نگاهی به اشعار زیبا کرباسی

زیبا کرباسی از جمله شاعران زنی است که هویت زبانی و شعری اش به طور مشخص شکل گرفته و می توان گفت که در راستای کلمه و فرم زبان جایگاه خودش را پیدا کرده است. اشعار زیبا کرباسی بی محابا به نقد عرف های رایج می پردازند و همین پردازش از مشخصه های محرز شعری او است.

نگاه او به زن از دید متفاوتی شکل می گیرد. شعر او و زن رابطه نزدیکی با هم دارند؛ در واقع ارتباط میان آنها ارتباطی عامیانه و قابل درک به صورت همگانی نیست. آنچه که او از زن در اشعارش به تصویر می کشد نگاهی است که می تواند باشد و هنوز وجود ندارد. در بعضی از سطرها شاعر از حد نگاه های معمول اجتماعی فراتر می رود شهامت شاعر در سنت شکنی، بنای روابط  جدید و ساختارهای متفاوت با آنچه که در جریان است ستودنی است.

اگر این زن همین پنجره است

پس آن که باز و بسته می کندش کیست

یا آن که از او بیرون زل می زند چه می کند

تا همین زن که بی پرده خود را از آن ناگهان پرت

می کند!

 

شاعر دوست دارد زن را آن طور که خودش می شناسد به تصویر بکشد. شاعر متفاوت عمل می  کند و نهایت تلاش خود را در شکستن هر آنچه که دیگران انتظار دارند انجام می دهد. بدیهی است کلمات، استعاره ها و جملات هر کدام به نوعی مهارت شاعر را در به تصویر کشیدن و جدال با محیطش نشان می دهد. شاعر ترجیح می دهد که روح زنانه را در تمامی عناصر وجودی  شعرش به جریان درآورد و در نهایت به زیبایی به هر کدام از عناصر موجود می رسد. ارتباط شاعر با طبیعت پیرامونش شکست ناپذیر و پیوسته است.

قدی بلندتر از من علم کرده ای در دلم

از هیچ جا و از کجا و ناگهان چگونه در کی

این دیگر چه صیغه ای است درختِ شنگه

یاقوتی ِدیوانه

کمی کوتاه بیا

خاک و گِل کم می آورم از سرخ

بگذار به قدش بنازد این شاخه ی شمشاد

 

نگاه شاعر به پیرامونش، به نقد پدیده های رایج، جسورانه است، او ترجیح می دهد زنی مقتدر باشد و به جای آنکه زنانگی خود را در بطن جامعه اش پنهان کند آن را فریاد می زند و از هیچ چیز هراس ندارد. کلام و زبان، با شاعر جلو می رود و در نهایت با تکیه بر الفاظ و باورهای مختلف، پایه های مستحکم شعری خود را بنا می نهد.

شاعر می خواهد که منِ ِواقعی خودش را به نمایش بگذارد. منی که در اشعار او حاضر است بدون سرخوردگی و بی توجه به آنچه که ممکن است، او را از حرکت باز دارد، پیش می رود. شاعر از  اشعارش نتیجه می گیرد برای تغییر آمده است. شاعر با قدرتی که در زبان  زنانه اش دارد، می تواند کلمات را به نفع خود در محورهای مختلف شعری پیش ببرد. در واقع شاعر بنای مفهومی شعری اش را بدون توجه به زیرساخت ها و سنت های کهنه بنا می کند.

حالا

انگشتانی که از ماه بیرون کشیده

با ناخن های رنگی نه ماهگی ام را از گریه بلند می کند

به همین سادگی پستانم را در دهان کودکیم می گذارم تا مادرم

بزرگ شود

دیگر صدای گریه ات این سقف زودباور را روی سرم

خراب نمی کند.

 

ارتباط شاعر با کلمه به شیوه ای نو و در عین حال به روانی بیان می شود، در واقع شاعر و کلمه ارتباط عمیقی باهم دارند. در واقع شاعر عناصر و باورهای زنانه خود را بیرون می کشد و از آنها پلی می سازد تا حرفهایش  را با صراحت بیان کند و  پیگیر خواسته هایش در دنیای حقیقی باشد. شاعر از دنیای مجازی و غیر قابل دسترس شاعرانه و زنانه خودش بیرون می آید و در ارتباط با بیرون و جریان حقیقی زندگی، ماهیت زنانه را به نحوی متفاوت به تصویر می کشد. به نظر می رسد آنچه که برای شاعر مهم است در ارتباط قرار گرفتن با ماهیت حقیقی و وجودی خودش به عنوان زنی است که هرگز نخواسته است خود را به واسطه جنسیتش از جامعه خویش جدا کند، بلکه برعکس به عنوان فردی مطمئن به راهش ادامه می دهد.

همه را خاموش کن نلرز

از پله ها پایین بلغز

از خنده های رنگ پریده ی کودکان ِهمسایه بپر نلرز

از باری های کهنه ی نارنجی

از مادرانی که در کالسکه ی کودکان شان عصا حمل می کنند

بگذر   نلرز

 

شاعر در بیان رویکردهای متفاوت اجتماعی، موفق عمل می کند. به نظر می رسد آنچه را که همگان در بیان آن تردید دارند، شاعر در شعر خود به آن می پردازد به این ترتیب نوعی نوآوری در شعرش پدیدار می شود. شاعر ترسی از عرف ها و روابط رایج اجتماع خود و در هم شکستن آنها ندارد، بلکه ترجیح می دهد آنچه را که خود برداشت کرده  است به تصویر بکشد.

در سطح شعر، ستیز با جامعه به چشم می خورد، گرچه اروتیک موجود در شعر حاکی از سرنوشت مشخص شعر نمی باشد، بلکه نشان دهنده نگرش شاعر به روابط حاکم است. برای شکستن این رویه شاعر از هیچ چیز پرهیز نمی کند و تنها پیش می رود. کلمات در ارتباط با هم معناهای اصلی خود را حفظ می کنند و شاعر در این جدال پیروز بازمی گردد.

شاعر میان احساسات زنانه و عواطفش با دنیای بیگانه، ارتباطی عمیق برقرار می کند، در نگاه شاعر هیچ چیز بی معنا نیست، گاهی کلماتی بیان می شوند که اصالت شعر را مشخص می کنند، کلمات بی مرز به کار برده می شوند بی آنکه برای آنها سرانجامی در نظر گرفته شود و به راحتی تمامی فضای شعری را گسترده تر از گذشته می کنند.

با الفبایی که چیده اند

سنجابی که از گونه شهریور گذشت خواب است

بیدارش نمی کنم

ماه قاچ نیست

تاج هم نیست

رخت آویز است

سال بنفشی که در سینه اش گیر کرده

سهم نگار نیست نازنین است

 

به نظر می رسد که شاعر گاه و بیگاه دوست دارد از آن فضاهای زنانه فاصله بگیرد و ماهیت خودش را به صورت مشخص و در عین حال بدون توجه به حد و حصرهای تعریف شده اجتماعی به تصویر بکشد.  ماهیت شعر در سطرهای شعر جای می گیرد اما شناختن و بیرون کشیدن این ماهیت، نشان دهنده ذهن عمیق شاعر در ساختن تناسبات اجتماعی است.

لازم نبود برای خیر مقدم این خانم به به

پیراهنی سرخ به تن کنم

تاج گلی خروس کنم برفرق سرم

توی نافم نگین بکارم

مثل آفتابی داغ شوم در چشم هاش شالاخو فوت کنم تا یخ بزند کبرا ….

 

بیان شاعر از عشق در شعر او، بیان متفاوتی است، شاعر من ِ زنانه اش را برای ستیز به کار می برد و به نظر می رسد که این تغییر ناخودآگاه باشد.  هنر ِشاعر در بیان و وصف نیروها و محرکه های وجودی خودش، فراتر از محدوده عادی زبان است و به نوعی عکس العمل او به اجتماع منکسر و بیمار گونه ای است که شاعر تجربه اش کرده است.  با این حال نگاه او به فرآیندها از مرز خیال می گذرد و در دنیای واقعی رد پای حقیقی اش را به نمایش می گذارد.

از عشق عاشق تر

از جنس باستانی آتش آتش تر

اصلا خود درشت شیطان درشت تر

 

زبان و کلمه تنها راه جدل و ستیز برای معیارهای غلط جامعه می باشند. شاعر  بدون اشاره مستقیم، فضای شعری خودش را گسترش می دهد و زمان، شخصیت و رد پای موازین کم رنگ شده انسانی را می توان با جابجایی کلمات و نشستن متفاوت آنها مشاهده کرد.

در خود که خمیده باشم این جا این گوشه تنها

با گوش های من می بینی

با چشمهایم راه می روی

خیره می شوی

در چشم های آن زن و می پرسی چند چه قدر دوستت می دارم

آن زن را و اینجا که مچاله می شوم از درد

 

در شعرهای زیبا کرباسی آن جسارت زنانه و هویتی که شاید باید سرکوب می شده، وجود خودش را اثبات می کند این هویت زیاد هم از آنچه که از یک زن انتظار می رود، دور نیست و برعکس نمای واقعی شخصیت اوست. شاعر با بیان زنانه و در عین حال جدا از رویکردهای سنتی و قالب های رایج فضای جدید حسی را ایجاد می کند که هم زنانه است و هم در نوع نگاهش فاقد از هرگونه وابستگی حرکت می کند.

ما جا به جا نمی شویم

چیزی عوض نمی شود

با حرف های این همه عوضی که پرتاب می کنید در آسمان آبی ام

حرفی سیاه نمی شود

سرفه میانِ خواب تان گلاب

جا عوض نمی کند ما

حتی اگر گوش خوابانده باشید در تخت خواب و خواب هام

همیشه خواب های دیگری فراهم دارم

جانی که جان می کند از من شعر بر زمینی که

روی پستانم می برم

در لزگی و لی لی

لطافت شاعرانه که منشا آن خودآگاه زنانه است در شعرهای او حاضر می شود. در بسیاری از این موارد ناخودآگاه زنانه با موسیقی و رقص جان می گیرد. ظرافت در طرح آمال و آرزوهای زنانه به همراه موسیقی و رقص، فن بدیعی را در بیان نظم شعری بیان می کند. شاعر در گزینش کلمات و واژگان دقت عجیبی به خرج می دهد و در نهایت تمامی کلمات بار معنایی و عمیقی را به دوش می کشند که بیانگر انگیزه و نگاه شاعر به پیرامون خود می باشد.

فدای کاکل بی استخوانت دل به باد نده

اشتباه نگیر

از آن پرنده ها نیست در تصادفی ناگهان خودکشی شود

لرزه لرزه بگیرد با چله چله برف تب کند

توفان و تگرگ نازش کند سهند روی سینه سنگی

 

شاعر به عنوان یک زن نمی خواهد که از حساسیت های اجتماع خودش فاصله بگیرد، بلکه به نوعی مشخص با آنها ارتباط برقرار می کند و در نتیجه در پاسخ به همین رویکردهای اجتماعی و سیاسی،  عضوی مؤثر از جامعه خود می شود.

همینطور شاعر با حفظ شخصیت مستقل خود با بی پروایی سنت های رایج و تئوریزه شده را در حیطه زبانی خودش به چالش می کشد.  دیدِ شاعر که از ناخودآگاه زنانه او سرچشمه گرفته است نسبت به بسیاری از پدیده های سنتی اجتماع منفی است، به گونه ای که همه آن چیزهایی را که دیگران به عنوان قوانین رایج پذیرفته اند، می شکند؛ جسارت شاعر در طرح نوآوریهای اجتماعی و به سئوال گرفتن آنها در بیشتر سطرهای شعرهای زیبا کرباسی دیده می شود.

در چشمان لهیده ی زنی رو به راه که قاب گرفته بود پنجره

او را و پشت شعرهاش ابر کرده باران می بارید

تا اسب سپیدی که سوارش را خورد و پس نداد

جاده آن چه را که با خود برد

له له . همه همه همه له

لا الله الال له

آنچه که برای شاعر به عنوان یک زن و یک شاعر مهم است، گذر کردن از حیطه های دیکته شده فکری و برپایی دنیای جدیدی می باشد، دنیایی که در تضاد با باورهای سنتی است و در عین حال راه جدیدی را ورای مرزهای ذهنی زنانه اش می گشاید.

ارتباط شاعر با دنیای عاطفی اطرافش ارتباطی پیچیده است. شاعر تمامی ویژگیهای ذهنی و زبانی خود را هنگام ارتباط با این دنیای عاطفی نمی گشاید و بیشتر ترجیح می دهد تا رمزگشایی این پیچیدگی ها را به ذهن خواننده بسپارد.

کبودی سینه ام را بمالد و بگوید جای پای آفتاب است این

لکه ی درشت نمی ماند

تب فنجان قهوه ام را بشوید و لبخندی پاره کند میان شعرهام

لباس های زیر و جوراب های شسته و یک جفت بال

در چمدان نیم بسته

پولهایش را با دست های لرزان از لای سینه در کیف پول

صورتی ام جای دهد

 

از دیگر مشخصه های شعری اشعار زیبا کرباسی، رونمایی از هویت فرهنگی شاعر است. هرچه بیشتر در راستای شعر حرکت می کنیم، با خواندن اشعار، ابعاد بیشتری از این هویت فرهنگی نمایان می شود. اکثر اشعار، جغرافیای ذهنی شاعر را در رونمایی هویت فرهنگی اش نمایان می کنند، انگار که شاعر دوست دارد این هویت را با زبان خودش در سطور شعری به نمایش بگذارد.

شعرم در شهوتی غلیظ تا شعور می آید

آمده ایم در شدن فراتر شدن آماده ایم

باور نمی کنید بفرمایید

در این جشن ترکانه سینه بترکانید

شالاخو.

 

رونمایی هویت فرهنگی به صورتهای مختلفی انجام می شود، گاه این رونمایی با رقص و کلمه و گاهی با ارتباطات مختلف معنایی است، برقراری این ارتباط شعر شاعر را از ترکیب نوی برخوردار ساخته است.

لزگی که پشت خمپاره بلرزد

لزگی که خُم پاره پاره کند رمین بیاشوبد عشق آشوبه کند

خواب در زبان پاره

زبان در خواب مکاره کند

در افت و خیز نفس ها لزگی

پشت و روی هر هوا لزگیِ

روی نعش هر چه قلابی و مُلابی

نگاه شاعر از یک زندگی به زندگی دیگر در جریان است و در عین حال که زبان را حفظ می کند ردپای خاطراتش را نیز برجای می گذارد.

چگونه مرا بی اسب و موج و انار لخت و عور می کنی

بی آنکه بیایی می آیی

قدم در کوچه هایم از دور می کنی

شراب خانه ی مادربزرگ را دوباره انگور می کنی

در ظرف می چینی روی میز

برای من که هرگز شراب نخورده ام

غم را که این همه بیشتر از این همه ست

 

جدا از مفاهیم انتزاعی و مستقلی که شاعر توانایی زیادی در پردازش آنها دارد اشعار زیبا کرباسی نشان دهنده هویت زنی است که هرگز نخواسته است سرکوب شود و در واقع شکل و فرم حقیقی خودش را حفظ کرده است. علاوه بر این شاعر در پردازش به سوژه های متفاوت شعری و بیان رویکردهای جامعه نیز سبک و زبانی نو به کار برده که در همه اینها موفق عمل کرده  و آنچه که در پایان می توان گفت این است که اشعار زیبا کرباسی نمونه ای از تجلی هویت و اصالتی  مستقل است که  در حوزه شعری خودش را به خوبی نمایان کرده است.