یک انقلاب بی نظیر در ایران جاری است. برای نخستین بار در تاریخ ایران، ایرانیان دلیر و بویژه جوانان، نه تنها برای سرنگونی نظام استبدادی جمهوری اسلامی بپاخاسته اند، بلکه با صدای بلند خواهان جدایی دین از دولت هستند. صدایی چنین یکسان، گسترده و روشن برای استقرار نظامی که مبتنی بر جدایی دین از دولت باشد، تاکنون در هیچ دوره تاریخی در ایران به گوش نرسیده است – صدای مردمی است که از ستم سی و نه ساله جمهوری اسلامی به ستوه آمده اند.

این جوانان و خانواده هایشان چهار دهه است که با پوست، گوشت و استخوانشان، ناکارآمدی، ریا کاری و فساد همه جانبه نظام مخوف دینی به سرکردگی آخوندها و سرسپردگانشان را لمس کرده اند. آنها همان مردمی هستند که با متانت و صبوری، با آنکه هیچ گاه به تمامیت این نظام باور نداشته اند، به نظریه تغییر تدریجی تن در داده بودند. مردم دیدند که چگونه رأی شان در سال ۸۸ به هیچ گرفته شد و باز هم دیدند که دو مرتبه رأی شان به حسن روحانی برای اصلاحات بیهوده بود.

آری، اکنون چندین روز است که انقلابی بزرگ سراسر ایران را در بر گرفته و مردمی که دیگر اعتمادی به هیچکدام از جناح ها و مهره های نظام ندارند به میدان آمده اند. مردم با پیامی روشن و فراگیر برای جدایی دین از دولت، با دست خالی ولی دلی پر آرزو نظام جمهوری اسلامی و شخص ولی فقیه را به چالش گرفته اند تا شاید خودشان و نسل های آتی بتوانند در کشوری آزاد، دموکراتیک، آباد و به دور از فساد، دروغ و ریا زندگی کنند.

این شجاعان به راستی دست به کاری کارستان زده اند که ایرانیان و جهانیان را شگفت زده کرده است. ولی این کار سترگ، برای به سامان رسیدن، نیاز به از خودگذشتگی و تدبیر معتمدان مردم دارد. با گذشت پنج روز از این جنبش، هنوز هیچ صدای گروهی در پشتیبانی و اعلام آمادگی برای یاری دادن به مردم از جانب معتمدان داخل کشور به گوش نرسیده است.

نقطه آغازین و مهم این است که مشخص شود که اصلاح طلبان سابق و لاحق جزو معتمدان نیستند. این واقعیت اگر در گذشته برای بسیاری روشن نبود، اکنون بر اثر خروش و پیام آزادیخواهانه جوانان در سراسر ایران روشن شده است. اصلاح طلب ژست آزادیخواهی می گیرد، ولی آزادیخواهی او فقط در چهارچوب نظام دینی و پایداری دستگاه سرکوبگرش محدود است و تنها تا وقتی کاربرد دارد که مردم پشتیبان خواسته های آنها باشند. به عنوان نمونه یکی از اصلاح طلبان سرشناس، آقای مصطفی تاج زاده، که متاسفانه زندانی و دشواری زیادی نیز بر اثر مشارکتش در جنبش سبز تحمل کرد، در کانال تلگرام خودش چنین نوشته است: «نه نظام حق دارد اشتباه حزب بعث عراق را مرتکب شود و نه معترضان مجاز به تکرار خطای معارضان بشار اسد اند. حکومت حق اعتراض مخالفان خود را به رسمیت بشناسد و تظاهر کنندگان نیز قانونی و مدنی رفتار کنند و از تخریب و آتش زدن اموال عمومی بپرهیزند تا ایران دموکراتیک شود و یکپارچه بماند.» دو هشتگ # سوریه نمی شویم و #مصطفی تاج زاده در پایان این نوشته آمده است.

اگر متن نوشته آقای تاج زاده را در کنار دو هشتگ بسنجیم، متوجه می شویم که ایشان علیرغم اینکه کوشیده در نوشته اش، خود را بی طرف نشان دهد. ولی وقتی که نوبت به هشتگ گذاری می رسد، تنها «#سوریه نمی شویم» را گذارده و هیچ هشتگی در دفاع از حق آزادی بیان و اجتماعات دیده نمی شود. در واقع ایشان نه تنها جوانان ایرانی را مساوی معارضان بشار اسد کرده است، بلکه تلویحاً مسئولیت امکان «سوریه ای شدن» را بیشتر متوجه معترضین می کند. آقای تاج زاده، شما که در نظام اسلامی در مصدر کار بوده اید، بایستی بدانید که همیشه این دولت ها هستند که مسئولیت اعمال شهروندانشان را بر عهده می گیرند و نه بر عکس.

آن دیگری، عطاالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ اسبق دولت اصلاحات، اظهار فضل کرده است که بی بی سی و صدای آمریکا که «با شور و هلهله و تشویق تظاهرات ایران را پوشش مى دهند. اگر کشور و ملت ایران را مى شناختند درمی یافتند که موج بى ریشه فرو مى نشیند.»

اجازه بدهید که از این وزیر سابق فرهنگ نپرسیم که از کی تا حالا موج دارای ریشه است؟! اما نمی توانیم به ایشان گوشزد نکنیم  که آقا، موضوع موج نیست بلکه امواج خروشانی است با پشتوانه اقیانوسی از اشک ریخته خانواده ها برای فرزندانشان که بوسیله جمهوری اسلامی زندانی و شکنجه شده و به قتل رسیده اند.

طوفانی است برخاسته از خشم مردمی تحقیر شده و محرومیت کشیده در سی و نه  سال گذشته. بدانید که این امواج در آینده نزدیک نظام مورد ستایش شما را با شعارهایی چون، «می میریم، می میریم، ایران را پس می گیریم»، در هم می کوبد.

و اما آقای عباس عبدی، این به اصطلاح یکی از مغزهای متفکر اصلاح طلبان، با گفتن اینکه «نباید در مقابل اغتشاش سکوت کرد» فرمان آتش داده است. او در نوشته اش در روزنامه اعتماد، جنبش خود جوش جوانان را یادآور تظاهرات مسلحانه مجاهدین خلق در سال ۶۰ دانسته و می خواهد که همان سرکوب خونینی که نسبت به مجاهدین انجام شد در مورد این جوانان پاکباز غیرمسلح هم صورت گیرد:

«به نظر می‌رسد که کل حکومت باید متوجه این ماجرا باشد. در سال ۱۳۶۰ و هنگامی که سازمان مجاهدین با آن سازماندهی و تشکیلات مخوف و حتی مسلح اقدام به عمل مسلحانه علیه حکومت کرد و ده‌ها هزار نفر را در سراسر کشور بسیج و وارد میدان کرد، بلافاصله با واکنش خودانگیخته و نیمه‌ سازمانی طرفداران انقلاب مواجه شد، در حالی که نیروهای نظامی و بخش عمده‌ای از طرفداران انقلاب در جبهه‌ها سرگرم جنگ بودند، ولی در داخل شهرها نیز به سرعت بساط آنان را جمع کردند. اکنون چه شده است که وضعیت منطقه و تجربیات زنده را می‌بینیم، ولی اقدامی جدی در مقابله با آن نمی‌کنیم؟»

بدین ترتیب، آقای عبدی مانند امام محبوب و راحلش، روح الله خمینی، امت همیشه در صحنه را ملامت می کند که خوش نشین شده اند و دست به کار سرکوب خونین نیستند!

در آخر، ایشان دم از نگرانی برای سرزمین ایران و تمدن ایرانی می زند! زهی شرم بر این آدم باد که خود با گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی آبروی تمدن ایرانی را در جهان برد. او همیشه از عوامل ثابت قدمی بوده است که تمامیت نظام یا به قول خودش «کل حکومت» اسلامی را که اساسا ضد هویت ایرانی است، بنیان گذارده و همچنان  پشتیبانی می کند.

مورد دیگر این اصلاح طلبان، آقای صادق زیبا کلام است. زیبا کلام در روزنامه شرق مقاله ای نوشته است که در ظاهر جانب معترضین را بیشتر دارد و با لحن دلسوزانه آنها را «فرزندان» خود می نامد. ولی با همه صغری کبری چیدن و یکی به نعل و یکی به میخ زدن، می نویسد:  «همه اینها را گفتم که بگویم سرخوردگی معترضان را کاملا درک می‌کنم؛ اما با وجود همه اینها، نمی‌توانم مسیر معترضان را تایید کنم.»

آقای محترم، نخست اینکه موضوع مسیر نیست، هدفی است که تمامیت نظام را نشانه گرفته. همچنین شما که در پایان مقاله ات بیشتر نگران به نتیجه نرسیدن تئوری های خودت زیر عنوان «قبض و بسط دموکراسی» هستی، خوب به اعتراضات گوش کن و متوجه شو که نه تنها این معترضین بنابر تشخیص خودت از مرز اصلاح طلبی عبور کرده اند، بلکه از چهارچوب نظام نیز گذشته اند. آنها دیگر نیازی به نظریه پردازی های شما و دیگران در چهارچوب این نظام ندارند.

حال که نظر خود را در باب امامزاده دروغینی به نام اصلاح طلب نوشته ام، یک پرسش برایم باقی است. پس کدامند و کجایند معتمدان راستین مردم  در داخل ایران که اکنون بتوانند از اعتبار و سرمایه اجتماعی اندوخته خود بهره جویند و به داد مردم برسند؟

این درست که بسیاری از معتمدین مردم به وسیله جمهوری اسلامی به قتل رسیده اند و یا خانه نشین شده اند. این ماهیت پلید همه حکومت های استبدادی است که رابطه مردم را با رهبران خدمتگزار را قطع می کنند. ولی هنوز هستند کسانی که با وجود همه مشکلات و دشواری ها، بنابر ثابت قدمی، دلیری، کاردانی و از خودگذشتگی هایشان، همچنان مورد اعتماد مردم اند. جامعه نیاز دارد که اینها پای پیش بگذارند و با درایتی که دارند، با یک بیانیه مشترک نسبت به خواسته های مردم معترض توجه و همراهی نشان دهند و به حاکمیت درباره اعمال خشونت با معترضین هشدار دهند.

این معتمدان را خودشان و مردم بهتر از هر کسی می شناسند. خواسته معترضین برای جدایی دین از دولت تاریخی است. مردم و جوانان را نبایستی تنها گذارد.