شهروند ـ شنبه ۲۵ جون و یکشنبه ۲۶ جون ۲۰۰۵ مراسم بزرگداشت رضا براهنی ـ شاعر، نویسنده، نظریه پرداز ادبی، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر ـ در دانشگاه تورنتو برگزار شد.

سال ۲۰۰۵، هفتادمین سالروز تولد دکتر براهنی نیز بود و این مراسم به نوعی جشن تولدی پیش هنگام برایش بود که کمیته ی سپاس با همکاری شهروند برگزار کرد.

در این مراسم فیلمی از اکتای براهنی فرزند دکتر براهنی به نمایش درآمد که در آن جواد مجابی، سیدعلی صالحی، سیمین بهبهانی، علی اشرف درویشیان، منوچهر بدیعی، مشیت علایی، امیرحسن چهلتن، اسدالله امرایی، فرخنده حاجی زاده، هوشیار انصاری فر، رویا تفتی، شمس آقاجانی، پیمان سلطانی، پوران فرخزاد و غلامحسین سالمی از جنبه های مختلف کار و تاثیر دکتر براهنی در ادبیات، نقد ادبی و مبارزه در راه آزادی بیان گفتند. صحنه هایی از کارگاه قصه نویسی و شعر براهنی در ایران نمایش داده شد که در آنها زنده یادان محمد مختاری و غزاله علیزاده به شعر و قصه خوانی پرداخته بودند.

در سمینار پنل های مختلفی برگزار شد که در آنها نسرین الماسی، نیاز سلیمی، سحر زرهی، صمصام کشفی، حسن زرهی، ساسان قهرمان، اسد مذنبی، مهدی تورج، دنا رباطی، رضا سیدحسینی، جواد مجابی، امیر حسن پور، بهرام بهرامی، ساقی قهرمان، علی قره جه لو، منیر پرویز (از جامعه ادب و فرهنگ پاکستان)، صبورالله سیاسنگ (از جامعه ادب و فرهنگ افغانستان) و ساناز صحتی سخنرانی کردند.

در ضیافت شام ۲۶ جون در هتل شرایتون، آقای جان رالستون سائول همسر فرماندار کل کانادا (که ریاست کمیته افتخاری سپاس را داشت)، هارون صدیقی رئیس انجمن قلم کانادا، و دیوید کهن نماینده شورای شهر و دکتر رضا مریدی (رئیس کمیته اجرایی سپاس)  حضور داشتند و از پنجاه سال خدمات دکتر براهنی به فرهنگ و ادبیات ایران قدردانی کردند.

 

در مراسم سپاس، پیام های شخصیت های فرهنگی، ادبی و سیاسی که در زیر آمده، خوانده شد:

دالتون مک گینتی( نخست وزیر وقت انتاریو)، جان رالستین سال( فیلسوف، نویسنده، رئیس افتخاری انجمن قلم کانادا)، جری لیبر(نخستین رئیس نگهبان حقوق بشر)، جیمز بارتلمن (فرماندار انتاریو )، ویلیام بل(شهردار ریچموندهیل) .

 نیز رؤسای انجمن قلم در دوره های مختلف از جمله: یوجین بنسون، جون کالوود(نویسنده و فعال حقوق بشر و ضد جنگ و رئیس سابق انجمن قلم کانادا)، الن کامین(رمان نویس، و رئیس کمیته ی نویسندگان زندانی انجمن قلم کانادا)، نینو ریچی(نویسنده کانادایی و رئیس سابق انجمن قلم کانادا )، کامیلا گیب(معاون انجمن قلم کانادا)،  کاترین گوویه و ران گراهام به این مراسم پیام داده بودند.

پیام های دیگر از: هلن سیکسو (نویسنده، منتقد و کوشنده حقوق زنان)، نوم چامسکی( زبانشناس، روشنفکر، متفکر بزرگ اجتماعی و سیاسی)، کارین کلارک (نویسنده –آلمان)، یوجین شولگین (رمان نویس سوئدی  ــ ‌نروژی)،  محمود دولت آبادی(نویسنده)، مهدی فلاحتی (نویسنده، شاعر و برنامه ساز تلویزیون)، محمد علی فرزانه(نویسنده و پژوهشگر)، ضیاءالدین صدرالاشرافی (نویسنده، تاریخ نگار و پژوهشگر)، بهروز شیدا (نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی)، دکتر ناصر زرافشان (نویسنده و کوشنده سیاسی اجتماعی)،  فریدون آنداچ (منتقد ، ادیتور انتشارات دنیا، استانبول)، آیدین چوبوکچو (نویسنده، ادیتور مجله ادبی اورنسل کولتور، آنکارا)، مظفر الهان آردوست  (نویسنده، ادیتور، انتشارات سول آنکارا)،  احمد یلدیز (نویسنده، ادیتور مجله ادبی و نقد آنکارا)، بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران ــ‌ کانادا، هیئت امنای اینستیتوی بین الملل آذری و انجمن قلم ترکیه به این مراسم ارسال شده بود.

 

گزیده ای از پیام ها به مراسم سپاس از استاد رضا براهنی در سال ۲۰۰۵ ـ تورنتو

 

یوجین بنسون

نویسنده و رئیس سابق انجمن قلم کانادا

به رضا براهنی به مناسبت دست آوردهای درخشانش به عنوان نویسنده و نظریه پرداز ادبی، بویژه به خاطر فداکاریهای بیشماری که در جهت اهداف آزادیهای دمکراتیک در کشور خاستگاه خود ایران کرده درود میفرستم. امیدوارم او و آرزوها و هدف هایش، در کشور جدیدش کانادا، پیوسته زنده بمانند.

 

هلن سیکسو

نویسنده، منتقد و کوشنده حقوق زنان

کشف یک اثر، در طول زندگی کتابخوانی، حادثه ای است همانقدر کمیاب که سر برآوردن یک محبوب مرده از گور. چنین حادثه ای هر پنج یا ده سال یک بار اتفاق میافتد، با چنان نیرویی که آن روز انسان می تواند به واقعیت ادبیات پی ببرد. این ماجرا چند سال پیش برای من روی داد. وقتی که روزگار دوزخی آقای ایاز رضا براهنی را خواندم. برای من قیام قیامت بود. چه سعادتی در این که انسان ناگهان خبردار شود که سیاره دیگری، دنیای دیگری وجود دارد.

به خاطر دارم که خواندن برای من تقریبا تحمل ناپذیر شده بود، زیرا آثاری که از اعماق سرریز می شوند، برای مخیله من تحمل ناپذیرند. این آثار آزار می دهند زیرا در اطراف شر و بدی و راز بدی پرسه میزنند. از این رو دوست من رضا گول نخورده بود: او برای شروع کار مستقیما وارد یک دوزخ شده بود. دوزخ گهواره ی تکوین ها. میگویم یک دوزخ، زیرا هر کسی دوزخ خود را دارد. دوزخ براهنی مانند کاخی مجلل و مزین است. آرشیوهای ایرانی و ترک و غربی را در بر دارد. خاطرات و دانشهای دائره المعارفی دارد. سر آغازین و مدرن است. باید میگفتم دوزخها، دوزخهای زیبا. زیرا دنیای رضا از همه جا دوزخی بیرون میکشد. ترانه ی زندانها را میخواند یا جنایاتی را در خانواده.

رضا می بایستی به تبعید برود. این خواست ادبیات بود، زیرا او شهروند بسیار توانای ادبیات است.

رضا، شاعر عظیم و در عین حال معلم خیال پرور و شاهد، مرد عمل و ادب متعلق به سنت جهانی کیمیاگران کلمه و ابداع کنندگان آزادیهای تازه است.

 

 

 

نوم چامسکی

 زبانشناس، روشنفکر، متفکر بزرگ اجتماعی و سیاسی، و استاد دانشگاه ام آی تی

از شنیدن خبر مراسم بزرگداشت رضا براهنی بسیار خوشحال شدم. برای شخص من افتخار بزرگی است که در طول سی سال گذشته، از زمانی که او شخصیتی برجسته در مبارزه علیه خشونت و خفقان رژیم شاه بود، با رضا آشنا بوده ام. در سال های بعد او به کار شجاعانه ی خود در دفاع از حقوق بشر و آزادی، نه تنها در ایران، بلکه در جاهای دیگر ادامه داده است. و در سراسر این سالها، همیشه افتخار من بوده که هر وقت میتوانستم به او بپیوندم و از فعالیت و سرمشق قابل ملاحظه ی او بیاموزم. مایه ی خوشوقتی فراوان من است که در بیان قدردانی عمیق خود به خاطر آنچه او تاکنون کرده، و با این چشمداشت که در سالهای آینده نیز چنین کند، به جمع شما بپیوندم.

 

 

 

فریدون آنداچ

منتقد ، ادیتور انتشارات دنیا، استانبول

بسیار خوشحال شدم که کتاب شعر براهنی “خطاب به پروانه ها” را منتشر کردیم. زیرا این اولین کتاب شعری است که به زبان مادری شاعر منتشر شد. رضا براهنی که از ترکهای ایران است، در رده بزرگترین نویسندگان زبان فارسی قرار دارد. مسئله او با زبان باعث شده است که شاعری پدید آید که زبان را بهتر درک میکند و ارزش زبانی را که به کار میبرد‌ بهتر میداند. زیرا در زندگی انسان و زندگی ادبی، زبان، علیرغم آنکه واقعیت را در جهان نمادین خود دگرگون ساخته و تخریب میکند، تنها نیروی نزدیک به واقعیت است. اشعار براهنی شاهد این مدعاست. به شاعر و نظریه پرداز بزرگ در این راه مه آلود ادبیات درود میفرستم.

کارین کلارک

نویسنده -آلمان

رضای عزیز

مایه سرور و افتخار فراوان من است که در میان دوستان بیشمار دور و نزدیک تو بشمار آیم که تو و دست آوردهای برجسته ی ادبی، دانشگاهی و شخصی تو را پاس میدارند. ضمن کار در کنار تو در کنگره های بین المللی انجمن قلم جهانی، به زودی برایم روشن شد که ما دو تن به مشکلات مشابه میاندیشیم و از شیوه های مشابه برای رویارو شدن و رفع آن مشکلات.

گرچه من فارسی نمیدانم، ضمن کشمکش با متن فرانسه آزاده خانم، ماهها، شب ها دیروقت، مسحور این کتاب شده بودم که تو نسخه ای از آن را لطف کرده برایم فرستاده بودی. فریفته ی شجاعت، استقامت و شور خلاقه ی آزاده خانم بودم، فریفته ی ادراک او که به نظر میرسد همه ی جنبه های مختلف این جهان را به یک جا گرد میآورد، و نیز گنجینه های گذشته و حال را، و این میراث را به خاطر فردا نگهبانی میکند، و هرگز در برابر چالش هایی که به همه ی ما مربوط میشود، سر تسلیم فرود نمیآورد. تابلویی که تخیل و دانش قدرتمند تو در این زمان در برابر ما مینهد، مدتها مرا همراهی خواهد کرد.

 

آیدین چوبوکچو

نویسنده، ادیتور مجله ادبی اورنسل کولتور، آنکارا

رضا براهنی سنتز بزرگ ادبیات غرب و شرق است. آثار بیشماری که وی در زمینه نقد و شعر بر جا گذاشته همه دربرگیرنده هر دو زبانند. زبانی که ما را به غرب می کشاند و با شرق پیوندمان می دهد. رضا براهنی بدینسان تکه تکه شدن از شمس تا جویس و روح انقلابی زبان را نمایندگی میکند.

درود به زحمتکش بزرگ زبان! درود به شاعر بزرگ

 

 

محمود دولت آبادی

نویسنده

براهنی مردی از کلمات

دکتر براهنی را که به یاد میاورم تجسم ویژه ای از او در ذهنم پدید میاید که در بیان همان است که آوردم: مردی از کلمات، مردی در کلمات و با کلمات. اما بیان تصویری دکتر رضا براهنی را چنین میبینم، مردی ایستاده زیر باران کلمات، در وزش بادی که اریب میوزد و کلمات را به سر و صورت و چشمها و گردن و تمام تن او میچسباند تا در کلمات غرق میشود و همچنان در خیابان و کوچه و پیاده روها میرود تا به خانه برسد و بنشیند روی صندلی، پشت میز تحریر و آن کلمات را به زنجیر کشد روی صفحات سفید و بی پایان کاغذها، کاغذها، کاغذها… آری… او ناچار است خودش را از شر کلمات آسوده کند، پس لازم است کلمات را از خود بزداید، بزداید. آری … مردی که من میشناسم و از نوجوانی خود میشناسمش دچار کلمه است و تمام عمر کوشیده است تا از زحمت کلمه آسوده شود، اما نمیشود. زیرا کلمات بر او میبارند، کلمات بر او میوزند و در غربت هزاران فرسنگی، تصور بارش کلمات پارسی بر انسانی که جلای وطن کرده چه پیچ و تاب هایی باید به خود گرفته باشند! آخر آن کلمات، این کلمات از مسیری طولانی باید عبور کنند تا خود را به براهنی برسانند، پس با باد سفر میکنند تا در آن سرزمین تندباد، او را بیابند و بر او ببارند. چنین است که آن مرد جلای وطن کرده نمیتواند از مسیر قطره های فورانی سفر کرده در جایی پناه بگیرد. کلمات او را میجویند، او را مییابند و به تمام سر و روی و تن او میچسبند، حتی هنگامی که در کلاس درس دانشگاه با زبانی دیگر سخن میگوید، کلمات مهاجر دست از او برنمیدارند.

اکنون شما ای قدرشناسان دکتر رضا براهنی در تالاری زیبا و به هنجار، میتوانید مردی را ببینید که برابرتان ایستاده و به آشکارا هیچ تفاوتی با یکایک شما ندارد. اما من که محمودم او را میبینم که از زیر باران کلمات به سالن و به صحنه پناه آورده و این بار کلمات مکتوب تمام سر اندر پای او را پوشانیده و براهنی میخواهد پاره ای از آن همه جنون کتابت را ــ مگر ــ به شما هدیه کند.

باری … دلم بسیار تنگ است و این کلمات را هم به باد میسپارم بیاورد برای براهنی ــ رضا براهنی !

مهدی فلاحتی

نویسنده، شاعر و برنامه ساز تلویزیون

زیباست و گرمابخش، در این ظلماتِ غربت که به روزگارِ دوزخی ایاز می ماند، آفتابِ گرامیداشتنِ بزرگی در عالمِ شعر و قصه و نقد را دیدن. بزرگی که یک تنه، فضای ذهنی چند نسل را در شناختِ شعر و شاعرانِ اصلی معاصرفارسی، گسترش داده است.

بزرگداشت براهنی، بزرگداشتِ مدرنیت است و مدنیت. بزرگداشتِ امروزی نگریستن است و به فردا اندیشیدن. بزرگداشتِ جهانی بودن است.

                                                              

کاترین گوویه 

رمان نویس و رئیس سابق انجمن قلم کانادا

میراث تحقیق و خلاقیت دکتر رضا براهنی در کشور زادگاهش ایران شهرت دارد. شاید آن چیزی که کمتر شناخته شده، خدمات او به کاناداست، کشوری که او بدان مهاجرت کرده است. خدمت او به انجمن قلم کانادا مرا به هیجان آورده است. این خدمات زمانی آغاز شد که من رئیس انجمن قلم کانادا بودم، و تا زمان ریاست او در همین انجمن قلم، و پس از آن ادامه یافت. او مدام سرکوب آزادی بیان در ایران و ایذا و تعقیب نویسندگان و روزنامه نگاران را افشا کرده، مقاومت در برابر آن را در عرصه ی جهانی اعتلا بخشیده است. من شاهد شعرخوانی او برای جماعات هیجان زده در تورنتو بوده ام. او به عنوان یک معلم نیز افق دید ما را وسعت بخشیده است. از خود‌ پرسیده ام که به راستی چند نفر از ما میتوانستیم پس از تحمیل این همه جابه جایی در طول عمر زنده بمانیم و باز هم بتوانیم در کشوری دیگر به مشارکت کامل در زندگی با دیگران ادامه دهیم؟ از این فرصت استفاده میکنم تا مراتب احترام خود را نسبت به رضا و صدایی که حاضر به سکوت نیست اعلام کنم. آفرین!

 

 

ران گراهام

نویسنده و رئیس سابق انجمن قلم کانادا

رضا براهنی اغلب اعلام کرده است که مدیون انجمن قلم کانادا است. چرا که این انجمن به او و خانواده اش یاری کرده تا زندگی جدیدی را در کانادا شروع کنند، زندگی ای بدون تعقیب، بدون شکنجه، و بدون خطر مرگ. اما او چند‌ برابر این دین را از طریق خدماتش به عنوان نویسنده، استاد دانشگاه، متفکر، دوستی پر مهر، منبع الهامی بلیغ و مبارز خستگی ناپذیر حقوق بشر در ایران و جاهای دیگر جهان، پرداخت کرده است. انجمن قلم کانادا این افتخار را داشت که به او یاری کند تا اقبال خدمت پیدا کند، ولی دست آورد، قدرت و موفقیت همه از خود ‌اوست. آفرین بر رضا!

محمد علی فرزانه

نویسنده و پژوهشگر

نویسنده و کاوشگر گرانمایه جناب دکتر رضا براهنی

به همراه بهترین سلامها و درودها، قدم نهادن شما را به هفتادمین سال پر برکت و افتخارآمیز عمر تبریک گفته و در جبهه اندیشه و قلم عمری طولانی، سلامتی و ادامه راه توانمندانه ای را که تاکنون به انجام آن موفق بوده اید و همچنان موفق و پاینده خواهید بود، مسئلت دارم.

این مسئلت تنها از آن من نیست و می پندارم خواست قلبی هموطنی است که شما را دوست دارد و به شما احترام می ورزد. شما در آن سالهای سخت و طوفانی قلم تسلیم ناپذیر و قدرت آفرینندگی خود را از هرگونه تنگناها و دشواریها رهاندید و آن را در دفاع از حقوق طبیعی و انسانی محرومان و مظلومان راه انداختید. شما به ویژه در سنگر دفاع از حقوق اجتماعی و فرهنگی و ملی و مدنی کسانی که از میان آنها برخاسته اید خواهید درخشید و به یمن این پیوستگی و بایستگی همواره پیش خلق سرفراز خواهید بود. پایدار باشید

 

نینو ریچی

نویسنده کانادایی و رئیس سابق انجمن قلم کانادا

صدایم را به صداهای دیگر از اطراف و اکناف جهان پیوند میزنم و درودها و بهترین آرزوهایم را در این بزرگداشت به رضا براهنی تقدیم میکنم. من افتخار آن را داشتم که کوتاه مدتی پس از ورود رضا به کانادا با او آشنا شوم، و از طریق این آشنایی فرصت آن را پیدا کردم که نه تنها شاهد وسعت دانش و استعدادهای او باشم، بل که به عمق انسانیت او پی ببرم. رضا سرمشقی است برای ما، در اینکه چگونه به رغم موانع عظیم به کار شاق خود ادامه داد، و به نحوی تزلزل ناپذیر به آنچه اعتقاد داشت متعهد و وفادار ماند.

نویسنده ای تبعیدی بودن، برای آدمی مثل رضا، دشوار است. بریده شدن از زبان بومی و از مخاطب طبیعی و رویارو بودن با چالش دائمی یافتن مجدد صدایی معنی دار.

از زمان ورودش به این کشور (کانادا) او هرگز از برخورد با این چالش دست برنداشته است، از طریق نوشتن، از طریق تدریس، و از طریق رهبری سازمان هایی مثل انجمن قلم کانادا.

ما بسیار خوشحالیم که او در میان ماست، و من کار کانون فرهنگی سپاس را به مناسبت تشخیص خدمات بزرگ رضا و بزرگداشت او با این جلسات ویژه، شایسته تحسین میدانم.

 

 

ضیاءالدین صدرالاشرافی

نویسنده، تاریخ نگار و پژوهشگر

بزرگداشت نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان و خدمتگزاران فرهنگ و سیاست یک کشور در زمان حیاتشان نشانه ی بارزی از رشد فرهنگی و در عین حال به غفلت سپردن تدریجی خصلت مذموم و مزمن “مرده پرستی” است.

آقای دکتر رضا براهنی با بینش و دانشی وسیع، رمان نویسی صاحب سبک، شاعری نوپرداز، هنرشناسی پویا و بی تردید نقاد بزرگ ادبی معاصر ایران است و با آراسته بودن “به چندین هنر” به یقین از مفاخر ایران و آذربایجان محسوب میشود.

در همه ی نوشته های این استاد با سابقه دانشگاه تهران، میتوان آزادیخواهی (برای زنان، زبانهای محکوم و محرومان جامعه) را در کنار احترام به فرهنگ سراغ گرفت:‌

از نوشتن مقاله ی مشهور “فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم” تا کتاب ماندگار “تاریخ مذکر” برسد به کتاب استبدادستیز “ظل الله” تا “طلا در مس” و “رازهای سرزمین من” و سایر آثار پرشمار این پژوهنده پرکار و نویسنده و شاعر نستوه، همه و همه حکایت از شخصیتی انسان دوست و روحی آزادیخواه، ظلم ستیز، عدالت طلب، و عاقل و دوراندیش دارد.

هموطنان همزبان آذری از ایشان انتظار و تمنا دارند که “در کنار رسالت اجتماعی مدافعه از فرهنگها و زبانهای محکوم در ایران، اشعار، رمان و آثاری نیز به زبان ترکی آذربایجانی خلق و نام خود را در آن جریده نیز جاودان سازند”

گفتنی است که تالیف نظم و نثر به سه زبان (عربی، فارسی و ترکی آذربایجانی)‌ سنتی است قدیمی که از نسیمی و فضولی تا لعلی و نباتی و حتی شهریار دوام داشته است. از ایشان نیز انتظار میرود در کنار تالیفات فارسی و انگلیسی، دسته گلی نیز به گلستان ترکی آذربایجانی تقدیم دارند. طول عمر و سلامتی ایشان آرزوی همه ی فرهنگ دوستان ایرانی است.

یوجین شولگین

رمان نویس سوئدی  ــ ‌نروژی، رئیس سابق کمیته زندانیان سیاسی انجمن قلم جهانی، عضو هیئت مدیران انجمن قلم جهانی

رضای عزیز،

در میان رنگ خردلی چراغ های کوچه های “ساندوبی بری” ملاقات کردیم. برف خیس و سنگینی میآمد. سوئدی ها میگویند “ساندوبی بری را ببین و بعد دراز بکش و بمیر!” ناپل واقعا دور به نظر میآمد.

تو به پناهنده ها شباهت نداشتی، آدمی که در کشوری عوضی، در عوضی ترین زمان سال، هاج و واج جهتش را گم کرده باشد. لبخند زدی و سر تکان دادی، مودب و کمی فاصله گیر. و بعد، آذر محلوجیان، شاگرد سابق تو، ما هر دو را بغل کرد و در آن آپارتمان بودیم ــ یک بابل شش در چهار ــ چهار ساعتی با هم، با آن غذاهای داغ و شگفت انگیز. و تو حرف زدی. ما حرف زدیم. و خاطرات، خاطرات فراوان ــ خاطرات بد ‌ــ سفرهای خطرناک ــ زندان اوین ــ جوخه های اعدام ــ رد کردن مرزها، بیگانه هایی که باید آدم به آنها بدگمان می شد و یا اطمینان می کرد (و این مسئله چقدر مهم بود!) و خانواده و رفقایی که نگرانشان بودیم ـ و هنوز هم، آن مسئله اصلی مانده بود، ادبیات، رمانهایمان، و خیالهای گسترده. تاریخ غنی و سنت روایی که تو از میان آن چشم اندازهای حماسی گسترده ی خود را تصویر میکردی.

نگاهت میکردم، به حرفهایت گوش میکردم. مردی که برای تسخیر جهان آمده بود، مردی که با زبان تسخیر میکرد، مردی که با تخیل تسخیر میکرد، مردی که هر کشوری باید به او افتخار میکرد. و به رغم اینها تو آسیب پذیر بودی. چرا؟ به دلیل اینکه تازه به یک زندگی دیگر پا گذاشته بودی، و باید‌ کلیدهای رمز آن را میآموختی. باید آدمهای دیگری میدیدی که به آنها اطمینان میکردی، و شیوه ی زندگی دیگری را میپذیرفتی. در کشور خودت میدانستی که باید انتظار چه چیزی را بکشی، خطرهایی که میتوانستی بکنی، و خطرهایی که باید رد میکردی. عواقب حرفهایی را که میزدی و نمیزدی میدانستی ــ کمابیش میدانستی ــ ولی در این جا در این ظلمت شمالی زمستان، خیلی چیزها هنوز برایت مبهم بودند. مطمئنم که تو این همه را قویا حس میکردی.

غالبا گفته میشود که وضع نویسنده، از همه ی کسانی که به اجبار به تبعید میروند، بدتر است. درست نیست. سوءتفاهم خطرناکی است. به دلیل اینکه افتادن به دام بیگانه ی تمام عمر شدن، بسیار ساده است، احساس اینکه آدمها درباره اش دچار سوءتفاهم میشوند، و از جامعه ی روشنفکری طردش میکنند  تبدیل شدن از آدمی که همه به حرفش گوش میکردند، به آدمی که مردم به زودی از گوش کردن به او خسته میشوند. آن وقت نویسنده ی تبعیدی تبدیل به مدیر شخصیت خود میشود، به جای اینکه خودش باشد، خودِ خودش. در واقع، نویسنده به طریقی کشور خود،‌ دولت خود‌ است. ما در موقعیت خود، حاکمیت داریم، تا آنجا که مینویسیم و یا در “دخمه های نوشتن” با تخیل و با اندیشه های خود در جریان نگارش، زندگی میکنیم ــ اما ماندن در آن “دخمه های نوشتن” به اراده ی آهنین نیاز دارد، اجازه ندادن به آنهایی که میخواهند تو را تبدیل به چیز دیگری بکنند ــ یک اپوزیستونیست حرفه ای ــ سیاستمدار ــ پناهنده ای که تمام وقتش را صرف ترتیب دادن زندگی روزمره ی خود میکند و یا در توطئه های بی پایان گروههای جدا افتاده و منزوی هموطنانش شرکت میکند.

اما آیا این همان نفرین توامان نوشتن در هر جا که تو باشی نیست؟ تشتت خیال؟ و همانطور که همه به خوبی میدانیم: مشکل خود نوشتن نیست، بلکه مشکل در این است که آدم خود را در وضعی قرار دهد که بتواند بنویسد.

ما همه ساله در رابطه با انجمن قلم رضا را ملاقات میکنیم. دوباره، امیدوارم در “بلِدِ” در “اسلوانی” با هم باشیم. ما خاندان غریبی از اهالی ادب هستیم که با اراده وسعت بخشیدن به فضای اجتماعی خود از سراسر جهان به هم پیوند خورده ایم. با این اعتقاد که چیزهایی که ما را به هم پیوند میزند از چیزهایی که ما را از هم جدا میکنند، بیشترند. انجمن قلم مجموعه ای از شخصیتهاست، عقاید ثابت، تجربه ها، و تلفظ های عجیب و غریب زبان انگلیسی، و تو موقعیت ممتاز خود‌ را در این خانواده با همان اعتماد به نفسی به دست آورده ای که بر تبعید ‌خود پس از آن چند لحظه ی لرزان در زیر ذرات برف در ورودت به آب و هوای اسکاندیناویای یخ زده، غلبه کرده بودی.

میدانم که درون تو،‌ اشتیاق همانقدر سوزان است که در همه ی زنان و مردانی که دلشان برای کوچه و خیابانشان، برای بوها و صداها و رنگها تنگ شده. اما این اشتیاق میخواهد مصرف شود، تبدیل به شعر و به نثر شود. وحشت فاصله، خود مثل دانه ی شن در صدف است.

من این حرف را میزنم، چرا که رضا، تو را خوب میشناسم، تو از آن نویسنده هایی هستی که هیچ چیز نمیتواند مانع خلاقیت او بشود، مانع بیان او بشود، و مانع بازی جدی او بشود ــ مثل بازیهای جدی که بچه ها میکنند ـ و این بازی زندگی را انعکاس میدهد. ما منتظر کتاب بعدی میمانیم ــ‌ و کتاب بعدی ــ‌ و بعدی . . .

رضا، خداحافظ، به این امید ‌که جلسات بیشتری را با هم داشته باشیم، و قصه های بیشتری را برای یکدیگر تعریف کنیم.

بهروز شیدا

نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی

رنج را خط نمی­زنیم

رضا براهنی زمانی در شعرِ پله آخر چنین نوشته است: برای مُردن    مرا میان مریمها و نرگسها نگذار/ مرا رها نکن   در آبهای جهان/ به کهکشانها هم       مرا نسپار/ مرا نخست از میان النگوی آن نگاه زاویه­دارِ اُریب      عبورده/ … به روی پله آخر   مرا بگذار       برگرد     بروپایین/ و میوه و گل و خرما را      ببر که جایش این­جا نیست/ مرا ببر بالا آنور     به­روی پله آخر بگذار/ …  به پشت روح بیابان مرا سوار کن/ برو. پله آخر برای آبای آسایشگاه  سروده شده است. پله­ی آخر اما، همیشه سنگ­بسترِمرگ نیست، که گاه منزلِ آخرِ هستی است؛ مقصد همه­ی متن­های رضا براهنی شاید.

   متن­های رضا براهنی به­سوی پله­ی آخر دویده­اند. هم بر خوابِ آب­ها، هم بر بالِ کهکشان­ها، هم بر رقصِ آن نگاهِ زاویه­دارِ اریب به پشت روح بیابان. متن­های رضا براهنی بر خوابِ آب­ها حرکتِ افقی را غوطه خورده­اند، بر بال کهکشان­ها حرکتِ عمودی را پریده­اند، بر رقصِ آن نگاه زاویه­دارِ اریب به پشت روح بیابان  در هزار سو منتشر شده­اند.

   متن­های رضا براهنی روزگاری در حرکت افقی در آرزوی غایتِ تاریخ رفته­اند، اسطوره­های شر را به دندانِ گرگِ اجنبی­کش دریده­اند، زمینی آرمانی را حسرت برده­اند، به طلوع آفتاب شتاب کرده­اند. متن­های رضا براهنی در حرکتِ عمودی بر گوش ماه آواز خوانده­اند، با آواز دف تن تکانده­اند، ارغوانِ جوانی بوسیده­اند، گِرد پیر- کودک­ها چرخیده­اند. متن­های رضا براهنی در انتشار به هزار سو به امنیت زادگاه پناه برده­اند، گرمای رحم مادر جسته­اند، خیال شاعر را سلام کرده­اند، به­سوی غیاب، بی­معنایی، زبانیت، زنانه­گی، دیوانه­گی خزیده­اند.

   متن­های رضا براهنی اما، در هیچ حرکتی جز شورش نجسته­اند. حرکت بر خوابِ آب­ها شورش در مقابل ستم قدرت زمینی است. حرکت بر بال کهکشان­ها شورش در مقابل ستم مرگ است. انتشار به هزارسو شورش دربرابر ستم صداهای مسلط است. واژه­ی شورش را که خط بزنیم، به متنِ شورشِ رضا براهنی نزدیک شده­ایم.

   متن­های رضا براهنی شورشی­اند. متن­های شورشی تنهایند. متن­های شورشی می­خواهند به سلاح فرزانه­گی ما را به شلیکِ دیوانه­گی متقاعد ­کنند. متن­های شورشی گذرگاه رنج اند. واژه­ی رنج را خط نمی­زنیم.

   به حرمتِ متنِ رنج­های رضا براهنی، شاعر، رمان­نویس ، نظریه­پرداز و معلمِ فرزانه از جای برمی­خیزم.

   اِی­ی­ی­ی…

رضا سیدحسینی

… بهتر است که در آغاز به براهنی منتقد اشاره‌ای بکنم، زیرا می‌توان گفت که شهرت او در جوانی بیش از هر چیز دیگری با نقدهای تند و تکان دهنده‌اش شروع شد. جالب اینجاست که هدف این نقدها، شعر نو فارسی بود که تازه از جنگ و جدال با شعر کهن پیروزمندانه فراغت یافته بود و معمولا کسی انتظار حمله به نمایندگان اصلی این شعر را نداشت. اما براهنی با قرار دادن بزرگترین نمایندگان شعر نو زیر عنوان “مربع مرگ” عده‌ای را شگفت زده  و عده بیشتری را آزرده کرد.

… براهنی در کار شعر نیز پیوسته به نظریه پردازی نظر داشته و طبعا مانند سوررئالیست‌های فرانسه چون اولین نمونه‌ها را خودش ارائه داده، طبعا خودش اولین قربانی نظریه تازه اش شده است، البته این نکته عمومیت ندارد و اغلب شعرهایی که گفته است در تاریخ شعر معاصر ما ماندنی خواهد بود. هر چند که همان شعرهای ماندنی او نیز بین روشنفکران زمان ما منکرانی دارد… در هر حال توانائی دکتر براهنی در نوشتن معمولا نسل جوان را به سوی نظریه‌های جدید او می‌کشد. و این نسل جوان مشغول اثرآفرینی و ادامه تجربه‌های تازه ی وی هستند. و چه بسا که در آینده از همین زبانیتی که هنوز تکلیفش معلوم نیست شاهکارهای فناناپذیر به وجود آید. خود او وقتی از کلاس هایی که برای تدریس ادبیات به جوانان تشکیل می‌داد سخن می گوید عبارت مربوطه را چنین پایان می‌دهد: ارتباط من با نسل جوان که نخست در منزل این یا آن دوست برقرار شد و بعد به جلسات مرتب منازل دوستان و بعد به زیرزمین آپارتمان مسکونی خودم کشید، مرا به تجدیدنظر در کلیه‌ی مسائل ادبی واداشت. حاصل آن ادراکات که اهم مسائل ادبی ــ فلسفی صدو پنجاه سال گذشته را در بر می‌گیرد…و همگی در بیش از هشتصد نوار ضبط شده است، من و قافله‌ی کوچکی از دوستان جوانم را در مسیر دیگری انداخت. و حالا “تنها نه منم کعبه دل بتکده کرده/ در هر قدمی صومعه‌ای هست و کنشتی.”

رمان نویس بزرگ کسی است که قدرت آفرینندگی او مایه آفرینش چنان اثری شود که نظریه پردازان با تکیه به آن و با تحلیل آن، نظریات تازه‌ای ارائه دهند. به نظر من دکتر براهنی یکی از این رمان نویسان است. هر حادثه‌ی کوچکی که ممکن است اصلا جلب نظر آدم های عادی را نکند بهانه‌ای برای آفرینندگی او می‌شود و مسائل روزگار، هرگز از نظر او دور نمی‌ماند. و چون خود او درگیر این مسائل بوده است می‌توان گفت که مجموعه این آثار از زندگی خود او مایه گرفته‌اند و همه آنها جنبه‌ی اتوبیوگرافیک یا حسب حال دارند.

 

انجمن قلم ترکیه

رضا براهنی نویسنده، روشنفکر و اندیشمند

رضا براهنی از روشنفکران، نویسندگان و اندیشمندان مهم عصر ماست. ما به عنوان انجمن قلم ترکیه علاقمندیم خوشوقتی خود را از سمیناری که جهت بزرگداشت این شخصیت مهم برگزار شده است ابراز داریم. ما سال پیش افتخار آن را داشتیم که میزبان وی در مرکز انجمن قلم در استانبول باشیم. طی ده روز همایش ادبی ایران و ترکیه، براهنی با اندیشه ها، نظرات و پیشنهادات خود ما را بر ما افزود و روشنمان کرد.

تا زمانی که رضا براهنی ها و نویسندگانی همچون او هستند، امید‌ به انسان این کره خاکی نیز همچنان خواهد بود. برگزاری این سمپوزیوم از این دیدگاه نیز بی نهایت مهم میباشد. از سوی انجمن قلم ترکیه سلام و سپاس خود را به رضا براهنی و همه دست اندرکاران این سمینار تقدیم میکنیم.

 

دکتر ناصر زرافشان

نویسنده و کوشنده سیاسی اجتماعی

دوستان عزیز!

با شادمانی اطلاع یافتیم که برای قدردانی از دکتر رضا براهنی و ثمرات چند دهه خلاقیت و تلاش او گردهم آمده اید. دکتر رضا براهنی خود زمانی گفته بود، به دست آوردن یک موقعیت بین المللی برای کسی که از سرزمینی می آید که یک رژیم سرکوبگر بر آن حاکم است کار آسانی نیست. این گفته ای درخور تأمل است، و بخصوص برای ایرانیانی که در این گردهمایی حضور دارند معنای عمیق و ویژه ای دارد. در مقابل در ایران گروهی که با عصای قدرت حاکمه سر پا ایستاده اند ضعف و فقدان خلاقیت خود را با تقرب به آستان قدرت و سوار شدن بر امواج تبلیغاتی  رسانه هایی که در اختیار انحصاری این گونه قدرتها است، جبران می کنند.

براهنی به عنوان نویسنده و روشنفکری که هرگز دغدغه مردم و سرنوشت آینده آنها را فدای رابطه با قدرتهای مسلط نکرده است، با اتکا به توانمندیهای خود جایگاه ویژه ای یافته است. من و همبندان من در زندان اوین همراه با شما چند دهه خلاقیت و تلاش دکتر رضا براهنی را در راه آرمانهای عالیه انسانی گرامی میداریم و برای او کامیابیهای بیش از پیش آرزو میکنیم.

زندان اوین

خرداد ۱۳۸۴

 

جواد مجابی

نویسنده و منتقد

دکتر براهنی یک روشنفکر فرهنگی است که به نقد خردورزانه وضعیت فرهنگ و هنر عصر خود می پردازد با این امید که ساختارهای کهنه را بشناسد و فروکوبد و به معماری جدید خلاقیت ادبی رهنمون شود. اما در کشور ما روشنفکر فرهنگی وظیفه اش به تکاپوی تخصصی در عرصه فرهنگ محدود نمی شود. شبکه درهم تنیده فرهنگ و سیاست، در کشورهایی چون ایران، به گونه ای عمل می کند که روشنفکر و مردم، هیچکدام هنرمند را فارغ از سیاست و تاثیرگذاری اجتماعی، به رسمیت نمیشناسد. از او همه چیز می خواهند: شعر و داستان خوب، مقالات راهگشا، کارشناسی آسیب های جامعه و درمان هایش، مبارزه اجتماعی به مثابه یک فعال حزبی و تحمل عواقب آن از زندان و تبعید و در آخر به قول نیما مقامی شبیه شهادت. این چگونه میتواند میسر شود مگر به معجزه و براهنی از این معجزه کاران است چنان که شاملو و ساعدی بودند و معدودند آنان که چنین جربزه ای دارند. آینه را چه روبروی یکی از کتابهای براهنی بگیریم، چه رویاروی زندگی اش، تفاوتی ندارد. براهنی توانسته است آنطور که زندگی میکند بنویسد و آنگونه که در عالم نوشتن آرزو کرده زندگی فردی و اجتماعی خود را در متن فعالیت تاریخی مردمش حرکت دهد.