عشق خاطره ای است به انتظار

 

ساعت نزدیک به دوازده است، هواى تورنتو سرد و مسیر پیاده روى در دانشگاه یورک زیاد. قرار است با دنیاى جادویى یه کارگاه و بازیگرانش بیشتر آشنا شوم. راستش خودم هم یکى از آن بازیگران هستم، اما امروز قرار است نقشم عوض شود. گوشه اى بنشینم نگاه کنم و با مردى از زاویه اى دیگر صحبت کنم که دوران جوانى اش به سال هاى انقلاب فرهنگى برمی گردد. مثل خیلى از هم دوره اى هایش چشم به درهاى بسته دانشگاه می دوزد که باز نمی شوند، مهاجرت گاهى آدم را دچار می کند. دچار یعنى عاشق. همیشه فاصله اى هست. با خود این شعر را زمزمه می کنم. به ساختمان vari hall نزدیک می شوم. راهرویى بلند، کلاسى پر از شور و هیجان. صداى بچه ها در گوشم می پیچد.

مرا تو بى سببى نیست 

سر وقت مى آید به کلاس. کنار کامپیوتر مى ایستد در انتظار بچه ها. همیشه مشکى مى پوشد. جلیقه اى به تن با چهره اى مهربان. بارها دلم می خواست از او بپرسم چرا همیشه مشکى می پوشد! راستش رودربایستى کردم. باشد که برایمان مشکى رنگ عشق باشد. مرد پر از داستان ما سهیل پارسا ست. فارغ التحصیل رشته هنرهاى نمایشى از دانشکده هنرهاى زیباى تهران. بعد از مهاجرتش به کانادا در همین دانشگاه (منظورم یورک است) تحصیل کرده است. بیشتر کارهایش از فرهنگ شرق بویژه ایران است. تا به حال هفت اثر از آثار نمایشنامه نویسان ایرانى را ترجمه و کارگردانى کرده و به زبان انگلیسى به روى صحنه برده است دایره فعالیت هایش محدود به آثار ایرانى نیست و تاکنون آثار کلاسیکى همچون مکبث (شکسپیر)، در انتظار گودو(ساموئل بکت) و عروسى خون (لورکا) را در کانادا به روى صحنه برده. کمپانى تئاترى سهیل پارسا نامزد و برنده بیش از ۶٠ جایزه دورا (یکى از مهم ترین جوایز هنرهاى نمایش کانادا) بوده است. به زودى قرار است نمایشى را به روى صحنه ببرد. نمایشى که بر اساس منتخبى از اشعار فروغ فرخزاد و احمد شاملو است. تم اصلى این نمایش اعتراض به خشونت هاى سیاسى اجتماعى و جنگ و نابودى انسانهاست و تمام این بهانه اى جذاب و کامل براى نوشتن یک گزارش.

کنارش می نشینم.  با لبخند می پرسد امروز تمرین نمی کنى؟ می خندم.

می پرسم آقاى پارسا می شود از تئاتر و نگاهتان به آن برایم بگویید؟  می گوید که بیش از سى سال است که مدام و پیوسته کار می کند. نگاهش به تئاتر و سیر اجرایی آن در طول این سالها مدام در حال تغییر و تحول بوده است.

بچه ها کم کم کلاس را تکمیل می کنند. مى ایستم تا با آنها سلام و احوالپرسى اش را تمام کند. بر می گردد به سمتم و می گوید سخت ترین کار براى من این است که از خودم و نگاهم به تئاتر صحبت کنم. فقط می توانم بگویم که در تمامى این سالها بى وقفه در حال جستجو و کنکاش بوده ام. جستجو و کنکاش براى یافتن شیوه و یا سبک هاى نوى نمایشى، براى یافتن خود، براى درک اندکى بیش تر از جهان هستى و دنیاى پیرامونم، در نتیجه نمی دانم از کجا و چه زاویه اى در مورد تئاتر صحبت کنم. تئاتر هنرى است که عاشقانه دوستش دارم. برایم می گوید که تئاتر بهترین یار و همراه و رفیقش بوده است.

می گویم از گذشته هاى دور برایم می گویید؟ ساکت به روبه رو نگاه می کند. من اما دورترها را دیدم انگار. دورترهایش می شد بحران سال هاى انقلاب، می شد انتظار، می شد نخواستن ها، می شد تحملى که پایان مى پذیرد، می شد چمدان.  تمرین شروع می شود.

parsa-play-3
parsa-play-2
parsa-play-1

 

آن روزها در کوچه باد می آمد

هنگامى که حادثه اخطار می شود! نام نمایشى است که سهیل پارسا بعد از چند سال دوباره به روى صحنه می برد. این نمایش محصول کارگاه آموزشى است که در این چند ماه اخیر در دانشگاه یورک برگزار کرده است. در این کار تجربى و متفاوت قصه گویى و یا روایت داستان تنها متکى به کلام نیست. هنرجویان با بدن و تخیل و کلام خود تصویرها می سازند و قصه را بیان می کنند.

ساعت نزدیک سه است. بچه ها تمرین بدنشان را انجام داده اند و روى لاین هایشان کار می کنند. کنارى ایستاده ام و نگاهشان می کنم و فکر می کنم تئاتر چقدر خود واقعى آدم را بیرون می کشد. شبیه آینه است. فرارى در کار نیست.

از او می خواهم برایم توضیح دهد که چرا شاملو و فروغ را انتخاب کرده است. می گوید که آنها دو تا از بهترین شاعران معاصر ما هستند. توضیح می دهد که  چه قدر برایش مهم بوده است که در این کلاس هاى آموزشى روى متن شعر شاملو و فروغ کار کند و بُعد دکلمه را از آن بگیرد و ابعاد انسانى اش را به تصویر بکشد. برایم می گوید که هدفش در این کارگاه آموزش بوده است و تاکید می کند تئاتر در خلاء به وجود نمى آید، تئاتر براى مخاطب اتفاق مى افتد.

می پرسم که چرا این نمایش را تکرار می کنید؟ توضیح می دهد خوبى تئاتر این است که می شود تکرارش کرد، تغییرش داد و همین موجب ارجحیتش به سینما می شود. وقتى فیلمى را ساختى تمام می شود و دیگر نمی توانى تغییرى در آن ایجاد کنى. براى مثال من به مرگ یزدگرد و مکبث برگشتم. بارها به آرش برگشتم. چون تصور نمی کنم این تجربه براى من تمام شده است. او تاکید می کند که من به کار کردن روى متن و بیان صادقانه آن بسیار معتقدم. مخصوصاً در این گروه ٢٣ نفره که کار کردن با آن ها برایم بسیار تجربه جالب و چالش برانگیزى بوده است.

بچه ها متن هایشان را در دست دارند و بلند بلند تکه هایى از اشعار را می خوانند. تمام متن پر از داستان است. شبیه پازلى است کنار هم که قصه همه آدم ها را نشان می دهد. قصه تو ، قصه من، قصه تکرار تلخى آدم ها به هم، قصه تکرار دروغ ، عشق، جدایى ، مرگ ، زندگى، امید.

تمرین از اول شروع می شود. صداى باد مى آید. صداى کندن قبر. لاین اول: در خلوت روشن با تو گریسته ام براى خاطر زنده گان.

به نخستین ساعت عصر وقتى هست به نام زنگ تفریح که در فرنگ به آن می گویند برک! من در این زمان مناسب وقتى پیدا می کنم که با هنرجویان و بازیگران نمایش گپى بزنم که هر کدامشان از دوستان عزیزم هستند. اول سراغ قصه گوى هزار و یک شب می روم. بنفشه طاهریان یکى از فعالان فرهنگى در این شهر است و البته گوینده حرفه اى. معتقد است که به دنبال سهیل پارسا مثل سایه باید حرکت کرد و از او یاد گرفت. باید از کسى که مدام در حال کشف کردن و نترسیدن از تجربه کردن است بسیار آموخت. درباره پیام نمایش از او می پرسم. براى بنفشه طاهریان این تئاتر یک پیام جهانشمول دارد. می گوید این داستان منحصر به زمان مشخص نیست و مختص به ملیت مشخص هم نیست. این داستان حق و حقوقى است که از مردم گرفته می شود و باورهایى که به آنها القاء می شود. او ادامه می دهد تبدیل ادبیات فارسى به ادبیات نمایشى کار بسیار بزرگ و با اهمیتى است که کمک می کند مخاطب به درک بهترى از ادبیات دست پیدا کند. خصوصاً براى جوان هایى که خارج از ایران زندگى می کنند.

کمى آن طرف تر دخترى آرام نشسته است با موهاى بلند مشکى، امکان ندارد نگاهش کنى و نگویى دخترى شرقى است. ملودى یوسفیان درباره این نمایش تلفیقى می گوید به قدرى هنرمندانه انجام شده که گویى تمام اشعار متعلق به یک راوى است. این اشعار با هماهنگى بى وقفه با هم به رقص در مى آیند. گاه همدیگر را کامل می کنند و گاه زیبایى یکدیگر را به چالش می کشند. او معتقد است که این تلفیق یکپارچه پرسش هاى بى شمارى را در ذهن مخاطب ایجاد می کند و نگاهى نو به اشعار این دو شاعر بزرگ دارد.

درباره چال هایش در این نمایش می پرسم. می گوید به تصویر کشیدن شعر به زبان نمایش با بیان و حرکاتى که در عین باورپذیر بودن مخاطب را با دنیاى لطیف و رویایى شعر پیوند بزند یکى از بزرگترین و شیرین ترین چالش هایش در این اجرا بوده.

پر از هیجان است و بى ترس و عاشق تئاتر، گلشاد مرادى سالهاست که تئاتر کار می کند. کنارش به دیوار تکیه می دهم و درباره نمایش می پرسم. برایم می گوید یکى از جذابیت هاى این نمایش براى من این بود که در نتیجه تدوین زیبا و متفاوت متن مضمون اشعار فروغ که در طى سالها در ذهن من معناى دیگرى داشت رنگ و بوى تازه و کاملاً جدیدى نسبت به گذشته پیدا کرد که این روند براى من بسیار آموزنده و نو بود. در واقع چیدمان و تلفیق اشعار براى من یادآورى از دوران جنگ و انقلاب است که می تواند براى هرکس که این دوران را پشت سر گذاشته است تجربه متفاوتى باشد.

مهندس برق است، شمرده صحبت می کند و بسیار دقیق است با کمی معاشرت متوجه می شوی استاد دانشگاه است. از وریا حواری نسب درباره نظرش از این نمایش می پرسم: با شوق برایم توضیح می دهد، درست است که این نمایش از اشعار فروغ و شاملو ساخته شده، اما پیام  خاص خودش را بیان می کند. این قصه پیام ضد خشونت است. پیامی که می گوید قهرمانان جهان اتفاق خیلی بزرگی را صورت نداده اند این مردم هستند که سرنوشت خودشان را به دست می گیرند، به نظر من سهیل پارسا مثل یک نقاش عمل می کند و مدام درحال آب و رنگ دادن به تابلوهایی ست که می سازد. با خنده می گوید خیلی روزها دلم می خواهد بیرون بنشینم و به عنوان تماشاچی این نقاشی را تماشا کنم.

زمان استراحت تمام می شود و تمرین شروع. می نشینم و نگاه می کنم با هر قطعه اى از شعر، با هر صداى موسیقى، با هر حرکت بازیگرها تصویرى از روزهایى را می بینم که می شود تا همیشه به تصویرشان کشید. قصه اى از شعر، قصه اى از سرنوشت. ساعت ۶:٣٠ است . از ساختمان Vari Hall بیرون مى آیم. با خود  این شعر را زمزمه می کنم:

آرى آغاز دوست داشتن است/ گرچه پایان راه ناپیداست /من به پایان دگر نیندیشم /که همین دوست داشتن زیباست

در انتظار بچه ها می ایستم تا با هم همراه شویم، هوای تورنتو همیشه سرد نیست.

هنگامی که حادثه اخطار می شود!

کارگردان و تدوین کننده: سهیل پارسا

طراح صدا و موزیک: آرین یغمایی

 طراح گرافیک: هدیه لایق

عکس: سمیرامیس کیا ـ نونا عدیلی

ویدیو: هدیه لایق

مدیر تولید و توسعه: بنفشه طاهریان

بازیگران به ترتیب حروف الفبا: محسن احمدى – سارا ایمان زاده – هانیه برقعى – نسرین پور- پریا تحسینى- آزاده چاووشى – ساناز حق وردى – وریا حوارى نسب – بهار داوودى – شایسته ذریعه – بنفشه طاهریان – نونا عدیلى – رایکا قاسمى پژوه – صدف کوروش نیا – سمیرامیس کیا – بابک گلپور- هدیه لایق – یلدا لیاقتى – گلشاد مرادى- سروش محمودى – نازنین زهرا منصورى نژاد- شیوا واقعى – ملودى یوسفیان

یکشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۱۷ در دو سانس ۵ و ۷ عصر

Cardinal Carter Academy for the Arts

۳۶ Greenfield Avenue

Willowdale, ON, M2N 3C8

خرید آنلاین بلیت: http://astheapocalypsewarmsup.bpt.me/