“ورود زهیر” زن جوانی است که از کربلا فرار کرده، او دانشجوی دانشگاهی در این شهر بوده و چون علیرغم دستور اکید پدر و برادرانش دوست پسر داشته، در یک دادگاه خانوادگی به مرگ محکوم شد و برادر بزرگ اجرای این حکم را به عهده می گیرد. ورود از زیرزمین خانه ای که قصد کشتن او را داشتند، با تنی زخمی و جسم و روحی به شدت آسیب دیده، فرار می کند و اکنون در آلمان است. ورود با صندلی چرخدار می تواند حرکت کند، مهره های پشت اش از شدت کتک آسیب خورده اند و هر بار که راه می رود زخم عمیق تری او را آزار می دهد عزیزانش خواستند او را بکشند، چرا؟

رعنا احمد از مکه آمده، او دختری است پر شور و فعال که روح آزاده اش زیر عبا و برقع آرامش نداشته و یک روز در مقابل کعبه با پلاکاردی در دست اعلام می کند که از اسلام دست کشیده و اکنون اکس مسلم است. این عکس را در مدیای اجتماعی علنی می کند و همین باعث می شود فتوای مرگ او از طرف حکومت و خانواده همزمان صادر شود. رعنا فرار می کند و بعد از ماهها به آلمان رسیده است.

دالیا از امارات متحده عربی است. او در تلویزیون دوبی کار می کرده و مسئول یک بخش بوده است. در رسانه های اجتماعی فعال و طبعا با مردان بسیاری همکار. خانواده متعصب و اسلامی او دالیا را کنترل می کنند و یک بار قبل از سفر به مکه قصد دارند او را کنترل بکارت بکنند و مطمئن باشند که دختر است. دالیا تن به این خفت نداده و در اعتراض به این دخالت بیشرمانه در زندگی خصوصی و روح و جسم اش، با تنی کاملا برهنه، قرآن آتش می زند و این را در فیس بوک خود علنی می کند. می گوید در اعتراض به این مذهب و عقایدی که زندگی را بر من به جهنم تبدیل کرده اند این کار را می کنم. دالیا مجبور به فرار می شود و اکنون برای ماندن و زندگی کردن مبارزه می کند.

رعنا احمد

سولماز از ایران به آلمان آمده، دانشجو بوده و مقررات را قبول نداشته و علیه جداسازی دانشجویان بوده و گرایشات چپ داشته و همه این عصیان علیه حکومت و سنتها و فرهنگ و شریعه اسلامی، از چشم حراست و سرکوبگران اسلامی پنهان نمانده و مجبور به فرار از ایران شد.

مریم از پاکستان فرار کرده و لیلا از افغانستان و … و… . نکته مهم در این زندگی ها این است که همه این زنان در قرن بیست و یک و در دنیای مدرن امروز، مجبور هستند، طبق سنت و فرهنگ ١۴٠٠ سال قبل زندگی کنند؛ سرگذشت هایی که نشان می دهد زندگی میلیونها زن در ۵٧ کشور اسلامزده، چگونه با دست بالا کردن یک جنبش وقیح و ضد زن به اسم جنبش اسلامی رسما به جهنم تبدیل شده و چگونه مشکلات و معضلات زنان در کشورهای اسلام زده در دنیای امروز و با نظام سرمایه داری که از قِبل نابرابری بین زن و مرد سود می برد، با تکیه به یک مذهب و سنت قرون وسطایی، قرنها به عقب برگشته است.

ورود زهیر

من در مورد این معضل حرف می زنم و در هشت مارس ٢٠١٧ اعلام جرم می کنم، علیه یک جنبش به نام جنبش اسلامی که ۴٠ سال قبل با به شکست کشاندن یک انقلاب برحق در ایران و به کمک دولت های غربی و امریکا قدرت را در ایران در دست گرفت و اکنون در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا و همچنین در غرب فعال است، فعالیت می کند و فاجعه می آفریند. این جنبش خلاف جریان و متعلق به قرون وسطا بود و برای قدرت گرفتن و ماندن فقط می تواند و می توانست به سرکوب و ایجاد وحشت تکیه کند. این سرکوب و به بند کشیدن جامعه از سرکوب وحشیانه زنان شروع شد. نیمه به قول آنها ضعیف جامعه که بقیه از آنها دفاع نمی کنند و چنین شد که خمینی مردی که در کوچه پس کوچه های نجف پرسه می زد و آخوند کپک زده ای بیش نبود، رهبر انقلاب نامیده شد و اولین فرمان او حمله به زنان بود. یا روسری یا توسری. حجاب و باز هم حجاب!

من مدعی هستم به عنوان یک زن از ایران که سرنوشت ام چنین رقم خورد که در این دوره در انقلاب علیه دیکتاتوری پهلوی به خیابان رفته و از دنیا همه ی نعمات آن را می خواستم هم آزادی و هم رفاه را، با فرمان یا روسری و یا توسری مواجه شده و در کنار هزاران زن در هشت مارس ١٣۵٧ گفتیم آزادی نه شرقی است نه غربی، جهانی است.

این پرچم دفاع از حرمت زنان در همه جای دنیا بود و این پلاتفرم جنبشی بود که علیه جنبش اسلامی و علیه ناسیونالیزم شرق زده و در عین حال علیه تفکر و مذهبی بود که بر پایه ضدیت با زنان و با تحقیر و به بند کشیدن زنان استوار بود.

این جنبش امروز هم ادامه دارد و ما نه فقط با حکومت های اسلامی و مذهب اسلام و همه مذاهب درگیر هستیم، بلکه در سطح بین المللی با دولت های حامی حکومت اسلامی و با توجیه کنندگان این جنایت و مالتی کالچرالیستها و متفکران چپی روبرو هستیم که از فرط ضد امپریالیست بودن، قلبشان برای اسلامی ها می تپد. بله ما همزمان در چند جبهه مبارزه می کنیم و از حرمت و انسانیت زنان و مردم دفاع می کنیم.

با روی کار آمدن و قدرت گرفتن جنبش اسلامی، حجاب یک پروبلماتیک مهم زنان شد. حجاب یک تکه پارچه نبود سمبل به بند کشیدن زنان بود، قفسی بود که پرنده ها را به بند می کشید، قبر متحرکی بود که قرار بود زنان نیمه جان را حمل کند. حجاب یعنی تو آدم برابر با مرد نیستی، حجاب یعنی این که ما بر نیمه ی جامعه اعمال قدرت می کنیم و در مورد مرگ و زندگی و نفس کشیدن و خندیدن و حق طلاق و حضانت و .. این بخش جامعه تصمیم می گیریم.

پس از زنان البته نوبت به همه ی جامعه رسید و چنین شد که قدرت این حکومت کمی تثبیت شد. حجاب سمبل جنبش اسلامی است در این قرن، و به همین دلیل یک دیوار مهم بین حکومت و زنان، که اگر آن را ویران کنید، به این حکومت و به جنبش اسلامی اعلان جنگ داده اید.

من مدعی هستم؛ به عنوان زنی که موجودیت خودم، صدایم و قیافه ام، زنانگی و جسم و روح ام را زیر این پارچه سیاه محبوس نکردم و نتیجه ی این عصیان را با اعدام دوستان و همراهان و با سرکوب وحشیانه حکومتی پاسخ گرفتم.

من مدعی هستم؛ در مقابل افکار عمومی بین المللی در مقابل فمینیست ها و متفکران و روشنفکران و چپگراهایی که هیچگاه نفهمیدند و نخواستند بفهمند ما در مورد چه چیز حرف می زنیم!

حجاب یک تکه پارچه نبود، حجاب فرهنگ ما نبود، و کنار آمدن با آن از سوی همه ی این جنابان یعنی امضای مهر ناقص العقل بودن و انسان نبودن ما میلیونها زن از کشورهای اسلام زده و یعنی تنها گذاشتن ما در نبردی نابرابر با جنبشی خشن که با اعدام و سنگسار و شلاق و قتل ناموسی با ما رفتار می کرد.

من کیفرخواست خودم  را در هشت مارس ٢٠١٧ علیه یک جنبش که زندگی ما در خاورمیانه و کشورهای اسلام زده را قرنها به عقب برد، علیه حکومت های اسلامی و در عین حال علیه یک مذهب و سنت و فرهنگ و اخلاقیاتی اعلام می کنم که از روز اول زن را انسان برابر با مرد نمی داند، از روز اول نگران پرده بکارت دختران است و از روز اول زنان را فقط یک وسیله ی لذت تعریف می کند که به مردان خدمات می دهند و به آنها تمکین می کنند و به همین دلیل به مرد حق می دهد چند همسری را اجرا کند و هزار صیغه داشته باشد و علیه زنی که خارج از ازدواج به یک مرد نگاه کند، حکم سنگسار صادر می کند.

من اعلام جرم می کنم علیه مذهبی که ظاهرا یک مرد خطاب به مردان حرف زده و نعمات متعددی برای مردان تعریف کرده و از جمله زنان را آفریده برای تکمیل کردن سناریوی کامجویی مردانه و در آن دنیا هم برای مردان جایگاه ویژه قائل است و زن فرمانبر پارسا را در آن دنیا هم جزو ده ها و صدها زنی تعریف می کند که قرار است به مردان وقیح و حریص خدمت کند!

ما مدعی هستیم. ما زنان از کشورهای اسلام زده! ما قربانی نبودیم، عصیان کردیم و سرکش بوده ایم. این پاشنه ی آشیل جنبش و حکومت های اسلامی و آخوند و همپالگی های آنها است.

زنان در ایران در همه جا در خانه و مدرسه و دانشگاه و کوچه و بازار به حکومت اسلامی نه گفتند. این جنبشی اجتماعی و توده ای است. حجاب را عملا پس زدند، روابط خارج از ازدواج رابطه قبل از ازدواج و شادی و رنگ و حرمت و برابری در روابط زن و مرد و غیره و غیره عملا پاسخ محکمی است بر فرهنگ و اخلاقیات آخوندی اسلامی.

زنان در کشورهای خاورمیانه و در عربستان سعودی و افغانستان و سودان و عراق و در همه جا مبارزه می کنند و همین مبارزات پاسخ محکمی است به متفکران مالتی کالچرالیست غربی که جنایت را فرهنگ ما نام نهاده و ایران را کشور اسلامی تعریف می کنند و می گویند مردم آنجا با ما اروپایی ها فرق دارند پس حجاب برای آن مردم زیاد هم ناراحت کننده نیست و…پس سنگسار برای آن مردم زیاد هم ناراحت کننده نیست!

من به عنوان یک فعال مدافع حقوق زنان از ١٩٩٠ که در اروپا زندگی می کنم در کنفرانس ها و برنامه های بسیار زیادی شرکت کرده ام. کنفرانس حقوق بشر در ١٩٩٣ در وین که طرف حساب من در آنجا اعظم طالقانی بود که اندر فواید اسلام بهتر سخنرانی می کرد. در سال ١٩٩۵ در کنفرانس پکن حضور داشتم و دوستان فمینیست خودم در آنجا صدور بیانیه در محکومیت سنگسار را زیاد مهم نمی دانستند و پنج سال بعد در پکن به علاوه پنج در نیویورک و باز هم قطعنامه سنگسار از طرف هییت های اروپایی و امریکایی حاضر در کنفرانس مورد استقبال نبود. آنها از معاون خاتمی زهرا شجاعی دعوت کرده و او را با چادر سیاه اینجا و آنجا می بردند و ایشان در مورد نقش سنگسار در حفظ کیان خانواده حرف می زد و همچنین در مورد این که انشاالله اوضاع در ایران به کمک رفرمیست های اسلامی بهتر بشود، صحبت می کرد. و من می گفتم که مریم ایوبی در دوره خاتمی سنگسار شد در حالی که از وحشت بیهوش شده بود و او را با برانکارد برای اجرای حکم سنگسار بردند. ما در مورد یک مشکل پیچیده و یک صف رنگارنگ در مقابل خودمان حرف می زنیم. مشکلی که با نظام سرمایه داری و دست بردن حاکمان در این دوران به مذهب و خرافات و سرکوب مبتنی بر مذهب و اسلام در کشورهای اسلام زده شروع و با فرهنگ و سنت برخی از خانواده هایی که حکم به اعدام می دهند و زن می کشند و خانه ها را به زندان زنان تبدیل کرده و از حمایت دولت و مسجد و آخوند استفاده می کنند، ادامه می یابد.

ما با دولت هایی در اروپا طرف هستیم که در این قرن جرأت نمی کنند علیه زنان در آلمان و فرانسه رجزخوانی کرده و اعلام کنند که زن جایش در خانه است و یا باید خود را در سلول انفرادی به نام حجاب محبوس کند، ولی این را در مورد زنان از کشورهای اسلام زده می گویند. دولت هایی که روابط حسنه سیاسی و اقتصادی با حکومت های اسلامی داشته و زبان خود را قفل می زنند و خاک بر چشم مردم می پاشند.

در اروپا و کانادا و امریکا بر پیشانی میلیونها نفر مردم مهاجر و پناهنده مهر مسلمان زده و با نمایندگان سازمان های اسلامی به عنوان نماینده میلیونها مسلمان کنفرانس سازمان داده و به آنها سوبسید می دهند که به عنوان بازوی اردوغان و خامنه ای و شاهزاده های عربستان سعودی در اروپا قدر قدرتی کنند. و بالاخره با پست مدرنیست هایی طرف هستیم که از فرط ضد امپریالیست بودن و تعریف جنبش اسلامی به عنوان آه مظلومان در مقابل امپریالیسم، با حجاب و پرچم حسن نصرالله به خیابان رفته و یک کلمه در تقبیح سنگسار و حجاب نمی گویند.

و ما اخیرا با قدرت گرفتن جریانات دست راستی و رسما راسیست روبرو هستیم که با نشان دادن ترور و حجاب و دست اندازی سازمان های اسلامی در اروپا به زندگی مردم، علیه مسلمانان یعنی میلیونها مهاجر و پناهنده فضاسازی کرده و به پایه های مدرنیته و حقوق شهروندی حمله می کنند.

در اروپا یک صف گسترده از مردم مترقی انساندوست و مدرن را داریم که در کنار ما هستند، در کنار ما هستند تا صدای ما را بشنوند، و با حرف و نقد ما آشنا شوند و بپذیرند دفاع از زنان در کشورهای اسلامی به کنار آمدن با فرهنگ و اخلاقیات عقب مانده و با حجاب و اسلامیت بیشتر در اروپا نیست.

هشت مارس ٢٠١٧ از نظر من باید سال تسویه حساب با همه ی این موضوعات باشد. دیگر کافی است کنار آمدن با حکومت های اسلامی، کافی است خاک پاشیدن به چشم مردم، کافی است زن ستیزی و جنایت را فرهنگ نام نهادن و حمله به پایه های سکولاریسم و حقوق شهروندی.

ما زنان و مردم آزاده در همه جای دنیا باید دست به دست داده و با این معضل و این عقبگرد تاریخی در موقعیت زنان فعالانه مقابله کنیم.

زنده باد جنبش برابری طلبانه زنان در کشورهای اسلام زده، درود به زنان شجاع و آزاده ای که با به جان خریدن بسیاری مشکلات کماکان از حقوق انسانی خود دفاع می کنند.