عباس شکری

 فریاد خاموش

از اعتصاب غذا و دهان دوختن شان در پرسه زنی های شبانه در فیس بوک آگاه شدم که انگار زبان روزنامه نگاران نروژی گنگ و چشمان شان کور است که تا امروز در رسانه های مهم نروژ از این خبر هیچ چیزی منتشر نشده است. خودشان می گویند که فقط با یک روزنامه ی محلی که به اصرار دیگر ایرانیان ساکن اردوگاه پناهندگی به محل زندگی دو جوان ایرانی آمده بودند، صحبت کرده اند و همان روزنامه نگار هم از سوی مسئولان کمپ تهدید شدند که حق ندارند با این دو جوان ایرانی گفتگو کنند و عکس تهیه کنند.

همان شب با کمک یکی از دوستان شماره تلفنی به دست آوردم که از این دو جوان اطلاعاتی داشت و فهمیدم که در یکی از شهرهای کوچک و دورافتاده ی شمال نروژ در اردوگاه پناهندگی که یک شرکت خصوصی آن را اداره می کند، ساکن هستند.

پژمان بهادری که در همان اردوگاه پناهندگی زندگی می کند، ترتیب گفتگوی من را با “حمید قربانی” یکی از دو جوانی که تا امروز(روز یک شنبه بیست و ششم سپتامبر) شش روز است که در اعتراض به نحوه ی رسیدگی به پرونده شان اعتصاب غذای خشک کرده اند و دهان شان را هم دوخته اند، گفتگو کنم. پژمان می گوید که هوشنگ دیگر جوان اعتصاب کننده از نظر جسمی آن قدر ضعیف شده که نتوانسته از اتاق خود به اتاق او بیاید، البته حمید هم به خاطر نخ هایی که بر دهان دارد، قادر به صحبت کردن نبود و قرار بر این شد که من پرسش را طرح کنم و حمید پاسخ را برای پژمان بنویسد و او برایم بخواند. همین کار را هم کردیم و در پایان هم برای اطمینان از درستی انتقال گفته ها، گوشی تلفن را به حمید دادند و من متن گفتگو را برایش خواندم که تأیید کرد. در زیر متن گفتگوی من با “حمید قربانی” و “پژمان بهادری” را خواهید خواند.

 

 کمی از خودتان بگویید

ـ حمید قربانی هستم ۲۹ ساله، متولد تهران. مدرک تحصیلی ام دیپلم است. متأهل هستم و دو دختر ۵ و ۳ ساله نیز در ایران در انتظارم روزشماری می کنند که خبر خوش جواب مثبت پناهندگی را به آنها بدهم.  در شهر تهران و در منطقه ی خیابان شوش بلور فروشی داشتم که سرمایه اولیه اش را از پدرم به ارث برده بودم. بزرگترین پسر خانواده ام و یک برادر و دو خواهر دارم و از نظر اقتصادی از وضعیت معیشتی متوسطی برخوردار بودیم. اکنون همسر و دو فرزندم در تهران هستند و کسی برای سرپرستی ندارند.

چرا از ایران خارج شدید؟

ـ بعد از تظاهرات خرداد سال پیش از ایران خارج شدم. در سال ۸۶ در آتش سوزی پمپ بنزین نیایش در تهران نقش مؤثری داشتم و شناسایی شدم. در خرداد۸۸ هم هنگامی که مشغول آتش زدن لاستیک ماشین بودم تا اثر گاز اشک آور را کم کنم، پلیس ها دنبالم کردند و به علت شلوغی مجبور به ترک اتومبیلم شدم و فرار را بر قرار ترجیح دادم.

مأمورهای امنیتی و پلیس از روی شماره ماشین مرا شناسایی می کنندکه چون در خانه نبودم برادرم را دستگیر و زندانی می کنند. در حین بازجویی دست برادرم صدمه می بیند و قطع عضو می شود.

 

رفتار مقامات نروژی با شما چگونه بوده است؟

ـ از حکومت زور و جور و ظلم و ستم فرار کرده بودم تا ذره ای عدالت که طی همه ی سال های عمرم ازم دریغ شده بود را احساس کنم. شنیده بودم که کشور نروژ از جمله کشورهایی است که به مبانی حقوق بشر پایبند است و به حقوق انسانی هر کس گذشته از رنگ پوست و مذهب و نژاد، احترام می گذارد. به همین خاطر هم پس از فرار از ایران، به این کشور آمدم، اما از همان روز اول احساس کردم که آنها در مورد ایرانی ها برخورد خوبی ندارند و ایرانی های پناهجو را جدی نمی گیرند. گفتند که فعالیت هایت کم بوده. چطور این اتفاقات یک روزه رخ داده است. یعنی چرا ظرف یک روز شناسایی شده ای. این در حالی بود که من پیش از این هم در تظاهرات شرکت کرده بودم و بر این باور هستم که پرسش آنها با تمسخر بوده. برای پلیس نروژ باورکردنی نیست که پلیس و مقامات ایران از طریق شماره ماشین مرا شناسایی کرده باشند که می گویند؛ پلیس ایران سیستم منسجمی برای شناسایی ماشین ندارد، اما در عین حال پس از بازجویی های اولیه، پلیس به من گفت:”با این اوضاع از نظر ما شما بی گناه هستید و اگر به ایران برگردید، کسی به شما کاری ندارد و باید به ایران برگردید.” در پاسخ این پرسش من که اگر برگردم و کشته شوم چه کسی مسئول جان من است هم می گویند:”حالا شما برگردید تا ببینیم چه می شود”.

 

با وجود آن که وضعیت حقوق بشر در ایران مورد اعتراض نروژی ها می باشد، چرا قصد دارند شما را به ایران برگردانند؟

ـ می گویند که ما بهترین کشور حامی حقوق بشر هستیم و می دانیم که حتا اتحادیه اروپا هم در مواردی نقض حقوق بشر می کند. این در حالی است که شعار پوچ و توخالی حقوق بشر نروژی ها گوش آسمان را هم کر کرده است. بی قانونی در این کشور چنان رشد کرده که وکیل تسخیری ام بدون گفتگو با من، خودش لایحه ی دفاعی را نوشته و فرستاده که انگار او می داند که این اعتراض ها ظاهری است و نقشی مگر سرازیر شدن پول به کیسه ی او ندارد. مسئولان نروژی؛ پلیس، مدیر کمپ و حتا نماینده ی اداره ی مهاجرت می گویند که شما برای پول و غذا به اینجا آمده اید. به همین دلیل هم قصد دارند که من و ده ها ایرانی دیگر که در اردوگاه های پناهندگی نروژ زندگی می کنند را به جهنم جمهوری اسلامی برگردانند. در اعتراض به این تصمیم غیرانسانی هم ما دست به اعتصاب غذا زده ایم.

 

الان چند روز است که اعتصاب غذا کرده اید؟

ـ شش روز است که اعتصاب غذای خشک کرده ایم که روز پنجم به علت وخیم بودن حال مان، دوستان به اداره مهاجرت زنگ زدند و توضیح داده اند که اینها در حال اعتصاب غذای خشک هستند و وضع جسمانی شان کاملا خراب است و باید به بیمارستان فرستاده شوند. یکی از مقامات اداره ی مهاجرت در پاسخ گفت:”اعتصاب غذای این ها اختیاری است و مسئولیت جان شان هم به همین دلیل به عهده ی خودشان است. این مورد ربطی به ما ندارد”. درد بی پناهی زمانی اشک مان را در می آورد که وقتی دوستان مان با بیمارستان تماس گرفتند و از آنها کمک خواستند، جواب شنیدند که از اداره ی مهاجرت به ما خبر داده اند که هیچ نوع کمکی به این دو نفر نکنیم، اما یک پزشک و یک پرستار با مسئولیت خودشان به ما سر زدند و ما را به بیمارستان بردند. در آنجا گفتند که نمی توانیم سرم بزنیم چون قند خون مان پایین بوده و تنها یک لیوان آب در ظرف یک ساعت به ما دادند. برای برگرداندن مان به کمپ هم آمبولانس بیمارستان همکاری نکرد و مجبور شدیم از پناهجویان پول جمع کنیم و با تاکسی به کمپ برگردیم.

خواهش می کنم بنویسید که دیگران هم بدانند، این است ماجرای حقوق بشر نروژی.

 

اگر به ایران برگردانده شوید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ـ فکر می کنم کمترین اتفاقی که رخ خواهد داد دستگیر می شویم، بازجویی و زندانی. سرانجام هم با توجه به بی ثباتی سیاست در دادگستری ایران، همه چیز ممکن است. نمونه هایی که حتما شما هم خودتان شنیده اید، چه بوده است؟ شکنجه، تجاوز و اعدام در انتظار من نشسته است. البته نمی گویم حتما همین می شود، اما قابل پیش بینی است. با برادرم که بیگناه بود چه کردند؟ در بازجویی دست او را ناقص کردند. قطع عضو شده و یک دست خود را از دست داده است.

 

دوست دارید که به ایرانیان چه بگویید.

ـ من می خواهم بگویم که نروژ و حقوق بشرش فقط ادعا است و حقوقی برای ما ایرانی ها قائل نیست. برای دادن پناهندگی مدارک مستند می خواهند، انگار کسی که فرار می کند و خانه و کاشانه را رها، می تواند فیلم و سند با خود بیاورد. مگر همه “شیرین عبادی” هستند که با جایزه ی صلح نوبل بیایند. مگر همه دیپلمات هستند که بعد از سی سال همکاری تازه پناهنده و بلافاصله هم پذیرفته می شوند. گویا فقط بوق و کرنای این کار برای نروژی ها اهمیت دارد و نه نفس کار.

 

تا کی این اعتصاب را ادامه می دهید؟

ـ ما این اعتصاب را تا زمانی که حقوق بشر در مورد ما ایرانی ها اعمال نشود ادامه خواهیم داد. اگر هم قرار است که بمیرم، بهتر است که در همین کشور مدعی حقوق بشر باشد تا در سیاهچال های بی نام و نشان جمهوری اسلامی.

 

***

پژمان بهادری پناهنده ی دیگر ایرانی ست که به مدت چهار سال در همین کمپ زندگی می کند. در مورد چگونگی وضعیت اردوگاه می گوید:”هشت خانواده، در دو بلوک که در هر بلوک دو خانواده زندگی می کنند، روز و شب را پشت سر می گذارند. در بلوک های دیگر، در هر طبقه هفت اتاق برای مجردها است که بعضی تک نفره و بعضی هم دونفره اند که بستگی دارد به تعداد پناهجویان. ۱۴زن مجرد و ۱۴ مرد مجرد در این کمپ زندگی می کنند که اهل کشورهای سومالی، اتیوپی، اریتره، افغانستان، اروپای شرقی و … هستند. موقعیت بهداشتی در این اردوگاه افتضاح است. دشتشویی ها در راهروست و هر ۱۴اتاق دو حمام و دو توالت مشترک دارند که شب ها حتا رهگذرها هم می توانند از اینها استفاده کنند.

رابطه پناهنده ها با هم خوب نیست. برخورد مذهبی زیاد است. پناهندگان روانی هستند و اگر مثلا من به آشپزخانه بروم و پرسشی بکنم ممکن است که قابلمه را به سوی من پرت کنند. اینجا بیش از این که کمپ باشد، شبیه به یک مرکز روانی است و به خاطر عدم تسلط به زبان و عدم شناخت، همه انگار که دشمن هم هستند و نروژی های شهر هم اصلا از ما فرار می کنند. انگار که ما واقعا روانی هستیم و دیوانه که از ما دوری می کنند.

دخترها در بلوکی که هستند، مثل زندان است، اصلا با کسی حرف نمی زنند و یک دختر ایرانی هم در میان شان است. ترس و فرار از یکدیگر یکی از مشکلات ماست که باید مقامات نروژی به آن توجه کنند.

 

چه می شود که همه از نظر روحی با مشکل روبرو می شوند؟

ـ همه در انتظار جواب هستند و یا جواب ردی گرفته اند و از نظر روانی حال شان خوب نیست.

از امکانات اجتماعی محروم هستیم. از امکانات ارتباطی مثل اینترنت، تلویزیون و … محرومیم. کاری می کنند که ما با بیرون در ارتباط نباشیم و بی خبر از دنیا باشیم. خودمان هم حتا اگر بخواهیم تهیه کنیم، به ما اجازه نمی دهند. در اردوگاه پناهندگی Skistua Mottak شهر نارویک انسانیت مرده است و گویا خدا نیز این همه بی مهری را نمی بیند. این اردوگاه از یاد مقامات نروژی رفته است. پناهنده ای که مردود می شود، دیگر کسی حال او را نمی پرسد، بود و نبودش برای نروژ مهم نیست. به خود من گفته اند که شما دو بار منفی گرفته اید و این که کدام قاضی، مترجم یا کارشناس تصمیم گرفته است، من چیزی نمی دانم. فقط می دانم که دو بار پاسخ مردود داده اند. کسانی که دو بار مردود می شوند حق وکیل هم ندارند مگر با پول خودشان. حق هم نداریم که از امکانات استفاده کنیم. می گویند که پرونده شما دیگر وجود ندارد.

حضور ما دیگر حتا قانونی نیست. ما کارت شناسایی نداریم و تنها مدرک شناسایی ما کارت بهداشتی است که روی آن شماره ای دارد و در کمپ هم با همان شماره شناسایی می شویم.

 

شما از اوضاع اینجا با رسانه های محلی صحبت کردید، تأثیری آیا در رویه و رفتار مدیران کمپ داشت؟

ـ خبرنگار نروژی هم که آمد مسئولان کمپ اجازه ندادند که حتا عکس بگیرند و گفتند که اداره مهاجرت اجازه گفتگو با این پناهجویان را نمی دهد.

بین پناهندگان هم فتنه راه می اندازند. مثلا یکی که قدیمی تر هست، امکاناتی به او می دهند که بین پناهندگان اختلاف بیندازند. یعنی هم سوءاستفاده کاری می کنند؛ ماهی ۴۰۰ کرون دستمزد برای کاری سنگین و یا دادن کارت باشگاه یا قول های یی که انجام نمی شود.

در یک کلام اینجا مثل زندان است و برای ما تبعید در تبعید درست کرده اند. آخرین خبر این است که دولت نروژ طرحی دارد برای ساختن کمپ های بسته که همین ارتباط اندک را هم محدود کنند. یعنی کسانی که جواب منفی می گیرند، باید در زندانی زندگی کنند و از دنیا هم بی خبر باشند.

دولت نروژ اگر مثل روس ها رسما اعلام کنند که ما پناهنده نمی گیریم من و امثال من هم اینجا نمی آییم که برای نروژ پرستیژ داشته باشد. ماها قربانیان ادعای حقوق بشری نروژ هستیم.

 

چند ایرانی در این اردوگاه هست؟

ـ کل پناهندگان ایرانی شش نفر هستند. خودم می خواهم به یونان بروم چون من از یونان وارد نروژ شده ام و پلیس می تواند مرا به آنجا بفرستد. یکی هم از اسلو پس از آتش زدن کمپ آمده که خیلی می ترسد. یکی هم هشت سالی می شود که اینجا هست، اهل ارومیه است و معمولا در سکوت سنگینی روزگار را نظاره می کند که سایه ای سنگین و سیاه بر سرش کشیده است و می گوید که جواب ندارم. از نظر مقامات نروژی کسانی که دو بار پاسخ منفی گرفته اند تا زمانی که به کشور دیگر یا کشور خودشان برگشت داده شوند، می توانند حتا اگر تا آخر عمر هم طول بکشد در کمپ بمانند و از جا و غذای محدود استفاده کنند.

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.