سعید سلطانپور

مقدمه:

شهر واترلو (نام آخرین محلی که ناپلئون از انگلیس ها در سال ۱۸۱۵ شکست خورد)، در ۱۰۳ کیلومتری غرب تورنتو(۱) یکی از مهمترین مراکز علمی کاناداست. علیرغم حضور صدها دانشجو در رشته های لیسانس، فوق لیسانس و دکترا، و نقش استراتژیک آن در آینده کامیونیتی ایرانی در انتاریو، کمتر به این شهر و مسائل حوزه آن پرداخته شده است.

 این شهر در سالهای پیش بیشتر شهرتش به خاطر بورسیه هایی بود که به این دانشگاه می آمدند و بالطبع کمتر در مسائل عمومی تر جامعه ایرانی درگیر می شدند و بیشتر درون گرا بودند. دانشگاه واترلو چند سالی است که به دلیل حضور گسترده دانشجویان مقطع لیسانس در رشته کامپیوتر، و ارتباط نزدیکش با بیل گیت و کمپانی رِیم (بلاک بری)  دارای شهرت جهانی شده است.

 در ماه می امسال، با دست اندرکاران شب ایران آشنا شدم؛ انجمنی که بعد از تحولات انتخابات و ظهور پدیده جنبش سبز، در دانشگاه به وجود آمد.  با مهران راد  از دست اندرکاران شب ایران آشنا شدم و متوجه شدم که انجمن فرهنگی واترلو را مدیریت می کند که تا کنون در ۱۰ سال گذشته،  دوشنبه های هر هفته برنامه ادبیات کلاسیک فارسی زبان را داشته اند. به عنوان نمونه  دو بار حافظ را دوره کرده اند و کلیله و دمنه را  خوانده اند و اکنون نیز شاهنامه را مرور می کنند.

به آنها قول دادم که در اگوست از برنامه شاهنامه خوانی آنها دیدار و ضبط تلویزیونی خواهم داشت تا دیگر اعضای کامیونیتی ایرانی  هم از تلاش های کسانی که به دور از دغدغه های شهرت و سیاست، کار فرهنگی را وظیفه می دانند، آشنا شوند و هم تشویق شوند.

روز دوشنبه  ۱۸ اگوست به همراه فیلم بردارمان به واترلو رفتیم. پیش از شروع مراسم گپی با مهران راد زدم که با لهجه شیرین کرمانی  و طنزش، با حوصله و علاقه  شکل گیری انجمن و فعالیت های آنرا بیان کرد. 

 

آقای راد، با تشکر از وقت شما، چه شد که  انجمن فرهنگی واترلو تشکیل شد؟

ـ سال ۱۹۹۹ تازه به اتفاق همسرم به کانادا آمده بودیم. همسرم در رشته دکترا پذیرفته شده بود. در یک کارگاه نجاری متعلق به یکی از هموطنان به نام سعید مشغول به کار شدم. همیشه ضبط روشن بود و صدای شجریان و شعرهای حافظ  فضای کارگاه را دل انگیز وگاه غم انگیز می کرد. همکاران در برخی مواقع به  معنی و  مفهوم شعر حافظ دست نمی یافتند. با توجه به آشنائی اندک من با حافظ، از من می خواستند که  توضیح دهم. کم کم کار به جایی رسید که کار تعطیل می شد و آقا سعید هم قهوه ای می گرفت و ما هم در مورد معنی شعر حافظ صحبت می کردیم.

 

در کشوری که سیستم بر اساس منفعت و پول بنا شده است و رابطه بین کارگر و کارفرما یک رابطه کاملا اقتصادی ست، وقت گذاشتن برای کارهای فرهنگی جای تقدیر دارد.

ـ بله. خوشبختانه  این کارگاه همچنان باز است. در هر حال از  آنجا با کمک همکاران تصمیم گرفتیم که در  منزل دوستی، جلسات هفتگی را به طور جدی تر برگزار کنیم. بعد از چندی تعدادمان به ۱۸ نفر رسید. دوستان دانشجو پیشنهاد کردند که به دانشگاه برویم تا زحمت کمتری برای خانواده ها داشته باشیم. از ۲۰۰۲  این جلسات هفتگی به غیر از دو بار که من به مسافرت رفتم و همینطور در تعطیلات طولانی (آخر هفته ها)، همیشه برگزار شده است.

از کمبریج و حتی شهر گوئلف هم به این مراسم آمدند. دکتر اسدی به ما پیوست. الان از واترلو رفته و در یکی از دانشگاه ها درس می دهد.  یادش بخیر، این جلسات باعث خیر هم  شده است. در میان این جمع ازدواج هم صورت گرفت.  مادرزن  آقا سعید هم به شعر حافظ بسیار علاقه مند بود و پای ثابت این مراسم. چند سال پیش فوت کرد. بعضی وقت ها سر خاکش شعر حافظ می خوانم و به این ترتیب یادش را گرامی می دارم.

 

چه متن هایی را خوانده اید؟

ـ متون نوشته مانند تاریخ بیهقی را خواندیم. از شعرها،  دو بار حافظ را خواندیم بار اول ۳ سال طول کشید و بار دوم یک سال و نیم.  بوستان سعدی را خواندیم. دفتر اول مثنوی مولوی و با تمام کردن این بخش از شاهنامه که امروز بعد از مصاحبه با شما ادامه خواهیم داد، یک دور شاهنامه را تمام کرده ایم.

 

نسل جدیدی هم در این جمع هست؟

ـ (با خنده) البته همه ما جوانیم ولی وقتی که حافظ می خوانیم قلب مان جوانتر هم می شود. البته دانشجویان جوان دوره لیسانس هم به ما اضافه شده اند. کوچکتر ها به مدرسه فارسی می روند.

راستی یکی ازدستاوردهای انجمن فرهنگی، تاسیس مدرسه فارسی زبان بود که با تلاش ما به عنوان یک واحد رسمی توسط آموزش و پرورش پذیرفته شده است.

 

شب شعر از درون شما شکل گرفته است، شکل گیری آنرا بگویید؟

ـ در اولین شب جلسه بعد از حوادث انتخابات در ایران،  دیدیم ۷۰ نفر در جلسه شرکت کرده اند و از ما می خواهند که کاری بکنیم برای کمک به مردم ایران. برای اینکه ما سابقه داشتیم. خوب گفتیم که ما سیاسی نیستیم. یعنی انجمن کار سیاسی نمی کند. انجمن ادبی ست  ولی با کمک دوستان دیگر، شب ایران را تشکیل دادیم که اقدام به برگزاری مراسمی کرده است .

 

دهمین جلسه را هفته پیش برگزار کردید و جلسه ای هم در ارتباط با قتل عام مظلومانه زندانیان سیاسی ۶۷، در سپتامبر در دستور کار دارید.

ـ بله گروه “شب ایران” گروه  اجتماعی سیاسی  هستند.

 

برگردیم به فرهنگ، علت موفقیت شما و استمرار انجمن فرهنگی واترلو در چیست؟ در مقایسه با تورنتو، ما تعداد زیادی از اهل ادب داریم ولی چند سالی است که کار جدی و مستمری نداریم. واژه  که مدتهاست یک واژه افسوس شده است، کافه رنسانس متاخرترست. یکی از دست اندرکاران رسانه ای به من می گفت در مراسم موسیقی و شب شعر که ماهانه بود و دو سه جلسه ای برگزار شده است، برخی چنان به اول بودن نامشان، حساس هستند که تا پای برگزار نشدن مراسم پیش رفته ایم ولی بخیر گذشته است. من کارشناس ادبی نیستم ولی به عنوان ناظر اجتماعی می دانم که کار جدی نمی شود یعنی ما باید  بعد از ۲۰  سال مکتب تورنتو داشته باشیم که نداریم؟

ـ راز آن تکثرگرائی ست. همه به سخنان گوش می دهند و نظراتشان را بیان می کنند. به طور مثال در جلسات مثنوی مولوی، دفتر اول بحث های داغی در گرفت. منظورم در همان حوزه ادبیات است. هر دو طرف حرف های تند خود را زدند، ولی جلسه بعد دوباره آمدند و دنباله مثنوی را ادامه دادیم.

اصلا مگر نه این است که باید از سخنان بزرگان تاثیر بگیریم. چگونه می شود این سخنان را شنید و متاثر نشد. همینطور شنیدن سخنان دیگران. همه حرفها بر روی آدمها تاثیر دارند.

 

این روزها بحث داغ ایرانی بودن شاعران در اینترنت رواج دارد. خوشبختانه سعدی و حافظ اهل شیراز هستند، ولی شاعرانی نظیر مولوی که افغان ها او را اهل بلخ  (که زمانی جزو ایران بوده است) و ترک ها نیز وی را ترک می دانند که در قونیه دفن است.  با توجه به دهکده جهانی شدن و استقلال بسیاری از ملیت ها و قوم ها،  اگر این مسائل درست حل و فصل نشود، می تواند به اختلافات قومی و ملی و فرهنگ نفرت، دامن زده شود. اگر نسل جوان ما در کانادا، شاعری، دانشمندی یا محققی شود به راستی ایرانی ست یا کانادائی؟

ـ ما در حوزه جغرافیایی بحث نمی کنیم. حوزه ما فرهنگی ست و آنهم حوزه زبان فارسی ست، زیرا که در گرد هم آوردن ایرانیها نقش مهمی داشته است. بعضی وقتها حوزه زبان فارسی، وسیع تر از حوزه جغرافیای ایران است. گویندگانی بودند که ایرانی نبودند ولی به فارسی شعر می گفتند مانند امیرخسرو دهلوی(۲) و یا ناصر علی سرهندی ملقب به سعدی هند شاعر قرن ۱۲.  میرزا اسدالله خان غالب و میرزا عبدالقادر بیدل (قرن ۱۱  ه.ق )و علامه اقبال لاهوری اینها ارتباطشان با ایران نیست با زبان فارسی است.

ای که از فهم حقایق دم زنی خاموش باش              

عمرها باید که دریابی زبان خویش را(بیدل)

گوینده ایرانی یا ترکی که زبان فارسی می دانسته و شاهکارهای جهانی آفریده، بنابر این نباید روی کلمه ایران بی جهت حساس باشیم. فرض کنیم یک فرانسوی، شعر فارسی بسراید، آیا وی ایرانی خواهد شد؟

به  نظر من باید روی زبان فارسی حساس باشیم.  حوزه فرهنگی ست که برای ما ارزش دارد.

 با مقایسه بین دوران حافظ و  دوران حاضر می توان گفت که تحمل فقها و حاکمان آن دوران نسبت به حافظ بیشتر از تحمل حاکمان و فقیهان امروزی ایران است.  دکتر سروش می گفت که در کتب درسی در ایران بیشتر اشعار فردوسی را حذف کرده اند.

ـ من در سیاست سرشته ای ندارم ولی فکر می کنم صحبت درستی ست.  حداقل در این ۳۰ سال گذشته، ما تحمل کمتری در دولتمردان ایران نسبت به حافظ و مولوی دیده ایم. شاید یکی از دلایل این باشد که در زمان خلق این آثار توسط حافظ، این ها تازگی داشت و تبدیل به فرهنگ عام نشده بود که بقیه آنرا دنبال کنند. این تکرار یک مضمونی ایجاد و آنرا جهت دار کرده است. حافظ شاید اسطوره هایی را که خلق می کرد، هنوز آن محتوا و مفهوم را پیدا نکرده بود که در فرهنگ ایرانی ها جا افتاد و کاملا به یک ترمینولوژی تبدیل  و بعد خطرساز شود.

 آیا قصد ندارید در مورد شاعران معاصر کار کنید؟

ـ هر دوره که تمام می شود دوستان برای کار بعدی نظرخواهی و تصمیم گیری می کنند. خودم علاقه دارم که شاملو را کار کنیم. راستش نزدیک بود رای هم بیاورد که دوستان گفتند با توجه به تجربه من در امور کلاسیک، از این تجربه استفاده کنند. گفتند خودمان، می توانیم شاملو را بخوانیم. بنابراین آمدیم شاهنامه را دنبال کردیم.

 با تشکر از شما و با آرزوی خبرهای خوب تر از شما و انجمن فرهنگی واترلو.

 پانویس ها:

 ۱-Waterloo and Kitchener

۲ ـ ابوالحسن یَمین‌الدین امیر خسرو دهلوی از  شعرای پارسی گوی  قرن هفت  است. وی به سعدی هند ملقب است و تخلص او طوطی ست.  تولد ۶۵۱ ه.ق.- وفات ۷۲۵ ) وی به زبانهای فارسی، سانسکریت، ترکی و عربی تسلط داشته است.