از خوانندگان

هموطن ایرانی

در زمان آقای خاتمی که مسئله قتل های زنجیره ای بر سر زبانها افتاد و قرار شد پرونده های حداقل چهار نفر آخر، مختاری، پوینده و فروهرها پی گیری شود، وکیل قتل های زنجیره ای ـ آقای ناصر زرافشان ـ را چند هفته قبل از دستگیری در خیابان امیرآباد دیدم. او گفت، چند روز قبل چند نفر بسیجی با پتک و چکش و چوب و تمام وسایل لازم برای درب و داغان کردن یک ماشین به سبک فیلم های هالیوودی به سروقت ماشین من آمدند. ماشین مرسدس بنز من قدیمی بود و وقت آهن قراضه شدن آن نیز نزدیک بود. آنها یادداشتی به من دادند که خودت را چند روز دیگر شبیه ماشین ات می کنیم و سپس وارد عمل شده و در روز روشن در خیابان امیرآباد شروع کردند با پتک و چکش ماشین را داغون کردن و هیچکس نیز متعرض آن ها نشد و با وجودی که به پلیس خبر دادم هیچکس نیامد.

چند روز بعد شنیدم که یک جعبه ۲۴ تایی آبجو و یک قبضه اسلحه داخل دفتر زرافشان گذاشته اند و او را دستگیر کرده اند. جرم مشخص بود. ۱ ـ تشویش اذهان عمومی، ۲ ـ مصاحبه با تلویزیون های بیگانه ۳ ـ دادن اطلاعات طبقه بندی شده و … تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بر او در مدت پنج سال زندان آن رفت که همه تقریباً در جریان هستیم. در زمان جمهوری اسلامی، تعدادی از وکلای زندانیان سیاسی و عقیدتی، به جرم دفاع از موکلانشان بارها به زندان افتاده اند از جمله عبدالفتاح سلطانی، شیرین عبادی، محمد اولیایی فر، محمدعلی دادخواه، شادی صدر و … و همکار آقای زرافشان، آقای محمد مصطفایی هم آخرین نفر نیست. حکومت توتالیتر برای هر آنکس که او را به نقد بکشد، فوراً پرونده آماده ای دارد و آن را فعال می کند. از دید کلی نیز آنها هیچ ابائی ندارند که گروگانگیری کنند، فرزند را به جای پدر، زن را به جای شوهر دستگیر می کنند تا بلکه هدف اصلی را مجبور به تسلیم کنند در این زمینه هم مورد سیامک پورزند همسر مهرانگیز کار، جواد توسلیان همسر شیرین عبادی و فرشته حلیمی همسر محمد مصطفایی تنها موردها نیستند.

چند وقت قبل در سر کار با یکی از هموطنانم آشنا شدم که می گفت بهائی است و با خانواده از شمال ایران به کانادا مهاجرت کرده است. او از خاطرات تلخش برایم  چنین گفت: چند سال قبل به خانه مان ریختند و تمام کتاب های پدر و کامپیوتر و اثاثه او را بردند و چون پدرم در آن زمان در مسافرت خارج بود، عموی مرا دستگیر کردند و چهارماه بعد اعلام کردند اگر پدرم خود را معرفی نکند عموی مرا به جای او محاکمه و مجازات می کنند. بالاخره پدرم از کار و زندگی خود در هند گذشت و آمد و خود را معرفی کرد و بازداشت شد. این مسئله گروگانگیری از مدت ها پیش در جمهوری اسلامی رواج داشته. آنها حتی در بازجوئی ها از این روش ضدانسانی خود بهره می جویند و به متهم می گویند اگر همکاری نکند به زن او تجاوز می شود. بچه او را می کشند و هزار تهدید دیگر که بعضی از آنها را هم عملی کرده اند.

در کمتر جای جهان می توانید حکومت تمامیت خواهی شبیه جمهوری اسلامی پیدا کنید که رذالت را به تمام و کمال داشته باشد.

پدر بزرگ پیرم در روزهای آخر عمر در بیمارستان جم بستری شده بود. او که بالای ۸۵ سال سن داشت، حدود ۵۰ سال سیگار کشیده بود. روزهای آخر دکتر آمد و گفت آقا شما کلیه هایت ناراحت است، ریه ات خوب کار نمی کند و قلب هم مشکل دارد، خلاصه آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری!

حکومت چین و دیگر حکومت های خودکامه از قبیل زیمبابوه، ونزوئلا، کوبا و کره شمالی را اگر بررسی کنیم، هیچکدام را نمی یابید که یکجا هر چه خبرنگار منتقد باشد را در زندان بکنند، سیستم قضایی را کاملاً بر اساس نظارت گروه حاکم پیش برند، اداره مملکت به صورت امنیتی و نظامی باشد و هیچ خبرنگار خارجی نتواند آزادانه گزارش تهیه کند.

از روزی که آقای مصطفایی پرونده نوجوانان محکوم به اعدام را برعهده گرفت و برای آزادی آنها تلاش کرد؛ جوانانی چون بهنود شجاعی که به خاطر جرم در زمان کودکی به اعدام محکوم شده بود و علیرغم تلاش های مصطفایی و بسیارانی دیگر، عاقبت هم اعدام شد، معلوم بود که مورد غضب قرار خواهد گرفت. مورد آخر سنگسار سکینه محمدی آشتیانی بود که مصطفایی موضوع را در وبلاگ خودش به همگان اعلام کرد و همدردی جهانی را جلب کرد و همین کار او را زیر ضرب حاکمان برد.  به نظر من، این رژیم باید آنچنان افشا شود که مردم عادی نیز کاملاً در جریان ندانم کاریها و جنایت های آنها قرار بگیرند و برای حاکمان، حکومت کردن غیرممکن شود.

روشنفکران و کسانی که در خارج از کشور هستند نیز می بایست با حساسیت حاکی از دلبستگی به وطن و مردمش، این مسائل را انعکاس دهند.

در دوره ای که روشنفکرانی مانند سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، مجید شریف، داریوش فروهر، پروانه فروهر، محمد جعفر پوینده، محمد مختاری، ابراهیم زال زاده، غفار حسینی، احمد تفضلی، حمید حاجی زاده و … را به صورت ناجوانمردانه سر به نیست کردند، اگر روشنفکران حساسیت به خرج می دادند، شاید تعداد این قتل ها و سربه نیست کردن ها اینقدر پرشمار نمی شد.

امروزه می بایست از جوانها یاد گرفت که کوچکترین موضوع را به سرعت به همه منتقل می کنند و در روشنگری و افشاگری کوشا هستند. از آنها یاد بگیریم که بدون توسل به خشونت، در صحنه باشیم تا روزی که تمامی سران رژیم که در کشتار، زندانی کردن غیر قانونی افراد، شکنجه و تجاوز سهیم بودند، محاکمه شوند و تا روزی که مجازات اعدام کلاً در ایران برچیده شود.