از اینجا، از آنجا، از هر جا /۸۳

افردی که اهل سیر و سفر هستند می گویند: گاهی مسیر دلپذیرتر از مقصد است، اما من می گویم، همسفر از هر دوتای آن مهمتر است. در چند روز آینده که ما در مغرب (مراکش) هستیم قرار است که من و همسرم مینا با همسفران خوبمان بهمن و زری به اتفاق از شهرهای مهم مغرب دیدن کنیم. روز چهارشنبه ۲۱ سپتامبر صبح زود از خواب برخاستم و مطابق معمول ورزش کردم. زری خانم استانبولی پلو پخته بود. ناهار خوردیم و همه با هم به سمت رباط (RABAT) پایتخت مغرب حرکت کردیم. از قنیطره (KENITRA) تا رباط و شهرهای دیگر مغرب قطارهای خوبی وجود دارد. این خطوط راه آهن یادگار فرانسوی ها است که از دوران تسلط آنها بر مغرب باقی مانده ولی دولت فعلی آنها را بازسازی و توسعه داده است. کرایه قطار از قنیطره تا رباط ۳۲ درهم (۴ دلار کانادا) است و این مسیر حدود سی تا چهل دقیقه طول می کشد.

رباط شهری نسبتاً قدیمی است ولی در حال بازسازی و توسعه است. ساختمان های زیبا و جدیدی در کنار ساختمان قدیمی و سنتی ساخته شده است. در رباط یک تاکسی کرایه کردیم که ما را به نقاط دیدنی شهر ببرد. کرایه این تاکسی ۲۵۰ درهم (حدود ۳۰ دلار کانادا) بود. اولین محلی که بازدید کردیم، محوطه ها و کاخ های قدیمی در روی تپه ای در کنار شهر بود که محل زندگی و استقرار حکومت رومی ها و خاندان المرینی بود. در بناهای قدیمی باقی مانده مقبره پادشاه بن مرین و همسر و فرزندانش قرار داشت. مرینیان جزو طوایف بربرها بودند که از سال ۱۴۲۰ ـ ۱۲۵۸ میلادی در مغرب حکومت کرده اند. کل مجموعه تاریخی در کنار رودخانه ای نه چندان پر آب و مشرف به فضای سبز قرار داشت. در داخل محوطه که در حال بازسازی بود فضای سبز بسیار زیادی قرار داشت. در این محل که به شهر قدیمی یا المدینه القدیمیه معروف است، محوطه های بزرگ، حمام، مدرسه و ساختمان مجلل قرار گرفته بود. مهمترین بنا مربوط به مقبره ابی الحسن المرینی بود. در گوشه راست محوطه نیز مقبره سیدالحسن الامام قرار داشت که رهبر مسلمانان در زمان قدیم بود.

پس از بازدید از تپه های تاریخی به آرامگاه سلطان حسن دوم، پادشاه سابق مغرب رفتیم. در کنار یک مجموعه تاریخی، آرامگاهی مجلل با ساختمان های با شکوه و معماری زیبا ایجاد کرده اند که سلطان حسن و برادر و بستگانش در آن مدفونند. خانواده سلطنتی فعلی مغرب از علویان هستند. این خاندان از سال ۱۶۶۶ میلادی تاکنون در این کشور سلطنت می کنند، یعنی حدود ۳۵۰ سال. آنها از فرزندان و نوادگان امام حسن مجتبی هستند. به همین علت در بالای ساختمان آرامگاه شان گنبد سبز رنگی ساخته شده است. در نقاط ورودی و در داخل ساختمان نگهبان ها با لباس های نظامی و رسمی مستقر بودند و با مردم برخورد خوبی داشتند و با بازدیدکنندگان عکس می گرفتند. بنای آرامگاه از لحاظ معماری در بدنه ها و سقف ها از گچ کاری ها و طرح های زیبای کاشی کاری به سبک هنر مغربی و اسلامی و برای تزئین آن از روکش طلا استفاده شده است. سقف مجموعه آرامگاهی که بالای آن گنبد سبزرنگ است از داخل یک شاهکار هنر قلمکاری روی فلز است.

من با دیدن این بنا به یاد آرامگاه رضا شاه در شهر ری افتادم که با آن چه کردند و چگونه آن بنایی که می توانست به یک موزه تبدیل شود را با مواد منفجره و دینامیت با خاک یکسان کردند. لحظه ای به فکر فرو رفتم و این قصیده خاقانی را به یاد آوردم که در بازگشت از سفر حج به سال ۵۶۹ هجری پس از دیدن طاق کسرا و ایوان مداین سروده بود:

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان

ایوان مداین را آیینه عبرت دان

آنگاه وقتی که به یاد آوردم، خاقانی این بیت را نیز سروده است:

ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما

بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان

ته قلبم رضایتی قابل قبول نشست و زیر لب زمزمه کردم:

بر دیده من خندی کاینجا ز چه می گرید

گریند بر آن دیده کاینجا نشود گریان

سپس اشکی که بی کنترل بر چشمانم نشسته بود پاک کردم و با سرعت از آنجا دور شدم. تا به بازار قدیمی رباط رسیدیم، در داخل جمعیت خودم را گم کردم و به حجره ها و فروشندگان آنها با انواع محصولات سنتی و مدرن خیره شدم. پیاده به مرکز شهر رباط رسیدیم و در کنار پارلمان کشور مغرب با بولوار زیبا و درختان نخل سر به فلک کشیده. شهری قدیمی، شبیه تهران در سال های دهه سی و چهل. روزنامه ها و کتاب های روزنامه فروش در روی زمین و در کنار دکه ای پهن بود. جوانی در حال نواختن گیتار بود و مردم برای او پول می ریختند و درست مقابل پارلمان جمعیت کثیری به علت بیکاری دست به اعتصاب زده بودند و شعارهای تند می دادند و از دولت شغل از دست رفته شان را طلب می کردند. گویی آسمان در همه جا یکرنگ است، جهان اول و جهان سوم ندارد. در هر کشوری طبقه کارگر و پائین جامعه برای حداقل امکانات زندگی در مضیقه هستند.

روز پنجشنبه ۲۲ سپتامبر از قنیطره با قطار به شهر کازابلانکا که بربرها به آن دارالبیضاء می گفتند رفتیم. همان طور که معروف است کازابلانکا (CASABLANCA) عروس شهرهای آفریقا است. بزرگترین شهر مغرب با ۳.۵ میلیون نفر جمعیت، مرکز صنعتی و اقتصادی با بندرگاه واردات و صادرات کالا در کنار اقیانوس اطلس با آب و هوایی معتدل. با شنیدن نام این شهر، همه به یاد فیلم معروف “مایکل کورتیس” می افتند که هنوز هم جزو فیلم های دوست داشتنی سینما است. فیلمی به نام کازابلانکا که علاقمندان بسیاری را راهی آفریقا کرد تا از این شهر دیدن کنند. بلیت قطار از قنیطره تا کازابلانکا برای هر نفر ۱۰۲ درهم (حدود ۱۳ دلار کانادا) بود. ایستگاه قطار این شهر بزرگ و در زیر زمین آن مرکز خرید با برندهای مختلف اروپایی قرار داشت. اولین محل بازدید ما از یک برج و باروی قدیمی و تاریخی بود که روبروی اقیانوس ساخته شده بود و در محوطه آن چهار دستگاه توپ قدیمی قرار داشت که نشان می داد، روزگاری وسیله دفاعی این شهر در مقابل هجوم بیگانگان بوده است. بندرگاه و جرثقیل های مربوط به تخلیه و بارگیری کشتی ها از بالای این برج به خوبی دیده می شدند. شهر با ساختمان های جدید و بلند با رعایت اصول مهندسی و آرشیتکتی زیبایی ساخته شده بود. در عین حال در کنار این معماری مدرن، ساختمان های قدیمی به سبک معماری سنتی حفظ شده بودند که هنوز افرادی در آنها زندگی می کردند.

بزرگترین بنای قابل ملاحظه شهر، مسجد و محل سالن های اسلامی بود که در زمان سلطان حسن دوم ساخته شده بود. این مسجد که به نام مسجد سلطان حسن دوم معروف است با یک منارۀ خیلی بلند چهارگوش و ساختمان ها و سالن های بلند با شبستان های زیبا با معماری مراکشی و اسلامی، مشرف به اقیانوس برای برگزاری نماز و انجام مراسم مذهبی گوناگون بنا شده است. در کنار مسجد نمایشگاهی از نقاشی های مختلف که توسط نقاشان مغربی کشیده شده بودند برگزار بود. از سه نمونه از این نقاشی ها که دارای مفهوم خاصی بودند، عکس گرفتم.

golmohammadi
۱۹
۱۸
۱۷
۱۶
۱۴
۱۳
۱۲
۱۱
۱۰
۸
۷
۶
۵
۴
۲
۱

یکی دیگر از جاهای دیدنی شهر کازابلانکا، بازار سنتی و قدیمی آن بود. مغازه های فرش فروشی، طلا و زیورآلات، مواد غذایی و بویژه انواع ادویه، بسیار زیبا و دیدنی بودند. محصولات چرمی بسیار زیبا، بویژه چرم گاو در آنجا زیاد بود. گردن آویزها، گوشواره ها و لوازم تزئینی زنان که در فرهنگ اعراب به آن توجه خاصی می شود، فراوان بود. جالب است که در روی یکی از دیوارهای قدیمی شهر در بالای ستون ها و درگاهی هایی که به رنگ طلایی ساخته شده بودند، شعار: “الله، الوطن، الملک” را برجسته روی دیوار تعبیه کرده بودند که “خدا، وطن، پادشاه” معنی می داد، مثل شعاری که در زمان رژیم سابق در ایران داشتیم: “خدا، شاه، میهن”. در مغرب میهن از شاه در مرتبه بالاتری قرار داشت. رستوران ها، قهوه خانه های سنتی و حمام های سنتی و عمومی به تفکیک برای مردان و زنان در سرتاسر شهر وجود داشت. باشگاه های بدن سازی، کاراته و هتل های بین المللی، بولوارهای زیبا با اتومبیل های نو و همه جوره، از جلوه های زیبای شهر بودند.

آخرین شهری که بازدید کردیم، شهر قنیطره بود. شهری در سی کیلومتری رباط که آپارتمان دوست من در آنجا بود. قنیطره شهری با جلوه های بسیار خاص سنتی، در حال نوسازی و ایجاد جایگاهی ویژه از لحاظ صنعتی بود. با راه های ارتباطی فراوان و پلی بین طنجه و کازابلانکا. با بازاری قدیمی و جالب. پر از مغازه های ادویه فروشی و زیتون. در ادویه فروشی ها هر نوع سفارشی که داشته باشید، همان جا و جلوی چشم مشتری، ادویه را آسیاب می کنند و به او تحویل می دهند. مغازه های طلافروشی با طرح ها و آویزهای باب پسند عرب ها. شهر قنیطره، از آرامش و ترافیک کمی برخوردار بود. اغلب افرادی که از شلوغی رباط فرار می کنند یا حتی بسیاری از مردم اروپا در این شهر محلی برای استراحت تهیه کرده اند. ساحل، دریای آرام و هوای معتدل و مطلوب از جلوه های خوب قنیطره بود.

چون روز بعد ما مغرب را ترک می کردیم. ناهار میهمان آقای متال دوست بهمن بودیم. آنها از ما با یک غذای محلی و سنتی مغرب به نام کسکوس (COUSCOUS) پذیرایی کردند. کُسکوس (بلغور) دانه های ریزی از گندم و ترکیبات دیگر است که در کارخانه درست می شود. آنها این محصول محلی را با هویج، کدو تنبل و کدو سبز می پزند و در سینی بزرگی که زیر آن پر از انواع گوشت گوسفند و مرغ است، می ریزند. روی سینی سیر داغ با کشمش ریخته می شود. این غذای ناهار روزهای جمعه مغربی ها است. البته آنها دور هم این غذا را با دست می خورند ولی به احترام ما آن روز بشقاب و قاشق و چنگال هم آورده بودند. پس از صرف ناهار محلی، میوه و چای مغربی (مراکشی) خوردیم و من با آقای متال که عراقی است و مهندس برق و سال ها است که در مراکش زندگی می کند و در آنجا ازدواج کرده درباره وضعیت کلی مغرب (مراکش) مصاحبه کردم. خلاصه ی آن که ایشان گفتند به شرح زیر بود:

ـ جمعیت مراکش (مغرب) ۳۲ میلیون نفر است. این کشور مدت ها مستعمره فرانسه بود. اکنون زبان های عربی و فرانسوی هر دو زبان رسمی کشور است. اغلب مردم به زبان فرانسه تسلط دارند. خاندان علویان بیش از سیصد سال است که در مغرب حکومت می کنند. سلطان حسن دوم که اکنون پادشاه است، دارای دکترای علوم سیاسی از فرانسه است. او علاوه بر آنکه پادشاه است، امام جمعه هم هست. در مغرب حدود ۱۲ حزب وجود دارد که چهار حزب از همه مهمترند. حزب اسلامی با حدود ۴۰% آرای اخذ شده اکنون اداره مملکت را در دست دارد. پادشاه در بالای این احزاب و رهبر است و از هیچ حزبی طرفداری نمی کند و اگر احزاب با هم اختلاف پیدا کنند و مجلس و آنها با هم مشکلی داشته باشند، پادشاه بین آنها حکمیت می کند و همه حرف او را قبول دارند. دومین حزب کشور، لیبرال ها هستند که حدود ۲۷% طرفدار دارند. حزب سوم، کمونیست ها هستند با ۱۷% طرفدار و آخرین حزب هم سوسیالیست ها هستند.

کمترین حقوق کارکنان ۲۳۰۰ درهم در ماه است (۲۸۸ دلار کانادا). مردم از وضعیت فعلی چندان رضایتی ندارند. بیکاری زیاد است. ما شاهد بودیم که در چند نقطه از شهر رباط در نزدیکی پارلمان، کارکنان و کارگرانی که شغل خود را از دست داده بودند، به تظاهرات پرداخته بودند. دولت سعی کرده است حداقل های ممکن را برای رفاه مردم فراهم کند ولی عامه افراد از این راضی نیستند. از لحاظ رسیدگی های پزشکی و رفاه عمومی مغرب از بسیاری از کشورهای عربی بهتر است. جالب است در این کشور مردم حق اعتراض و تظاهرات دارند.

اقتصاد مراکش به محصولات کشاورزی، معادن فسفات و درآمدهای توریستی متکی است. در مغرب اتومبیل های سواری و ماشین آلات صنعتی به فرانسه و ایتالیا صادر می شود. چون دستمزد کارگر پائین است، قسمت تمام شده این محصولات قابل رقابت است. همه سوخت مورد نیاز کشور از خارج وارد می شود. بهای بنزین هر لیتر حدود ۸ تا ۹ درهم (یک دلار کانادا) است. گاز در کشور تولید می شود. بودجه تقریبی مغرب حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیارد دلار در سال است. با توجه به سیاست های جدید دولت، کشورهای اروپایی و آمریکایی در حال سرمایه گذاری در مغرب هستند. چون مغرب به کشورهای اروپایی نزدیک است، رفت و آمد و توریست در این کشور زیاد است. از این رو فرهنگ اروپایی و رفتار توریست ها، جوانان مغربی را تحت تاثیر قرار داده و در سنوات اخیر، ساختار اجتماعی کشور تغییر پیدا کرده است، ولی مدیریت و کشورداری طوری است که مردم از دولت و بویژه از پادشاه راضی هستند، درگیری های اجتماعی کم است و ایمنی و حفاظت شهری مطلوب است.

امیدوارم آن چه که در این چند هفته از سفر خودم به خارج از تورنتو نوشته ام، حاوی مطالبی آموزنده برای شما باشد و عشق و علاقه افراد بویژه کامیونیتی ایرانی را برای کار و زندگی در کانادا بیشتر کرده باشد. به قول سعدی شاعر زیبایی ها و عشق ها:

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی

اخبار کتاب و تازه های نشر

*کتاب “در پس کوچه های پاریس” شامل خاطرات صادق هدایت و برادرش به کوشش و گردآوری جهانگیر هدایت، در ۱۴۰ صفحه با شمارگان هزار نسخه، به بهای ده هزار تومان توسط نشر پوینده به بازار آمد. در پشت جلد این کتاب آمده است: “از وزارت امور خارجه استعفا داد. (منظور صادق هدایت است) برای انتشار کتاب “وغ وغ ساهاب” به نظمیه تهران احضار شد. شاکی علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت بود. ولی خانواده هدایت هم از نفوذ و قدرتی بهره می بردند که در مقابل شاکی ایستادگی کنند و این ماجرا بالاخره با این نتیجه پایان گرفت که تأمینات شهربانی از صادق هدایت تعهد گرفت مطلبی ننویسد. او را باید نخستین ممنوع القلم رسمی معاصر ایران نامید.”

تفکر هفته

به شما عزیزان توصیه می کنم که این هفته به زندگی و ترانه های “لئونارد کوهن” توجه کنید و اگر فرصت کردید مقاله زیبا و خواندنی دکتر شهرام تابع محمدی در شهروند شماره ۱۶۲۱ را از دست ندهید. گاهی اوقات انسان از یک شعر، یک ترانه یا یک مقاله به دنیایی دیگر می رود و ذهن و درونش تکان می خورد. اگر این تکان ها و تغییرها نباشد یکنواختی و سکون کیفیت زندگی را از بین می برد. پس همواره در طول هفته و در فراغت اگر کم باشد، حتی چند دقیقه هم که باشد، به چیزهای خوب فکر کنید. شعر بخوانید، ترانه گوش کنید و همواره درون خود را تغییر دهید. کوهن در یکی از اشعارش می گوید:

“یک به یک میهمانان می رسند / گشاده دلان چندین / سوته دلان چندی / آن ها که می رقصند، می رقصند / آنها که می گریند، می گریند / آنها که اصرار دارند کج بروند  / کج می روند و باز گم می شوند / و کس نمی داند شب دارد کجا می رود./”

ملانصرالدین در تورنتو

روزی با استاد بزرگ و انسان پخته حضرت ملانصرالدین که سرد و گرم روزگار را حس کرده است در گوشه دنجی در تورنتو نشسته بودیم و از گوشه و کنار جهان و اخبار و رویدادها سخن می گفتیم. رشته سخن مطابق معمول روز به سیاست کشیده شد و این که دنیا به کجا می رود؟ آن گاه از حضرتش پرسیدم:

“استاد نظر شما در رابطه با انتخاب ترامپ در آمریکا چیست؟” او اظهار داشت: “اگر چه زود است هنوز در این باره قضاوت کردن، ولی باید به این نکته توجه داشت که همواره انسان ها چوب اعمال نسنجیده خود را می خورند. ما باید بپذیریم که جهان همچون کشتی بزرگی است که همه در آن سوارند. عده ای در عرشه نشسته اند به عنوان سرمایه دار، سیاست مدار و افراد بالای جامعه. اگر این گروه به حال آنهایی که در طبقات پائین کشتی جای دارند توجه نکنند. مشکلات عدیده ای به وجود می آید و آن موضوع این است که بزرگان فراموش می کنند که اگر این کشتی که هدایت آن را دارند، دچار حادثه شود همه با هم غرق می شوند. آنهایی که در پائین هستند زودتر و آنهایی که در عرشه هستند دیرتر.

کار دنیا هم به نظر من به این حالت رسیده است. بر اثر غفلت های صورت گرفته عرشه نشینان، افراد پائین کشتی را فراموش کرده اند و این بی توجهی بالاخره روزی اثر ناگوارش را نشان می دهد و اکنون در آمریکا نشان داده است. پس باید صبر کرد و آثار شوم این اشتباهات گذشته را در آینده دید. از قدیم گفته اند: آن که باد می کارد، توفان درو می کند.