بین سرخوردگی از صندوق رأی تا اعتراضات خیابانی، فاصله چندانی نیست!

 

وقوع اعتراض های متعدد با شعارهایی ساختارشکنانه و در شهرهای گوناگون کشور (تاکنون در بیش از پانزده شهر)، در تقارن با آستانه سالگرد نهم دیماه هشتادوهشت که رژیم آن را کوبیدن میخ بر تابوت فتنه و پایان دادن به اعتراضات خیابانی می نامد، به خودی خود پرمعنا می نماید. چنان که سپاه در بیانیه ای نسبت به شروع فتنه پیچیده تری هشدار می دهد و با تهدید و انتقاد از منازعات درون حاکمیت، خواهان وحدت همه جناح ها می شود. با توجه به این که سپاه خود در رأس آماج های مردم قرار دارد، ابزار این نگرانی عجیب نیست. گرچه اعتراضات صورت گرفته به لحاظ کمیت قابل قیاس با سال ۸۸ نیست، اما چه بسا در حکم جرقه های اولیه ای برای آن باشد. اعتراضات هشتادوهشت که عمدتا در تهران و تاحدی در برخی استان ها و شهرستان ها جریان داشت با اعتراض به تقلب انتخاباتی شروع شد و با شعار پس گرفتن رأی خود و عمدتا شعارهای سیاسی همراه شد که پس از هشت ماه سرکوب شد. این بار اما در فصل “انتخابات” و دوره دوم ریاست  روحانی، کاندیداهای رژیم برای کشاندن مردم به پای صندوق ها سخت به افشاء یکدیگر پرداختند و به انواع وعده های دروغ و فریبنده و دهان پرکن متوسل شدند، که بالکل فراتر از ظرفیت نظام بودند. پایان “انتخابات” با چرخش سریع به راست و اعلام سرسپردگی روحانی به خامنه ای و سپاه و اصول گرایان همراه بود که خود را در گزینش اعضاء کابینه و نزدیکی به سپاه و تنظیم بودجه با اولویت های  نهادهای نظامی و کاهش بودجه های عمرانی و اجتماعی و خدماتی و در یک کلام بودجه انقباضی و معطوف به سیاست تعدیل اقتصادی به نمایش گذاشت. به هرحال، به همان سرعتی که چرخش به راست صورت گرفت، حباب انتظارات برانگیخته شده و وعده های مطالباتی هم به یک باره ترکید و خشم و نا امیدی شدیدی سرریز شده است که این بار خود را -و بخشا- در جامعه مجازی به شکل اعلام پشیمانی گسترده از رأی های به صندوق انداخته نشان داد. که بسیاری آن را نشانه عبوررأی دهندگان از روحانی و نظام تعبیرکردند. همه این ها بر بستری از بحران های عمیق و مزمنی که ویژگی اشان فعال شدن همزمان گسل های اعماق است، صورت می گیرد. بحران هایی که رژیم را از یکسو و مردم را از جانب دیگر در چنبره خود گرفته است. تشدیدتضادهای درونی، بحران اقتدار ولی فقیه و بحران جانشینی، درکنارگسل ها و بحران اقتصادی  (گرانی و بیکاری و انواع مطالبات اقتصادی)، بحران زیست محیطی گسترده و از جمله آلودگی شدید و مداوم هوا که همه را به طور روزمره می گزد، و بحران هایی چون زمین لرزه که فرسودگی کامل زیرساخت ها و ناکارآمدی رژیم را در کناربی اعتمادی وسیع به سیستم و کارگزارانش، یکجا به نمایش عمومی می گذارد. همزمان انواع تبعیض های اجتماعی، جنسی و عقیدتی و قومی و فرهنگی و توهین و تحقیرعمومی از تریبون های رسمی هر روز با ابعاد روزافزونی اعمال می شود. خالی کردن صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی، مال باختگان و بالاکشیدن اندوخته های شماروسیعی از آن ها، بانک های نیمه ورشکسته، تعمیق استبدادولایت مطلقه و سرکوب در کنارچشم انداز ورود کشور به مرحله تازه ای از تهدیدها و تحریم ها …. همه و همه دست به دست هم داده و باردیگر چشم انداز سرریز شدن خشم و اعتراضات عمومی را برجسته ساخته است. چنان که در همین اعتراضات اولیه می توان ردپای همه آن ها را در مطالبات و شعارهای شرکت کنندگان مشاهده کرد. همانطور که نگرانی رژیم را نیز می توان از خلال برخی واکنش های کارگزاراش مشاهده کرد: استانداری تهران هرگونه تجمعات را غیرقانونی اعلام کرده و تهدید به برخورد قاطع کرده است. جهانگیری معاون رئیس جمهوری نسبت به ورود و تحریک رقبا در این گونه تظاهرات هشدارداده و می گوید دودش به چشم همه خواهدرفت و باید بدانند که شروع کننده پایان دهنده نیست. گرچه بخصوص در جرقه های آغازین معمولا ادعای حضور و یا متهم کردن رقبا به دامن زدن به آن معمول بوده است، حتی به عنوان بخشی از جنگ روانی بخشا با نسبت دادن به خود رژیم و عوامل آن سعی می شود که با سست کردن اعتماد عمومی از مشارکت گسترده تر مردم جلوگیری شود و این در حالی است که به طورکلی در قیاس با ۸۸ از نفوذ و حضور باندهای درونی رژیم بر اعتراضات به میزان زیادی کاسته شده است. با این همه نگرانی رژیم از نارضایتی عمومی و خطر سرریز شدن آن ها، از خلال سخنان آن ها مشهود است. عضو هیأت اجرائی فراکسیون مستقلین ولائی مجلس می گوید که هرکسی قایق نظام را سوراخ کند بداند که همه با هم غرق می شویم. نماینده دیگر مجلس، محمود صادقی، از ضرورت شنیدن صدای مردم سخن می گوید و موارد متعدی از ابراز این گونه نگرانی ها، مثلا زیباکلام، نسبت به پاک کردن صورت مسأله وجود دارند و راجع به خطر نادیده گرفتن واقعیت نارضایی های انباشته شده و وجود گسل های گسترده و متعدد در جامعه و نیز خطر فرافکنی علل واقعی هشدار می دهند. بخصوص برقراری جو پلیسی حاکم بر تهران به خوبی نگرانی رژیم را نشان می دهد.

رابطه خیابان و صندوق رأی

از مدت ها پیش رابطه ای تنگاتنگ و در عین حال شکننده بین صندوق رأی و خیابان در فضای سیاسی ایران برقرار شده اند که بیانگر قدرت تبدیل سریع اولی به دومی است. به طوری که رویگردانی از صندوق جادو می تواند سبب کمانه کردن اعتراضات به عرصه عمومی باشد. گرچه رژیم در فصول “انتخابات” کذائی خود با انواع ترفندها و معرکه گیری که البته به مدد اغواگری های معرکه گیران حرفه ای امثال اصلاح طلبان و اعتدالی ها و آوازه گران داخلی و خارجی آن ها و در همراهی شماری از رسانه های کلان خارجی صورت می گیرد، مردم را مخیر به گزینش بین مار غاشیه و افعی جرار می کنند؛ اما مردم که بکرات نیش زهرآگین هر دو را آزموده اند، و خروجی “انتخاب” های خود را مکررا با پوست و گوشت خود لمس کرده اند، بیش از پیش به هر دو جناح رژیم بی اعتماد شده و از آن ها رویگردان می شوند. ریزش نیرو و لاغرشدن بدنه حمایتی رژیم از نتایج آن بوده است. بی تردید سنگین ترشدن وزنه آن ها و غلبه بر نیرنگ و اغواگری های سراپا دروغ رژیم و اعوان و انصارش، می تواند به جادوی صندوق و متشتت کردن صفوف مردم و در هم شکستن طلسم بقاءرژیم پایان بخشد و مسیر و چشم انداز دیگری را در مبارزه علیه نظام سراپا فاسد و گندیده بگشاید. وقوع پیش زلزله های اخیر اجتماعی نشان دهنده تحولاتی است که در زیر پوست جامعه در حال وقوع است و البته کسی نمی تواند زمان و ابعاد وقوع آن را پیش بینی کند. چنان که گدازه های به بیرون پرتاب شده این پیش زلزله ها نشان می دهند، آمیزه ای از مطالبات اقتصادی، و اجتماعی و ضداستبدادی و رویکردهای منطقه ای و جهانی رژیم، و افزایش وزن و حضور لایه ها و اقشار فرودست و جوانان در آن مشهود است. که رویهمرفته آمیزه ای از رنگ و بوی اعتراضات ۸۸ و اوائل سال های هفتاد-دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی به آن بخشیده است. با این وجود، مطابق تجربه های گذشته، نفس بحران و سرریزشدن خشم عمومی، نمی تواند فی نفسه به معنی موفقیت و رهایی از گردابی که جامعه در آن فرورفته است باشد. در این رابطه علاوه بر اهمیت گسترش پایگاه اجتماعی اعتراضات به عنوان یکی از شروط مهم موفقیت، اما می دانیم که نفوذ موج سواران گوناگونی از جناح های درونی حکومت و یا قدرت های خارجی و عوامل آن ها نیز جنبش را تهدید می کند. آن ها  آماده هستند با بهره گیری از نقاط آسیب پذیر جنبش و کم آگاهی برخی اقشار، و با انواع ادعاها و شعارها، همانطور که در انقلاب بهمن ۵۷ اتفاق افتد، مستظهر به حمایت قدرت ها و سوار بر موج های اعتراضی، بدان سمت و سوی قهقرائی و غیردموکراتیک و غیرترقی خواهانه بدهند؛ بخصوص با موج سواری و سوء استفاده از اعتراضات کمتر آگاه جامعه.

 آن چه که می تواند جلوی وقوع این نوع فاجعه و هرز رفتن انرژی را بگیرد، قبل از هرچیز حضور و نقش آفرینی جنبش های اقشار و لایه های آگاه تر و سازمان یافته تر و متکی بر مطالبات پایه ای و مشخص از یکسو و پیوند آن ها با یکدیگر از سوی دیگر است. در این رابطه بخصوص مثلث جنبش کارگران و معلمان و دانشجویان که به طور نسبی در طی مبارزات سال های گذشته آبدیده و ساخته و پرداخته شده اند و از انسجام و مطالبات و آگاهی کمابیش مطلوب و ترقی خواهانه برخوردارند، در کنار سایرجریان ها و جنبش های اعتراضی اهمیت تعیین کننده ای دارد. نقشی که تحقق آن بدون پیوند مطالبات خود با مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ناممکن است. این ها فی الواقع نتیجه و سرمایه های یک دوره طولانی مبارزه و تجربه هستند که قادرند مسیرگام های رو به جلو را بگشایند. بدیهی است که نقش نیروها و کنشگران و فعالان و روشنفکران آگاه و ترقی خواه در تقویت کمی و کیفی و تحکیم این روند بر کسی پوشیده نیست، اما مشروط به آن است که تلاش های آنان به جای کاشتن گل در گلدان و تک خوانی کردن، صرف افشاندن بذرها در مزرع جنبش ها و تقویت و ارتقاء این جنبش ها باشد. بدون چنین زیرساختی خطر به بیراهه رفتن جنبش ها و اتلاف فرصت های طلائی همواره وجود خواهد داشت.

چنان که نشانه ها حکایت می کنند، به هم آمیزی بحران های گوناگون و همزمان فعال و لاجرم درگیرشدن آحاد مردم با آن ها، بسترساز اصلی شکل گیری و به هم پیوستن جویبارهای اعتراضات و جنبش های گوناگون به یکدیگر برای شکل گیری یک شط خروشان از یکسو و تشدید شکاف های درونی سیستم و به هم ریختن انسجام ایدئولوژیکی و گفتمانی و لاجرم یک پارچگی آن ها از سوی دیگر به عنوان شروط لازم در حال فراهم آمدن است. چنان که شاهدیم اکنون شکاف های درونی حاکمیت اوج و ابعادتازه ای یافته است. اصل دامن زدن به پراکندگی صفوف داخلی دشمن و افزایش همگرائی در صفوف مردم، به عنوان قاعده طلائی و کهن نبردهای پیروز امری ناشناخته نیست.  رژیم نه فقط قادر نشده شکاف های برآمده از جنبش های اعتراضی سال هشتادو هشت را ترمیم کند، بلکه بر دامنه آن هم افزوده است.

  

خامنه ای: اپوزیسیون بازی ممنوع!

برخورد خامنه ای با احمدی نژادسر به شورش برداشته، همواره محتاطانه بوده است و حتی در سخنان اخیر هم بدون نام بردن صریح و اتلاق سخن خود، به مسئولان حال و گذشته سعی کرد که ضرب مواجهه مستقیم با او را بگیرد. با این همه در قیاس با برخوردهای تا کنونی اش با او گامی به جلو بود و همراه با تهدیدی که پیام اصلی اش آن بود که: اپوزیسیون بازی ممنوع!. و این که میزان حال فعلی افراد است. هم چنین خامنه ای با پاسخگو دانستن رؤسای جمهوری که همه اختیارات و امکانات در اختیارشان بوده است، در واقع مسئولیت خود را در قبال اختیارات فوق العاده اش به عنوان ولی فقیه مسکوت گذاشت، بخصوص که در برکشیدن و دفاع از بیلان کار احمدی نژاد بیش از دیگر رؤسای جمهوری قبلی سنگ تمام گذاشته بود. در حقیقت اگر فرمانش مطاع باشد و اگر جدی گرفته شود، چون ما با بحران اقتدار رهبری هم مواجه هستیم، او با این فرمان و دستور خود به عنوان رهبر نظام، رسما حق انتقاد کردن رؤسای جمهور اعم از گذشته و حال را و حتی فراتر از آن همه مسئولان لااقل مهم کشور نسبت به نظام را سلب کرد و لابد چون دستورات او برابر قانون انگاشته می شود و مطاع، از این پس باید یک جرم مشهود بشمار آید. البته می دانیم که توازن واقعی نیرو حرف آخر را می زند و چه بسا این نوع فرامین حضرت آقا به تف سربالا تبدیل شود. هم چنین می دانیم که این فرمان نمی تواند حکم همه شمول داشته باشد و به همین دلیل خود ناقض خویش است: در واقع قصد و غرض او صرفا منع انتقاد به خودی ها و منصوبین و نزدیکانش هست. به همین دلیل در اصل مخاطب او جناح مخالف است و نه نزدیکان و منصوبینش. و گرنه، آتش به اختیاران منصوب او مثل علم الهدی جرئت نمی کردند این دولت و کارگزاران نظام و سیاست های آن ها را  در خطبه های نمازجمعه و … این چنین نواخته و به محاکمه بکشد و آن ها را متهم به بند و بست با دشمنان و پیشروی خزنده و یا جاسوسی و یا پیشبرد سکولاریسم و… بکند. هیچ گاه او و امثال او مورد اعتراض خامنه ای قرار نگرفته اند و برعکس با این نوع سخنان وی آتش به اختیاران بر تهاجمات خویش می افزایند. پس غرض صرفا منع انتقاد از آن سو به این سو، یعنی به مرکز اقتدار و منصوبان اوست و گرنه از این سو هم چنان با شدت و حدت بیشتری ادامه خواهد داشت، اما واقعیت دیگر آن است که در آستانه چهلمین سال به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و افزایش فلاکت و سرکوب و ناکارآئی سیستم، چنان تضادهای درونی و بحران های بزرگ و شکست ها و بی کفایتی های رژیم مرئی و عریان گشته و به روی صحنه رانده شده اند و چنان انتقادها و نارضایتی ها در همه حوزه های ریز و درشت چه به شکل اظهارات علنی و چه به شکل تجمعات اعتراضی فراگیر شده است، که خامنه ای و بسیاری از نزدیکان وی را نگران سرنوشت نظام و گستره ابراز یأس و ناامیدی مردم از نظام و لاجرم انفجار اعتراضات کرده است، که خامنه ای عملا خواهان آتش بس زبانی در سطوح بالای مسئولان نظام شده است. آرایش جدید سپاه و بسیج برای کنترل محلات نیز نشان دیگری از این نگرانی است. در واقع رژیم در طی همه این سال ها هیچ معضل مهم و اساسی و راهبردی را نتوانسته است حل کند، و جز انباشت آن ها، اعم از تضادها و تنش های درونی  و مسائل اقتصادی و معیشتی و زیست محیطی و بحران ها و آسیب های گوناگون اجتماعی و چه افزایش تنش های بی پایانش با منطقه و جهان، کاری نکرده است. به قولی معضلات را به زیر فرش فرستاده و اکنون دیگر چنان انباشته شده اند که حتی پنهان کردنشان هم دشوار و ناممکن شده است.

البته وجود چنین منازعاتی در عین فرسوده ساختن رژیم بخشی از سوخت و ساز بقاء رژیم و اعمال قدرت توسط هسته اصلی را در طی چهار دهه گذشته تشکیل می داده اند.

این نوع طغیان های درونی باندهای درون سیستم، معمولا در شرایطی رخ می دهند که اولا سیستم برای حفظ اقتدار در حال افت خود، از فاز انبساطی وارد فار انقباضی خود یعنی تنگ ترکردن محفظه خود می شود. معنای این سخن تصفیه از یکسو و بازتوزیع قدرت یعنی انتقال قدرت های بخشا توزیع شده در حاشیه به سوی مرکز یعنی کانون اصلی قدرت و ولایت مطلقه از سوی دیگر است. بخش حاشیه هم با رفتن به حاشیه بیشتر باید به وظایف و خدمات خود ادامه دهند. پدیده ای که این روزها با نشانگان متعددی همراه است. مثلا وقتی خامنه ای از زبان آبدارچی خود می گوید لعنت خدا بر جهانگیری، و یا وقتی روحانی جوری نفس می کشد که سروصدایش را کسی نشنود، همه و همه این نشانه ها به معنای ورود هسته سفت قدرت به دوره دفع نیروهایی است که نسبت به مرکز، ذوب شدگی و تبعیت لازم را ندارند. آن ها قربانیان بازتوزیع قدرت به سود هسته سفت قدرت هستند. در حالی که خود آن ها در این بازتولید نقش داشته و دارند نباید فراموش کنیم که فرایند اجتناب ناپذیر قبض و بسط سیستم بخشی از ساز وکار زیستی او را تشکیل می دهد وگرنه فروپاشی قطعی خواهد بود. علاوه براین وقتی مطرح می شود که نارضایتی و شکاف بین مردم و حاکمیت به چنان درجه ای از وخامت رسیده باشد که انتقاد از رژیم به عنوان یک سرمایه و حیثیت سیاسی محسوب شود و بتواند به عنوان ابزاری بازدارنده در برابر حذف عمل کند. همانطور که مثلا مشائی می گوید زندان رفتن و شلاق خوردن و اعدام شدن در مقابل کاخ ریاست جمهوری و قوه قضائیه افتخار می آورد. احمدی نژاد و باند نزدیک به او به خوبی متوجه پایان تاریخ مصرف و دستور پرونده سازی و چیدن پروبال خود و یارانش  شده است. فرق احمدی نژاد و باند حامی او با امثال خاتمی آن است که حاضر نیست که مثل آن ها، بی سروصدا به مذبح برود. منطق “بهترین دفاع حمله است” در منش او ریشه دارد. گرچه خوب می داند که پرونده و بیلان کار او به بیخ ریش خامنه ای و سپاه هم بند است که او را برکشیدند و کیشش دادند. و به همین دلیل گرچه سعی می کند به طور مستقیم با شخص وی مواجه نشود و از “بیخ ریش” وی بودن به عنوان سپری سود جوید، با این همه او به مدد شم سیاسی اش با تشخیص این که دولت هیچ کاره است و با وقوف به نفرت جامعه از سیستم بویژه قوه قضائیه، نوک تیز حمله خود  را متوجه یکی از نزدیک ترین و فرمان بردارترین نهاد تحت امر خامنه ای کرده است. او که به یمن رئیس جمهور موردنظر خامنه ای ۸ سال کشور را اداره کرد، حاضر به پذیرش بازنشستگی سیاسی و پایان مصرف خود نیست و به انواع ترفندها می کوشد که به آن ها بفهماند که چیدن پرو بالش بی هزینه نخواهد بود. فعلا باید منتظر واکنش و اقدامات خامنه ای و نیروهای تحت امرش بود که چگونه می خواهند چاشنی این بحران درونی خود را بیرون بکشند، با ریش سفیدی (و حکمیت، آن گونه که برخی مطرح ساخته اند) و یا پرونده سازی و احیانا بازداشت و یا حصرخانگی و امثال آن. گرچه خامنه ای تلویحا خاطرنشان ساخته است که او کسی نیست که کوتاه بیاید.

روحانی که می داند نوبت او هم فرا خواهد رسید و قبلا هم خامنه ای او را به سرنوشت بنی صدر تهدید کرده بود، می کوشد در دوره دوم ریاستش با پائین کشیدن فتیله و نرم کردن کردار و گفتارش و با خوش خدمتی به نهادهای قدرت و جلب رضایت سپاه، از سرنوشت شومی که در انتظار همه خالقان هیولا هست بگریزد. غافل از آن که در اقلیم ولایت مطلقه فقیه، دو پادشاه در یک جا نگنجند و سیستم ظرفیت تحمل و گنجایش هیچ کسی را که بخواهد با رهبری ولو اندکی زاویه داشته باشد ندارد. در این میان هیچ چیزی رقت انگیزتر از رفتار اصلاح طلبان که برای تصفیه حساب با احمدی نژاد به قوه قضائیه و خامنه ای دخیل بسته اند نیست. آن ها با توسل به فرانکشتاین (و قوه قضائیه منفورآن) که جز از طریق بلعیدن خالقان خود تغذیه نمی کند، در تهیه حلقه طناب برای خود سر از پا نمی شناسند. آن ها هرگز قادر به فهم این واقعیت ساده نیستند که چگونه در بازی شطرنجی که مهره های مهمی از اصول گرایان را از مجلس حذف و شورای شهر را پس گرفتند (البته به مدد فریب بخشی از مردم)، در زمانی کوتاه این چنین به سمت کیش مات شدن حرکت کردند.

۲۹ دسامبر ۲۰۱۷