“آینده ایران، یک مجموعه فکری با تفکرات متفاوت”، عنوان مصاحبه متفاوتی بود که ​در شهروند این هفته خواندم، در واقع ۳۷ سال پس از یک حکومت برخاسته از جهل و خرافه و عقب ماندگی،​ ۳۷ سال پس از ​راهپیمایی تحصیل کردگان یک ملت در پس یک دجال خون آشام،  و ۳۷ سال پس از رژه های پیراهن سیاهان  موسولینی در خیابان های تهران و دیگر شهرهامان با دعوت به مرگ و جنگ و اعدام، و امروز، در حالی که  جوانان ایرانی برای اثبات سندروم امپراتوری ایرانی (دکتر جهانبگلو در زمینه فرهنگ و هویت ایرانی) خود، از کوروش و داریوش دست کشیده، و سمبل شان تروریست فاشیست هایی مثل قاسم سلیمانی و مافیای پوتین شده اند، و ۳۷ سال پس از ​تعصب و تعصب و تعصب، تعصب همه جناحها، همه تفکرات و همه احزاب، بالاخره روزی رسید که پیشگامانی شروع به “انتقاد از خود” کردند، “آسیب شناسی” را آغاز کردند،  و “راهجویی” را پیشه گزیدند.

​ موانع رشد جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را با انگشت نشان دادند و شجاعانه گفتند:” هر دوی این ها به طور مشخص مانع حرکت اپوزیسیون ایران هستند، برای این که اپوزیسیون در سلطنت و مجاهد که خلاصه نشده. این دو گروه سیاسی با امکاناتی که دارند، راه را بسته اند. مثل این می ماند که یک هواپیمای جت پرقدرت وسط پیست نشسته، ولی خراب شده، در نتیجه هیچ هواپیمای دیگری قدرت پرواز ندارد”، تکلیف دیگر خرد و ریزها هم  که روشن بود و هست.

یادم می آید وقتی امیر انتظام، زندانی سیاسی دائمی رژیم ولایی در سربرگ وب سایت اش نوشته بود: “در دنیا هیچ بن بستی نیست، یا راهی خواهیم یافت، یا راهی خواهیم ساخت”، فکر نمی کردم  روزی به این نتیجه درست برسیم که عاملان ایجاد این بن بست، مدعیان اصلی مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی باشند، ولی چرا فکر نمی کردیم، مگر از دل نظام دیکتاتوری و از دل سالها زندگی در فضای دیکتاتوری، دموکراسی سر بر می آورد؟

به هر حال هر چه هست نیکوست.

کنفرانس آینده ایران در تورنتو از راست: سیاوش اسدپور، نوشین ثابتی، بهمن فتحی، حسین لاجوردی، افشین افشین جم، فرخ زندی

شادباش می گوییم و به فال نیک می گیریم که در روزهای سال نو میلادی، هدیه ای بهتر از این نمی توانستیم داشته باشیم. باشد تا در نوروزی دگر، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

برای ایجاد اعتماد در بین هموطنان خارجه نشین و داخله نشین تنها کافیست ببینیم که چرخه فکر نو شروع به چرخش کرده و سرانجام  زمستان بسر آمده ، انجماد ۳۷ ساله شروع به ذوب شدن کرده است.

برای میهن پرستان واقعی مهم نیست که آقای لاجوردی و افشین جم و دوستان دیگر چطور فکر می کنند یا به چه کسی باور دارند، همین که بدانند که فضا اینک آنچنان عطرآگین شده است که می توان باورهای افراد را به نقد کشید کافیست. همین که بدانند اینک می توان عملکرد رضا شاه و محمدرضا شاه و مصدق و کاشانی و خمینی و رجوی و ارانی و طبری و دیگران را نقد کرد و ” گذشته را چراغی فرا راه آینده” کرد کافیست.

برای جوانان امروز میهن نیز این راهی نو است، راهی که می توان برای “آینده ایران”، همه را فقط سیاه یا سفید ندید. اینک می توان رضا شاه را به خاطر وطن پرستی و خدمات ارزنده اش به میهن ارج نهاد و در همان حال اشتباهات فاحش اش در همبستگی با فاشیزم هیتلری را به نقد کشید. همانطور که می توان نقش غیر قابل انکار روشنفکران معاصر در گذر از سنت به مدرنیزم را گرامی داشت، می توان ناتوانی این روشنفکران در شنیدن “صدای پای فاشیسم ” را به نقد کشید. این راهی است که از دل آن ” آینده ایران”، جوانه می زند.

این راهی است که ملت ما احیا می شود. در بین همه مکاتب فکری، من طرفدار احیای مردمانمان هستم، زنده شدن دوباره آنها، تا شاید بتوانیم باز میهن مان را نه فقط  از جهل و خرافه و خودفروشی و میهن فروشی، که این بار از گردنه مصائبی غیرقابل بازگشت زیست محیطی، دگردیسی اخلاقی و اجتماعی و مدرنیزم و سنت گرایی تاریخی برهانیم.  عواملی که هر کدام به تنهایی می تواند پرشیا (یا ایران)، را از صفحه روزگار حذف کند و نام آن را به تاریخ سپرد.

احیای دوباره مردمان مان، که فرصت زیادی هم برای آن نمانده است، فقط و فقط به دست آزادگانی میسر است که هنوز نام نیکی دارند، و دور از تعصب ها، معتقد به ” تفکر آزاد” برای رسیدن به “میهنی آزاد” هستند.

لب کلام این که، سخن دوستان ما که گفتند: “ما فقط یک گروه فکری هستیم که داریم دنبال این فکر می گردیم که راه چاره چیست”، این آن کالائی است که در این سالیان سال، در بازار ایران و ایرانی نبوده است.

سخن دیگر این که، “آن کسی که حرف برای فردای ایران ندارد، حرف از دیروز نمی زند”. سخن ناب دیگری است که ما را از منجلاب در جا زدن در گذشته نجات می دهد.

کلام دیگر که می گویند “ما که این جا جمع شده ایم، هر کدام دیدگاه های متفاوتی داریم. ما همه به دنبال  یک فکر آمده ایم. این مجموعه فکری می تواند تفاوت فکری را به خودش جذب کند”. این سخنی نو و آغازی نو است.

تاکید بر اینکه،  ما گروه سیاسی نیستیم، ما دنبال قدرت نیستیم، ما یک فکر هستیم، فکر آزاد و انتقاد پذیر و پویا، یعنی اینکه ما  گروه فکری هستیم تا بتوانیم به اندیشه های آزاد کمک کنیم تا این اندیشه های آزاد،  گروه های سیاسی مان را (در حال و در آینده)، تشکیل دهند و گروه های سیاسی را از پوسیدگی نجات دهند. این سخن  قدر و منزلتی فراتر از گروه سیاسی دارد، عظمتی که هیچ گروه سیاسی را یارای ادعایی برآن نیست.

چرا که در مملکتی که پادشاه خود خوانده اش، حاضر به نشستن با رعیت بر سر سفره بحث و مذاکره، حتی در مورد حوادث تاریخ معاصر ایران نیست، در میهنی که گروه سیاسی خارج کشوری اش، از ۳۷ سال زندگی درکشورهای دموکراتیک یک کلمه، حتی در رابطه با اعضای خود؛ یاد نگرفته است. در مملکتی که  گروه سیاسی داخله نشین اش، تنها و تنها کارش  ناامید کردن ” امید” ها بوده است. نغز ترین سخن، سخن با مردم است. مردمی که باید بدانند که :

 “ما چپ داریم، راست داریم، مشروطه خواه داریم، جمهوری خواه داریم، مجاهد داریم، سلطنت طلب داریم، شیعه و سنی و بهایی و زرتشتی و یهودی و بی دین داریم، زن و مرد و کودک با جنسیت های متفاوت داریم، کرد و ترک و بلوچ و عرب و ترکمن و فارس و….داریم، کارگر و دانشجو و… داریم”.

این نقطه آغاز است.

آغاز همبستگی ملی و آغاز به رسمیت شناختن ” اندیشه آزاد” برای ساختن “ایران آزاد”.

با درود