پریوش سمندری

هر چه دامنه ی ارتباطات بین ملل عالم گسترش می یابد و روابط دور به نزدیک تبدیل می شود و خبرها و گزارش ها هر لحظه از هر نقطه بعید جهان به تمامی دنیا منتقل می گردد به همان اندازه دامنه ی تردید و ظن، و ترکیب و به وجود آمدن فرضیه های درست و نادرست که متضمن و شامل شک و تردید مردم نسبت به رویدادهای جهان است نیز افزایش یافته و گسترده تر می شود.

هر واقعه در ذهن هر کس به نوعی تعبیر و تفسیر می گردد. حتی آنانکه صاحب ذهن خلاقی نیستند نیز از این جریان و رویه جدا نمی مانند، بلکه آنان از طریق فرد یا افراد دیگری ذهنشان به سمت و سویی کشیده می شود و ناخودآگاه در جرگه سایر افراد شکاک و فرضیه ساز قرار می گیرند.

البته در جهان امروز کنجکاوی انسان بیش از هر دوره ای در گذشته است زیرا از یک طرف مقولات اجتماعی بشر در زمینه های مختلف زندگانی مادی و احتمالاً معنوی بسیار فراوان و پیچیده تر گردیده است و از طرف دیگر این کنجکاوی ها در موارد بسیاری سبب پیشرفت و ترقی و تعالی انسان در میادین گوناگون علمی و صنعتی و غیره بوده است، اما وقتی معنا و مفهوم کلمه “کنجکاوی” برای ساختن و خلاقیت درست و صحیح و سالم با معنای شکاکی های منفی و فرضیه سازی های مخرب و منحرف عوض می شود، پایه های جامعه دچار تزلزل می گردد، زیرا اساس به وجود آمدن یک جامعه ی سالم، روابط اصلی و همکاری های انسان دوستانه بین افراد و در سطح کلی آن بر بنیاد اعتماد و ایمان است که منجر به اتحاد و هم بستگی می گردد و اتحاد و پیوستگی، انسانها را به اهداف مشترک رهنمون می گردد.

در جامعه ی متحد و سالم، انسانها از امنیت فکری که یکی از مهمترین اصول برای زندگانی راحت و پر آسایش است برخوردارند. هر هنگام که این امنیت ذهنی دچار اختلال می گردد بدبینی جایگزین آن شده و در نتیجه، عدم ثبات و اطمینان خاطر در جهات متفاوت فردی و اجتماعی بروز می کند. هر کس بدون هر گونه ملاحظه برای سایرین، تنها به فکر نجات خود و بهره وری شخصی از امکانات در دسترس خویشتن است و مآلاً منافع جامعه فراموش گشته و به خطر می افتد.

در تمام جوامعی که دچار این بیماری است از هم گسیختگی و اضمحلال ارکان آن جوامع قابل مشاهده است. هم چنین از جمله موارد دیگری که برای حفظ و تداوم یک جامعه لازم و ضروری است، سازش و چالش است.

سازش و کنار آمدن فرد با سایرین از هر دسته و گروه با اعتقادات مختلف و گوناگون متضمن عبور شخص از مراحلی است تا وی را آماده این امر مهم و حیاتی نماید. بعضی مراحل مشخص عبارتند از: خودشناسی راستین تا جایی که فرد باور کند آنچه خود می داند حقیقت مطلق نیست و سپس به مرحله ی احترام به سایرین، تسامح و تساهل، تحمل و صبر و بردباری و عاقبت به مهر و محبت نسبت به سایرین می رسد و به تدریج همان حق استقلال و آزادی فکری را که برای خود مسلم می شمارد به دیگران نیز تفویض می کند.

عده ای باور دارند که انسان طبیعتاً موجودی توطئه ساز است و توطئه در تمام سطوح اعمال متقابل او وجود دارد و به خاطر وجود همین طبیعت است که دچار شک و تردید دائمی می گردد و خصوصاً وقتی چند نفر دور هم جمع می شوند با تعبیر و تفسیرهای خودشان از وقایع موجود و حتی غیر موجود، یک تئوری توطئه خلق می کنند و یا کشف می نمایند.

اگر وضع بدین روال ادامه یابد و اگر روزی رسد که تاریخ نویسان جهان تصمیم بگیرند تاریخ را بر اساس فرضیات مردم تهیه نمایند ناچار خواهند بود که به تعداد جمعیت جهان تواریخ مختلف تهیه نمایند.

چرا فرضیه های توطئه ساخته می شود؟

علل بیشماری را در این جریان می توان برشمرد از جمله: مردم به خاطر “مقابله و یا سپرسازی و مدافعه” در برابر حوادث جهان است که سعی دارند این حوادث را در قالبی ساده و مطابق با  فهم خودشان توجیه کنند.

در جوامع بسته و کنترل شده، همیشه حدس و گمان، جای سعی و کوشش را برای یافتن حقایق هر مسئله ای می گیرد و دیگری، ترس از ندانستن ها است و عدم امکان دسترسی به مدارک و شواهد است در صورتی که در جوامع باز که دارای مطبوعات بالنسبه آزاد است یافتن واقعیت برای شخص مشتاق و کنجکاو چندان دشوار نیست و با رجوع به اسناد و مدارک تاریخی و یا جدید و شواهد ثبت شده می تواند تئوری های واقعی را از غیر آن تشخیص دهد.

اما گاهی اهمیت و تأثیر بعضی وقایع  تاریخی آن چنان شدید و عمیق و فراگیر بوده و هست که حتی مدارک و شواهد موجود نیز نتوانسته است پس از گذشت چندین دهه، ذهن مردم را از پرداختن به فرضیه های گوناگون و تعبیر و تفسیرهای شکاکانه باز دارد.

مثلاً واقعه کشتار یهودیان در آلمان نازی تا امروز فکر بسیاری از مردم را به خود مشغول داشته است و حدس و گمان ها همچنان درباره تعداد قربانیان و علل این حادثه ادامه یافته است.

عده ای از مذهبیون اعمال هیتلر را کار شیطان می دانند و قدرت شیطان تصور می کنند که ناگهان در جهان ظاهر شده است! در حالی که وی قبل از رسیدن به قدرت، هنگامی که در زندان بود در کتاب خود به نام “تلاش من” فکر و عقیده خویش را نگاشت.

او در این کتاب از “توطئه” یهود می نویسد و آنان را متهم به توطئه ای جهانی می کند که می خواهند جهان را تسخیر کنند و علت مشکلات مردم آلمان و وجود کمونیست را به گردن آنان می افکند.

بدین ترتیب و با خلق این فرضیه توطئه مرتکب فجایعی جبران ناپذیر می گردد و تمام فجایع خود را بر اساس فرضیه خویش موجه می سازد و معرفی می کند.

متأسفانه بعضی مردم آلمان در آن زمان شیفته ی فرضیه ی هیتلر شده و او را برای اثبات باورش، و انجام فکر شومش مرحله به مرحله پشتیبانی کردند. حتی وقتی قوانینی علیه یهودیان به تصویب رسید و عملاً قرار شد آنان با نصب علامت خاصی شناسائی و مشخص گردند، گروه کثیر مسیحیان آن کشور به این قانون اعتراض نکردند.

اکنون هر انسان اندیشمندی فرضیه ظهور ناگهانی شیطان در هیتلر را چیزی جز یک ذهنیت غیر واقعی نمی بیند و نمی شناسد، بلکه خود این ذهنیت نیز مخلوق فرضیه توطئه است که نقش عامل آن یک موجود خیالی به نام شیطان است.

فرضیه های توطئه که جنبه مذهبی دارند

بسیاری از فرضیه های مذهبی در دنیای مسیحیت وجود دارد و منتشر گردیده است که در جهت کتاب انجیل و منطبق با تعالیم آن نیست. مثلاً مسیح به پیروان خود نگفته که نسبت به شایعات و وقایع مخفیانه و یا توطئه علاقمندی نشان دهند، بلکه در ماتیو در چندین جا کلمه “مراقب”را به کار برده است. “مراقب تمام وقایع و نشان ها باشید” حتی در ماتیو ۲۴ می گوید ما نباید نسبت به شایعات علاقمند باشیم. یکی از معمول ترین افسانه های ساخته شده توسط مسیحیان استقرار یک حکومت یگانه جهانی مسیحی قبل از ظهور مجدد مسیح است. در صورتی که وی چنین اظهاری نکرده است، بر عکس وی از تفرق ملکوت و ملک صحبت می دارد و به طور ضمنی هشدار می دهد که حکومت از کلیسا جدا است. مسیح نه مدافع حل نظامی مشکلات جهان است و نه مسیحیان را تشویق کرده است علیه حکومت اسلحه به دست گیرند. وی تنها از استقرار حکومت الهی در جهان صحبت می کند. فرضیات در سایر مذاهب و ادیان هم به وفور یافت می شود.

به طور کلی درباره خصوصیات فرضیه های توطئه چند نکته را می توان عنوان کرد:

۱ـ فرضیه توطئه، هر اتهامی را به عنوان اصل قبول می کند. در حالی که هر اتهامی باید ثابت گردد. انسان نباید مشتاق شنیدن حرفهایی درباره مسائل و یا طرح های مخفیانه و بدون اسناد و مدارک باشد. مگر اینکه تمامی کتابها و اسناد جهان از میان رفته باشند و چاره ای جز پذیرش فرضیات ذهنی باقی نمانده باشد.

۲ـ فرضیه های توطئه، تعصبات فرد را آبیاری می کنند. خصوصاً اگر زمینه فکری انسان در همان روال فرضیه باشد و بخواهد با تائید آن فرضیه، در حقیقت زمینه فکری شخصی را به اثبات رساند.

۳ـ فرضیه های توطئه، بدگمانی و جنون خیالی را تشویق می کند و سبب می گردد شخص مبتلا، به آزار و اذیت دیگران بپردازد. متأسفانه مردم در بعضی جوامع، اطلاعات عادی را از طریق چنین ذهن ایستا و تنظیم شده و از چنین کانال های مغشوش و بیمار دریافت کرده و باور می کنند.

 معمولاً مقدار تشبث مردم به تئوری توطئه، بستگی به وسعت گروه انتشار دهندگان آن و متهمان درگیر در آن فرضیه دارد و ضمناً هر چه بر طول زمان افزوده می شود بر حجم تئوری هم اضافه می شود.

به عنوان مثال در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مردم امریکا شاهد بزرگترین واقعه دلخراش تاریخ این کشور بودند و هم چنان از پیامدهای اسفناک آن رنج می کشند. این حادثه دردناک از جهات مختلف سیاسی مورد رسیدگی قرار گرفت حتی کمیسیون بررسی حادثه و تمام ارگان های امنیتی کشوری و سازمان های درگیر آن، افراد زیادی را برای بازپرسی و تحقیق احضار کردند، ولی چون بعضی موارد و عوامل رسیدگی، به علت حفظ امنیت کشور و سایر ملاحظات داخلی، در دسترس همگان قرار نگرفت، تئوری های توطئه در حال گسترش باقی ماند. و چون فرضیه توطئه در این مورد بزرگتر بود انتشار بیشتری هم یافت.

۴ـ تئوری ها بیشتر طبیعت مذهبی دارند، زیرا قبول آنها بر مبنای ایمان و اعتقاد است و یکی از خصوصیاتش اینست که می گوید به دیگران نمی توانی اعتماد کنی ولی به ما می توانی اعتماد کنی.

در دنیای معنویت ایمان لازم است، در جهان مادی شواهد عینی ضروری است.

گاهی تکذیب یک تئوری باعث وسعت بخشیدن به دامنه تئوری می شود مثلاً در یک وب سایت می نویسد که دلار امریکا به “آمرو” تبدیل می شود و وقتی دولت این شایعه را تکذیب می کند باز هم عده ای به دنبال شایعه می روند و آن را باور می کنند گویی نوعی ایمان قلبی در آنان نسج گرفته است که با هیچ گونه رد و تکذیب شایعه، از دل آن ها بیرون نمی رود.

۵ـ در امور سیاسی و معاهده های بزرگ جهانی که مایه آنها جلب منافع یک جانبه و دست آوردهای هر چه بیشتر یک طرفه است، ملاحظه می شود که فرضیه های توطئه، اغلب از بطن خود توطئه  زاده می شود و فرضیه ها بر پایه تهمت و افترا به دشمنان شناخته شده، بدون داشتن سند برای اثبات دعاوی است.

۶ـ فرضیه های توطئه معمولاً ثابت نشده و غیر قابل ثابت شدن هستند و باعث تعجب است که چرا سازندگان فرضیه توطئه، شواهد خود را به متخصصان و مسئولان امر ارائه نمی دهند، زیرا اگر برای مثال، خلافی صورت گرفته باشد می بایست شواهد به مسئولان امور تسلیم شود نه آنکه به گونه شایعات در افواه منتشر گردد و به افراد غیر مسئول اطلاع داده شود.

یا مثال دیگر در مورد شایعات و فرضیه های پزشکی است. در این موارد شایع کنندگان، تئوری خود را به آزمایشگاه های پزشکی و علمی تسلیم نمی کنند تا در صورت صحت ادعایشان، مردم دنیا با ابعاد وسیع تری بتوانند از تئوری آنها استفاده کنند. انگار هزاران متخصص پزشکی و دانشمندان در سراسر جهان قابل اعتماد نیستند که آن فرضیه را بررسی نمایند.

۷ـ یکی دیگر از علل انتشار فرضیه های توطئه، جهالت و نادانی مردم است. درست است که بسیاری از سئوالات ما در زندگی بی جواب می ماند اما بی جواب ماندن پرسش هایمان به ما  اجازه  نمی دهد این شکاف را با بدگمانی های مورد پسند خودمان پر کنیم.

البته لازم به یادآوری است که تاریخ بشر پر از حوادث و وقایع نامطلوب است، لذا در مقابل چنین تجربیات تلخ، فرضیه های توطئه جذاب می نماید، زیرا آن وقایع مشکل و سخت، با رشته ای به یک فرضیه توطئه که قابل فهم و درک عمومی است پیوند می خورد.

اگر چه الزاماً منطق و دلیلی در پشت تئوری توطئه نیست، اما اثبات نادرست بودن آن نیز بسیار مشکل است و اگر فرضیه درباره یک شخص و اعمال او باشد توجیه آن سخت است تا چه رسد به اینکه مربوط به یک گروه و یا وسیع تر از آن باشد.

۸ـ از خصوصیات دیگر فرضیه توطئه اینست که در شخص احساس غرور و حقیقت جوئی ایجاد می کند. پل حواری می گوید: علم (دانستن)، انسان را مثل پفک باد می کند ولی عشق او را بنیادی می سازد.

ماهیت دیگر فرضیه توطئه اینست که اغواگر است چون فرد هواخواه آن، گمان می کند وی چیز خاصی را می داند و از آن اطلاع دارد که دیگران آن را کشف نکرده اند و نمی دانند.

سئوال های بسیاری باقی مانده است که چرا انسان به جای گمان شرافتمندانه، به طرف ظن و تردید و باور ساده دلانه می رود. آنچه مسلم است این حدس و گمان ها بر پایه اطلاعاتی است که شخص از منبع و یا منابع مورد اطمینان خود دریافت می کند و اطمینان به منبع نیز بر اساس تشخیص فردی است.

۹ـ می توان نتیجه گرفت که ساختن فرضیه های توطئه و باور آنها چیزی جز اتلاف وقت نیست. این روش بنیادی ترین عامل طبیعی انسان یعنی احساس امنیت را به بیراهه می کشاند.

 بدون تردید در جهان هستی چیزی پنهان نمی ماند و عاقبت در مسیر زمان ماهیت آن آشکار شده و شناخته می شود. هنوز می توان به آینده ای درخشان و پر امید اندیشید.