مایه خشنودی فروشندگان تسلیحات

Andrew Cockburn

 

آقای دونالد ترامپ با مطرح کردن تهدید چین یا سازمان حکومت اسلامی [داعش] وعده داده که تجهیزات ارتش را تقویت و زرادخانه اتمی آن را مدرن سازی کند و ناوها و هواپیماهای جنگنده جدیدی خریداری نماید. به این ترتیب او راهبردی مربوط به دوران جنگ سرد را در پیش می گیرد که آقای باراک اوباما هم از آن استفاده کرده بود: برانگیختن حس ترس از دشمن برای افزایش هزینه های نظامی.

نسبت دادن اتهام اخیر به آقای ولادیمیر پوتین در مورد ایجاد بی ثباتی در دموکراسی آمریکا با دخالت در روند انتخابات این کشور در چهارچوب «ترس سرخ»ی است که یکی از پایه های جنگ سرد در دهه ١٩۵٠ بود. مبنای این ترس این فرض بود که اتحاد جماهیر شوروی قادر به رقابت نظامی با آمریکا است. فکری ناپذیرفتنی زیرا اتحاد شوروی از جنگ دوم جهانی بی رمق و ناتوان بیرون آمده بود (بیست میلیون کشته و کشوری ویران شده) ولی آمریکا دارای ارتشی با نیروی زمینی قوی شامل یک میلیون تن، پانزده هزار هواپیما، نهصد ناو جنگی و زرادخانه ای نظامی بود که می توانست به گفته ژنرال کورتیس لومی در سال ١٩۵۴، روسیه را «در کمتر از دو ساعت به تلی از خاکستر رادیواکتیو تبدیل کند».

موضوع «عقب ماندگی بالیستیک» آمریکا که توسط نیروی هوایی آمریکا ابداع و درحدی گسترده به وسیله جان اف کندی در طول کارزار انتخاباتی اش از آن بهره برداری شده بود، نشانگر شگرد بزرگ نمایی تصنعی تهدید بود. کندی کاملا می دانست که «عقب ماندگی»ای وجود ندارد و مستقیما توسط دستگاه های مخفی تحت فرمان رییس جمهوری دوایت آیزنهاور در جریان این امر بود. با این حال، او کارزار خود را برپایه این دروغ بناکرد و سپس، بعد از انتخاب شدن میلیاردها دلار برای پرکردن این چاله موهوم سرمایه گذاری و صرف خرید موشک های قاره پیما کرد.

 

سهم سود صلح کجا است؟

در سراسر دوران جنگ سرد، از ترس از اتحاد جماهیر شوروی برای صرف مبالغ هنگفت در سیستم دفاعی آمریکا استفاده شد و موجب خرسندی عمیق کارکنان پنتاگون و شماری از نمایندگان و سناتورهایی گردید که از گشاده دستی صاحبان صنایع تسلیحاتی بهره می بردند. نظامیان اتحاد جماهیر شوروی هم از «تهدید آمریکا» برای افزایش قدرت خود استفاده می کردند و در افزایش هزینه های نظامی در آن سوی پرده آهنین سهم داشتند.

پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحادجماهیرشوروی می بایست این راهبرد را به زباله دان تاریخ می سپرد. در سال ١٩٩١، روس ها وارث زرادخانه تسلیحاتی اتحادجماهیرشوروی شدند ولی دیگر توان نگهداری این نظام دفاعی کهنه و فرسوده شده را نداشتند. در ایالات متحده، بیان سخنان خوشبینانه رونق یافت؛ رییس جمهوری جرج اچ بوش [پدر] موضوع «تقسیم سود صلح»ی را مطرح کرد که می بایست نصیب مالیات دهندگان آمریکایی ای می شد که از بار سنگین جنگ سرد رهایی می یافتند. در عمل، نیروهای کشور مانند برف در آفتاب ذوب شد. از سال ١٩٧٩، نیمی از هواپیماهای جنگی تاکتیکی کنار گذاشته شد و نیروی زمینی هم نیمی از واحدهای رزمی خود را از دست داد و نیروی دریایی نیز یک سوم ناوهایش از بین رفت.

با این حال، هزینه های نظامی بی نهایت گزاف باقی ماند. در سال ١٩٩٠، فرانکلین سی. اسپینی تحلیلگر پنتاگون پیش بینی می کرد که: «نیروهای مسلح بسیار تضعیف شده ی پس از جنگ سرد، برای آن که توان خود را حفظ کنند، به بودجه ای در حد دوران جنگ سرد نیاز خواهند داشت» (١). در عمل، با افزایشی متاثر از تورم، هزینه های نظامی آمریکا هرگز به کمتر از میزان متوسط دوران جنگ سرد کاهش نیافت.

این تناقض می تواند تعجب برانگیز باشد. درواقع، این امر نشانگر یک شگرد دیرین پنتاگون است که به نام «موج قوسی»(bow wave)  شناخته می شود: هنگامی که شاخه های مختلف ارتش بودجه بیشتری به دست می آورند، شروع به تدارک برنامه های پژوهش و توسعه ای می کنند که در آغاز هزینه چندانی ندارد ولی در درازمدت به سرمایه گذاری های گسترده می انجامد. به این ترتیب، همانطور که محدودیت های پس از جنگ ویتنام موجب تولید هواپیمای بمب افکن ب ٢ و موشک های قاره پیمای ام ایکس شد، محدودیت های بودجه ای سال های دهه ١٩٩٠ نیز برنامه های تولید شکاری های اف ٢٢ و اف ٣۵ و برنامه ارتش برای «سیستم های نبرد آینده» را به وجود آورد. این برنامه ها که با هزینه کمی آغاز شده بود، به زودی هزینه هایشان سر به فلک زد، بدون آن که نتایج محسوسی داشته باشد. اف ٢٢ حتی پیش از آغاز تولید رها شد و برنامه «نبرد آینده» هرگز از سطح مطالعاتی فراتر نرفت. تنها برنامه اف ٣۵ بود که کم و بیش ادامه یافت و هزینه ای که ١۵٠٠ میلیارد دلار برآورد می شود صرف آن گردید.

دستگاه مدیریتی اوباما، در آغاز به نظر می آمد که برای گرم شدن روابط با مسکو که درپی بحران قفقاز در تابستان ٢٠٠٨ به سردی گرائیده بود آمادگی دارد. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه به همتای روس خود پیشنهاد کرد که بر دکمه «از سرگیری روابط» فشار داده شود. این نزدیکی که انگیزه عمده آن کسب حمایت روسیه در تشدید تحریم ها علیه ایران بود، با توافق سال ٢٠١٠ در مورد محدویت سلاح های هسته ای به اوج رسید. با این حال این توافق خیلی سختگیرانه نبود، زیرا بنابر مفاد آن، ایالات متحده توان تخریبی ای معادل هشت هزار برابر انفجار هیروشیما را حفظ می کرد.

این کاهش مختصر سلاح های هسته ای خیلی پرهزینه بود، زیرا در حالی که آقای اوباما به سختی تلاش می کرد تا متن را به تصویب برساند، بسیاری از نمایندگان متنفذ جمهوری خواه خواستار آن بودند که در برابر آن نیروی هسته ای کشور «مدرن سازی» شود. رییس جمهوری این معامله، که در عمل تبدیل سلاح های قدیمی به جدید بود، را پذیرفت. به این ترتیب، نیروی دریایی با صرف ١٠٠ میلیارد دلار هزینه صاحب ١٢ زیردریایی اتمی پرتاب کننده موشک های بالیستیک شد. نیروی هوایی با هزینه ٨۵ میلیارد دلار ۶۴٢ موشک جدید بین قاره ای و یک بمب افکن هسته ای دوربرد دریافت کرد. بنابر برآوردهای مختلف، این برنامه در مجموع ١٠٠٠ میلیارد دلار برای آمریکا هزینه ایجاد کرد. آقای برایان مک کئون، معاون وزارت دفاع برای توجیه این هزینه های سرسام آور اظهار کرد (٢): «ما برای پاسخگویی به تحریکات روسیه در مناسب ترین فناوری ها سرمایه گذاری می کنیم».

این درست است که روس ها اخیرا در جنوب مسکو پناهگاه های زیرزمینی برای حفظ رهبران نظامی و غیرنظامی خود درست کرده اند. آنها همچنین در حال تولید موشک بالیستیک بین قاره ای بسیار نیرومندی به نام آراس ٢٨ سامرات و موشکی دیگر برای نسل جدید زیردریایی ها هستند. به علاوه، آنها در حال ساخت یک زیردریایی خودران حامل سلاح هسته ای هستند که قادر است اقیانوس را بپیماید و در یک بندر آمریکایی منفجر شود. به گفته بروس جی بلر، پژوهشگر دانشگاه پرینستون و متخصص امور روسیه و امنیت هسته ای: «وضعیت عملیاتی» نیروهای روسی از زمان فروپاشی پس از جنگ سرد «کم و بیش ثابت» مانده است.

ارتش روسیه که «کم و بیش» به همان حال باقی مانده، به گفته اشتون کارتر وزیر دفاع پیشین ایالات متحده برای ایالات متحده یک «تهدید حیاتی» یا نیرویی قادر به «تخریب اصولی که نظم بین المللی بر آنها بنا شده» نیست. آقای فیلیپ بریدلاو فرمانده سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) هرگز گفتمان اعلام خطرکننده را کنار ننهاده است. در طول درگیری در اوکراین، او اعلام کرد که ۴٠ هزار سرباز روس در پایگاه های مرزی گردآمده و آماده تسخیر اوکراین هستند. این گفته در اروپا توسط ژنرال بن هوجز، فرمانده نیروهای زمینی آمریکا در اروپا تکرار شد. این امر در برلن موجب هراس شد و دیپلومات های آلمانی از «تبلیغات خطرناک (٣)» انتقاد کردند. هفته نامه «اشپیگل» به نقل از منابعی در واشنگتن نشان داد که گفته های آقای بریدلاو تصادفی نیست و از قبل تائید پنتاگون و کاخ سفید را داشته و می خواسته به این ترتیب، چنان که ویلیام دروزدیاک، پژوهشگر انستیتو بروکینگز توضیح می دهد «اروپائیان را به افزایش بودجه های دفاعی خود ترغیب کند».

این کارزاری ظاهرا موفقیت آمیز بود، زیرا بسیاری از کشورهای عضو «ناتو» از جمله آلمان هزینه های نظامی خود را افزایش دادند. بودجه نظامی آمریکا هم پس از کاهش ناشی از کم کردن نیروها در افغانستان و عراق، مجددا زیاد شده است. در سال ٢٠١۶، صورت حساب هزینه های دفاعی آمریکا بالغ بر ۵٨٣ میلیارد دلار بوده است. برای توجیه این رقم، پنتاگون موضوع ضرورت پاسخگویی به «تجاوز روسیه» را مطرح کرده است.

 

هزینه گزاف «جنگ علیه تروریسم»

در عمل، پاسخگویی به این«تهدید حیاتی» مدعایی به شکل تعجب برانگیزی ناچیز بوده است. به رغم۴٨٠ هزار سرباز، نیروی زمینی آمریکا، که ولخرجی های چشمگیر (کاسه توالت ۶۴٠ دلاری و دستگاه قهوه ٧۶٢٢ دلاری) آن مشهور خاص و عام است، توان رزمی محدودی دارد. آقای ریموند اودیرنو، رئیس ستاد ارتش از ٢٠١١ تا ٢٠١۵ برآورد کرده به زحمت می تواند بیش از یک سوم نیروهای خود را عازم نبرد کند. این درحالی است که قرار بوده این نیروها در کمتر از یک ماه آماده نبرد باشند. برنامه دفاعی شرقی «ناتو» که با سروصدای زیاد اعلام شد تنها شامل اعزام یک هنگ ٧٠٠ نفری به لهستان و هریک از کشورهای بالت بود که ادعا می شد توسط مسکو تهدید می شوند. تقویت هوایی در بالتیک هم چندان قابل ملاحظه نبود و فقط شامل دسته های کوچکی از شکاری هایی بود که در دوره هایی محدود از آنها استفاده می شد. اگر ارتش پول کم داشته باشد چه می شود…

بودجه نیروی زمینی آمریکا که حدود ١۵٠ میلیارد دلار است، به تنهایی بیش از دو برابر کل رقمی است که روسیه صرف مجموع نیروهای نظامی خود می کند. کمبود اختصاص بودجه نظامی پیش از هرچیز ناشی از اولویت های پنتاگون است که بیشتر دغدغه نیازهای واقعی دفاعی را دارد تا نزاع های داخلی تقسیم بودجه که ناشی از فشارهای صاحبان صنایع تسلیحاتی است که برخود واجب می دانند ژنرال های «چهار ستاره» بازنشسته را به خدمت خود درآورند.

هنر دامن زدن به ترس از زمان جنگ سرد تاکنون تغییر یافته است. در آن زمان مالیات دهندگان سنگینی آن را به خوبی احساس می کردند : نهصد ناو، پانزده هزار هواپیما و… «جنگ علیه تروریسم» بیش از هر درگیری دیگری ـ به استثنای جنگ جهانی دوم ـ برای آمریکا هزینه داشته، ولی هرگز قابل قیاس با درگیری های دیگر نبوده است. در شدیدترین رودررویی در عراق تنها یک پنجم نیروهای اعزامی به ویتنام به کار گرفته شد و حملات هوایی هشت بار کمتر از ویتنام بود. تسلیحات روز به روز گران تر تمام می شود و روز به روز کمتر تولید می گردد.

این تحول می تواند اطمینان بخش به نظرآید. با این حال، تورم تصنعی تهدید همچنان دستگاه را تغذیه می کند و امکان فاجعه همواره وجود دارد. به عنوان نمونه، در میان ناوهای استفاده شده در بالتیک توسط «ناتو» یا در دریای سیاه در طول بحران اوکراین، ناوشکن «ایجی» قراردارد. موشک هایی که این ناوشکن حمل می کند، مخصوص دفاع ضدهوایی است ولی موشک اندازها می تواند برای پرتاب موشک های هسته ای متعارف یا دریایی هم استفاده شود بدون آن که هیچ ناظری بتواند تفاوت آن را ببیند. بروس جی بلر توضیح می دهد که: «این ناوشکن ها می توانند موشک های تام هاوک پرتاب کنند که قادر به هدف قراردادن مسکو است. با تعدادی از اینها، شما می توانید به سیستم فرماندهی و کنترل روسیه حمله کنید».

این امر دلیل پرواز هواپیماهای روسی برفراز ناو یو اس اس دونالد کوک (USS Donald Cook) در ارتفاع تقریبا ٣٠ متری در آوریل ٢٠١۶ را توضیح می دهد که موجب بروز تنش بین واشنگتن و مسکو شد. بلر در ادامه می گوید: «در حال حاضر، روس ها از زیردریایی های تهاجمی برای خنثی کردن این ناوشکن ها استفاده می کنند و آمریکایی ها یک دسته از هواپیماهای ضد زیردریایی پی ٨ را برای خنثی کردن آن زیردریایی ها به کار می گیرند. چرخه ای بی پایان.

فوریه ٢٠١٧

پانویس ها:

* روایتی مشروح تر از این متن در نشریه آمریکایی «هارپرز» در دسامبر ٢٠١۶ با عنوان «ترس سرخ جدید» منتشر شده است.

۱- Cité dans Dennis S. Ippolito, Blunting the Sword: Budget Policy and the Future of Defense, National Defense University Press, Washington, 1994.

۲- Déclaration à la Chambre des représentants, Washington, DC, 1er décembre 2015.

۳- « Berlin alarmed by aggressive NATO stance on Ukraine », Spiegel Online, 6 mars 2015.

منبع: لوموند دیپلماتیک