از اینجا، از آنجا، از هر جا /۸۲

گذر از تنگه سوق الجیشی جبل الطارق با کشتی و رسیدن به خاک اسپانیا یکی از مسیرهای دریایی زیبایی است که امکان آن همواره میسر نیست. برای رفتن به خاک اسپانیا و دیدن کوه جبل الطارق با کشتی از شهر طنجه در مغرب به شهر تعریف (Tarife) در اسپانیا حرکت کردیم. در بندرگاه بلیت خریدیم و سوار کشتی شدیم. پس از سه ربع سفر دریایی با عبور از گمرک مرزی و اخذ ویزا وارد خاک اسپانیا شدیم. قبلاً مطالب فراوانی از شهر سویل (Sivilla) در بخش خودمختار اندلس در کشور اسپانیا شنیده بودیم، بنابراین از شهر تعریف با اتوبوس به سمت شهر سویل حرکت کردیم. پس از پیمودن چهار ساعت راه با یک راننده ی خوش مشرب به این شهر مهم با جاذبه های زیبای توریستی و تاریخی رسیدیم و محلی مناسب در یکی از هتل های مرکز شهر پیدا کردیم.

سویل یک شهر کاملاً تاریخی با ساختمان های باقی مانده از دوران گذشته است که به طور زیبایی مرمت و نگهداری شده است. این شهر یکی از مراکز مهم حکومت اسلامی اندلسی ها بوده و در جای جای شهر ساختمان ها و یادگارهای آنها با معماری خاص خود که آمیخته ای از معماری رومی، اسلامی و محلی است، دیده می شود. در سال ۷۱۱ میلادی (۹۲ قمری) تعدادی از مسلمانان اموی که خود را به شمال آفریقا و کشور مغرب (مراکش) رسانده و حکومت اسلامی در شمال غربی آفریقا تشکیل داده بودند، تحت فرماندهی طارق بن زیاد که نام وی بر تنگه جبل الطارق مانده است، توانستند با عبور از دریا، بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند و حکومت اندلس را تأسیس کنند. حکومت اندلس از حمله طارق در سال ۷۱۱ میلادی تا انقراض حکومت نصر به سال ۱۴۹۱ یعنی به مدت ۷۸۰ سال در بخش های کوچک تا بزرگ اسپانیا تسلط داشت و آثار فراوانی از آنها در تاریخ سیاسی و اجتماعی آن منطقه باقی مانده تا آن که توسط دولت مرکزی متحد اسپانیا از آن محل بیرون رانده شدند. اکنون هم که ۵۲۵ سال از آن تاریخ گذشته، هنوز سایه حکومت اندلس و زبان عربی بر فرهنگ، قومیت و مسائل اجتماعی جنوب اسپانیا مشاهده می شود، به طوری که در شهر “تعریف” همه چیز حالت یک شهر عربی شبیه شهرهای مغرب (مراکش) را دارد.

شهر سویل در اسپانیا مردمی شاد و خون گرم دارد. این شهر پر از توریست بود که اغلب آنها از شهرهای مختلف اسپانیا و اروپا به آنجا آمده بودند. پیدا کردن کسی که بتوان با او انگلیسی صحبت کرد، کار مشکلی بود. شهر زیر پای توریست ها، کالسکه هایی که اسب ها آن را به حرکت در می آوردند و انسان هایی که اغلب پیاده از اماکن تاریخی بازدید می کردند، بسیار زیبا و دیدنی بود. رودخانه بزرگی از داخل شهر عبور می کرد. در کوچه پس کوچه های زیبا و اغلب کم عرض، رستوران های مختلف مملو از جمعیت بود که مردم تا پاسی از شب در آنها به شور و شادی مشغول بودند. زوج جوانی را مشاهده کردیم که تازه ازدواج کرده بودند. پسرهای جوان یک طرف خیابان با داماد و دخترها طرف دیگر با عروس به آوازخوانی مشغول بودند و با شعار و ترانه های محلی یکدیگر را نشان می دادند. لباس داماد و عروس دیدنی بود و مردم نیز با آنها شادمانی می کردند.

یکی از جلوه های زیبای شهر سویل، وجود سالن هایی بود که در آنها رقص و آواز فلامنکو (Flamenco) که یک رقص سنتی است، به اجرا در می آمد. ما هم در یکی از رقص ها شرکت کردیم. خاستگاه این نوع موسیقی و رقص که با آوای گیتار توام است، ایالت اندلس است ولی ریشه اصلی آن به کولی های اسپانیا برمی گردد. خواننده فلامنکو از عشق و حرمان و ناراحتی های خود، اشعار سوزناک و عاشقانه می خواند و رقاصه با صدای گیتار و همآهنگ با شعرخوانی خواننده با کوبیدن پای خود به روی صحنه، رقص و زیبایی خاصی می آفریند. فرهنگ رقص فلامنکو حاکی از شورش مردم تحت ستم علیه ظلم و دیکتاتوری بوده است. نسل های تحت فشار و سختی از گذشته تا کنون، حتی از زمانی که تحت فشار تفتیش عقاید کلیسای اسپانیا بودند و هم چنین هنگامی که تحت سلطه حکومت اسلامی اندلس قرار داشتند، آرزوی دست یافتن به آزادی و رهایی از بند ستم را از طریق اشعار و گویش های این رقص با آهنگ محلی گیتار، نسل به نسل به یکدیگر انتقال داده اند و هنوز هم به این وسیله با رفتارهای نادرست حکومت رانان (بویژه در دوران حکومت دیکتاتوری فرانکو) مبارزه می کنند، به طوری که امروزه فلامنکو یکی از غنی ترین و فوق العاده ترین فرم های موسیقی مردم طبقات پائین جامعه در جهان به شمار می آید.

spain-10
spain-9
spain-8
spain-7
spain-6
spain-5
spain-4
spain-3
spain-2
spain-1

زیبایی های شهر سویل در شب که توام با نورافشانی های رنگارنگ است، جلوه ای چند برابر پیدا می کند. ساختمان ها، قلعه های تاریخی، کلیساهای بزرگ، مقبره کریستف کلمب (کاشف قاره آمریکا)، برج های بلند، کاخ پادشاهی الکرز با معماری شگفت انگیز، پارک های بزرگ و فروشگاه ها و مال های مدرن و شیک و همچنین رستوران های متعدد سنتی با انواع غذاهای دریایی جاذبه های زیبای این شهر هستند که همواره مملو از توریست است. آنقدر امکانات دیدنی در این شهر وجود داشت که ما اقامتمان در سویل را دو روز تمدید کردیم تا اغلب نقاط دیدنی را مشاهده کنیم. مردم مهربان، آرام و خون گرم سویل در اولین برخورد محبت خود را به انسان نشان می دهند. پیدا کردن جا برای اقامت در روزهای پایان هفته و در تعطیلات در مرکز شهر که نزدیک مناطق تاریخی است، مشکل است.

شهر سویل پیشینه تاریخی غنی دارد و شاهد برخورد تمدن های مختلف در طول تاریخ بوده است. تمدن رومی ها، اسلامی ها و اروپایی ها. در معماری و ساختمان های این شهر می توان آثار این تمدن ها را به خوبی مشاهده کرد و پی برد که سویل قدمتی فراتر از دو هزار سال دارد. در این شهر به راحتی می توان تأثیر تمدن ها و تکنولوژی ها را در اعصار مختلف نسبت به هم پیدا کرد. از روی معماری کاخ ها و قلعه ها و افزودنی های ساختمانی و معماری که در طول صدها سال روی آنها صورت گرفته می توان به فرهنگ حکومت رانان رومی، اسلامی و اسپانیایی پی برد. خوشبختانه این تمدن ها وقتی که به این شهر تسلط پیدا کرده اند، درصدد بر نیامده اند تا آثار قبلی ها را نابود کنند، آنها به سبک و معماری خود به ساختمان های شهر توسعه و رونق داده اند و این یکی از زیبایی ها و شگفتی های شهر سویل است.

پس از سه روز بازدید از سویل با اتوبوس به سمت جنوب اسپانیا برای بازدید از منطقه جبل الطارق حرکت کردیم و با تعویض چند مسیر به جبل الطارق که انگلیسی ها به آن Gibraltar می گویند، رسیدیم. این منطقه تحت کنترل دولت انگلیس است. شاید بتوان گفت که جبل الطارق جزو آخرین ناحیه مستعمراتی انگلیس در جهان است که هنوز سیاست و حکومت انگلیس در آنجا جاری است. این نقطه از جهان که دریچه گذر از دریای مدیترانه به اقیانوس اطلس است از موقعیت سوق الجیشی ممتازی برخوردار است. از همین محل بود که در سال ۷۱۱ میلادی طارق ابن زیاد به اسپانیا حمله کرد و دولت اسلامی اندلس را تشکیل داد. قبل از آن که طارق این منطقه را متصرف شود و نام او بر جغرافیای محل بماند به این آبراه استراتژیک “ستون های هرکول” می گفتند، چون بر اساس افسانه ها گفته می شد که هرکول پهلوان باستانی یونان با فشار بازوهایش تنگه جبل الطارق را بین قاره اروپا و آفریقا ایجاد کرده است.

منطقه جبل الطارق که به علت کوه مرتفع آن اشراف به تنگه دارد در دست هر حکومتی باشد، او می تواند در مواقع اضطراری این آبراه را مسدود کند. بنابراین در سال ۱۷۱۳ میلادی براساس معاهده “اوترخت” این نقطه از جهان به پادشاهی انگلیس واگذار شده و کنترل کامل تنگه از دریا و هوا در دست انگلیسی ها است. اگر چه اسپانیا در صدد است که این منطقه را از انگلیس پس بگیرد ولی تلاش های او تاکنون موفقیت آمیز نبوده و دولت اسپانیا از تجربه حمله انگلیس به جزایر فالکلند که مورد مناقشه با آرژانتین و انگلیس بود، درس هایی آموخته که می داند با زور نمی تواند جبل الطارق را از انگلیسی ها پس بگیرد و راه های مسالمت آمیز هم تاکنون نتیجه ای نداده است. جالب است بدانید بیش از ده میلیون نفر در جبل الطارق زندگی می کنند و ارتش انگلیس بر آن ناحیه اشراف کامل دارد. در مرز اسپانیا و منطقه جبل الطارق همه مقررات ورود به کشور انگلیس رعایت می شود و بازدید کنندگان و توریست ها با ارائه پاسپورت ویزا دریافت می کنند. وقتی که از این مرز رد شدیم و به داخل جبل الطارق رسیدیم، همه چیز به یکباره عوض شد. کوه جبل الطارق از همه جای این منطقه دیده می شد و تمام مغازه ها و رستوران ها و مردم، انگلیسی زبان بودند و شهر شبیه شهرهای انگلیس و لندن بود با اتوبوس های دو طبقه به رنگ قرمز و واحد پول پوند که مخصوص خود منطقه است، ولی دارای ارزش جهانی است. بسیاری از بانک های انگلیسی در آنجا شعبه داشتند و اغلب ساکنان این منطقه یهودی و هندی بودند با زبان رسمی انگلیسی. از لحاظ فعالیت های تجاری این منطقه آزاد و با تمامی کشورهای اروپایی ارتباط دارد و اکنون با توجه به خروج انگلیس از جامعه اروپا، یکی از مشکلات منطقه جبل الطارق چگونگی حفظ این روابط است.

رفت و آمد ما از اسپانیا به منطقه انگلیسی جبل الطارق به راحتی صورت گرفت و مشکلی پیدا نکردیم. از منطقه مرزی با اتوبوس دو طبقه قرمز به مرکز شهر رفتیم و در رستوان برگرکینگ ساندویچی خوردیم و سر تا سر خیابان ها و فروشگاه ها را ظرف مدت سه تا چهار ساعت گشتیم و دوباره از مرز خارج شدیم و به سمت شهر تعریف حرکت کردیم. وقتی به آنجا رسیدیم، آخرین کشتی که ما بلیت دو طرفه آن را داشتیم به مقصد شهر طنجه در مغرب (مراکش) نیم ساعت قبل حرکت کرده بود. ما باید یا در آنجا می خوابیدیم که روز بعد به شهر طنجه با آن بلیت ها برگردیم و یا باید بلیت جدید می خریدیم. با بررسی که انجام دادیم، هتل های شهر “تعریف” مناسب خوابیدن نبودند چون هتل های آن منطقه حتی از هتل های مراکش هم نامناسب تر بودند. بنابراین بلیت جدید کشتی خریدیم و شبانه به سمت طنجه حرکت کردیم. نیم ساعت بعد در طنجه پیاده شدیم و مستقیماً از بندرگاه با یک تاکسی دربست و با پرداخت ۸۵۰ درهم (حدود ۱۰۰ دلار کانادا) از راه اتوبان تازه تأسیس و زیبا با پرداخت عوارض عبور ۶۶ درهم (۸ دلار کانادا) پس از چهار ساعت رانندگی به شهر کنیترا (یا همان قنیطره) در مغرب (مراکش) رسیدیم و از شدت خستگی فوراً به استراحت پرداختیم.

اجرای تئاتر “خروس زری، پیرهن پری” در تورنتو

afsahi-1

هفته گذشته، به همت حسین افصحی، تئاتر “خروس زری، پیرهن پری” نوشته ارزشمند احمد شاملو با تدوین جدید و با موزیک بابک بیات در تورنتو در سالن ریچموند هیل سنتر به نمایش در آمد. هم نسلان من از این داستان و کاست با اجرای زیبا و آهنگ سازی بابک بیات، خاطره های فراوانی دارند. به یاد دارم که ما بارها نوار این داستان را برای فرزندانمان پخش می کردیم، به طوری که هنوز شعرهای زیبای شاملو را به یاد داریم. بویژه آنجایی که “زن مش ماشااله بی درد، مرغ های محله را خبر” می کند و برایشان دانه می ریزد که تند تند تا خروس زری نفهمیده آن را بخورند. نقطه اوج این داستان موقعی بود که روباه حیله گر که خود استاد حقه بازی است با ترفند دوستان خروس زری به علت طمع و تن پروری، به دام می افتد و ارزشی در ذهن کودکان می آفریند که حقه بازها و طمع کارها بالاخره روزی به دام خواهند افتاد. حال اینک پس از سال های سال این اثر با ارزش ادبیات کودکان که یکی از یادگارهای زیبای اسطوره شعر و ادب معاصر کشورمان احمد شاملو است، به همت حسین افصحی که خود خالق اثر پر ارزش دیگری به نام “باز مدرسه ام دیر شد” است در تورنتو برای بچه های نسل دوم و سوم مهاجر به نمایش درآمد.

در این روزگار عجیب و غریب پرداختن به این گونه آثار آن هم در خارج از کشور دست مریزاد دارد و کاری است بس شایسته و متعهدانه، اما توجه به چند نکته بسیار ضروری است. اگر چه اجرای این تئاتر با توجه به امکانات و مقدورات ممکن در حد مطلوب و خوب ارزیابی می شود ولی انسان واقعاً دلش می گیرد. در کامیونیتی ای که برای جشن ها، میهمانی ها و فاندریزینگ های آنچنانی اسپانسرها سر و دست می شکنند و عده ای که دغدغه فرهنگ و آئین های ایرانی در رفتارشان مشاهده نمی شود در برج عاج هایی می نشینند و مردم را به بهانه هایی گرد خود جمع می کنند، ما باید یک تئاتر پر ارزش ایرانی را این گونه با حداقل امکانات و در جایی که فقط دویست نفر بدون استاندارد سالن های نمایشی جای گرفته بودند، به اجرا در آوریم. نمی دانم ارزش گذاری کامیونیتی ما از کارهای فرهنگی با ارزش که به آموزش نسل های آینده که باید پایه گذاران یک کامیونیتی قدرتمند از ایرانیان در آینده باشند، چرا در حد قابل قبولی نمود پیدا نمی کند؟ در هر حال به عنوان فردی که دغدغه نسل های آینده کامیونیتی ایرانی را در تورنتو دارم، می گویم آقای افصحی، خسته نباشید. شما و همکارانتان آنچه را که در توان داشتید به خوبی و بی ریا، به فرزندان ما ارائه دادید و همین بالاترین ارزش گذاری به کارتان است، ولی مطمئن باشید: زمستان با همه قیل و قال / بگذرد ماند سیاهی بر ذغال.

پایدار باشید.

اخبار کتاب و تازه های نشر

*این روزها اظهار نظر و دادن رهنمود توسط افرادی که در یک کار تخصص و شناختی ندارند، در ایران رایج شده است. همان طوری که یک موسسه پزشکی جایزه خود را به محقق و پژوهشگر شاهنامه می دهد، یک کارشناس فوتبال هم از آمار و دلایل کتاب نخواندن صحبت می کند. در این رابطه به بهانه نمایشگاه مطبوعات، امیر حاج رضایی، متخصص فوتبال گفته: “آمارهای منتشر شده از کتاب خوانی فاجعه است. متاسفانه آمار مطالعه در ایران خیلی پائین است و به تازگی شنیده ام که سرانه مطالعه برای هر ایرانی به عدد تک رقمی رسیده است. این روزها صحبت هایی درباره سلطه تکنولوژی مطرح می شود و برخی از دوستان اعتقاد دارند که رشد تکنولوژی باعث کاهش سرانه مطالعه شده است، اما من مخالف این نظر هستم، چرا که پیشرفت تکنولوژی مغایرتی با مطالعه ندارد.” این جاست که آدم به کودنی افکار این گونه افراد پی می برد. ایشان نمی دانند که تکنولوژی رایانه ای امروز اطلاعات گسترده مطالعاتی از جمله کتاب های الکترونیکی فراوانی را به راحتی در دسترس علاقمندان قرار می دهد و کم کم این روش و این تکنولوژی دور را از دست کتاب های چاپی می گیرد و او فکر می کند مطالعه به فرایندی اطلاق می گردد که طرف کتاب را در دست بگیرد و آن را بخواند.

*کتاب ارزشمند “پندارهای ۲” اثر ریچارد باخ با ترجمه دل آرا قهرمان و مهسا یزدانی توسط انتشارات بهجت در ۱۲۸ صفحه و با شمارگان یک هزار نسخه و بهای ده هزار تومان به بازار آمده است. ریچارد باخ نویسنده کتاب معروف “جاناتان مرغ دریایی” است که بر اثر تصادف شدید و مرگبار هواپیمایش در بیمارستان بستری شد. این کتاب حاصل بصیرت های او در حالت رویا، اغماء و بیداری است.

تفکر هفته

بعضی افراد مشکل رفتاری دارند و این ناشی از وضعیت روحی آنان است. این گونه اشخاص صبح زود که ازخواب بر می خیزند، ذهنشان برای آنها سناریو سازی می کند که روز را چگونه و با چه برنامه ای آغاز کنند. اغلب این گونه انسان ها با گیر دادن به خود یا دیگران یا فردی خیالی روز را آغاز می کنند و تا مدت ها نمی دانند چه کنند. در برخورد با این افراد، شما خونسردی خودتان را حفظ کنید و به رفتار او توجهی نشان ندهید تا انرژی اش با درگیری های ذهنی مستهلک شود این گونه افراد در همه جا هستند، در کنار خودتان، در محل کار، در ترافیک شهر، در جامعه و جاهای دیگر….

ملانصرالدین در تورنتو

ملانصرالدین آن عالم بصیر و اهل تفکر و بینش را در پلازای ایرانیان دیدم که به سرعت در حال گذر بود، مشتاقانه به حضورش رسیدم و پس از سلام و احترام، او را کمی ناراحت و کسل یافتم. از حضرتش جویای شرایط شدم، دست مرا گفت و با خود به پلازای پائین تر که تیم هورتونی در آنجا هست برد. پس از آن که دو فنجان قهوه خرید و با هم به گوشه ای نشستیم رو به من کرد و گفت: ” عزیزم این روزها سخت دلم گرفته است. چقدر خوب شد شما را دیدم تا بتوانیم چند دقیقه ای با هم گفتگو کنیم. چون پیدا کردن دوستی که بتوان با او حرف زد و یکدیگر را درک کرد، کم کم در شهر تورنتو دارد به یک خواب و خیال بدل می شود.” آنگاه استاد از علت ناراحتی اش برایم گفت:

“در نزدیکی ما فرد نسبتاً میانسالی زندگی می کند که در ایران دبیر ریاضیات بوده و اکنون مدت دو سال است که به اصرار خانواده به تورنتو آمده است. همسرش به من اطلاع داد که او دو هفته ای است مریض شده و در بستر بیماری خوابیده است. به سراغش رفتم و پس از عیادت وی، هر چه پرسیدم که علت بیماری چیست؟ آیا به دکتر و دارویی احتیاج دارد یا نه؟ جواب مثبتی به من نداد. همسرش که من را به خانواده خودشان نزدیک می دانست سربسته گفت که این استاد ریاضیات در اینجا به هر در که زد شغلی پیدا نکرد و مدتی بود که به دلیوری پیتزا مشغول بود. چند شب پیش هنگامی که سفارش خانواده ای را به در منزل می برد، وقتی که پسر جوانی برای گرفتن پیتزاهای سفارشی و پرداخت وجه آن به دم در می آید، ناگهان او را در آغوش می گیرد و می گوید یادتان می آید که چند سال پیش شما در تهران دبیر ریاضی من بودید و حتی به منزل ما برای تدریس خصوصی می آمدید، لذا قبل از آن که پول پیتزا را پرداخت کند، شتابان داخل منزلشان شد تا موضوع را به مادرش اطلاع دهد. ایشان (یعنی دبیر ریاضی) وضعیت را که این گونه می بیند، پیتزاها را پشت در رها می کند و به سرعت از محل دور می شود و از آن پس دیگر به پیتزا فروشی نرفته و سخت گرفتار ناراحتی روحی و روانی است و همواره از خانواده اش می خواهد او را رها کنند تا به ایران برگردد.”

من با شنیدن صحبت های ملا چیزی برای گفتن نداشتم. اشک را که در چشمان استاد دیدم، با خداحافظی از کنارش دور شدم و تنهایش گذاشتم.

* حسن گل محمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی دانشگاه در ایران بوده و ده ها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است.

Golmohammadihassan@yahoo.com