نمی دانم چگونه بود که نخستین بار که نگاهم به تیتر فیلم “مَلی و راه های نرفته اش” به نگارش و کارگردانی تهمینه میلانی افتاد آن را به خطا “راه های مِلّی نرفته” خواندم. باید یکبار دیگر آن را می دیدم تا به اشتباه خود پی می بردم، اما پس از دیدن  فیلم این برداشت در من تقویت شد که خوانش نخست چندان هم بی مصداق نبود.

“مَلی و راه های نرفته اش” نگرشی انتقادی از فرهنگ  سنتی ماست که زنان را از دستیابی به حقوق اجتماعی برابر باز داشته و با تصویراندام زن به مثابه “ناموس ملّی”و اقامه سلسله گفتمان هایی چون “غیرت”، “تعصب”، و “آبروی خانوادگی” آنان را تحت انقیاد قرار می دهد. این فیلم نه تنها ستم نهادینه شده را نسبت به زنان برجسته می سازد، بلکه با ظرافتی هنرمندانه این ستم را در بستر فرهنگ مردسالارانه ایران می نهد تا هرگونه ابهامی را چون تجانس میان عشق و تسلط از اذهان بزداید. از این منظر، “مَلی و راه های نرفته اش” راه های رهایی بخشی را به زن تحت ستم ایرانی بشارت می دهد که اینک در حال گشوده شدن است. این خود نمودار لرزشی است که در جامعه و فرهنگ ایران ایجاد شده است، لرزشی که شکستن تابوهای اجتماعی و سنت های دست و پا گیر را ارمغان دارد.

مَلی (ماهور الوند) دختر ۲۰ ساله ای است که عاشق و دلباخته سیامک (میلاد کی‌مرام)، برادر دوست و همکلاسی اش نیّر می شود و علیرغم مخالفت خانواده اش با او ازدواج می کند. تا این مرحله، دو سکانس از فیلم قابل تامل است. در سکانس اول سیامک، مَلی را به قصد گرفتن پاسخ بله به رستوران می برد. او در فرصتی کوتاه در غیاب مَلی موبایلش را وارسی می کند تا  به زعم خود از نجابت او اطمینان یابد. هنگامی که مَلی سر می رسد و با لحنی ملایم به این عمل سیامک اعتراض می کند جواب او این است:”می خواستم ازت مطمئن شوم چون خیلی دوستت دارم”. این سکانس و سکانس های مشابه بعدی فیلم مشخصا بیانگر این نکته است که آنچه در اینجا عشق نامیده می شود جز تسلط و کنترل نیست. این نکته یادآور همان چیزی است که اریش فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن به تفصیل به بیان آن می پردازد.

سکانس دوم بازگوکننده تصور سنتی از نقش شوهر در زندگی زن است که عمدتا در مسئولیت و تعهد مالی خلاصه می شود. وقتی که پدر مَلی مخالفتش را با ازدواج دخترش با سیامک ابراز می دارد تنها دلیلش بر عدم تمکن مالی او استوار است:”او برای تو شوهر نمی شود” برای اینکه او فقط یک راننده است. برخلاف انتظار پدر، مَلی در زندگی با سیامک که در خانه پدری به سر می برد هیچگاه کمبود مالی را تجربه نمی کند، اما بزرگترین کمبود در زندگی او عدم احترام همسر و بدتر از آن خشونت فیزیکی و لفظی است که پی در پی علیه او اعمال می شود. سکانس های بعدی فیلم مشخصا معطوف به همین موضوع است.

مَلی دو بار به طور وحشیانه مورد ضرب و شتم شوهر قرار می گیرد و هر دو بار به غیر از نیّر، خواهر سیامک، و زنی که در همسایگی آنهاست کسی از او حمایت نمی کند. مادر شوهر او که خود در گذشته طعم تلخ خشونت خانگی را از سوی شوهری که هم اکنون روی صندلی چرخدار نشسته چشیده است، با بی تفاوتی به ضجه و فغان مَلی گوش می دهد، انگار که شریکی برای خود یافته که او را از تنهایی بیرون می آورد. خانواده مَلی نیز با او  شرط کرده بودند که در صورت ازدواج با کسی که مورد تاییدشان نیست روی آنها حساب نکند. واکنش منفعل مقامات مسئول به خشونت خانگی نیز قابل تامل است. مامور پلیسی که از سوی همسایگان به در خانه پدری سیامک احضار می شود نه تنها وارد منزل نمی شود تا از چگونگی ماجرا آگاه شود، بلکه پس از اطمینان از زنده بودن مَلی محل را ترک می کند. این واکنش در جامعه ای که خصوصی ترین حریم افراد پیوسته در حال تعرض است بس غریب می نماید. این خود نشانگر آن است  که خشونت خانگی در ایران امری خصوصی تلقی می شود چنانکه مادر شوهر مَلی در پاسخ به مداخله همسایگان می گوید: “چهار دیواری و اختیاری”.

مَلی پس از اولین تجربه ضرب و شتم همچنان با متانت و بردباری به زندگی با سیامک ادامه می دهد و این خصوصیات دقیقا آن چیزی است که سیامک روان پریش را بیش از پیش به خشونت علیه او تحریک می کند. سیامک اساسا به دنبال یک رابطه سادو- مازوخیستی است  که در تسلط خشونت آمیز مرد و اطاعت کورکورانه زن تجلی می یابد. این موضوع در یکی از سکانس های فیلم به وضوح مشهود است. زن جوانی که مَلی و نیّر را در مرکز خرید دنبال می کند از مَلی می پرسد:”مگر من چه چیز از تو کمتر داشتم که سیامک تو را به من ترجیح داد.” جواب را باید در جسارت این زن و تمایل مَلی به فرمان برداری یافت که برای سیامک و اصولا فرهنگ سنتی ایران ملاک نجابت یا عدم نجابت زن محسوب می شود.

این رابطه ی بیمارگونه که به طور فزاینده ای اعتماد به نفس مَلی را در هم می شکند حاوی عنصری از آگاهی  است که در احتراز َملی از بچه دار شدن تبیین می یابد، گر چه او حتی اختیار تن خود را ندارد و سرانجام به امر شوهر آبستن می شود. همین آگاهی است که مَلی را به زن فعال اجتماعی که در همسایگی آنهاست مرتبط می سازد و از او مخفیانه کارت آقای رئیسی مدافع حقوق زنان را می گیرد تا در صورت  تکرار خشونت از سوی شوهر با وی تماس بگیرد. مَلی اینک مصمم است که راه تازه ای را برگزیند، راهی که تاکنون جامعه و فرهنگ سنتی ایران او و زنان مشابه او را از قدم گذاشتن در آن منع داشته. این هنگامی است که بار دیگر مَلی مورد ضرب و شتم وحشیانه همسر قرار می گیرد تا آنجا که هم صدمه می بیند و هم بچه اش سقط می شود. مَلی نخست آقای رئیسی را به وسیله پیام تلفنی با خبر می سازد و سپس با کمک دکتر معالج خود از سیامک شکایت می کند که به دستگیری و حبس او می انجامد.

اما راهی را که مَلی در پیش می گیرد راهی است ناتمام چرا که فشار سنت ها او را  از ادامه این راه باز می دارد. مَلی پس از ترخیص از بیمارستان با اکراه به خانواده خود پناه می برد. هرچند که اعضای خانواده از وضعیتش ابراز تاسف می کنند، جز برادر کوچکتر سایرین او را به خاطر “حفظ حیثیت خانوادگی”به صرف نظر از شکایت علیه سیامک و بازگشت به همان زندگی ترغیب می کنند. سرانجام مَلی با ناامیدی راه نیمه رفته را رها می کند و راه دیگری را در پیش می گیرد که با مرگ او به پایان می رسد.

این راه نافرجام در مورد نیّر نیز صادق است، هر چند که ماهیت مشکلات او کاملا متفاوت است. نیّر به دلیل  نارسایی در زندگی زناشویی اش با شوهر خواهر همسرش رابطه عاشقانه برقرار می کند. برخلاف برداشت برخی از منتقدان، این بخش از فیلم خیانت به همسر را ترویج نمی کند، بلکه در پی شناخت و چاره جویی آن است. نیّر زنی است با امیال و آرزوهای مدرن که در تنگنای یک فرهنگ سنتی دست و پا می زند. این فرهنگ بر رفتار و شیوه برخورد او با بحرانی که با آن مواجه است انگ می زند، اما راه دیگری را در پیش پایش نمی نهد. همانند مَلی، او نیز به واسطه ترس از عواقب کار و پاره ای ملاحظات راه گریز را در پیش می گیرد.

تاکید و برجسته سازی خشونت خانگی در جامعه ایران بارقه ی امیدی است در جهت ادامه راه های نرفته مَلی/ملّی که با پدیدار شدن نهادها و سازمان های مدنی حامی حقوق زنان امکان پذیر می نماید. این خود نشان از رشد آگاهی زنان در عصر جهانی شدن و ارتباطات نزدیک دارد، عصری که در آن دیگر نمی توان خشونت خانگی را یک امر “چهار دیواری و اختیاری” محسوب کرد، همانطور که نمی توان ایران را یک چهار دیواری تصور کرد که در آن بر شهروندانش هرگونه ظلم و ستمی را روا داشت. نماد این عصر موبایل مَلی است که او را با دنیای خارج مرتبط می سازد. این موبایل بارها و بارها جهت تحت کنترل قرار دادنش از او گرفته می شود، اما هیچگاه حتی پس از مرگ او هم از کار نمی افتد و همچنان به عنوان یک وسیله ارتباط جمعی و خبر رسانی به کار خود ادامه می دهد.

در پایان می باید تهمینه میلانی را به ادامه کار خود دلگرم ساخت با ذکر این نکته که کارهای هنری و فرهنگی از این قبیل تاثیر خود را در بلند مدت بر جای خواهند گذاشت، همانطور که کارهای هنری و ادبی مشابهی در جهان غرب مانند داستان “تقسیم غم و شادی” برادران گریم که مشخصا موضوع خشونت خانگی علیه زنان را عنوان می کند مهر تثبیت خود را در آینده بر جای گذاشتند. این راهی است دراز اما با سرانجام. در کانادا نیز هنگامی که مارگارت میچل عضو پارلمان فدرال برای نخستین بار در سال ۱۹۸۲ موضوع خشونت خانگی علیه زنان را به میان آورد موجب خنده و استهزای نمایندگان مرد شد، اما لایحه پیشنهادی وی که در آن زمان بی اهمیت جلوه داده می شد، اکنون به قانون جزایی/جنایی مبدل شده است. در ایران نیز روزی چنین خواهد شد.