بار دیگر در آستانه سالگرد خیزش ۱٨ تیر ۱٣۷٨ این پرسش پیش رو است که آیا جنبش دانشجوئی ۱٨ تیر به دلیل “تندروی های” آن شکست خورد و یا خیزشی بود که برغم سرکوب آن در زایش و رویش نیروی سوم هواخواه دمکراسی، سکولاریسم و چالشگر اقتدار دینی در سطح اجتماع نقشی منحصر به فرد یافت. مقاله حاضر با بازخوانی نوینی از نوشتار ” جامعه شناسی سیاسی جنبش دانشجویی” (۱) به این پرسش می پردازد.

پیش از این در بررسی نقش جنبش های اجتماعی اشاره کردم که “تحولات اجتماعی همواره با گام های شمرده طی نمی شوند، بلکه گاه با جهش های شگفت انگیزی توام می گردند که هر چند هم که نادر و غیرقابل تکرار باشند اثرات عمیقی بر جان و روان جامعه بر جا می گذارند. چه، این جهش های شورانگیز سمبلی از شجاعت در تحقیر جبر و اقتدار و جلوه ای از اراده معطوف به آزادی می گردند که تاریخ نیز به ناگزیر در برابر آنها سر فرود می آورد. خیزش دانشجویی ایران در ۱٨ تیر ۱٣۷٨ نیز یکی از این رویدادهاست که تولد صدای سوم در هنگامه کشمکش بنیادگرایان و اصلاح طلبان دینی با یکدیگر در ایران بود” (۲).

 

پیشتازی جنبش دانشجویی ایران

عموما جنبش های دانشجویی جنبش هایی هستند که به لحاظ سنی به شدت جوان اند و هم از این رو از آرمانگرایی بسیار بالایی برخوردارند و از پویاترین گروه های اجتماعی محسوب می شوند. درعین حال دانشجویان از زمره گروه های اجتماعی هستند که فاقد موقعیت اجتماعی با ثبات می باشند، امری که در درجه رادیکالیسم این جنبش موثر است. معمولا گروه های باثبات تر اجتماعی، کمتر از رادیکالیسم گروه های اجتماعی جوان و سیال برخوردارند. جنبش دانشجویی به خاطر سروکار داشتن با علم و فکر و دانش اساسا از ترکیب روشنفکری بالایی برخوردار است. این مسئله میزان حساسیت های سیاسی را در این جنبش افزایش می دهد. علاوه بر این به لحاظ سازماندهی مراکز دانشگاهی قادر به بسیج و سازماندهی منحصر به فردی هستند. برای نمونه کارمندان و کارگران از اعتصاب به عنوان اصلی ترین ابزار اعتراض در محل کار استفاده می کنند. امری که به آسانی رخ نمی دهد و همه روزه تکرار شدنی نیست و بهای بسیار سنگینی می تواند در پی داشته باشد. حال آنکه دانشگاه ها مراکز تجمعی هستند که امکان حضور گسترده دانشجویان در آن محیط در خارج از ساعات درسی نیز وجود دارد. این امر زمینه بسیار مساعدی برای گفتگو، رابطه و سازماندهی در جنبش دانشجویی ایجاد می کند. این ویژگی در کشورهایی که فاقد آزادی تشکل و احزاب بوده و در آنجا تجمع و سازماندهی با دشواری و ممانعت روبرو است، موقعیت و امتیاز جنبش دانشجویی را منحصر به فرد می سازد. به عبارت روشنتر جنبش دانشجویی به خاطر ویژگی های فوق از قدرت بسیج و سازماندهی بهتر و سریعتری در مقایسه با دیگر اقشار برخوردار است. این مجموعه ویژگی ها، جنبش دانشجویی را در بسیاری از کشورها به جنبشی رادیکال و پیشتاز (آوانگارد) بدل ساخته است که معمولا با فاصله ای جلوتر از دیگر جنبش های اجتماعی عمل می کند. این امر بخصوص در اروپا در دهه ۶۰ و ۷۰ مشهود بود. تا آنجا که متفکرانی نظیر هربرت مارکوزه بر آن شدند که در امریکا دیگر این جنبش دانشجویی است که رسالت انقلاب را بر عهده دارد (٣). به هر رو عموما دانشجویان از نخستین گروه هایی هستند که نسبت به مسایل سیاسی واکنش نشان می دهند.

این ویژگی جنبش دانشجویی در کشورهای جهان سوم دو چندان است، زیرا در این جوامع به دلیل استبداد طولانی مدت و عدم توسعه صنعتی پیشرفته، طبقات اجتماعی قوام یافته به مفهومی که جامعه شناسان از آن یاد می کنند، وجود ندارد. طبقه اجتماعی همان طبقه اقتصادی نیست. همان طور که ماکس وبر، بوردیو و نیکلاس پولانزاس (۴) توضیح داده اند علاوه بر موقعیت اقتصادی، منزلت اجتماعی، پیشینه و میراث گذشته، عادات و رفتار جمعی که توسط تربیت و پرورش گروهی در هر فرد درونی می شود، درجه آگاهی از موقعیت خود و حس اشتراک و تعلق طبقاتی، و بالاخره درجه سازمان یابی از جمله عواملی است که در تعیین جایگاه طبقاتی و تفکیک طبقات اجتماعی از یکدیگر نقش دارند. برای نمونه در ایران، افغانستان، کره جنوبی و کشورهای مختلف طبقه اقتصادی کارگر، اقشار میانی و غیره وجود دارند، اما هنگامی که مفهوم طبقه اجتماعی به کار برده می شود منظور تنها اشاره به موقعیت طبقات در تولید و اقتصاد نیست، بلکه میزان تشکل و سازماندهی و خودآگاهی طبقاتی نیز از زمره عناصر دربر گیرنده مفهوم طبقه اجتماعی است. بنابراین هنگامی که می گویند در سوئد طبقه اجتماعی کارگر نیرومند است، تنها تعداد کمی کارگران مد نظر نیست، بلکه کیفیت اجتماعی آن ها نیز به شمار می رود. هم از اینرو است که بوردیو بر این باور است طبقه یک مفهوم صرفا ابژکتیو نبوده بلکه همزمان خصلتی سوبژکتیو دارد. به عبارت دیگر طبقات تنها وجود عینی و مستقل از برداشت ها و باورهای ما نداشته بلکه از طریق مکانیسم های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ( و نه فقط اقتصادی) بازآفریده می شوند.

در این مفهوم در بسیاری از کشورهای جهان سوم و از جمله ایران طبقات اجتماعی جامعه نیرومند نیستند. تشکل، خودآگاهی و احزاب خود را ندارند و یا بسیار ضعیف هستند. در این شرایط نقش پیشتازی (آوانگاردی) جنبش روشنفکری و دانشجویی دو چندان می شود. به گونه ای که در خلاء حضور طبقات اجتماعی اصلی جامعه (که معمولا از طریق احزاب و تشکل هایشان خواسته های شان را بیان می کنند)، این جنبش روشنفکری و دانشجویی است که عملا به دماسنج تحولات اجتماعی در درون جامعه بدل می شود. این نقش وزین جنبش دانشجویی ضمن آنکه نقطه قدرت آن است پاشنه آشیل آن هم به شمار می رود. از آن رو که جنبش دانشجویی می تواند به سرعت دچار ذهنی گری شده و از حرکت عمومی جامعه فاصله بگیرد و با منزوی کردن خود عملا قدرت اثرگذاری اجتماعی لازم را از دست بدهد. امری که جنبش دانشجویی چین در میدان تیانان من پکن یکسره با آن روبرو شد. حال آنکه جنبش دانشجویی در کره جنوبی و در ترکیه از تداوم و اثرگذاری بیشتری برخوردار بوده اند. در یوگسلاوی، به وارونه پیوند نسبتا مستحکم جنبش دانشجویی با اپوزیسیون، همبستگی فعال آن با دیگر جنبش های اجتماعی و برخورداری اش از حمایت بین المللی، در ایفای نقش بس موثر آن در برچیدن دیکتاتوری میلوسویچ کارساز بود. در ایران اما خیزش دانشجویی ۱٨ تیرماه ۱٣۷٨ نه با سرنوشت چین روبرو گشت و نه با فرجام یوگسلاوی. بی شک موقعیت داخلی و بین المللی این کشورها نقش مهمی در پویش جنبش دانشجویی در هر یک از آن ها ایفا کرده است، اما به هر رو در جنبش دانشجویی ایران نیز نقطه قدرت پیشتازی جنبش دانشجویی همزمان به نقطه ضعف آن بدل گشت و با دستکم گرفتن قدرت سرکوب رژیم، خوش بینی به واکنش اصلاح طلبان و تصور ذهنی از درجه سراسری شدن خیزش ۱٨ تیر و حمایت توده ای از آن ناکام ماند. نادیده گرفتن ناتوانی جنبش های پراکنده در به عقب راندن استبداد می تواند به سرکوب آنان منتهی گردد که خود ناشی از غلو در ارزیابی از ظرفیت این جنبش ها و اقدام لحظه ای و کم بها دادن به امر سازمان دهی پایدار است.

حتی در آن دسته از کشورهایی نظیر فرانسه که در آن جنبش کارگری نیرومندی وجود داشته است باز هم جنبش دانشجویی نقش ارزنده ای در دهه ۶۰ و ۷۰ داشته است. علاوه برآن پیوند این دو در منزوی نشدن جنبش دانشجویی فرانسه بس اهمیت داشته است (۵). پیوند مستحکم دو جنبش کارگری و دانشجویی در کره جنوبی نیز که در صحنه سیاسی آن کارگران حضور سیاسی نسبتا فعالی دارند به آبیاری و توانمندی هردو یاری رسانده است، اما در ایران در آستانه ۱٨ تیر پیوند جنبش دانشجویی با دیگر جنبش های اجتماعی اگر یکسره هم قطع نبوده باشد بسیار ضعیف بوده است. تنها در سالیان اخیر جنبش دانشجویی به تدریج به اهمیت پیوند با جنبش کارگری، معلمان، زنان، جنبش های شهروندان علیه ستم قومی و نظایر آن پی برده است و تلاش می کند تا خود را به آن نزدیک سازد، البته کم اعتنایی جنبش دانشجویی علت اصلی این جداسری نبوده است. ویژگی گسست تاریخی در دیگر جنبش های اجتماعی نقش مهمی در این پراکندگی ایفا کرده است که در این زمینه از قضا جنبش دانشجویی ایران باز هم از امتیاز ویژه ای برخوردار است.

جنبش دانشجویی تنها جنبش اجتماعی در ایران است که از تداوم تاریخی برخوردار بوده است. در حالی که جنبش های اجتماعی دیگر با نوعی گسست روبرو بوده اند که امکان انتقال تجربیات و حضور مستمرشان را کاسته است. برای مثال در دوران مصدق طی یک دوره با اوج گیری جنبش کارگری روبرو بودیم، حال آنکه پس از شکست سال ٣۲ این جنبش قطع می شود. هرچند بعد از آن نیز اعتصابات و حرکت هایی صورت گرفت، اما تنها در سال ۵۷ است که جنبش کارگری مجددا حضوری فعال می یابد. حال آنکه جنبش دانشجویی برغم افت و خیزهای خاص خود در مقیاس تاریخی جنبشی است که از استمرار برخوردار بوده و این باز هم نقش جنبش دانشجویی را در ایران برجسته تر می کند. در واقع یکی از عوامل اصلی منزوی ماندن خیزش ۱٨ تیر آن بود که جنبش های سازمان یافته دیگری در کار نبودند که به حمایت از دانشجویان بپردازند. به وارونه این جنبش دانشجویی ۱٨ تیر است که برغم سرکوب شدن الهام بخش دیگر گروه های اجتماعی می گردد که با تاخیر و باز هم عمدتا به صورت پراکنده به میدان آمدند. سرکوب خیزش هیجده تیر نشان داد که به عقب راندن استبداد نه تنها نیازمند سازمانیابی فراگیرتر و ایجاد تشکلات پایدار و مستقل در درون جنبش دانشجوئی است بلکه همچنین درگرو تداوم، اتحاد و همبستگی تمامی جنبش هایی سکولاری است که برای تحول جامعه می کوشند.

زمینه های جنبش دانشجویی در ۱٨ تیر

اما چه حوادثی باعث شد که در آستانه ۱٨ تیر جنبش دانشجویی در ایران اوج بگیرد و چه چشم اندازی در مقابل آن پس از ٨ سال قرار دارد؟ ابتدا ببینیم منظور از جنبش چیست؟ همانطور که بسیاری از جامعه شناسان اشاره می کنند زمانی که مفهوم جنبش به کار می رود، تقسیم بندی های گوناگون مورد نظر است. گاه جنبشها بر اساس این که کدام گروه های اجتماعی در آن شرکت می کنند، تعریف می شوند (نظیر جنبش کارگری، جنبش بورژوایی، جنبش دانشجویی، جنبش دهقانی و جنبش ملی). زمانی ارزش های حاکم بر جنبش مدنظر قرار می گیرند (نظیر جنبش سوسیالیستی، جنبش اسلام گرا و غیره) در برخی مواقع جنبشها را از زاویه درجه خواستهای آن تقسیم بندی میکنند. مثلا جنبش اصلاح طلب، جنبش انقلابی، و یا حتی جنبش های واپسگرا که بنابر درجه تغییراتی که طلب می کند تقسیم بندی می شوند. اگر این   معیارها را در بررسی جنبش ها در نظر بگیریم خیزش دانشجویی ۱٨ تیر، یکی از گسترده ترین جنبش های اجتماعی مسالمت آمیز و دمکراتیکی است که پس از انقلاب رخ داده است، اما چه چیز این خیزش را از شورش و از انقلاب جدا می سازد؟ در روزهای حوادث داغ در جریان جنبش دانشجویی ۱٨ تیر بسیاری بر این باور بودند که در ایران، انقلابی رخ داده است. آنها فراموش کردند که انقلاب اساسا حرکت گسترده و سرتاسری با هدف فتح قدرت سیاسی است که با وجود رهبری و با مضمون تعریف شده ای رخ می دهد، اما جنبش های اجتماعی ضرورتا فتح قدرت سیاسی را هدف خود قرار نمی دهند. از این زاویه خیزش ۱٨ تیر انقلاب نبود. در عین حال جنبش اجتماعی از شورش متمایز است. هر شورشی را نمی توان جنبش خواند. برای نمونه شورش های  مردم در جریان بسته شده آب ساوه و یا به آتش کشیدن پمب بنزین ها در هفته های اخیر و ده ها نمونه مشابه را نمی توان جنبش نامید، زیرا این حرکات اعتراضی نه تداومی داشتند، نه از رهبری برخوردار بودند و نه برنامه معینی را دنبال می نمودند، بلکه حرکت هایی خودانگیخته، ناگهانی و کاملا محلی بودند که یک باره سر بر کشیدند و سریعا پایان یافتند، اما جنبش دانشجویی ۱٨ تیر هم از تداوم برخوردار بود و هم دارای سمت و سوی معینی بود و هم گرایش های کم و بیش روشنی آن را رهبری می نمودند و محدود به یک دانشگاه هم نبود.

محتوای سیاسی این جنبش چه بود؟

تا پیش از رخداد ۱٨ تیر بخش گسترده ای از جنبش دانشجویی تحت رهبری دفتر تحکیم وحدت از گفتمان اصلاح طلبی دینی در ایران حمایت می کرد، اما خیزش ۱٨ تیر نه تنها اقتدار ولایت فقیه را به زیر سئوال برد، بلکه به فاصله گیری روزافزون از اندیشه اقتدار دینی و اتخاذ زبان روشن تر سکولار منجر گشت. سکولاریسم اتحادیه ملی دانشجویان و دانش آموختگان و چهره های شاخص ۱٨ تیر همچون غلامرضا مهاجری نژاد، منوچهر محمدی، احمد باطبی، پیمان پیران و دیگرانی که در آن دوران حضوری فعال داشتند به روشنی این گرایش را به نمایش می گذارد. علاوه بر آن دگردیسی تدریجی دفتر تحکیم وحدت که مهمترین و گسترده ترین تشکل دانشجویی تا به امروز به شمار می رود و چهره های برجسته آن همچون عبداله مومنی، علی افشاری، رضا دلبری و دیگرانی چون حشمت اله طبرزدی که از گفتمان اصلاح طلبی دینی به سکولاریسم روی آوردند نشانگر تاثیرات ۱٨ تیر در روند سکولاریزه کردن جنبش دانشجویی و تقویت صدای سوم است.

ویژگی دیگری که جنبش دانشجویی در آستانه ۱٨ تیر را از گذشته متمایز می کند در این است که در دوران رژیم گذشته، جنبش دانشجویی شدیدا خصلت ایدئولوژیکی داشت و اساسا تحت تاثیر گروه های مارکسیستی و کمونیستی و یا تحت تاثیر جنبش اسلامی در ایران قرار داشت. به عبارت روشنتر اگرچه پیشتر جنبش دانشجویی در برابر یورش “انقلاب فرهنگی” به رویارویی با حکومت اسلامی می پردازد، اما تماما همچون پشت جبهه گروه های اپوزیسیون عمل می کند. در ۱٨ تیر اما جنبش دانشجویی تا حدی استقلال می یابد(۶). حال آنکه در گذشته بویژه در یکی دو سال بعد از انقلاب فاقد هر نوع استقلالی بود. در واقع این گروهبندی های سیاسی در جامعه بودند که جنبش دانشجویی را رهبری می نمودند و دانشجویان به عنوان پشت جبهه آنها یا بستر اصلی عضوگیری آنها شمار می رفتند. در حالی که در دوران ۱٨ تیر ۱٣۷٨ رابطه گرایش های سیاسی با جنبش دانشجویی معکوس شد. یعنی اساسا این جنبش دانشجویی است که گرایش های سیاسی را به نوعی به دنبال خود کشاند و نوعی روند ایدئولوژی زدایی را دنبال کرد. برای نمونه بسیاری از رهبران دانشجویی خود پیشتر از دست پروردگان نظام بودند. حال آنکه امروز از آن روی برتافته اند. همچنین هر چند بخش هایی از آنها با نیروهای اسلامی اصلاح طلب و یا نیروهای ملی و چپ سروکار دارند، اما این پیوندها، پیوندهای حزبی و همیشگی نیست، بلکه پیوندهای عقیدتی و مقطعی بر سر یک ایده معین است که اگر پاسخ آن را نگیرد جنبش دانشجویی راه خود را می رود. کما این که بخش مهمی از جنبش دانشجویی که در ابتدا خود را حامی جناحی از حکومت می دانست، از اصلاح طلبان درون حکومت فاصله گرفت. البته در سالیان اخیر تلاش هایی به ویژه از سوی گروه بندی های راست در اپوزیسیون برای تبدیل فعالان دانشجویی دیروز به دنبالچه سیاسی خود برای “بدیل سازی” صورت گرفته است که می تواند در صورت موفقیت خصلت انتقادی، مستقل، ضد قدرت، فراگیر و اعتماد آفرین جنبش دانشجویی را تضعیف نماید و در صورت ناکامی همان طور که تجربه نشان داده است به بی اثر ساختن این فعالان منجر شود.

۱۸-tir-78-student-movement-5
۱۸-tir-78-student-movement-4
۱۸-tir-78-student-movement-3
۱۸-tir-78-student-movement-2
۱۸-tir-78-student-movement-1
۸tir78

 

چه عواملی باعث شکل گیری جنبش دانشجویی ۱٨ تیرشد؟

مهرداد مشایخی (۷) به ضرورت حضور ٣ عامل در برآمد جنبش های اجتماعی اشاره کرده است: نخست آنکه باید زمینه مادی آن وجود داشته باشد. دیگر آنکه باید فرصت سیاسی مساعد فراهم شود. سوم اینکه جرقه انفجار زده شود. مثلا اگر به دوره حکومت پهلوی برگردیم زمینه مادی جنبش ضدسلطنت را باید در دیکتاتوری، بی عدالتی و شبه مدرنیسم نظام پهلوی جستجو نمود، اما فرصت سیاسی در سال ۵۶ با جریان پیگیری حقوق بشر در ایران تحت فشار جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا آغاز شد. منظور از فرصت سیاسی چیست؟ و چه هنگام ایجاد می شود؟ معمولا در جوامع دیکتاتوری در دورانی که اقتدار مطلقه دولت زیر سئوال میرود و یا در درون حکومت شکاف ایجاد شده و بخش هایی از آن مشی دیگری را در پیش می گیرند فرصت سیاسی لازم فراهم می آید. در دوره گذشته با اعمال فشار کارتر برای رعایت حقوق بشر در ایران فضای سیاسی لازم فراهم گشت. پیامد این سیاست، باز شدن نسبی فضای سیاسی جامعه و برگزاری شبهای شعر کانون نویسندگان ایران بود. اما جرقه انفجار چه بود؟ حادثه سرکوب دانشجویان در دانشگاه صنعتی تهران و سپس کشتار قم جرقه ای بود که این جنبش اجتماعی را به حرکتی عظیم تبدیل نمود که در روند خود به انقلاب انجامید.

اما جنبش دانشجویی ۱٨ تیر از چه زمینه های اجتماعی برخوردار بود و فرصت سیاسی و جرقه انفجار آن چه بود؟ زمینه اجتماعی جنبش دانشجویی ایران بخشی ریشه در خواست ویژه دانشجویان داشته و بخش دیگر آن عمومی است. تا آنجا که به خواست های ویژه جنبش دانشجویی برمی گردد، فراموش نباید کرد که جنبش دانشجویی از هر زمانی جوانتر است. امروز در ایران بیش از ۲۰ میلیون نفر از آحاد جامعه زیر ۲۰ سال و حدود ۷۵ درصد زیر ٣۵ سال است و حدود ۲۰ درصد این جمعیت ترکیب سنی بین ۱۵ تا ۲۴ سال دارند. جوانانی که خود را فاقد هر نوع آینده ای در این جامعه می یابند. جوانانی که در جریان انقلاب یا به دنیا نیامده بودند و یا خردسالانی بیش نبودند. این نیرو ترکیب اصلی جنبش دانشجویی در دوران ۱٨ تیر و پس از آن را تشکیل می دهند. در واقع نسلی برخاسته بود که نیروی اصلی اش با شعارهای دوران گذشته خوانایی ندارد. به جز شاید سالخورده های آنها که در آن دوران جوانانی بیش نبودند.

مسئله دیگر بیکاری است. این واقعیت که ٣۰ درصد از فارغ التحصیلان بیکار هستند و اینکه افق بیکاری یک مشکل جدی دانشجویان است زمینه ای برای به حرکت درآمدن آنها است.

یکی دیگر از زمینه های اجتماعی خاص ۱٨ تیر تمایل نیرومند دانشجویان به مدرنیته و رویارویی آن با سختگیری های ایدئولوژیکی در دانشگاه های کشور بود. حال آنکه دانشجویان آن هم در آغاز قرن بیست و یکم خواستار هر چه جهانی تر شدن و مدرنیته هستند. امروز دورانی است که دانشجو از طریق اینترنت می تواند از اخبار دنیای مدرن باخبر گردد. از این رو سرکوب و مهار کردن آن بسیار دشوارتر است و تنها تنش بین این گروه و حاکمان را افزایش خواهد داد. اما علاوه بر آن دانشجویان به لحاظ ترکیب و تعداد هم گسترش یافته اند. امری که در موقعیت آنها اثرات بسیاری به همراه داشته است. در سال ۱٣۵۷ در داخل کشور ۱۷۵هزار دانشجو وجود داشت در حالی که در پی دو دهه در ۱۳۸۰، این تعداد به  یک میلیون و پانصدهزارا نفر افزایش یافت. در گذشته ترکیب دانشجویی عمدتا متشکل از اقشار مرفه و یا طبقات متوسط جامعه بود. در حالی که امروزه با توجه به وجود دانشگاه های آزاد، اقشار پایینی جامعه توانسته اند حضور فعال در دانشگاه ها و در جنبش دانشجویی بیابند. با این تغییرات امروزه دانشجویان نیرویی هستند گسترده، ناراضی، و طالب خواستهای مدرن که به دلیل مصالح خود به عنوان دانشجو با وضع موجود تعارض پیدا کرده اند. علاوه بر آن دانشجویان به عنوان بخشی از جنبش عمومی دمکراتیک در ایران و بویژه به عنوان جوانانی ناراضی از تجربه پس از انقلاب و از جمله به دلیل وجود ترکیب نیرومند زنان در آن نیرویی سخت معترض اند. امروز بیش از نیمی از دانشجویان را زنان تشکیل می دهند که به دلیل زن بودن تحت فشارند. بنابر این جنبش دانشجویی چه براساس ویژگی های خاص که نام بردیم و چه به عنوان یک جنبش اجتماعی جوان و چه به عنوان بخشی از جنبش روشنفکری و چه به عنوان نیرویی متخصص که نقش برجسته ای در مدرن کردن جامعه دارد، از زمینه های اجتماعی گسترده ای برای اعتراض برخوردار است.

آنچه فرصت سیاسی برای بروز جنبش دانشجویی ایران درآستانه ۱٨ تیر و زمینه گسترش آن را فراهم کرد، گذار از عصر انقلاب به عصر پسا انقلابی در ایران بود. تحولات پس از دوم خرداد، مباحث جامعه مدنی، به زیر سئوال رفتن گفتمان های قهر و خشونت در داخل و گسترش اعتدال و بهبود روابط بین المللی و توجه به نقش ایرانیان برون مرز در حوزه ی خارجی در واقع بازتابی از نیازهای جامعه در عصر ایران پسا انقلابی است. پروژه بنیادگرایی اسلامی نتوانست به هر وسیله ای هم که متوسل شد خود را در داخل و در سطح جهانی تثبیت کند. زمانی که عصر انقلابی به پایان میرسد، گذار به عصر پسا انقلابی با طرح شعارها، مطالبات و خواست های دیگری توأم می گردد. شکافی که در درون حکومت ایجاد شد و جناح اصلاح طلبی که شکل گرفت از جمله پیامدهای این دوره گذار است. نه فقط جامعه ایران از بنیادگرایی اسلامی سرخورده است، بلکه بخشی از روشنفکران دینی و حتی بخشی از درون خود نظام به این نتیجه رسیده اند که با توسل به شیوه های گذشته ادامه حکومت میسر نخواهد بود. بدین ترتیب فرصت سیاسی جدیدی به دست آمد. پس از بیش از دو دهه استبداد دینی، زد وخورد داخلی، هشت سال جنگ و بعد مدتی رخوت، درپی ۲ خرداد فرآیندی در جامعه شکل گرفت که فضای جامعه را به شدت سیاسی کرد. حضور گسترده مردم در انتخابات، گسترش مطبوعات، مطرح شدن مباحث و مفاهیم دمکراتیک فرصت سیاسی لازم را برای جنب و جوش دمکراتیک فراهم آورد، اما تا آنجا که به جنبش دانشجویی برمی گردد سئوال کلیدی آن است که چرا جنبش دانشجویی با دوران طولانی از فترت روبرو شد. با توجه به نقش آوانگارد دانشجویان پرسش اینجاست که طی این دوران این جنبش در کجا قرار داشت؟

روشن است که در دوره گذشته چه به دلیل جنگ و چه (مدتی) به دلیل بسته بودن دانشگاه ها و غیره زمینه چندانی برای حضور جنبش دانشجویی مستقل وجود نداشت، اما با این همه این جنبش پس از ۱۰ سال دوران فترت دوباره سر بر کشید. یعنی در ابتدا حتی در مقایسه با تحول عمومی جامعه، دانشجویان دیر به حرکت درآمدند. گروهی همچون مراد ثقفی برآنند که بعد از دوم خرداد ما شاهد آنیم که نخستین بار بخشی از یک حکومت با شعار اصلاحات سیاسی جنبش دانشجویی را به حضوری فعال فرا خواند. با اینهمه این حضور با تاخیر صورت گرفت. شاید ریشه این مسئله را در آنجا باید جستجو کرد که جنبش دانشجویی نه به دلیل انفعال دچار فترت بوده، بلکه در پی تلاش برای جستجو و دستیابی به شکل های جدید و مستقل کار در حال حرکت بوده است. بعد از دوم خرداد عملا تشکل های دانشجویی یکی پس از دیگری شکل می گیرند. و این نسل، نسلی است که گرچه از درون انقلاب بیرون آمده ولی راه دیگری برای خود یافته است. امری که نشانگر این واقعیت است که نسل جوان با شعارهای دوران پیشین وداع کرده است. در این روند یک جرقه ی سیاسی برای بروز آن کافی بود. دستگیری برخی از رهبران جنبش دانشجویی و سپس بسته شدن روزنامه سلام آن جرقه سیاسی بود که به انفجار جنبش دانشجویی در ۱٣۷٨ منجر شد که با حمله به کوی دانشگاه به اوج رسید. یعنی وجود آن زمینه مادی و فرصت سیاسی پس از دوم خرداد و آن جرقه انفجار، به بزرگترین جنبش اجتماعی دانشجویی انجامید که در روند خود جبهه جدیدی را گشود. جنبش دانشجویی به سرعت دریافت که نمی تواند خود را در حد خواست های اصلاح طلبان بخشی از حاکمیت محدود نماید.

 

تولد صدای سوم

تولد جبهه سوم در خیزش ۱٨ تیر نشانگر این واقعیت است که جنبشی که به تدریج الگوهای جدیدی را آغاز می کند (یعنی روشی مسالمت آمیز، اصلاح طلب و دمکراتیک) در عین حال خود را از یک دو راهی بیرون می کشد. یعنی یا به شیوه گذشته جنبش دانشجویی، انقلابی عمل کند و یا این که خود را در چهارچوب اصلاح طلبی یک جناح حکومت محدود نگه بدارد. آن چه در آغاز در جریان جدایی گرایشات دیگر دانشجویی از دفتر تحکیم وحدت و سپس دگردیسی کل آن رخ داد، نشانگر این مسئله است. در واقع آن زمینه مادی، آن فرصت سیاسی و این جرقه انفجار جامعه را وارد دوره جدیدی کرد. آنچه دانشجویان در شش روزی که ایران را لرزاند به نمایش گذاشتند مهمترین جلوه خواست جامعه مدنی در تامین آزادی و دمکراسی و سکولاریسم بود. جامعه مدنی تنها متشکل از نهادها و قانون نیست. جنبش های اجتماعی مستقل نیز عضو کلیدی جامعه مدنی اند، اما تجربه نشان داد آن جایی که اتفاقا جبهه سوم گشوده می شود، و جنبش اجتماعی مستقل در جامعه مدنی شکل می گیرد، چگونه حتی جریان اصلاح طلب درون حکومت رنگ می بازد و ناتوانی خود را در همراهی که سهل است بلکه حتی در رویارویی با آن به نمایش می گذارد. هنوز بر ما دقیقا روشن نیست که بیرون آمدن دانشجویان از محوطه دانشگاه به خیابان ها که اقتدار گرایش اصلاح طلبی دینی در خیزش ۱٨ تیر را به حاشیه راند امری خودانگیخته بوده است و یا محصول سازماندهی گروه های رادیکال دانشجویی. اما به هر رو نتایج ۱٨ تیر چنان به سلب مشروعیت از استبداد دینی منجر شد که تا قبل از آن هیچ حادثه ای چنین نتایجی به بار نیاورد و این تاثیرات بسیار عمیقی بر سیاست، روان و فرهنگ جامعه باقی گذاشت. نگاه به جنبش های سندیکایی مستقل کارگران و معلمان، کمپین یک میلیون امضا و جنبش های ضد تبعیض قومی در چهار گوشه ایران و جنبش تحریم انتخابات، حضور قدرتمند و رادیکال جنبش دانشجویی و گردش به چپ آن در سالگرد ۱۶ آذر که جملگی زبانی سکولار داشتند نشان از رشد نیروی سومی در جامعه داشت که مطالبات خود را تا سر حد خواست های اصلاح طلبان پایین نمی آورد. علاوه بر آن اعتراضات میلیونی مردم در پی حوادث ۱٣٨٨ و برآمد جنبش سبز نشان داد ۱٨ تیر در اذهان ناخودآگاه جامعه رد پای خود را گذاشته و جنبش اجتماعی از دایره دانشگاه ها به اعماق جامعه رسوخ کرده است. بدین ترتیب نه خواست های جنبش دانشجویی ۱٨ تیر برغم سرکوب آن به حاشیه رانده شد و نه پیام آن به فراموشی سپرده شد، بلکه بوارونه گسترش یافت. این در حالی است که پیش از آن صدای سوم تنها در سطح گفتمان های نظری روشنفکران سکولار جامعه محبوس بود و از حضور موثر آن همچون یک جنبش اجتماعی خبری نبود.

یکی دیگر از دشواری های خیزش ۱٨ تیر در آن بود که آن چنان که باید مورد حمایت بین المللی قرار نگرفت. شاید به صورت عمده این ایرانیان مقیم خارج بودند که با حمایت خود جنبش دانشجویی را تنها نگذاشتند. تنها معدود نهادهایی همچون “جنبش همبستگی با دانشجویان ایران در سوئد” و در چند کشور دیگر توانستند پشتیبانی اساتید دانشگاه ها، اتحادیه های دانشجویی، احزاب ترقی خواه و دولت سوئد و چند کشور دیگر را از جنبش دانشجویی ۱٨ تیر جلب کنند. امری که در ممانعت از به اجرا درآمدن احکام اعدام تنی چند از فعالان دانشجویی موثر افتاد. در آن دوران جهان به دلیل حمایت از خاتمی عنایت چندانی به نیروهای مستقل و سکولار در ایران نشان ندادند، اما در پی ۱٨ تیر و به ویژه پس از روی کارآمدن دولت احمدی نژاد و ماجراجویی های آن و از جمله با بالا گرفتن بحران هسته ای و افزایش فشار غرب به ایران، توجه به امر پشتیبانی بین المللی از جنبش های مستقل در ایران فزونی یافت و اهمیت آن هر چه بیشتر برجسته شد. جنبشی که به تنهایی اقتدار دینی در ایران را به لرزه درآورد و راه گسترش صدای سوم در جامعه را هموار ساخت اکنون که چشم جهانیان به آن دوخته شده است دل نگرانی قدرتمداران ایران را برانگیخته است. هم از اینرو با افزایش سرکوب جنبش دانشجویی حکومت در پی خلاصی از جنبشی الهام بخش است که در صورت خیزشی دوباره از شانس به مراتب گسترده تری در همگانی شدن برخوردار است.

فریدمن، کارشناس آمریکایی بر این باور بود که حوادث ۱٨ تیر نشان داد که ایران به جینگ سیائوپینگ احتیاج دارد، اما تجربه نشان داد نه تنها بازگرداندن جامعه به قبل و تکرار حادثه میدان آسمانی پکن در ایران میسر نبود و نیست بلکه هیچ اصلاحات اقتصادی جدی بدون اصلاحات سیاسی نیز در ایران ممکن نیست. تلاش رفسنجانی در دوره گذشته برای اصلاحات اقتصادی، الگویی ناکام از دنبال کردن روش چینی اصلاحات بود. در ایران اما بسیاری از محافظه کاران با هر نوع اصلاحات اقتصادی جدی مخالفت نشان دادند. امری که به ناگزیر اصلاحات اقتصادی را تابعی از اصلاحات سیاسی رادیکال   نموده است. تجربه دولت احمدی نژاد و عروج دوباره نو بنیادگرایی اسلامی در این دوره به روشنی گواه این ادعا است.

برخی دیگر از مفسران بر این باور بودند که خیزش ۱٨ تیر لطمه ای به “انقلاب آرام” اصلاح طلبان نزد (۹). حال آن که همان طور که محافظه کاران تاکنون نشان داده اند از هیچ فرصتی برای بازگرداندن اوضاع به گذشته و حفظ موقعیت خود دریغ نورزیدند. تجربه تحریم نسبتا گسترده انتخابات توسط مردم از یکسو و کودتای پادگانی که به روی کار آمدن دولت احمدی نژاد منجرگشت و جنبش اعتراضی ۱٣٨٨ نشانگر شکست پروژه انقلاب آرام اصلاح طلبان بود. امروزه کمتر کسی پروژه اصلاحات در چهارچوب قانون اساسی را جدی می گیرد. علاوه بر آن حوادث دانشجویی ۱٨ تیر ۱٣۷٨ نخستین جنبشی بود که نشان داد ظرفیت اصلاح طلبان حکومتی از چه محدودیت های جدی برخوردار است . امری که نزدیکی خاتمی به جناح محافظه کاران را در پی داشت، هر چند این امر نقطه اختتامی بر نبرد قدرت بین محافظه کاران و اصلاح طلبان در درون حکومت نگذاشت و دور جدیدی از کشمکش ها را به گونه ای فزاینده پیش رو قرار داد. روندی که با منازعات فزاینده در پایین و بالا توأم گشت و در نهایت به حذف اصلاح طلبان از قدرت سیاسی منجر گشت.

به رغم پیشروی محافظه کاران در سال های اخیر شاهد گسترش رادیکالیسم در بخشی از اصلاح طلبان دینی و شکاف فزاینده بین مردم و اصلاح طلبان محافظه کار، گسترش شفافیت سیاسی در جامعه و بالاخره حضور گسترده تر نیروهای سکولار در صحنه جدالها هستیم که جلوه های گوناگونی از روند توسعه سیاسی است که زمینه های برآمد جبهه سوم را در این رویارویی ها فراهم ساخته است. در سالگرد ۱٨ تیر گرچه فضای جنگ طلبی، تحریم های اقتصادی گسترده و سرکوب شدید پلیسی در داخل چشم انداز چندان روشنی پیش رو قرار نمی دهد، اما نمی توان انکار کرد دامنه خواست تغییر نظام و استقرار آزادی، دمکراسی و سکولاریسم نیز فراگیرتر شده است. اگر پراکندگی کنونی در اپوزیسیون دمکرات و سکولار، در جنبش های اجتماعی همچون جنبش دانشجویی، زنان، کارگران، معلمان، جنبش ضد تبعیض قومی و دیگر گروه های اجتماعی جای خود را به همبستگی اجتماعی دهد حرف آخر را در روند توسعه سیاسی ایران، صدای سوم، مردم آرزومند دمکراسی، سکولاریسم، رفاه و مدرنیته خواهند زد.

پانویس ها:

۱ـ مهرداد درویش پور:‌ جامعه شناسی سیاسی جنبش دانشجویی، ‌ماهنامه اندیشه جامعه شماره ۱۴ دی ماه۱٣۷۹ [۱]

۲ ـ این عبارت در بیانیه “سالگرد هیجده تیر جنبش دانشجوئی ایران نوید بخش صدای سوم گرامی باد” شورای هماهنگی جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک ایران ۶ ژولای ۲۰۰۷ در سایت صدای ما نیز آمده است.

٣ـ مترجم هوشنگ وزیری ۱٣٨۴ نشر خوارزمی       گفتگو با هربرت مارکوزه، کارل.ر. پوپر : انقلاب یا اصلاح

۴-Per Månson(red.) Moderna samhällsteorier : traditioner, riktningar, teoretiker , Stockholm : Rabén Prisma, 1995

۵ـ پاتریک سیل و مورین نک کان ویل: انقلاب ۱۹۶٨ فرانسه. نگرشی بر جنبش دانشجویی فرانسه، مترجم حسین بخشنده ،۱٣٨۱ نشر سرایی.

و همچنین چنگیز پهلوان: جنبش دانشجوئی ماه مه، اندیشه و جامعه، شماره ۱۴ سال ۱٣۷۹

۶ ـ محمد رضا جلالی: ضرورت ایجاد تشکل های مستقل دانشجویی، اندیشه و جامعه شماره ۱۴سال ۱٣۷۹ [۶]

و همچنین علیرضا کریمیان، جنبش دانشجویی در ایران، سال ۱٣٨۱ نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

۷. مهرداد مشایخی: “تحلیل درباره جنبش دانشجوئی در ایران”، ایران نامه شماره ۲ بهار سال ۱٣۷۹ [۷]

٨. مراد ثقفی: “دانشجو، دولت و انقلاب ” مجله گفتگو، شماره ۵ پائیز۱٣۷۹

۹.  شماره ۱۶مجله بازتاب اندیشه “جنبش دانشجویی و کوشش برای نقد قدرت”  ـ سال ۱۳۸۰

 

۱٣ تیر ۱٣۹۱ –  ٣ ژوئیه ۲۰۱۲

برگرفته از اخبار روز