده‌ای از نویسندگان برجسته جهان به عنوان برنده احتمالی نوبل ادبی در میان می‌آید، اما در اغلب موارد تصمیم کمیته نوبل در این‌مورد غافلگیرکننده است. بر اساس آخرین گزارش‌ها گمانه‌زنی‌ها و فهرستی که رسانه‌هایی همچون رویترز، آسوشیتدپرس،‌ خبرگزاری فرانسه و جامعه منتقدان ادبی آمریکا منتشر کرده‌اند، هاروکی موراکامی نویسنده سرشناس ژاپنی بیشترین بخت دریافت این جایزه را در سال ۲۰۱۶ دارد. پس از موراکامی، جایگاه دوم گمانه زنی‌ها به شاعر مشهور جهان عرب که سوریه‌ای تبار است یعنی علی احمد سعید(آدونیس) اختصاص یافته و بسیاری از او به عنوان برنده نوبل ادبی ۲۰۱۶ نام می‌بردند بخصوص که چند سالی است این جایزه به یک شاعر اهدا نشده است. در کنار این دو چهره سرشناس ادبیات جهان، نام‌های دیگری هم برای دریافت جایزه نوبل زمزمه می‌شد، گوگی وا تیونگو نویسنده مشهور کنیایی یکی از همین افراد است. او که سال ۱۹۳۸ به دنیا آمده سال قبل هم در فهرست بخت‌های اصلی دریافت جایزه نوبل نامش وجود داشت. این نویسنده اغلب آثارش را به زبان انگلیسی نوشته و سابقه سردبیری مطرح ترین نشریه کنیا را که به زبان گیکویو (زبان محلی کنیا) منتشر می‌شود،‌ در کارنامه اش دارد. بدیهی است که سرشناس‌های آمریکایی هم در لیست احتمالی قرار داشتند. از جمله فیلیپ راث ۸۳ ساله که در ایران هم به دلیل چاپ و ترجمه متعدد آثارش نامی آشناست.

دان دلیلو دیگر نویسنده آمریکایی است که از او هم به عنوان شانس‌های برنده نوبل امسال یاد می‌شد، این داستان نویس و نمایشنامه نویس سرشناس آمریکایی متولد ۱۹۳۶ است و در نیویورک زندگی می‌کند،‌ از این نویسنده هم آثار فراوانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است. سرانجام دو چهره‌ی دیگر هم در فهرست گمانه‌زنی‌ها بودند که میلان کوندرا و سلمان رشدی هستند.

چنانچه در بالا هم گفتم، به این سبب آدونیس در لیست امسال بود که بسیاری فکر می‌‌کردند جایزه امسال به یک شاعر تعلق خواهد گرفت، اما پرنده‌ی اقبال بر شانه‌های دیلن نشست که ترانه‌سرا است و موسیقی‌دان. باید پرسید که مگر ترانه‌سرایی هم نوعی شعر نیست؟ البته زمانی که از ترانه‌سرایی به عنوان ژانر شعر نام می‌برم، منظورم هر نوع ترانه‌ای نیست. مرادم ترانه‌هایی است که در ترکیب‌شان با موسیقی توانسته‌اند جسم و جان مخاطب را خراش دهند و بر چند نسل از مردمان جهان تأثیر بگذارند. باب دیلن یکی از همین ترانه‌سراها است که توانسته است با استفاده از هنر شعر و آمیزش آن با موسیقی، جان و جسم میلیون‌ها انسان؛ پیر و جوان، دختر و پسر، را تحت تأثیر خود به هیجان وادارد و در میدان‌های بزرگ شهرهای اروپا و آمریکا در جنبش‌های مردمی، سروده‌‌هایش زمزمه شود. سروده‌هایی که ترکیبی است از تخیل و اندیشه، لحن و ساخت.

***

باب دیلان جوان

باب دیلان جوان

هیچ ملیتی را نمی‌شناسیم که از موسیقی بی بهره باشد؛ پس باید بپذیریم که موسیقی پدیده‌ای است ذاتی. عواملی که آدمی را به جست وجوی موسیقی می‌کشانده است، همان کشش‌هایی است که او را وادار به گفتن شعر می‌کرده و این پیوند سخت استوار است؛ زیرا شعر در حقیقت موسیقی واژه‌ها و لفظ‌هاست و غنای موسیقی الحان وآهنگ‌ها بیهوده نیست. هیچ ملتی را نمی‌شناسیم که غنای او با نثر باشد، زیرا جمع میان شعر و موسیقی جمع میان موسیقی الحان است. ارسطو شعر را زاییده‌ی دو نیرو می‌داند که یکی غریزه‌ی کلمات است و دیگری خاصیت درک وزن و آهنگ.

می توان تصور کرد که در ابتدا این دو جدا از یکدیگر رشد کرده و سپس به یکدیگر پیوسته اند، اما بهتر این است که بگوییم در آغاز با هم بوده وسپس از یکدیگر جدا شده اند. در این ارتباط، به نظر می آید که در آغاز اصواتی بوده است ولی معنی نداشته، سپس انسان کوشیده است که جای آنها را با واژه‌های مفهوم دار و دارای معانی پر کند که از این رهگذر شعر به وجود آمد.

میان روح آدمی و شعر و موسیقی رابطه ای قوی وجود دارد؛ چرا که روح ما از هماهنگی برخوردار است و اگر موزون نباشد بیمار است و بیماری روح را با شعر و موسیقی است که می توان شفا بخشید، اما هنرمند بودن موهبت خاصی است که تنها افراد حساس از آن برخوردارند؛ شاعر باید خوب ببیند و خوب حس کند. در شعرهای باب دیلن همین ویژگی موج می‌زند که به حق او را برای دریافت جایزه نوبل ادبیات انتخاب کرده‌اند.

هنر موسیقی که ماده ی آن صدا و آهنگ است ابعاد ندارد و جنبه ی روحی آن بی نهایت قوی است، چون حس شنیدن از حس دیدن روحی‌تر است و به علاوه در موسیقی حرکات و جنبش های روحی، روح ما را به حرکت در می آورد و از جانب دیگر برای فهم یک مجموعه متناسب موسیقی حافظه لازم است، چه تمام آن، در آن واحد به گوش نمی رسد و برای لذت بردن از آن باید مجموعه را جزبه جز پیروی کرد؛ پس جنبه ی روحی موسیقی بر جنبه مادی آن غلبه دارد و از موسیقی برتر، هنر شعر است که آخرین مرحله هنرهاست و ماده ی آن سخن است؛ یعنی لطیف ترین ، عالی ترین و معقول ترین آثار انسانی است و صورت و روح آن از تمام هنر ها بیش تر و جامع تمام هنرهاست.

شعر یک هنر جسمانی است که اصل آن روحی است، نیروی الهامی که در آن است به سان موسیقی قوی است، به سان تندیس وضوح دارد و آشکار است. شعر، معانی روحی را آشکارا بیان می نماید و احساسات نهانی را همان گونه که شخصیت ها و مناظر را نشان می دهد، بیان میسازد. واسطه شعر تصور است، نه صدا مانند موسیقی و تصور واسطه بدن و روح است اما به عقیده ی هگل، موسیقی، شعر را تشکیل می دهد، مانند وزن و آهنگ.

این عقیده که موسیقی تاج هنر هاست نتیجه فلسفه مردی بدبین و فیلسوف بزرگی است که شوپنهاور نام دارد، زیرا با آرزوها و دل آدمی سروکار دارد و زبان روح است. موسیقی دان طبع ذاتی جهان را نشان می دهد و لذت می برد. موسیقی دان مانند کسی است که تحت تاثیر خواب مغناطیسی قرار گرفته باشد، سپس نغمه هایی می‌سازد که در هنگام بیداری و حال عادی از عهده ی ساخت آن هرگز بر نمی آید و حتی از درک چگونگی به وجود آوردن آن ناتوان است.

موسیقی مظهر و نمونه ی اراده ی جهان است. آغاز موسیقی از آواز موزون درختان، از ناله ی جویبار و نغمه ی آبشار، غوغای توفان و آشوب امواج شروع می شود. عالیترین نوع موسیقی مربوط به بشر است و غم های او را نشان می دهد؛ پس، بشر، مهمترین موضوع موسیقی است، درست مانند شعر.

سیمین دانشور، در پاسخ این پرسش که به نظر شما شعر به چه هنری نزدیک است؟ پاسخ داد: شعر به موسیقی خیلی نزدیک است. چون شما هر قدر هم که بخواهید شعر سپید یا شعر بی وزن بسرایید، بازهم تا حدودی ناچار هستید یک نوع نظم و یا ضرب یا وزن را رعایت کنید، یک نوع نظم هماهنگ و مدون، رمز موسیقی است. شعر به هر جهت صداست و به قول “فروغ” تنها صداست که می ماند.

افلاطون حکیم و فیلسوف یونانی درباره ی شعر، اعتقادی خصمانه دارد. او شعر را تقلیدی از طبیعت می داند؛ چون جهان را مثلی بیش نمی پنداشت، شعر را هم تصویری می دانست که کودکی به تقلید تصویری دیگر می نگارد. افلاطون شعر را مولود شوق الهام می دانست. به گفته ی دکتر زرین کوب، این شوق و الهام جز تخیل و قدرت شگرف آن چیزی نیست. به باورم کسانی که مخالف دادن جایزه به باب دیلن هستند تکرار پنداشت نادرست افلاطون از یک سو و دین‌خویان از سوی دیگر می‌باشند، زیرا هم دین و هم کسانی که نشان اندیشمند و فرهیخته‌گی را یدک می‌کشند با شعر و موسیقی دشمنی دارند.

خلاصه کنم؛ شعر پدیده عجیبی است. قدمت آن به قدمت زبان است و به همین اندازه نیز عمومیت دارد. آن گونه دریافته‌ایم که انسان‌های اولیه نیز شعر داشته و با آن زیسته اند و به مرور زمان با شکل گیری تمدن، انسان های متمدن نیز به شعر دل بسته و به آن رونق داده اند. برای رونق بهتر شعر هم هماره موسیقی نقشی بسزا داشته است.

این جستار را با کلام زنده یاد شاملو به پایان می‌برم که می‌گفت:

“من فکر می کنم از موسیقی تعریف به درد خوری موجود نیست یا بهتر است بگویم اگر هم هست من ندیده ام، ولی در لغت نامه ذیل این کلمه نکته بسیار قابل تاملی آمده، می نویسد موسیقی را ارسطو یکی از شعب ریاضی برشمرد و فلاسفه اسلامی نیز رای او را پذیرفتند، ولی از آنجا که بر خلاف علوم ریاضی همه قواعد و اصول آن مسلم و تغییر ناپذیر نیست، آن را هنر نیز محسوب داشته اند. در هر حال منظورم همین عبارت آخر است، البته باید متذکر بود که موسیقی هنری است که در آن ریاضیات به کار رفته است نه شاخه ای از ریاضیات که آن را به دلیل تغییر پذیری اصول و قواعدش هنر نیز بدانند. پس رک و راست می توان به این نتیجه رسید که موضوعات هنری و از آن جمله شعر تابع اصول و قواعد مشخصی نیست، علم به شمار نمی آیند و لاجرم قابل تعریف نیست. در هیچ کجای دنیا آن تعریفی که شما دنبالش می گردید از شعر داده نشده، اما در موسیقی، فردریک شوپن را شاعر پیانو می شناسند. در ظاهر امر، مقوله ی موسیقی ربطی به شعر ندارد، اما این قدر هست که نشان بدهد ما به تجربه می دانیم شاعرانگی چگونه حالتی است و به عبارت ساده تر: اگر تعریفی از شعر نداریم، شناختی از آن داریم که به قدر کافی به کار آید.”