* قاطی اینهمه  ” آیا می دانید”هایی که اینور و آنور می نویسند، یکی نمی پرسد آیا می دانید با یک میلیون تومان
حقوق در تهران چگونه می شود زندگی کرد که ایرانی های زیر خط فقر، آستین بالا بزنند و راهنمایی شان کنند!

* یکی از دوستانم در تهران می گفت خیلی از خانم های ایرانی، ترس شان از جهنم ریخته . هرچه به آنها می گویی حتی یک تار مویت هم که پیدا باشه میری به جهنم، جواب می دهند به جهنم!

* در خبرها آمده بود که درآمد داعش ۵۰ درصد کاهش یافته است. تقاضای حقوق بازنشستگی نکنند خوبه!

* خسته نباشید قربان!

در یک جمع مردانه، صحبت از روز زن بود و لزوم مشارکت آقایان درکارهای خانه که یکی گفت من همیشه به همسرم کمک کرده ام و می کنم ….و بعد از چند لحظه سکوت اضافه کرد: البته بیشترکمک فکری می کنم ها…

یکی از دوستان پرسید یعنی چه جوری؟ جواب داد مثلا میگم دیروز باقالا پلو خوردیم امروز دیگه برنج درست نکن، چندتا سیخ جوجه کباب کافیه!

* دوستی که از ایران برگشته بود می گفت: تمدن چنان امکاناتی را در اختیار ایرانی ها گذاشته که دهان آدم باز می ماند.

 خیلی از آقایان مسن موهایشان را رنگ کرده اند که جوان به نظر بیایند و بتوانند کار پیدا کنند!

*شاه گفته بود که ایران را تبدیل به ژاپن دوم می کنم.

چقدر خوب شد که عمرش کفاف نداد و این کار را نکرد. می دونید زبان ژاپنی چقدر سخته؟!

* “۵۴ میلیارد دلار به بودجه دفاعی امریکا اضافه کنید”. تقاضای ترامپ ازکنگره

همه سیاستمداران معتقدند برای رسیدن به صلح، باید جنگ کرد!

* از پیر مردی که سر چهارراه سیگار و کبریت می فروخت پرسیدم پدرجان پسر نداری که توی این سن و سال داری دستفروشی می کنی؟

جواب داد چرا، چهار تا پسر دارم. اولی خلبانه. دومی کارشناسه. سومی هم مهندسه…

پرسیدم چهارمی چکاره است؟ با خجالت گفت متاسفانه دزد از آب دراومده…

گفتم چه بد. نصیحتش کن. بگو آبروی برادرهات را می بری …. بگو اگر ادامه بدی از خونه بیرونت می کنم…

جواب داد ای بابا، چه جوری بیرونش کنم؟ تنها کسی که خرج خونه رو میده همون چهارمیه. بقیه بیکارن!

  * دوستی می گفت خدا را شکرکه مسائل جنسی به صحیح ترین شکل ممکن در مدارس آلمان تدریس می شود و حالا دیگر من و زنم هر سئوال یا مشکلی که داشته باشیم از دختر ده ساله مان می پرسیم!

* بین لغت های “تنقلات” و “تعقلات” که هر دو عربیست، ما ایرانی ها تنقلات

را انتخاب کرده ایم. خوشمزه تره!

طرح از مانا نیستانی

* احمدی‌نژاد در نامه به ترامپ خواستار اصلاح نظام سیاسی آمریکا شد.

در مملکت ما لازم نیست کسی جوک بسازد، خبرهای جدی مان به اندازه کافی خنده دار هست!

* دوستی می گفت من قرص و کپسول هایی را که باید بخورم بدون آب می خورم. آب باعث میشه که اونها حل بشوند و از بین بروند. به نظر من قرص وکپسول باید توی معده صحیح و سالم گشت بزنند تا وقتی میکرب ها چشمشون می افته به هیکل گنده اونها، زهره ترک بشوند و بفهمند اینجا شهر هرت نیست که هر غلطی دلشان خواست بکنند!

* توماس و الیزابت، دو تا نامزد جوان، با هم رفته بودند کلیسا. هر دو سیگاری بودند و مراسم بسیار طولانی شد. پسره بلند شد و رفت از کشیشی که کناری ایستاده بود پرسید پدر موقع دعا خواندن می تونیم سیگار هم بکشیم؟

کشیش نگاهی به او کرد وگفت نه فرزندم. حواست از توجه به خداوند پرت می شود و این کار گناه است.

پسره برگشت، ماجرا را برای نامزدش شرح داد وگفت متاسفانه نمیشه .

لحظاتی بعد دختره لبخندی زد و گفت به نظر من تو سئوال را بدجوری مطرح کرده ای. خودش بلند شد رفت نزد کشیش و گفت: پدر اشکالی داره اگر آدم موقع سیگار کشیدن دعا هم بکنه؟

کشیش لبخندی زد و گفت به یاد مسیح بودن و دعا کردن در هر حالتی مجازه. می توانی هروقت که سیگار می کشی، دعا هم بخوانی ….!

* نماینده مجلس وارد حوزه انتخابیه اش شد وگفت چه مشکلاتی دارید؟ بگید تا براتون حلش کنم.

مردمی که دور او جمع شده بودند گفتند اولین مشکل مون اینه که گاز نداریم دومیش اینه که…

هنوز دومی رو نگفته بودند که آقای نماینده گفت صبر کنید. رو کرد به بغل دستیش گفت اون موبایلو بده به من… شماره ای را گرفت وگفت سلام قربان بنده الان در روستای گیجالی هستم و این مردم گاز ندارن، باید فورن براشون گازکشی انجام بدید…جان؟… خواهش می کنم…کی؟… یک هفته دیگه ؟…بله بله…پس من قول بدم از جانب شما؟…بسیار خوب.

گوشی رو قطع کرد. لبخندی زد وگفت، خب، این مشکل که حل شد، حالا مشکل دوم رو بگید.

اهالی گفتند مشکل دوم اینه که اینجا موبایل آنتن نمیده و ما نمی تونیم با هیچ کجا تماس بگیریم!

* دوستی می گفت: توی تاکسی که سوار بودم، بحث در مورد حجاب بالا گرفت.

راننده دخالت کرد توی بحث مان و گفت آقاجان، یه دونه آجرُ وردار بپیچ تو کیسه نایلون سیاه، بذار بالای یخچال، به بقیه هم بگو بهش دست نزنن و سراغش نرن تا خود صبح همه خوابشون نمی بره که برن و ببینن توی کیسه چیه!

* مردم یکی از شهرها از نماینده شان گله کردند که در تمام چهار سالی که نماینده بودی صدات درنیامد؟

جواب داد راستش من همچین صدایی ندارم، دفعه دیگه شجریان را انتخاب کنین!

* دوستم توی اهواز می گفت بالاخره پس از سه روز که از ترس گرد و خاک توی خونه نشسته بودم، مجبور شدم برم بیرون یک نون و ماستی بخرم. دیدم ماشینم توی این سه روزه چنان زیرگرد و خاک مدفون شده که تا نشورمش، امکان حرکت ندارم.

یک سطل آب و یک ابر و یک دستمال برداشتم و افتادم بجانش و حسابی تمیزش کردم. خواستم سوارش بشم، دیدم درش باز نمیشه، چند بار تلاش کردم، دیدم خیر باز نمیشه. داخل ماشین را نگاه کردم، دیدم یک کلاه و یک جفت کفش بچه گانه روی صندلیه …تازه فهمیدم که ای داد بیداد، ماشین یکی دیگر را شسته ام!

* اگر واقعن دروغگو دشمن خدا باشد، خدا یه دونه دوست روی کره زمین ندارد!

* هشت و نیم صبح بود که همسایه آلمانی مان زنگ در خانه مان را زد و همراه با یک لبخند دوستانه، دستش را با یک اسکانس ده یوروئی دراز کرد به طرف من.

من به تصور اینکه بالاخره پول نفت را آورده اند در خانه مان، با بی میلی اسکناس را گرفتم وگفتم فقط همین؟

و طرف که در دنیای واقعی زندگی می کرد نه خیال، متعجب گفت: من فقط همین ده یورو را از خانمتان قرض کرده بودم، انتظار بیشتری داشتید؟!

* یارو بچه شو نشونده بود و داشت نصیحتش می کرد که دروغگو دشمن خداست که تلفن زنگ زد.

به خانمش گفت گوشی را بردار ببین کیه، اگر منو خواستند بگو رفته مسافرت!

* یک شعار توپ واسه انتخاباتی که در راه است:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید…!