نوروزِ۹۶

ای شادی ی دیرینه و سالانه! میا!

ای جشنِ هر آشنا و بیگانه! میا!

می آیی و داغِ هومن ام تازه شود:

 نوروز! میا! بدین یکی خانه میا!

نوروز،که جشنِ عالم و آدمی است،

از دشمنی ی شیخ بُوَد گر غمی است.

شادی طلبی ذاتی ی آدم باشد:

باور نکنم که شیخ نیز آدمی است!

*

 رهبر؟!

هم سیل به چشم و هم سدم می آید:

در دیده، بَتَر ز هر ددم می آید.

چون می شودش رهبرِ خود بشناسم؟

از ریختِ آخوند بدم می آید!

*

سالی که گذشت

سالی که گذشت مثلِ هر سال نبود:

دیگر غمِ کس ز مرگِ آمال نبود.

می بود چنان خوگرِ حال اش همه کس

کانگار که هرگزش جُز آن حال نبود!

*

 مهمان

گر باغچه ات بنفشه کاری نشده ست

و متنِ چمن لاله نگاری نشده ست،

شرمنده ی نوروز شوی:کاین مهمان

 می آید و خانه ات بهاری نشده ست.

بیست و نهم اسفندماه۱۳۹۵

 بیدرکجای لندن