غافلان
همسازند،
تنها توفان
کودکان ناهمگون می زاید.
همساز
سایه سانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب.
در هیأت زندگان
مردگانند.
وینان
دل به دریا افکنانند،
به پای دارنده ی آتش ها
زندگانی
دوشادوش مرگ
پیشاپیش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زیسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطره شان
شرمسار و سرافکنده می گذرد.
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی
در مجری آتشفشانها
شعبده بازان لبخند
در شبکلاه درد
با جا پائی ژرف تر از شادی
در گذرگاه پرندگان.

در برابر تندر می ایستند
خانه را روشن می کنند .
و می میرند.
اردیبهشت ۱۳۵۴