از اینجا، از آنجا، از هر جا /۹۱

به نظر شما راز هستی در چیست؟ بدون شک آفرینش و هستی نه تنها بیهوده نیست بلکه مبتنی بر راز و فلسفه ای است که فیلسوفان و اندیشمندان هر یک به فراخور تفکر و جهان بینی خود در این باره اظهار نظر کرده اند. گابریل مارسل، فیلسوف معروف فرانسوی از طریق “عشق، وفا، ایمان و امید” به راز هستی پی برده است. گابریل اونوره مارسل کیست که این گونه فکر می کند؟ تفکر او ریشه در کجا دارد و در چه دنیایی زیسته است؟

دانستن زندگی نامه و چگونگی رشد و نمو هر کسی می تواند ما را در شناخت اندیشه و تفکر آن فرد کمک کند.

گابریل در سال ۱۸۸۹ در پاریس به دنیا آمد. پدرش که به کار فرهنگی و دیوانی اشتغال داشت از مذهب کاتولیک دست شست و تا آخر عمر “لا اَدری” باقی ماند. لا ادری گری یا مرام لا ادریه یا ندانم گری، دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستی برخی ادعاها به طور ویژه ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی مانند الهیات و زندگی پس از مرگ و وجود خدا و موجودات روحانی و یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم و یا اساساً ناممکن می انگارد. ندانم گرایان می گویند اوج دانایی، اظهار به ندانستن است، زیرا از طرفی دلایل کافی برای اثبات وجود خدا نیز وجود ندارد. در این رابطه سقراط نیز گفته است “دانم که ندانم” و ابن سینا بیان کرده است: “تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم”.

در هر حال، وقتی که گابریل چهار ساله بود مادرش درگذشت، پدرش با یکی از خاله های او ازدواج کرد و سرپرستی بچه را به عهده گرفت. کشمکش ها و بحث و جدل داخل خانواده، به تفکر و اندیشه های مارسل شکل و هویت خاص بخشید. اگر پدرش در مراحل اولیه به الهیات تعلق خاطر داشت، مادرش سخت لا ادری بود. این اندیشه های متضاد که هیچ یک بر دیگری توفق نداشت مارسل جوان را به راه سومی کشاند. مرحله توجه به مباحث دینی، اما ذهن گابریل دچار یک جدلی میان غیب و شهود می گردید که آن ناشی از حضور روحانی مادر فوت شده و حضور جسمانی خاله اش بود.

جنگ جهانی اول در روحیه و دید فلسفی مارسل تأثیر به سزایی گذاشت و با توجه به این که زیاد مومن نبود به او افکار دینی بخشید ولی همواره فیلسوفی مستقل و در طلب فهم راز هستی باقی ماند. برخلاف بیشتر فیلسوف های معروف، مارسل چهره ای دانشگاهی نبود. او بیشتر نویسنده، مصحح، منتقد، نمایشنامه نویس و سخنران آزاد بود و از این گونه راه ها گذران زندگی می کرد. به همین علت به بسیاری از نقاط جهان سفر کرد و با افراد گوناگونی معاشرت داشت. یکی از پارامترهای اساسی تفکر مارسل مفهوم “آمادگی معنوی” است. آماده بودن از دیدگاه گابریل آن است که احساس مهم بودن انسان را بر نیاشوبد و ناآشنا بودن نیز او را نترساند به طوری که در هر آن او بتواند شریک جمع گردد. او فیلسوفی آماده بود که به دوستان و خوانندگانش شجاعتی بالا می بخشید و نوری می پراکند که آدمیان را به منبع اشراق خودشان باز می گرداند. او به دنبال شاگرد و پیرو نبود و از مخاطبانش می خواست که هر چیزی را از درون خودشان بکاوند.

در طول تاریخ بشری، انسان همواره مسائلی را درباره هستی و راز آفرینش خود مطرح کرده است. حتی در عصر جدید انسان یقینش را نسبت به ماهیت خود از دست داده و تا حدودی از خویشتن بیگانه شده است. به عقیده مارسل، یکی از علائم عمده بیقراری انسان معاصر، فقدان ارزش تجربه انسانی است، به طوری که احساس کرامت و ارزش هستی مبتنی بر کارکردهای او در جامعه شده است، نه بر آگاهی وی از قداست ذاتی انسان بودنش. در یک چنین اوضاع و احوالی استعداد عشق ورزیدن، ستودن و امیدوار بودن از انسان زایل می گردد و هنگامی که احساس کرامت و هدفمندی در زندگی از بین برود همه چیز بی اهمیت می شود. کما این که اکنون این گونه شده است. مارسل این اندیشه ها را پنجاه سال پیش برای ما بیان کرده است و ما اکنون این از بین رفتن کرامت انسانی را در سر تا سر جهان مشاهده می کنیم. در دنیای تکنولوژی زده پیشرفته تا دنیای جهان سوم عقب نگهداشته شده. پس از جنگ جهانی دوم، جلوه های مظاهر اجتماعی بیقراری عینیت بیشتری پیدا کرد. جنگ های جهانی و به طور کلی پدیده جنگ چه به صورت کلی و جهانی و چه به صورت منطقه ای و بین قاره ای، همیشه حاصلی نومید کننده در ذهن و فکر نسل های بشر بویژه متفکران، فیلسوفان و نویسندگان داشته است. در یک جهان در هم شکسته و پر آشوب، آدم همیشه اسیر نومیدی و پوچ انگاری می شود. نومیدی و خودکشی همواره واکنش های افراد در جهان مصیبت باری است که سیاست مداران و جنگ افروزان در جامعه بشری آن را به وجود آورده و می آورند.

حال بازگردیم به سئوال اول این مطلب. به نظرشما راز هستی در چیست؟

مارسل با سلسله بحث های مختلف خود درباره راز هستی به فرایند عشق، وفا، ایمان و امید می پردازد که از این مقولات کرامت انسانی پایدار می ماند. او فیلسوفان را فرا می خواند به بیان دغدغه های از بین رفتن کرامت انسانی و می گوید فیلسوف باید شاهد حقیقت باشد و با هر چه که بیم آن می رود که زندگی را به حد بازی بی معنای نیروهای عنان گسیخته یا ارزش های مادون انسانی تنزل دهد بستیزد. مارسل در دفاع از کرامت انسانی به راز مقدس هستی تأکید دارد و به آن وزن و اهمیت می دهد. به علت این گونه تفکرات است که بسیاری مارسل را یک اگزیستانسیالیست نامیده اند، اما خودش این نظریه را رد می کند. برخی خواسته اند او را فیلسوفی کاتولیک به حساب آورند ولی او هیچ گاه نخواسته است که فلسفه اش یک نوع فلسفه مسیحی باشد. اگر در بیان اندیشه های مارسل از خدا سخن می رود ولی فلسفه او بر کندوکاو در تجارب و کرامت انسانی تأکید دارد که به تجارب دینی نزدیک است. در یک نگاه ژرف به اندیشه های مارسل و توجه به مهمترین اثر او که با نام “راز وجود” به بازار آمده و خود او فلسفه اش را “مذهب نو سقراطی” یا مذهب سقراطی مسیحی می داند می توان گفت که فلسفه مارسل، برای افراد معتقد به الهیات یا غیر معتقد به مذهب و برای کسانی که در مرحله اعتقاد و بی اعتقادی سرگردانند، فلسفه ورودی است به تجربه های ژرف و ارزشمند که از دل آن زندگی ای پر نشاط به وجود می آید؛ زندگی ای که به اعتقاد او یک راز است نه یک مسئله.

 

انسان معاصر در دیدگاه گابریل مارسل

گابریل مارسل مقاله ای دارد به نام “راز هستی شناختی” که در آن دنیای انسان معاصر را “جهان در هم شکسته” تعریف می کند. این مقاله و بسیاری از نوشته های دیگر مارسل در نقد تلقی جامعه مدرن از انسان نوشته شده اند. او اعتقاد دارد ساختار بنیادین فکر انسان چیزی جز “بیقراری” نیست. به عبارت دیگر انسان همیشه نگران است و دغدغه دارد. دغدغه آن که آرامش کنونی خود را از دست بدهد و در جهان غربت فرو برود. در یک چنین حالتی تمامی تکاپوی انسان در طول زندگی معطوف به آن می شود که بر این غم غربت و تنهایی فائق شود. غربت و تنهایی در صورتی به انسان مستولی می شود که فضیلت انسانی و کرامت او زیر پا نهاده شود و او خود را در جمع دیگران تنها بپندارد. برخلاف دیدگاه سارتر که او دیگران را دوزخ می نامد، مارسل تنها رنج اصلی بشر را، تنهایی می داند.

اگر به این دیدگاه مارسل توجه کنیم و جریان های روز جوامع بشری را در نظر بگیریم ملاحظه می کنیم واقعاً امروز و در دهه دوم قرن بیست و یکم نه تنها انسان تنها است، بلکه روز به روز در این تنهایی در حال غرق شدن و نابود شدن است. مارسل نیز گفته است: انسان دنیای مدرن یقینش را نسبت به خود از دست داده است و این غفلت بزرگی است. او می گوید علم و تکنولوژی باعث نابودی بسیاری از مظاهر و کرامت انسانی شده است. قدرت روز افزونی که علم و آگاهی به بشر داده است باعث تخریب منابع طبیعی و تغییر کرده زمین شده است. این قدرت و توانایی روزافزون تا به آنجا رسیده است که دیگر انسان بر فرایند رشد و توسعه تکنولوژی نابود کننده کنترل ندارد و اگر برای این حرکت چاره ای نیاندیشد چه بسا خود به دست آن چه که خویشتن ایجاد کرده است، نابود می شود. مگر آن که به خود آید و از قابلیت هایی که دارد در جهت بازسازی تفکر و نگرش بر انسان، جامعه، تکنولوژی و پیشرفت استفاده به عمل آورد و خود را از رفتن به سوی نابودی نجات دهد.

اخبار کتاب و تازه های نشر

*کتاب مجموعه داستان “همین امشب برگردیم” نوشته پیمان اسماعیلی توسط نشر چشمه به بازار آمده است. این مجموعه شامل پنج داستان است که در آن مسائل مهاجرت مورد توجه قرار گرفته است. این داستان ها ما را با پدیده مهاجرت آشنا می کنند، ولی با این وجود این کتاب نقد پدیده مهاجرت نیست، شناخت نزدیک از مهاجرت است. داستان های این مجموعه از انسان هایی حرف می زنند که وارد دنیای جدیدی شده اند. دنیایی که برایشان ناشناخته بوده و باید آن را کشف می کردند. کشفی که همواره با ترس و اضطراب همراه است.

پیمان اسماعیلی یکی از موفق ترین داستان نویس های دهه اخیر است. کتاب رمان “برف و سمفونی ابری” او جوایز مهمی را برده است. جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات، جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری، جایزه روزی روزگاری. همین امشب برگردیم چهارمین کتاب اوست. در داستان های اسماعیلی دغدغه و هراس به شکل های گوناگون خواننده را غافل گیر می کند و او را با لحظاتی رو به رو می کند که قابل پیش بینی نیستند.

تفکر هفته

همواره دانستن وضعیت زندگی یک نویسنده، شاعر، فیلسوف و اهل قلم به شناخت بهتر ما از اثر آن فرد کمک شایانی می کند. هر چند که نمی توان گفت آثار یک اهل قلم صددرصد برگرفته از زندگی او است، ولی نمی توان این نکته را هم فراموش کرد که حاصل کار قلم یک نویسنده متاثر از تجربه، زندگی و مطالعات اوست. به همین علت است که آگاهی از زندگی اهل قلم ما را به درک دقیق تر و بهتر آثار او کمک می کند. به شما پیشنهاد می کنم هنگامی که می خواهید شروع به خواندن یک کتاب کنید، سعی کنید قبل از مطالعه کتاب به زندگی و رفتار او تا حد ممکن اطلاع پیدا کنید. این کار به شما در فهم مطالب کتاب کمک شایانی می کند.

ملانصرالدین در تورنتو

از حضرت ملانصرالدین که انسانی بصیر و صاحب نظر در تورنتو است پرسیدم: “استاد این که در بسیاری از جوامع از کلمه دموکراسی سخن می گویند، آیا در هر جامعه ای این فرایند قابل پیاده شدن است؟”

ایشان که همواره لطفی سرشار به سئوال کردن و جواب دادن دارد با صمیمیت خاص خود جواب داد: “بسیار سئوالی کلیدی و ارزشمند را مطرح کردید. ما نباید تصور کنیم که دموکراسی یک فرایند وارداتی است و به سهولت می توان آن را در یک جامعه پیاده کرد. دموکراسی مقدماتی دارد که تا آن به اجرا در نیاید، اصل این موضوع قابل اجرا نخواهد بود. از جمله این مقدمات از بین بردن نسبی فقر است. فقر که می گویم فقط فقر مادی نیست، فقر فرهنگی از فقر مادی مهمتر است. مسئله دیگر میزان بی سوادی است. اگر آحاد مردم یک جامعه از حداقل هایی که نیاز است بی سواد باشند پیاده کردن دموکراسی غیرممکن است. بیسوادی فقط توانایی یا عدم توانایی در خواندن و نوشتن نیست. بیسوادی در شعور اجتماعی و بینش فردی از بیسوادی خواندن و نوشتن مهمتر است. به طور کلی برای آماده سازی اجرای دموکراسی به یک خانه تکانی فکری یا رنسانس فرهنگی و اجتماعی نیاز است. حال شما فکر می کنید ما در داخل کشورمان یا حتی در همین کامیونیتی مان در شهر تورنتو، شرایط لازم را برای به اجرا در آوردن دموکراسی داریم؟”

بدیهی است جواب من به این کلام استاد، منفی است. شما در این باره چگونه فکر می کنید؟