از اینجا، از آنجا، از هر جا /۹۰

کسانی که به اصفهان سفر می کنند در خیابان صائب تبریزی و در کنار جوی آب و منطقه ای با درختان و فضای سبز زیبا آرامگاه شاعری را مشاهده می کنند که صاحب آثاری با مضامین تازه و تک بیت های بی نظیری است. دنیای صائب، دنیایی پر رمز و راز، دل انگیز و تماشایی است. در هر بیتی از او کشفی تازه و معانی و نکاتی پنهان در پس هم یافت می شود. انسان از این همه ظرافت و گستردگی اندیشه در تحیر و شگفتی فرو می رود و با خواندن اشعار صائب به دنیای جدا از جهان دیگر شعرا گام می نهد.

من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار

بحر من ساحل نخواهد گشت در جوشم گذار

گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرم

پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

از خمار می گرانی می کند سر بر تنم

تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار

کرده ام قالب تهی از اشتیاقت عمرهاست

قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هشیاری حجاب حسن مانع می شود

در سر مستی سری یک بار بر دوشم گذار

می چکد چون شمع “صائب” آتش از گفتار من

صرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار

شعر صائب دارای حکمتی خاص است. او حکیمانه به جهان نظر دارد، اما این حکمت از راه سیر و سلوک گذر نکرده است. هم چنین او این خصوصیت را بر اثر درس و کتاب و مدرسه هم به دست نیاورده، مقداری از آن ذاتی و فطری بوده و برخی بر اثر ممارست و کوشش به دست آمده است.

چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم

ما پیر به روشندلی صبح ندیدیم

یکبار نجست از دل ما ناوک آهی

از بار گنه همچو کمان گر چه خمیدیم

چون شمع درین انجمن از راستی خویش

غیر از سر انگشت ندامت نگزیدیم

افسوس که با دیده بیدار چو سوزن

خار از قدم آبله پایی نکشیدیم

“صائب” به مقامی نرسیدیم ز پستی

از خاک چو نی گر چه کمر بسته دمیدیم

جلوه های شعری صائب از او شاعری ناب ساخته است. شهرت وی بیشتر به خاطر سبک شعری اش که به “سبک هندی یا اصفهانی” معروف است، می باشد. هر چند که صائب شاعری است که جنبه های عرفانی در سروده های او کمتر دیده می شود ولی وی متأثر از بزرگانی هم چون سنایی، عطار، مولوی و حافظ نیز است. عرفانی که او از آن نام می برد، آگاهی جان، بیداری دل و بینایی چشم در آن نهفته است. او در عمل و کردار این عرفان را جویا می شود نه در گفتار و اظهار و این همان عرفان پویایی است که انسان در عین حال که در مسیر واقعیت زندگی روزمره قرار دارد، جهان را از دیدگاه درست کرداری و درست رفتاری می نگرد.

یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده

چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده

هر سر موی حواس من به راهی می رود

این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده

در دل تنگم ز داغ عشق شمعی بر فروز

خانه تن را چراغی از دل بیدار ده

مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت

روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده

شیوه ارباب همت نیست جود ناتمام

رخصت دیدار دادی طاقت دیدار ده

بیش ازین مپسند “صائب” را به زندان خرد

از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده

صائب در اندیشه هایش به دنبال آن است که حقیقت شگرف زیبایی جهان آفرینش را با بیان و شهود شاعرانه، در قالب زندگی واقعی روزانه، نصیب مخاطبان خود کند. او می خواهد حقیقت خلقت، زندگی و هستی را در باور انسان ها نهادینه کند و از فلسفه و سفسطه و پیچیدگی این واقعیت ها دور نگه دارد. او همچون حافظ، دشمن متظاهران و زاهدان ریاکار است. به اعتقاد او این گونه زاهدان زشت رویانی هستند که اگر واقعیت ها را در آئینه جمال و کمال هستی ببینند، زشتی خودشان آنها را سیه رو می کند.

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد

از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن

بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

ایمنی خواهی ز اوج اعتبار اندیشه کن

گوشه گیری دردسر بسیار دارد در کمین

در محیط پر شر و شور از کنار اندیشه کن

پشه با شب زنده داری خون مردم می خورد

زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن

درباره زندگی صائب آمده است که وی در حدود سال های ۱۰۰۷ – ۱۰۰۰ هجری متولد شده است. اگر چه اجدادش تبریزی بوده اند ولی او بیشتر عمرش را در اصفهان زیست. چون پدرش بازرگان بود و توسط شاه عباس صفوی به زندگی در اصفهان دعوت شد. او با کاروانی متشکل از شاعران به هند رفت و مدتی در آنجا سپری کرد و سرانجام در سال های ۱۰۸۷ – ۱۰۸۱ هجری در اصفهان درگذشت. مقبره او در باغچه ای با صفا در خیابانی به نام او قرار دارد. دیوان صائب پر از اندیشه های زیبا و تک بیت های دلنشین است که بسیاری از آنها با قبول عامه به زبان مردم جاری می شود و به صورت ضرب المثل درآمده است. از این رو می توان صائب را شاعر تک بیت های نغز و بی نظیر دانست. به چند نمونه از آنها توجه کنید:

این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است

عیب خود می پوشد از چشم خلایق عیب پوش

هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید

بستگی ها را گشایش از دردِ دل ها طلب

عالم بی خبری، طرفه بهشتی بوده ست

حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم

کفارۀ شراب خوری های بی حساب

هشیار در میانه مستان نشستن است

تو فکر نامه خود کن که می پرستان را

سیاه نامه، نخواهد گذاشت گریه تاک

دست طمع که پیش کسان کرده ای دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

غزلی زیبا از صائب تبریزی

مهربانی از میان خلق دامن چیده است

از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است

وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است

جامه ها پاکیزه و دل ها به خون غلتیده است

رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است

روی دل از قبله مهر و وفا گردیده است

پرده شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است

صبر از دل ها چو کوه قاف دامن چیده است

نیست غیر دست خالی پرده پوشی سرو را

خار چندین جامه رنگین ز گل پوشیده است

گوهر و خرمهره در یک سلک جولان می کنند

تاروپود انتظام از یکدیگر پاشیده است

هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه

در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است

تر نگردد از زر قلبی که در کارش کنند

یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است

در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست

چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است

بر زمین آن کس که دامان می کشید از روی ناز

عمرها شد زیر دامان زمین خوابیده است

گر جهان زیر و زبر گردد، نمی جنبد ز جا

هر که “صائب” پا به میدان رضا پیچیده است

اخبار کتاب و تازه های نشر

*قرار است به همت آیدا عمیدی شاعر و منتقد ادبی نشستی درباره شعر زنان در شهر کتاب منطقه پاسداران تهران برگزار شود. در این جلسه لیلا صادقی شاعر و منتقد ادبی درباره “شعر و جنسیت” و علی رضا عباسی با موضوع “کنشگری در شعر زنان” سخنرانی خواهند کرد. در این نشست بهاره رضایی، عاطفه چهارمحالیان، آذر کتابی، عطیه عطارزاده و الینا نریمان شعر خواهند خواند و از شعرهای روجا چمن کار هم به عنوان شاعر غایب خوانده می شود. تاریخ برگزاری این جلسه یکشنبه ۱۹ دی ماه ۱۳۹۵ ساعت ۱۸ خواهد بود.

*این روها در زیر چتر آلودگی شدید شهر تهران، کتاب هایی با مضامین عشق و ترانه های باب دیلن فضای فرهنگی و هنری کشور را فرا گرفته است. رمان “تاریخ عشق” نوشته نیکول کراوس با ترجمه ترانه علیدوستی، “خداوند فقط نامه های عاشقانه را جواب می دهد” اثر نزار قبانی با ترجمه اصغرعلی کرمی، “ملت عشق” نوشته الیف شافاک با ترجمه ارسلان فصیحی و ده ها کتاب از زندگی و ترانه های باب دیلن از آن جمله اند. از این شاعر ترانه سرا و خواننده برنده جایزه ادبیات نوبل، کتاب های: “ترانه های باب دیلن”، “دمیدن در باد”، “باران سختی خواهد بارید”، “آواز غمناک کلاغ سیاه”، “همچون یک خانه به دوش”، “وقتی حالت بده کسی سراغت را نمی گیره” منتشر شده است.

تفکر هفته

“چشمی آفتاب، چشمی باران، رنگین کمان مهر، از دستی گشاده به دستی! تا عبور تیز آذرخش، بی آزرم، انبوهه ابری، تاریک، بر چهره بگذراند…”

جملات فوق آخرین بخش از رمان “گسل” نوشته ساسان قهرمان نویسنده، شاعر و هنرمند ایرانی مقیم تورنتو است. رمانی که قصه مهاجرت ما ایرانی ها در آن با قلم شیوای ساسان به تصویر کشیده شده است. قصه ای که هر مهاجری با خواندن آن، خود، خانواده، همسایه و هم وطن اش را در آن جا می بیند و با مسائل، رنج ها، شکست ها و موفقیت های راهی که آمده است، به خوبی آشنا می شود. چه چیزی بهتر از آن که این هفته این کتاب را برای خواندن انتخاب کنید.

ملانصرالدین در تورنتو

روزی در صف مشتریان بانک مشاهده کردم که حضرت ملانصرالدین ریش سفید کامیونیتی ایرانیان منتظر نوبت ایستاده است. در انتهای صف ایستادم و به فکر این بودم که به استاد نزدیک شوم و عرض ارادتی بکنم. وقتی که از دور نگاه مان به هم افتاد، آن بزرگوار که چندین نفر از من در صف جلوتر بود، به عقب آمد و به خوش و بش با من پرداخت. از این حرکت ایشان درسی آموختم و آن این بود که مطابق معمول اخلاق ما ایرانی ها، او از من دعوت نکرد که حقوق افراد داخل صف را نادیده بگیرم و بروم جلو و در کنارش بایستم. در حین گفتگو با هم و در فضای بانک که مسائل به وضعیت مالی و اقتصادی ختم می شود از استاد پرسیدم: “حضرت ملا، به نظر شما چه چیزی باعث می شود که انسان صاحب مال و مکنت شود و در حساب بانکی اش همواره وجه فراوان داشته باشد؟” او که از این سئوال من و موقعیت سنجی در داخل بانک خنده اش گرفته بود، گفت: “سئوال شما را با بیان مثالی توضیح می دهم. روزی خدا به حضرت موسی پیام فرستاد که می دانی چرا وضعیت مالی و دارایی و روزی آدم های احمق بهتر و فراوان تر است؟ حضرت موسی هر چه دلیل و برهان آورد مورد قبول قرار نگرفت، آن گاه پیام دیگری دریافت کرد که جواب سئوال در آن مستتر بود. آن پیام این گونه بود: برای این که صاحبان عقل و درایت بدانند که دارا بودن و پول و روزی داشتن با دانایی و تدبیر ممکن نمی گردد.”

در جواب حضرت ملا، نکته ای بس زیبا وجود دارد و من مدت هاست به آن فکر می کنم تا آن را درک کنم، ولی هنوز موفق نشده ام. شما هم تفکر و تعقل کنید تا به آن نکته پی ببرید.