شهری گم شده درغبار!

باستان شناسان شهرجدیدی کشف کرده اند که درغبارگم شده بود. اسمش را هم اهوازگذاشته اند چون مشابهت هایی با اهوازی که ایرانیها می شناختند دارد!

*

آقای روحانی هم به جمع طنزنویس ها پیوست. حالا دیگه هرچی میگه مردم لبخند میزنن!

*

شاه گفته بود ایران را تبدیل می کنم به ژاپن دوم. خدا را شکرکه موفق نشد. می دونین زبان ژاپنی چقدرسخته؟!

*

بیستون را عشق کند وشهرتش فرهاد برد. زن ها ودخترهای ایران برای رسیدن به آزادی، خطرآزادی یواشکی را به جان خریدند، سودش نصیب دلارشد.

یواش یواش وشوخی شوخی رسید به پنج هزارتومن!

*

ازآن سالی که انتخابات را درایران مهندسی کردند، دانشگاه های دنیا دیدند رشته بدی نیست ورشته مهندسی انتخابات را هم به سایررشته های علوم اضافه کردند

دستشان درد نکند، تاکی فقط مهندسی ساختمان، مهندسی معدن، مهندس مکانیک مهندسی برق …؟!

*

خرید شب عید یک طرف، خونه تکونیش یکطرف.خوشبختانه دیشب باران شدیدی آمد وبه قول شاعر:

شیشه پنجره را باران شست،

حالا فقط مونده شستن فرشا و پرده ها و مبل ها وگردگیری ونظافت اتاق ها و آشپزخونه وزیرزمین وبه قول امروزی ها،سرویس بهداشتی!

*

خانمه می گفت روزوالنتاین دیدم شوهرم قبل ازرفتن به نانوائی، داره دندانهایش را مسواک می زنه؟ تعجب کردم وبا خنده گفتم چه خبرته؟می خواهی شاطرآقا را ماچش کنی؟!

با خنده گفت مگرشعرشاملورا نخوانده ای که گفته است “دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت می دارم” روزعشقه ویکهو دیدی یه مامورهوس کرد ببینه من به کسی گفته ام دوستت دارم یانه؟!

*

آدم برفی درشیراز!

*

به خاطرگرانی بیش ازحد ارز، بانک مرکزی گفته است نگرانی مردم را درک می کند.

چه کنیم با اینهمه خجالت؟ هیچ بانک مرکزی دردنیا تا این حد به فکرمردم نیست!

*

ریشترداریم تا ریشتر!

زلزله ۲/۷ ریشترکرمانشاه کلی کشته وزخمی به جای گذاشت وزلزله ۲/۷ ریشتری مکزیک ، نه کشته داشت نه زخمی.

بعضی ازدانشمندان می گویند همانگونه که زبان مردم ایران با مکزیکی ها فرق می کند، ریشترشان هم با هم تفاوت دارد! ولی بعضی ازدانشمندان گفته اند نه بابا ربطی به این چیزها نداره.مکزیکی ها سیستم اعلام خطری درست کرده اند که ۷۰ ثانیه قبل ازوقوع زلزله، ازطریق موبایل وآژیر به مردم خبرمی دهد که فرارکنید زلزله داره میاد ومردم فرارکرده اند … یک عده دیگرهم گفته اند دلیلش بی مهری مکزیکی ها ونداشتن مسکن مهراست!

حالاعده دیگری ازدانشمندان دارند فکرمی کنند ببینند جریان چیه وکدام یکی ازاین حرف ها درسته تا به مردم خبربدهند!

*

درایران برای خراب کردن ساختمان های قدیمی، ازمواد منفجره استفاده نمی کنند. یک زن بی حجاب  را که با حرکاتش هنگام راه رفتن زلزله ایجاد می کند استخدام می کنند که بیاد ازجلوی ساختمانه رد شه وپولی را که باهاش قرارگذاشته اند بگیره وبره پی کارش!

*

میهمان داشتیم، صحبت از روز زن بود که نزدیک است وبحث کشید به لزوم مشارکت آقایان درکارهای خانه. یکی ازآقایان گفت من همیشه به همسرم کمک کرده ام ومی کنم ….وقتی نگاه ناباورانه حضاررا دید، اضافه کرد: البته بیشترکمک فکری می کنم ها…

یکی از دوستان پرسید یعنی چه جوری؟ جواب داد مثلا میگم دیروزباقالا پلوخوردیم امروز دیگه برنج درست نکن، چندتا سیخ جوجه کباب وکباب برگ درست کنی کافیه!

*

اگراین تسهیلات وامکانات نبود، خبرنزدیک شدن عید نوروز مردم را دقمرگ می کرد!

*

سرانجام ریزگردها موفق شدند بیکاری را دربسیاری ازشهرهای ایران برطرف کنند. مردم صبح تاشب مشغول گردگیری خانه وزندگی شان هستند!

*

سریال که تمام شد، گفتم بی خود نیست که ایرانی ها را به بهشت می برند.

اینهمه اشکی که آدم موقع تماشای سریال های ایرانی می ریزه باعث میشه هرگناهی هم که کرده باشه، خدا از سر تقصیراتش بگذره!

*

قهوه خانه متلک گوهای تبریز

ازوقتی این تخم لق دموکراسی توی دهان مردم جهان شکسته شده وهرکسی خیال می کند چون مثلا آدم است حق اظهارنظردارد، دنیا شده است عین قهوه خانه متلک گوهای تبریز.

نمی دانم این قهوه خانه را می شناسید یانه وهنوزپابرجاست یا خیرولی من آنرا می شناسم چون ۴۵ سال پیش سری به آن زده ام ومعنی اظهارنظرها یا متلک ها را چشیده ام.

برای سرکشی به نمایندگی کیهان درتبریزبه این شهررفته بودم، سرپرست کیهان محبت کرد وبنده را به خاطرآنکه علاوه برمسئولیت اداری، طنزهم می نوشتم، به این قهوه خانه برد تا شاید چارتا کلام طنزیاد بگیرم!

قهوه خانه بزرگی بود پرازدود سیگاروقلیان که چهل پنجاه نفردرآن نشسته بودند وبا صدای بلند می گفتند ومی خندیدند.

به محض ورود، نگاه ها متوجه من غریبه شد وسیل متلک به طرفم سرازیرشد که البته من چون ترکی بلد نبودم ونیستم، همه را گذاشتم به حساب خوش آمدگوئی وتعریف وتمجید ازخوش تیپی خودم!

آنچه باعث رونق بازارمتلک های آنان وخنده بیشترشان شد، دوتا کلمه “چوخ یاخچی” و “ساقل” بود که یاد گرفته بودم وبه خاطرآنکه اظهاروجودی بکنم،درجواب متلک های آنان مثل نقل ونبات مصرف می کردم. همینجورمی گفتم چوخ ساقل ومی رفتم!

پیش خودم تصورمی کردم چون سرپرست کیهان همراه من است، حتمن دارند ازمن تعریف می کنند وآن جواب را مناسب می دانستم. درست همان ماجرایی که مولوی درمثنوی اش تعریف می کند:

پیرمردی که هردو گوشش کربود، می خواست به عیادت دوست بیمارش برود، پیش خودش گفت ازش می پرسم چطوری؟ اونم میگه خوبم، منهم میگم خدا راشکر. می پرسم چه دارویی بهت داده اند، مثلا میگه جوشانده، منهم میگم نوش جانت وایشالا بهترمیشی ووو… اما درعمل کاربرعکس شد. پیرمرد پرسید چطوری؟ وطرف که حال مساعدی نداشت، جواب داد دارم می میرم. پیرمرده هم خندید و گفت خدا را شکر! پرسید دوا چی می خوری؟ دوستش که ازجواب نامربوط او عصبانی شده بود گفت زهرمار،وپیرمرده خندان جواب داد گوارای وجودت. ایشالا بهت بسازه وبهتربشی!

اززبان مولوی : گفت چونی؟ گفت مردم، گفت شکر…

قهوه خانه متلک گوهای تبریز، برای من درسی شد که به مضاردموکراسی واینکه همه اجازه داشته باشند حرف بزنند واظهارنظرکنند پی ببرم وحالا دیگه هروقت صحبت دموکراسی میشه ، میگم وای سرم!

واقعن مگه میشه همه مردم حق اظهارنظرداشته باشند؟ آدم دیوانه میشه…توی آن قهوه خانه فقط پنجاه شصت نفرحرف می زدند ومن کلافه شده بودم وای به اینکه ۸۰ میلیون نفربخواهند دریک مورد حرف بزنند واظهارنظرکنند. می شود همان قهوه خانه ای که رفته ام ودیده ام وحمام زنانه ای که نرفته ام وندیده ام!

ازآن روزبه بعد متقاعد شده ام که یکنفرباید حرف بزنه وبقیه کسب فیض کنند وبگویند به به!