بخش دوم و پایانی

 

 

باورمندان به صندوق رأی باید خود را بپرسند در این بیست سال و با پایبندی به راهکار «شرکت حداکثری در انتخابات» به کدام دستآوردها رسیده‌اند. اگر در سال ۱۳۷۶ سخن از «ایران برای ایرانیان» بود و از اینکه رأی بدهیم، تا همه ایرانیان به حقوق شهروندی خود برسند، در سال ۱۳۹۶ سخن تنها از این است که رأی بدهیم تا ایران سوریه نشود

 

 

تنها نادانان (و نه حتا ناآگاهان) می‌توانند باور کنند که رژیم ولایت فقیه گزینش رئیس‌جمهور را به ‌دست همان مردمی بسپارد، که به آنان حق گزینش در ساده‌ترین زمینه‌های روزانه چون رنگ جامه، اندازه آستین پیراهن یا پاچه شلوار، خوراک، نوشاک …  را نمی‌دهد. این اندازه از خودفریبی و کورنمائی برای من باورکردنی نیست

با فراز آمدن ستاره بخت خاتمی در روزهایی که رژیم ولایت فقیه از هر سو زیر فشار روزافزون بود و گروهی از سران آن برای دست‌داشتن در کشتار چهره‌های اپوزیسیون در رستوران میکونوس در فهرست پلیس بین‌المللی جای گرفته بودند، به یک باره گفتمان نوینی در برابر گفتمان «براندازی» سربرکرد: «اصلاح‌طلبی» و گذر گام‌به‌گام از دیکتاتوری فقاهتی به مردمسالاری دینی. خاتمی با شعار «ایران برای ایرانیان» پای به میدانی نهاد که فرجامش راه به گریز رژیم ولایت فقیه از کشاکش های خانمان‌برانداز درونی و بیرونی بُرد. از آن پس گروه بزرگی از تلاشگران سیاسی درون ایران و بخش فزاینده‌ای از کُنشگران اپوزیسیون بسیج شدند، تا نشان دهند تنها راه رسیدن به حقوق شهروندی، آسایش، سربلندی و آزادی، رفتن به پای صندوق های رأی و بازی در میدانی است که رژیم ولایت فقیه چارچوب های آن را از پیش برساخته و استوار کرده است. تا بدان روز «رأی ندادن» و نداشتن مهر انتخاباتی می‌توانست پی‌آمدهای بدخیمی برای شهروندان داشته باشد. خود به خوبی به یاد دارم که در مهرماه سال ۱۳۶۰ در خانه یکی از خویشانم در خانه‌های سازمانی بیرون از شهر پنهان شده بودم، و در روز انتخابات بسیج اداره صندوق رأی را به در خانه آن خویش من آورد و خواهان افکندن رأی شد. از آن گذشته نیک می‌دانیم که نداشتن مهر انتخابات در شناسنامه چه پی‌آمدهایی را می‌توانست برای رأی‌ندهنده‌ای داشته باشد که می‌خواست کوپن بگیرد، یا در یک اداره دولتی به کار سرگرم شود.

گفتمانی که اندک‌اندک فرا رُست، نگاه بدین داشت که در چارچوب همین رژیم ولایت فقیه و همین شورای نگهبان و همین «نظارت استصوابی» مردم با نقش‌آفرینی در سرنوشت خود از راه رأی‌دادن اندک اندک تندروان را از میدان برون خواهند راند و با پدید‌آوردن نهادهای مدنی از دیکتاتوری به دموکراسی گذر خواهند کرد. این راهبرد دراززمان، که به گفته حجاریان می‌توانست ۷۰۰ سال به‌درازا بکشد، می‌خواست رسیدن به حقوق شهروندی را گام‌به‌گام به انجام برساند و در برابر گفتمان براندازی گفتمان نوینی را پدید آورد. فرجام این راه به گفته پشتیبانان امروز و دیروز آن برابری شهروندان ایرانی در برابر قانون و برخورداری از حقوق شهروندی برابر در همه زمینه‌ها بود.

خاتمی در سال ۱۳۷۶ رئیس‌جمهور ایران شد. اندک زمانی پس از آن انبوهی از روزنامه‌ها در پهنه فرهنگ سیاسی ایران پدیدار شدند و اندک زمانی پس از آن یک‌به‌یک در آتش سانسور سوختند، سانسوری که وزیر ارشاد خاتمی، همان کسی که اکنون یار غار دلبستگانی چون مسعود بهنود و فرخ نگهدار شده است، آن را کاری درست می‌دانست[۱].گروهی از کُنشگران آشتی‌جوی ایرانی در رخدادهایی که «قتل های زنجیره‌ای» نام گرفتند، سربه‌نیست شدند، بی آنکه آدمکشان به سزای تبه‌کاری خود برسند. خاتمی در درگیری های ۱۸ تیر در کنار سرکوبگران ایستاد و دستمزد خود را با گزینش دوباره در سال ۱۳۸۰ گرفت. دلبستگان ولایت فقیه که اکنون خود را در جایگاهی برتر و راهکار خویش را درست می‌دیدند، همچنان بر طبل «شرکت سراسری در انتخابات» می‌کوفتند. در سال ۱۳۸۴ از دل انتخاباتی که هم رفسنجانی نامزد بود و هم معین، محمود احمدی‌نژاد سربرکرد. دلبستگان ولایت‌فقیه این پدیده را به گردن دوری‌جستن شهروندان از صندوق رأی افکندند و همچنان بر راهکار خود پای ‌فشردند. مهدی کروبی که هنوز دلیری سخن گفتن از «تقلب» را در خود نمی‌یافت، گفت که خواب چند ساعته‌اش مانند خواب اصحاب کهف بوده است[۲]. در سال ۱۳۸۸ بخش بسیار بزرگی از شهروندان پای در یک کارزار پرشور انتخاباتی نهادند و هم در کوچه و خیابان و هم در پای صندوق های رأی نشان  دادند که به راهکار دلبستگان صندوق رأی باور دارند. از دل آن انتخابات نیز محمود احمدی‌نژاد بیرون آمد و کسانی که سخن از تقلب و دستکاری در رأی مردم می‌راندند به کهریزک و اوین دچار شدند. گمان می‌رفت که دلبستگان پس از آن نمایش خونین و دهشتبارِ ولایت فقیه برای نشان‌دادن این نکته که رأی مردم در رژیم جمهوری ولائی به هیچ نمی‌ارزد، شرم کنند و دست از فراخواندن مردم به بازی در نمایش شرم‌آور انتخابات برکشند. ولی هنوز چیزی از آن تبه‌کاریها در کهریزک و اوین و بند ۲۰۹ نگذشته بود که مسعود بهنود در ۱۲ تیر ۱۳۹۰ در گفتگویی با صدای امریکا گفت: « تصور من این است که ۶۰ درصد مردم در این انتخابات شرکت خواهند نمود». در سال ۱۳۹۲ حسن روحانی در میان شادی بی‌پایان دلبستگان صندوق رأی رئیس‌جمهور ایران شد و اندکی پس از آن پیمان «برجام» میان ایران و شش کشور بسته شد، تا دلبستگان بار دیگر بر درستی راهکار خود انگشت نهند و مردم را به رأی دادن  فراخوانند.

کوتاه سخن این که در هر کدام از این انتخابات سرانجام همان کسی رئیس‌جمهور شد، که بهترین گزینه برای پابرجائی رژیم ولایت‌فقیه و چپاول بیشتر دارایی‌های مردم بود. آنچه که دلبستگان صندوق رأی نمی‌پذیرند، این است که نه تنها روحانی و خاتمی، که احمدی‌نژاد نیز دستآورد راهکار آنان هستند و نمی‌توان بازه هشت ساله احمدی‌نژاد را به کناری نهاد و تنها بر هشت سال خاتمی و چهار سال روحانی انگشت نهاد. راستی را چنین است که دلبستگان یا باید بپذیرند می‌توان با رأی‌دادن در سرنوشت کشور نقش‌آفرینی کرد، که آنگاه سخن از «تقلب» در سال ۱۳۸۸ چیزی جز فرافکنی و دروغگویی نخواهد بود و یا باید بگویند که رأی مردم تنها به کار پیرایشگری چهره پلید رژیم می‌آید. آنان باید پاسخ دهند که چه کسی از رأی مردم نگاهبانی می‌کند و نمی‌گذارد برای نمونه رئیسی (که گفته می‌شود نامزد رهبری است) نیاید و روحانی بیاید.

از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ بیست سال سپری شده است. دلبستگان رژیم ولایت فقیه و باورمندان به صندوق رأی باید خود را بپرسند در این بیست سال و با پایبندی به راهکار «شرکت حداکثری در انتخابات» به کدام دستآوردها رسیده‌اند. اگر در سال ۱۳۷۶ سخن از «ایران برای ایرانیان» بود و از اینکه رأی بدهیم، تا همه ایرانیان به حقوق شهروندی خود برسند، در سال ۱۳۹۶ سخن تنها از این است که رأی بدهیم تا ایران سوریه نشود. بمانند نمونه آمده در بخش نخست این نوشته باید دست به یک ارزیابی گذشته‌نگر از تلاش تاکنونی دلبستگان صندوق رأی زد و دید آنان چه دستآوردهایی داشته‌اند. راستی را چنین است که در زمینه‌های زیر ایران با شتاب بسیار پسرفت کرده است:

روزنامه‌هایی که اندکی از گفتمان ولایت فقیه دوری جُسته‌اند، بسته شده‌اند. مجلس یکدست و از بالا تا به پائین گوش به فرمان ولی فقیه است. تنش با همسایگان ایران هر روز افزونتر شده است. اعدامها به رکوردی تازه دست یافته‌اند و در دولت اعتدال و امید هر ۸ ساعت یک شهروند ایرانی به دار آویخته شده است. ارزش پول ملی از ۴۷۰ تومان برای یک دلار در ۱۳۷۶ به ۳۸۰۰ تومان در سال ۱۳۹۶ فروکاسته شده است[۳]. بیکاری، اعتیاد، گرانی هراسناک، کلاهبرداری های سرسام‌آوری که اندازه آن در پندار شنونده هم نمی‌گنجد، کمر رنجبران را شکسته است. بر شمار کودکان کار افزوده شده است. میلیاردها دلار از دارایی های مردم ایران برای بلندپروازی های هسته‌ای سوخته و دود شده است. گنجینه‌های زیرزمینی آبی کشور ته‌کشیده‌اند و بخش های بزرگی از ایران‌زمین هم‌اکنون نیز بیابانی شده‌اند. بر شتاب گریز سرآمدان و تیزهوشان از ایران افزوده شده است. اسیدپاشی های سازمان‌یافته بر چهره زنان ایرانی شتابی فزاینده یافته است، بی‌آنکه دولت برگزیده در پی دستگیری تبه‌کاران باشد. در کنسرتها زنان پروانه نواختن ساز در برابر مردان را ندارند. ازدواج کودکان افزایشی باورنکردنی یافته است. بی‌خانمانی به گفته دست‌اندرکاران رژیم افزایشی ۱۰۰۰ درسدی داشته است[۴]. سن تن‌فروشی به زیر ۱۲سال رسیده است، بازار فروش اندام داغتر از هر زمانی است. درآمدهای نفتی ایران گروگان سیاست بی‌خردانه دولت های تاکنونی (از خاتمی گرفته تا احمدی‌نژاد و روحانی) بوده است، چین بدهی‌های خود را با کالاهای بی‌ارزش می‌پردازد و هند از ایران باج‌خواهی می‌کند. چین بازارهای ایران را از کالاهای بنجل و بی‌ارزش پُر کرده و کارآفرینان ایرانی را به ورشکستگی کشانده است.

در کنار این همه دشواری های کمرشکن برای شهروندان، همان مجلسی که با رأی این مردم و با فراخوان دلبستگان رژیم ولایت ‌فقیه برگزیده شده است، سرگرم گفتگو بر سر قانون آزادی ازدواج با فرزندخوانده بود و کیفر استریلیزاسیون برای پزشک و بیمار. ستار بهشتی در زیر شکنجه جان باخت و نرگس محمدی و هنگامه شهیدی همچنان در زندانند. در مشهد دست و پای یک زندانی، و در شیراز انگشتان یک زندانی پیش از اعدام بریده شدند و در چشم یک زندانی اسید چکانده شد[۵].

در همین بازه‌ای که همگان تنها راه کنشگری را «رأی‌دادن» می‌دانستند، ایران هرچه بیشتر در باتلاق سوریه و عراق و یمن فرورفت و میلیاردها دلار از دارائیهای رنجبران ایرانی در این سه کشور دود شد و بر آسمان رفت. در ایرانی که با آغاز گفتمان «ایران برای ایرانیان» می‌بایست برای همه ایرانیان باشد، کارگران آق‌دره تازیانه خوردند و بهائیان؟ روزگار این ستمدیده‌ترین بخش جامعه ایرانی از پیش نیز سیاهتر شد؛ آنها را کشتند، دکان هایشان را بستند و فرزندان آنان همچنان نمی‌توانند در دانشگاه ها درس بخوانند. و تو گویی این همه بسنده نمی‌بوده است، چرا که صنعت ملی ایران نیز واپسین دم خویش را برآورد و کارخانه ارج، که پیشتر از همتای کُره‌ای خود گشوده شده بود، بسته شد و کارخانه ‌های داروگر و چرم‌سازی تهران نیز بدو پیوستند. کار بجایی رسید که امروزه خاک ایران‌زمین نیز به بیگانگان فروخته می‌شود و از کسی صدایی برنمی‌خیزد[۶].

شادمانی دلبستگان رژیم ولایت فقیه در برابر اینهمه شکست‌ها و باختها تنها این است که ایران سوریه نشده است. آنان ولی در برابر این پرسش که دستآوردهای بیست‌ساله آنان از این راهکار چه بوده است، خود را به نشنیدن می‌زنند.

پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران با پشتیبانی گسترده بخش بزرگی از چپ کهنه‌اندیش، مردم ایران گام‌به‌گام از سنگرهای دموکراسی و حقوق شهروندی بازپس نشستند. در نخستین گام در قانون اساسی جمهوری اسلامی آشکارا فرونوشته شد که زنان، دگردینان (سنّی، مسیحی، یهودی، بهائی، زرتشتی و …) و بی‌دینان هرگز رئیس‌جمهور نخواهند شد. این آپارتاید دینی‌ ـ جنسی در همان سال های نخستین انقلاب شکوهمند نهادینه شد و رأی دهندگان هربار که به پای صندوق رأی می‌روند، بر درستی آن انگشت می‌نهند. اصل ۹۸ و ۹۹ قانون اساسی ج.ا. دست شورای نگهبان را در گزینش نامزدان انتخابات رئیس‌جمهوری باز می‌گذارد. بدینگونه ۶ فقیه و ۶ دستیار حقوقدان آنان از میان خواهندگان نامزدی چندتن را برمی‌گزینند، تا مردم به یکی از آنان رأی دهند. شورای نگهبان مردم را نادان و کُندذهن و از این رهگذر ناتوان از دریافت نیک‌وبد می‌داند و رأی دهندگان هربار که به پای صندوق رأی می‌روند، بر درستی این نگاه شورای نگهبان انگشت می‌نهند.

با نگاهی حتا گذرا به آنچه که در این بیست سال گذشته است خواهیم دریافت که خواسته ولی فقیه، مافیای سپاه و پشتیبانان آنان در درون و بیرون مرزها تنها وتنها شمار بزرگ رأی‌دهندگان بوده است، تا رژیم برای خود چهره‌ای مردمی بیآراید و سرانجام همان کسی را از درون صندوق های رأی بدر آورد، که خود می‌خواهد و آن را بپای مردمی بنویسد که گیج و گول  از شکست خود اندوهگین (۱۳۸۸) و از پیروزی خود شادمان (۱۳۹۲) می‌شوند، بی‌آنکه بدانند رأی آنان سرسوزنی در آنچه که پیش آمده نقشی نداشته است. در این میان باید به آن افسانه بزرگ سروده شده به دست نهادهای امنیتی ج.ا. و واگوئی آنها از سوی دلبستگان پرداخت:

رأی مردم در جمهوری اسلامی به‌شمار می‌آید. بارها و بارها نوشته‌ام که تنها نادانان (و نه حتا ناآگاهان) می‌توانند باور کنند که رژیم ولایت فقیه گزینش رئیس‌جمهور را به‌ دست همان مردمی بسپارد، که به آنان حق گزینش در ساده‌ترین زمینه‌های روزانه چون رنگ جامه، اندازه آستین پیراهن یا پاچه شلوار، خوراک، نوشاک …  را نمی‌دهد. این اندازه از خودفریبی و کورنمایی برای من باورکردنی نیست.

بهانه دیگر دلبستگان ولایت فقیه برای رأی دادن «میدان کنشگری» است. آنان می‌گویند می‌توان با بهره جُستن از بزنگاه انتخابات دست به کُنشگری مدنی زد و نهادهای مدنی برساخت و از این راه تندروان را به گوشه میدان راند و به دموکراسی گذر کرد. تا که سخن کوتاه شود، نمونه‌ای از یکی از این دلبستگان شناسنامه‌دار می‌آورم.

اکبر گنجی که به‌روزگار محمد خاتمی با نوشتن درباره «عالیجناب سرخپوش» تلاش در ویرانسازی چهره رفسنجانی داشت، همسو با وزش باد از این سخن خود برگشت[۷].همو که امروزه گرد جهان می‌گردد و بر تبه‌کاریهای «آیت‌الله قتل‌عام» اشک می‌ریزد، همان کسی است که نخست گناه کشتار ۶۷ را به گردن اعدام‌شدگان افکند[۸] و در پی آن دلبستگان را فراخواند تا برای از میدان به‌درکردن «مثلث جیم» به فهرستی رأی دهند، که نام دری نجف‌آبادی و ری‌شهری در آن به چشم می‌خورد[۹] و امروز نیز دل به رئیس‌جمهوری بسته است، که وزیر دادگستری‌اش (پورمحمدی) دستانی خونین‌تر از «آیت‌الله قتل‌عام» در کشتار زندانیان بی‌پناه داشته است. و سرانجام همو که نوشته بود: «خامنه‌ای هرگز از نابودی «اسرائیل» یا «دولت اسرائیل» توسط ایران سخن نگفته است، این مدعای نتانیاهو کاذب است»[۱۰] در برنامه «صفحه دو آخر هفته» بناگاه می‌گوید: «خوب این شعارها رو کی‌می‌ده؟ شعار نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست رو آقای خامنه‌ای و طرفداراش می‌دن، آقای چیز [روحانی] نمی‌ده اینو!»[۱۱]

بیست سال از آغاز گفتمان اصلاح‌طلبی در رویارویی با گفتمان براندازی می‌گذرد. همانگونه که درباره جنبش فلسطین نوشتم دلبستگان صندوق رأی لختی نیز در درستی راهکار خود گمان به دل راه نداده‌اند و همچنان در همان شیپور دیرین می‌دمند و بر آن طبل کهن می‌کوبند. امروز بر گردن خردگرایان است که بپرسند، دستآورد ملت ایران در پی بیست سال آویختن به صندوق های رأی چه بوده است؟ من در بالا فهرستی از سیه‌روزی های مردم ایران آوردم و نشان دادم که راهکار «صندوق رأی، هم استراتژی، هم تاکتیک!» نه تنها گرهی از کار فروبسته این آب‌و خاک نگشوده است، که روزگار مردم در این بیست سال و با این شیوه کنشگری در همه زمینه‌ها هر روز سیاهتر شده است. این سرنوشت دستآوردهای اقتصادی و شهروندی رأی‌دهندگان بوده است، ولی آیا آنان در همان زمینه «نهادهای مردمی» و «گذر آشتی‌جویانه به دموکراسی» دستآوردی داشته‌اند؟

آنچه را که بر سر حقوق شهروندی ایرانیان و بهره آنان در سیاست رفته است، شاید بتوان با داستان کشته شدن المستعصم بالله، واپسین خلیفه عباسی هم‌سنجید. در کتاب های تاریخی گوناگون (برای نمونه الطبقات الشافعیه الکبری) آمده است هلاکو در هراس از اینکه با ریختن خون خلیفه آسمان فروریزد و جهان پایان یابد، او را در نمدی بزرگ پیچید و فرمان به مالیدن آن نمد داد و گروهی چشم به آسمان دوختند، تا اگر نشانی از فروریزی آن پدید آمد، دست از نمدمالی بدارند. دیده‌وران چندان در آسمان نگریستند و نمدمالان خلیفه الله را چندان مالاندند، تا جان از تنش بدر شد، بی آنکه آسمان بغداد خم بر ابروی بیاورد.

در این بیست سال گذشته جمهوری اسلامی به یاری دلبستگانش مردم ایران را در نمدی بزرگ به نام صندوق رأی پیچیده است؛ هنگامی که زنان و دگردینان از گردونه انتخابات بیرون افکنده شدند (قانون اساسی)، ما رأی دادیم و آپارتاید را پذیرفتیم، ج.ا. دید که آسمان بر زمین فرونیفتاد، پس گامی فراتر نهاد و حق نامزد شدن را از همه ما ایرانیان گرفت (نظارت استصوابی) و جایگاه خود را به جانشین خرد و دانائی ما فراکشید و ما باز هم رأی دادیم و پذیرفتیم که چیزی جز انبوهی از مردمان بی‌خرد و کُندذهن نیستیم و این چنین خواری و زبونی خود را پذیرفتیم، در پی پذیرش «صغارت» از سوی ما نیمه‌دیوانه‌ای با پندارهای آخرالزمانی (احمدی‌نژاد) بر تخت ریاست‌جمهوری نشست، که هیچکس گمان نمی‌برد حتا بتواند دهکوره‌ای را سامان بخشد، ما بار دیگر رأی دادیم و بدینگونه آمادگی خود را برای پذیرش رخدادهای ۸۸ نشان دادیم، پس از آن و هنگامی که بخشی از رأی‌دهندگان فرجام انتخابات را نپذیرفتند، دستگاه چندلایه و پیچیده سرکوب براه افتاد و بهره رأی‌دهندگان از «کنشگری مدنی» کشتن بود و شکنجه و تجاوز و سوزاندن پیکر شکنجه‌شدگان و درهم کوفتن روان زندانیان، چندان که برخی از آنان  پس از آزادی خود به زندگی خود پایان بخشیدند، و رژیم ولایت هنگامی که دید مؤمنان به صندوق رأی حتا با شیشه نوشابه خانواده نیز دست از ایمان استوار خود نمی‌کشند و ایستاده بر آرمان همچنان سرود انتخابات سرمی‌دهند، کسانی را به گزینش گذاشت، که دستانشان تا آرنج به خون فرزندان این آب‌وخاک آغشته بود (درّی نجف‌آبادی، محمد ری‌شهری)، و ما باز رأی دادیم و پذیرفتیم که آن کشتارها حق رژیم و گناهشان بر گردن قربانیان بوده است، و سرانجام در واپسین گام تاکنونی، رژیم ولایت فقیه کسی را به میدان فرستاد که خون هزاران جوان ایرانی بر دستانش چسبیده، و ما باز هم رأی خواهیم داد، تا بپذیریم سزاوار چیزی جز فرمانروایی آدمکشان و دزدان و شکنجه‌گران بر سرنوشتمان نیستیم.

مردم فلسطین با پای‌فشاری بر روشی که حق آنان، ولی بسیار زیانمند بود، ۹۰ درسد از سرزمین‌هایشان را در گذر ۷۰ سال از دست دادند. گفتمان اصلاح‌طلبی و صندوق رأی نیز بر آن بود که آزادی‌های مدنی و حقوق شهروندی را گسترش بخشد و از قدرت بی‌مرز ولی‌فقیه بکاهد. مردم ایران با پیروی از دلبستگان صندوق رأی نه تنها سرسوزنی به این خواسته‌ها نزدیک نشده‌اند، که هر بار با شرکت در انتخابات،  بخش بسیار بزرگی از حقوق خود را نیز به دست خود به شکنجه‌گران و سرکوب‌کنندگانشان واگذاشته‌اند. دلبستگان با ایستادگی بی‌چون‌وچرا و مؤمنانه‌شان بر سر راهکار صندوق رأی (که در جایی یا زمانی دیگر می‌تواند بهترین و درستترین راه باشد) بخش بسیار بزرگی از حقوق مردم را به جمهوری اسلامی و ولی فقیه واگذار کرده‌اند و به بهانه «خردگرائی» کار را بجایی رسانیده‌اند، که بمانند سرنوشت آرمان فلسطینی، روند گذر به دموکراسی در ایران نیز با یاری بیدریغ آنان به نقطه‌ای بازگشت‌ناپذیر رسیده و امید به دستیابی به اندکی آزادی و حقوق شهروندی امروز از هر روزی اندکتر است. پس اگر بیت رهبری و مافیای سپاه، چهار سال دیگر قاضی مرتضوی و حسین الله‌کرم را به گزینش گذاشتند، از اینکه حاجیان انتخابات باز هم به طواف صندوق رأی بروند چندان در شگفت نشوید، که گفته‌اند؛

آنکه نامُخت از گذشت روزگار  /  هــم نیآموزد ز هـــیچ آموزگار

mbamdadan.blogspot.com

m.bamdadan@gmail.com

————————————————————

۱- http://www.bbc.com/persian/arts/story/2008/02/080205_mf_jameah.shtm

۲- http://www.bbc.com/persian/iran/story/2005/06/050619_karoubi-objection.shtml 

۳-http://www.modiriatefarda.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=87&Itemid=160

۴- http://www.radiofarda.com/a/f7-commentary-on-homeless-spay-in-iran/28210136.html

۵-http://www.bbc.com/persian/iran/2015/03/150306_u14_amnesty_qesas_acid

۶- http://www.ilna.ir/بخش-اجتماعی-۵/۴۷۵۷۷۳-فروش-خاک-در-جزیره-هرمز-غیرقابل-انکار-است

۷- اکبر گنجی: هاشمی رفسنجانی دیگر عالیجناب سرخ‌پوش نیست / دویچه وله

۸-http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/170162.php

۹- https://www.radiozamaneh.com/259588

۱۰-http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/169976.php

۱۱- https://www.youtube.com/watch?v=DPY2MQ0gtRk&feature=youtu.be