ایرانگردی

بخش سوم و پایانی

 

۸ـ ابوزهیر برختی سیرافی

دریانورد و از بزرگان زرتشتی شهر سیراف بوده است. او در رهنامهاش نوشتهاست که «… من در سنین کودکی با پدرم که تمام عمر خود را در کشتی گذرانیده بود سوار کشتی شدهام تا امروز که هشتاد سال از عمرم میگذرد …». وی در سفری که به جزیره نساء (جزیره زنان) داشته با دختری از اهالی آن جزیره پیمان زناشویی بست. همسرش او را در سفرهای دریایی بسیاری همراهی کرد. گفته شده است که فرزندان او همگی در کشتی متولد شدند. نیای مادری او از خاندان انشرتو (زنان افسانه‌ای دریایی) بوده‌اند.

او در شرح سفر خود به سراندیب درباره سرزمین تاکا و مارهای آن چنین نوشته است:

«… در سرزمین تاکا (سرزمینی در شرق شبه‌قاره هند است. همچنین در شمال حبشه (جنوب سودان) هم منطقه‌ای به نام تاکا وجود دارد) … هنگامی که باد از سوی سرزمین مارهای تاکا آغاز به وزیدن می‌کند، تمام جانوران از پرنده و چرنده تا مسافت سه فرسنگ از اثر این باد مسموم و هلاک می‌شوند. بدین جهت اهالی تاکا جز روزهای معینی در آن سرزمین نمی‌مانند. هر زمان که باد از جانب دریا بوزد در اماکن خود می‌مانند و زمانی که وزش باد از ناحیه مارها وزیدن گیرد، با شتاب به کشتی‌های خود سوار شده به سوی جزیره‌های میان دریا می‌گریزند. همین که وزش باد به پایان رسید دوباره به خانمان خود بازگشته به کارهای کشاورزی و استخراج معادن مشغول می‌شوند، زیرا تاکا سرزمینی زرخیز است و در آن کان‌های زر و سیم فراوان است. در هر سال سیل‌های عظیم از جانب مشرق بدین سرزمین سرازیر شده برای اهالی عطریات همراه می‌آورد …»

همچنین چشمانداز یک آتشفشان دریایی را که بیتردید از آن جان سالم به در برده چنین توصیف کرده است:

«… در سفر دریایی “ملاتو” که به سرزمین چین نزدیک می‌شدیم، به توفان سهمگینی که مانند آن کمتر دیده و شنیده شده برخوردیم. … دریانوردان، بازرگانان و مسافران مرگ خود را حتمی دانستند … هنگام غروب آفتاب به جزیره‌ای نزدیک شدیم که شعله‌های آتش به ارتفاع زیادی از آن بالا می‌رفت. سرنشینان کشتی با زاری و التماس می‌خواستند تا کشتی را پیش از رسیدن به آتش غرق کنیم، اما هیچ ناخدایی چنین کاری نمی‌کند، مگر اینکه خود کشتی غرق شود و یا در هم شکسته شود …». بامداد آن روز به جزیره زنان میرسند. برختی سیرافی شرح مفصلی از جزیره زنان نوشته است.

مجسمه بازرگانان جاده ابریشم
در موزه

۹ـ شهریار سیرافی پارسی

 ناخدا شهریار سیرافی پارسی از دریانوردان خبره دریای چین بود. او از اهالی فارس بود که به سیراف آمده در آن زندگی میکرد. از این رو در پسوند نام او هم واژه فارس و هم واژه سیراف به چشم میخورد. ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی درباره او نوشته :« … شهریار پارسیدریانوردی سیرافی بود که به چین سفر می‌کرد … ». در یکی از مسافرت‌هایش از «صندل فولات» (جزیره‌ای در جنوب هندوچین)  تا دهانه دریای «صنجی» با «ابهره کرمانی» که در آن زمان دریانوردی کهنه‌کار بود برخورد کرده است.

۱۰ـ ابهره کرمانی

ابهره از اهالی کرمان بودکه روزگار او را به سیراف کشاند؛ و در مدت زمان کوتاهی از ملوانی به ناخدایی رسید. او هفت سفر دریایی به چین را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.

«… شنیده نشده بود کسی این راه را بدون خطر پیموده باشد. اگر کسی سالم به چین می‌رسید، از شگفتی‌ها به شمار می‌رفت و بی‌تردید در بازگشت سفر او بدون آسیب و حادثه نبود. این دریانورد شجاع بارها پهنه این دریای پرخطر را می‌پیماید و در جریان یکی از این سفرها چندین روز در دریا می‌ماند …»

ناخدا شهریار پارسی شرح حادثهای را چنین نوشته است: «… از بندر سیراف به چین می‌رفتم. چون در میان «صنف» و سواحل چین رسیدم و به «صندل فولات» که جزیره‌ایست در دهانه «صنجی» که در دریا چین است نزدیک شدم، باد ایستاد و دریا بی‌حرکت و آرام ماند. لنگرهای کشتی را به آب افکنده، دو شبانه‌روز در آن نقطه توقف کردیم. روز سوم از دور لکه سیاهی را در دریا مشاهده نمودیم. به سرعت قایقی را به آب انداخته و چهار ملوان در آن نشانده، دستور دادم به جانب آن سیاهی بروند و ببینند چیست؟ ملوانان رفتند و برگشتند. پرسیدم چه بود؟

گفتند: ناخدا ابهره کرمانی بود که با یک مشک آب در میان قایقش قرار داشت. گفتم: چرا او را با خودتان نیاوردید؟ گفتند: این تکلیف را به او کردیم، اما او گفت من به کشتی شما سوار نخواهم شد، مگر شرط کنید فرماندهی و کشتی‌رانی را به عهده من بگذارید. و در ازاء این کار هم معادل هزار دینار از کالای بازرگانان سیراف را به من بدهید… این حرف ما را به خیال انداخت، فوراً خود من به اتفاق عده‌ای از سرنشینان کشتی به سوی او روان شدیم. دیدیم قایق او بر روی امواج دریا گاهی بالا و زمانی فرود می‌آید. به او سلام دادیم و التماس کردیم که به کشتی ما درآید. گفت: اشتباه نکنین، که حال و روز شما بدتر از حال و روز من است و من به نجات و سلامت نزدیک‌ترم تا شماها. اگر حاضر هستید که هزار دینار از کالای سیراف را به من بدهید و اختیار راندن کشتی را به من واگذار کنید، دعوت شما را خواهم پذیرفت.

ما حساب کردیم، دیدیم کالای زیاد و گران‌بهایی در کشتی داریم و مسافران زیادی نیز در کشتی سوارند. ضرری ندارد اگر هزار دینار از کالای کشتی را به ابهره داده و در ازاء آن از تجربیات و راهنمایی‌های او استفاده کنیم. بنابراین شرط او را پذیرفتیم. همین که ابهره با مشک آبش به کشتی سوار شد گفت: نخست هزار دینار از کالا به من تسلیم کنید… و ما چنان کردیم؛ هنگامی که مطمئن شد و کالای خود را در جای امنی گذاشت به کشتی‌ران گفت: برو به کنار؛ … کشتی‌ران از جایگاه خود دور شد و جای خود را به او واگذاشت. سپس ابهره گفت: تا زود است و فرصتی باقی است باید در انجام کارها جدیت کنیم. گفتیم: چه باید کرد؟ گفت: تمام بارهای سنگین وزن را باید بریزید. به ناچار بیش از نیمی از بارهای سنگین را به دریا ریختیم. باز گفت: دکل بزرگ کشتی را قطع کنید؛ آن را نیز قطع کرده به دریا انداختیم. چون صبح شد فرمان داد: لنگرهای کشتی را کشیده و آنرا برای حرکت آزاد بگذارید، همچنان کردیم … گفت: بند لنگر بزرگ کشتی را هم قطع کنید، آن را نیز بریده و لنگر را به دریا رها ساختیم.  …

مسیر عبور کالاها در قدیم

 چون روز سوم رسید ابرهای عظیمی مانند مناره (Cumulus Castellanus cloud) نمایان شد و بر سطح دریا پراکنده گشت و توفان مهیبی ما را فرا گرفت. هرآینه بارهای سنگین کشتی را به دریا نریخته بودیم و دکل کشتی را قطع نکرده بودیم، بدون شک در برخورد با نخستین موج، غرق شده بودیم.

سه شبانه‌روز توفان ادامه یافت و کشتی بدون لنگر و بادبان ما بر روی امواج کوه‌پیکر دریا بالا و پایین می‌رفت و نمی‌دانستیم این امواج کشتی ما را به کجا می‌برد. روز چهارم باد و توفان تخفیف یافت و تا پایان روز دریا ساکت و آرام شد. بامداد روز پنجم دریا کاملاً آرام بود و باد موافق می‌وزید. ما به اصلاح دکل کشتی و افراشتن بادبان پرداختیم و به راه افتادیم و سلامت به چین رسیدیم و به خرید و فروش کالای خود مشغول شدیم.

پس از انجام معاملات و مرمت کشتی و نصب دکل تازه، بادبان‌های کشتی را کشیده به جانب دریای پارس روانه شدیم. چون به نقطه‌ای رسیدیم که به دستور ابهره لنگر کشتی را به آب انداخته بودیم، قایقی را با پانزده سرنشین به آب انداخت و به آنها گفت: بروید به مکانی در نزدیکی آن کوه و لنگر را بیاورید. این دستور ما را شگفت‌زده کرد، رفتند و لنگر کشتی را بازآوردند …..

… در راه حکایت لنگر را از او پرسیدم، پاسخ داد: هنگامی که شما را در آن مکان دیدم، سی‌امین روز ماه قمری و هنگام مد دریا بود و آب دریا می‌خواست به جزر و فرونشستن درآید. آن زمان کشتی شما در وسط این جزیره و کوه‌ها قرار داشت. این بود که دستور دادم بخشی از کالای کشتی را به آب بریزند. ….

… هرگاه شما در آن نقطه‌ای که من دیده بودم می‌ماندید، ساعتی نمی‌گذشت که کشتی به کوه می‌خورد و پیش از آغاز توفان غرق می‌شد. کشتی درست روی جزیره و تخته‌سنگ‌ها قرار داشت. …»

۱۱ـ خاندان  انشرتوا

خاندان انتشرتو یکی دیگر از خاندانهای دریانورد ایرانی بوده است؛ که نیای این خاندان خالوی (دایی) ابوزهیر برختیسیرافی است. این خاندان نسبی افسانهای دارد که آنان را به جزیره  زنان پرنده در نزدیکی سوماترا پیوند زده است. همانندی نام این خاندان با ایشتر (تیشتر) ایزدبانوی آب آفرین و شرح افسانهای نیاکان این خاندان خود جای پژوهش بسیار دارد. فرزندان این خاندان همگی دریانوردان کارآزمودهای بودند. نکته مهم اینکه هیچکدام از دریانوردان این خاندان در خشکی نمردند. (در نوشتاری دیگر به شرح زنان انشرتوا خواهیم پرداخت).

۱۲ـ بزرگ بن شهریار رامهرمزی

دریانورد بزرگ ایرانی در سده چهارم هجری، که سفرهای اکتشافی فراوانی به شرق انجام داد، در کتاب بسیار جالبی به نام عجایب الهند، شرح کاملی از توفان‌های دریای هند، مانسون، ارائه نموده است. دریانورد معاصر او ابهره کرمانی نیز، که در آن روزگار هفت سفر دریایی به چین و شرق دور داشته است نیز، مانسون هند و تیفون چین (هاریکن‌ها یا سایکلون‌های شرق آسیا)، را در نوشته‌های خود شرح داده است. شرح زندگانی بسیاری از دریانوردان سیرافی از طریق او به ما رسیده است.

گَه تیر مه باد دریای هند

بشوید به سیلاب از چین به سند

به موسم کند زنده او نیمروز

به خورشید تابان ماه تموز

مرجع و ماخذ:

رائین، اسماعیل. “دریانوردی ایرانیان”. انتشارات جاویدان. بهار ۱۳۵۶.

فرشاد، مهدی. “تاریخ علم در ایران”. انتشارات امیرکبیر.  ۱۳۶۵.

فرشاد، مهدی. “تاریخ مهندسی در ایران”. انتشارات دانشگاه شیراز. ۱۳۵۶.

 

* جعفر سپهری مدرس کامپیوتر در دانشگاه های آزاد، جامع علمی کاربردی و پیام نور و مدرس رسمی فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی در زمینه “هواشناسی کوهستان” بوده  است. او صدها مقاله در زمینه ی ایران شناسی و تاریخ علم در ایران به چاپ رسانده . سپهری از سال ۲۰۱۴ به کانادا مهاجرت کرده  است.

Jafar.Sepehri7@gmail.com