در همان روزهای پر از حادثه و خبر، مطلبی خواندم از محسن مخملباف در یکی از رسانه‌های مطرح که تلاش کرده بود جوانان را دعوت به آرامش کند و با ذکر مصائب انقلاب قبلی، آنها را از انقلابی دیگر بر حذر کرده بود. قصد کردم پاسخی بنویسم و تصمیم‌ام را با دوستی مطرح کردم. پاسخش باعث شد، نگاهی از نو و دوباره به وقایع این دوره بیندازم. او گفت:” چرا وقت می‌گذاری به مخملباف جواب بدهی؟ کسانی که این روزها به خیابان آمده‌اند اصلا نه او را می شناسند و نه خواننده مطلبش هستند.”

امروز که به چند هفته گذشته نگاه می‌کنم به درایت این دوستم بیشتر پی می‌برم. حق با اوست. نسلی که امروز در خیابان است، طبقه‌ای که امروز اعتصاب و اعتراض می‌کند، با نسل و طبقات معترض درسال ۸۸ متفاوت است. هر چند قطعا عناصری از آن دوره و یا دوره‌های پیش از آن را نیز در خود داشته باشد. این تفاوت اما جدی است،  تفاوتی که جمهوری اسلامی را نیز بشدت وحشت‌زده کرده است.

این تفاوت نه به دلیل افزایش و گسترش اینترنت و به تبع آن شبکه‌های اجتماعی در دنیای مجازی است، که عده‌ای سعی دارند به عنوان رمز گسترش مبارزات این دوره آن را بر تارک خصوصیات این خیزش عظیم بنشانند و نه صرفا به دلیل خودانگیختگی، بدون تشکل و بدون رهبر بودن این اعتراضات، و به یک معنا استقلال آن از جناحین قدرت است.

کارتون از سیدمیثم آقاسیدحسینی

این تفاوت در وهله اول به وضعیت جامعه، رکود و افت شدید اقتصادی، دزدی و فساد دستگاه دولتی و وجود مافیای مالی در قدرت، رشد نظامی گری دولت در منطقه و تحرکات بین المللی آن، بی حقوقی مطلق کارگران، بازنشستگان و کارمندان و همچنین تشدید فشار بر زنان در قالب طرح‌های گوناگون و عدم اجرای وعده‌های انتخاباتی دروغین ، گرانی، فقر، بی خانمانی، اعتیاد، خشونت و ناامنی اجتماعی، سانسور و سرکوب هر صدای دیگر و در یک کلام، جان به لب رسیدن مردم است.

این اعتراضات تا به امروز بری از شعارهای مذهبی مانده است و اولین خیزش وسیع سده اخیر ایران است که روحانیت و یا روشن تر بگویم، هیچ آخوندی بر مصدر آن سوار نیست، آنچه در سال ۸۸ با بسیاری از روحانیون از کروبی تا خاتمی عجین بود.

در این بین اما، زنانی “نقاب از چهره بر می‌گیرند” و روسری، این نماد تحقیر و سرکوب سالیان را بر چوب می‌کنند و در بلندای این تاریخ می‌ایستند و به طرز غیر قابل باوری مقاومت می‌کنند. روسری هایی بر چوب زده می‌شوند که سال هاست بخش بزرگی از همین جنبش زنان در داخل ایران با سکوت حول آن، به یکی از مهم‌ترین خواسته‌های زنان کم‌مهری کرده است. این زنانی که امروز به خیابان آمده‌اند هنوز نماینده همه زنان ایران از هر ملیت و جغرافیای رنگارنگ آن نیستند.

این زنان اما به آن بخش از جنبش زنان که تحت عنوان “امنیتی بودن مسئله حجاب” سال‌ها از طرح چنین مطالبه‌ای سرباز زده بود نیز قدرت خود را نشان می‌دهند. بدون واسطه ، آشکار و علنی و نه در خانه‌های بالای شهر، بلکه در کف خیابان.

دقیقا همین به چالش کشیدن تمام ایده‌های محافظه‌کارانه و “هیس، هیس” کردن‌های این سال‌ها بود که لرزشی جدی در میان فعالان این عرصه را باعث شد.

گروهی با ادعای “چپ”، طرح مسئله حجاب را انحرافی از خواسته‌های طبقاتی جنبش عمومی خوانده و به آن تاختند، این نظر با ایستادگی صاحب نظران رادیکال از طیف چپ، سریع گوشه‌گیر شد و تنها زمزمه‌هایی از آن باقی ماند.

گروهی دیگر تحت عنوان مبارزه با “رهبرسازی” رسانه‌ها، و رسالت دادن به “زنان داخل کشور” هر گونه انعکاس این صداها و اعتراضات، از سوی فعالان خارج از ایران را محترمانه و گاه بسیار غیرمحترمانه، غصب این جنبش خواندند و تلاش کردند حامیان و مدافعان و یا محرکان این جنبش در خارج از ایران را بی‌اعتبار کنند. این عده نیز از آنجایی که خود چیزی برای ارائه در چنته نداشتند، و بعضا نیز عناصر شناخته شده‌ای بودند که عدم حسن نیت‌شان روشن بود، سریعا به عقب رانده شده و پایشان از صفحات فیسبوکشان بیرون نرفت.

گروهی دیگر که غالبا از اصلاح‌طلبان حکومتی و یا نواندیشان مسلمان و یا عناصر حکومتی بودند، البته با تاخیری چشمگیر به دفاع از این اعتراضات پرداخته و تا آنجا پیش رفتند که بیانیه ضد حجاب اجباری صادر کردند. همچون زهرا رهنورد که در تمام سال‌های “بانوی اول” بودنش، کلامی علیه حجاب اجباری نگفته و مبلغ آن نیز بوده است،  اما با کشیدن یک نقاشی، تلاش می‌کند خود را به بدنه این جنبش بچسباند.

گروهی دیگر نیز با تحلیل این حرکات، با تلاش برای سامان دادن به آن، انعکاس اخبار مرتبط به این حرکات و همچنین تلاش برای آزادی دستگیرشدگان، سعی داشتند و دارند که اجازه ندهند این حرکت که می‌رود سرنوشت جنبش ما را رقم زند، به انحراف کشیده شده و یا تضعیف شود. برای این‌دسته مهم این بود و هست که خشم این زنان و دختران معترض به رسمیت شناخته شود.

مهم این بود و هست که این فعالیت‌ها دیده شود و “تکثیر” شوند. مهم این بود و هست که نگذاریم این صداها خاموش شوند.

ویژگی همه تحولات اجتماعی این است که در  نقطه‌ای که پایینی‌ها فکر می‌کردند که به آخر خط رسیده‌اند، بالایی‌ها “متفکران” خود را با تحلیل‌های دست اول روانه میدان می‌کنند. تحلیل‌گرانی که به هر طرف خواهند کوبید تا بگویند :” به این مبارزات رنگ و بوی سیاسی ندهید، اینها مبارزات فردی است که به یمن دنیای مجازی اهمیت یافته و “دیده” شده است.

محک خوردن همه این نظرات، در دنیای واقعی و بر روی سکوهای تمام شهرهای ایران، در مقابل وزارتخانه‌های مسئول این فلاکت عمومی، در مقابل دفاتر دزدان اموال کارگران و در نهایت در خیابان‌های شهرهاست که رقم خواهد خورد.

دختران خیابان انقلاب اگر به زنان کارمند و کارگر و خشونت دیده، به زنان لزبین و ترنسجندرها، به خانواده‌های زندانیان سیاسی و مبارزات جنبش دادخواهی، به کارگران اهواز و عسلویه و بانه و کرج و …. پیوند نخورند، دختران خیابان انقلاب باقی خواهند ماند. برای یک تغییر عمیق، برای ایرانی که همه ما حق تنفس در آن داشته باشیم، ما نیازمند دختران انقلاب هستیم.

*شادی امین، پژوهشگر حوزه جنسیت است.