پنجشنبه ۱۹ فوریه در تاریخ معاصر کانادا روزی فراموش نشدنی شده؛ روزی که نخستین رئیس جمهوری سیاه پوست آمریکا، کسی که مانند ستاره های موسیقی از او استقبال می شود …

شماره ۱۲۱۸ ـ پنجشنبه  ۲۶ فوریه ۲۰۰۹


 

شاید سخن مایکل ایگناتیف رهبر حزب لیبرال کانادا را بشود تعریف مناسبی از شخصیت اوباما دانست. ایگناتیف پس از دیدار با اوباما گفته است:

"من از بخت یاری دیدار با آدمهای مشهور بسیار برخوردار بوده ام، و می دیدم که برخی از آنان به هنگام دیدار از نزدیک کوچکتر از آنچه گمان آدم از آنان بود، می بودند. او (اوباما) اما دقیقا به همان بزرگی بود که شما تصور داشتید."

 


خانم میکل ژان و اوباما در فرودگاه اتاوا ـ عکس از پویان طباطبایی

پنجشنبه ۱۹ فوریه در تاریخ معاصر کانادا روزی فراموش نشدنی شده است؛ روزی که نخستین رئیس جمهوری سیاه پوست آمریکا، و کسی که مانند ستاره های موسیقی از او استقبال می شود به این سرزمین آمد.

روز چهارشنبه ۱۸ نوامبر، یک روز سرد و برفی را با تامس ساراس رئیس مطبوعات قومی کانادا و پویان طباطبایی که قرار است حضور اوباما را با دوربینش برای شهروند ثبت کند روانه اتاوا می شویم. در راه از هر موضوعی که حرف به میان می آید سرانجام یکجایش به اوباما هم گره می خورد.

با اینکه پیش از سفر کلی مرحله ی امنیتی را پشت سر گذاشته ام و کارتهای سوپر الکترونیکی با نام و نشان آماده است، اما همچنین هر جا که می روی باید از چند پست امنیتی بگذری چیزی که من کمتر در این سالها دیده ام، حتی پس از یازده سپتامبر و در سفرهای رئیس جمهوری آمریکا هم هرگز این همه رعایت و مراقبت امنیتی ندیده بودم. برای نمونه همه ی شهر نقلی اتاوا پر از ماموران لباس شخصی یا لباس رسمی است.

 

 

با خودم می گویم بروم میان مردم و در سرمای جانسوز اتاوا مانند همه آنها که آمده اند او را ببیند به انتظار بایستم. می روم هم، دوری می زنم، اما طاقت ماندن در یکجا را ندارم. می روم به قهوه خانه ی تیم هورتون روبروی پارلمان قهوه ای می گیرم و از دختر جوانی که عکس اوباما را در دست دارد می پرسم چه حسی دارد؟ می گوید، احساس ورود به تاریخ را دارد. از هیجان جماعت در حوالی تپه پارلمان می فهمم که به زودی شاهد حضور اوباما خواهند بود. وارد محوطه مجلس می شوم. لیموزین ها می رسند. اوباما از اتومبیل پیاده می شود. در آستانه ی در، هارپر به استقبالش می رود. اوباما از هارپر می خواهد که بروند سوی جماعت و به ابراز احساسات آنها جواب بدهند. می روند و از پشت شیشه ی ضدگلوله، چند ثانیه اوباما دست تکان می دهد، و مردم هورا و هیجان شان گوش فلک را کر می کند. اوباما و هارپر می روند که پشت درهای بسته حرف و حدیث خودشان را پی گیرند. من هم برمی گردم به میان مردم. با خویش می اندیشم حتما جماعت از دست اوباما عصبانی هستند، آخر ساعتها در این سرمای سخت ایستاده اند تا چند دقیقه ای او را از نزدیک ببینند، اما او فقط چند ثانیه دست تکان داد و لبخند زد و رفت. اما مردم انگار نمی خواهند دل بکنند، همچنان امیدوار و پی گیر ایستاده اند.

از دفتر "پرس گالری" می روم آقای اوباما را تعقیب کنم. وارد ساختمان پارلمان شده است، با رؤسا و سخنگویان مجلس های کانادا دست می دهد و خوش و بش می کند و می رود که دفتر یادبود را با آقای هارپر امضا کند. این همه به سرعت انجام می شود. اوباما و هارپر به سوی دفتر نخست وزیر می روند تا حرفهای مهم را در پشت درهای بسته بزنند. برمی گردم طرف جماعت، جماعتی که در هر کدام نشانه ای از اوباما هست. برخی تی شرت هایی پوشیده اندکه عکس اوباما دارد. و یا نام او را بر لباس یا پوستر یا مقوایی نوشته اند. از اتاوا که بگذریم بیشترین جماعت از تورنتو و اطراف این شهر برای دیدار از نزدیک با اوباما آمده اند. از جاهای دیگر جهان هم کسانی آمده اند؛ از آلمان گرفته تا برخی کشورهای آفریقایی و عربی.

سرما دارد در جماعت تفرقه می اندازد. حرف  بیشتر کسانی که آمده اند این است که اوباما در آنها امید می آفریند، برای همین دوستش دارند و حاضرند هر سرما یا گرمایی را تحمل کنند تا او را برای چند لحظه هم که شده است ببینند.

استفن هارپر و باراک اوباما ـ عکس از پویان طباطبایی 

می گویم آیا اگر به جای اوباما بوش آمده بود، باز هم می آمدید؟ اکثریت آنان که پرسش را شنیده اند می گویند آری اما برای تظاهرات علیه او. چند نفر می گویند بوش که به مونتریال آمد ما هم رفتیم و علیه او تظاهرات کردیم. برای بوش هم می رفتیم اما برای اعتراض به او، برای اوباما آمده ایم تا به او بگوییم دوستش داریم و از سیاست ها و برنامه هایش حمایت می کنیم. یک نفر اما جلو می آید و می گوید، راستش اگر می دانستم او تنها چند ثانیه می آید و دستی تکان می دهد و می رود، خانه می ماندم و از تلویزیون آمدن او را تماشا می کردم. این انصاف نیست که مردم ساعتها اینجا در انتظار دیدار او باشند و جوابشان همان چند ثانیه دست تکان دادن باشد. دیگران براق می شوند و انگار به این آقا اعتراض دارند. خانم جوانی می گوید، من خوشحالم که آمدم، دوباره هم حاضرم در همین سرما بیایم و اوباما را از نزدیک ببینم.

نه تنها در زمین و شهر اتاوا ــ که چندین خیابان اطراف تپه پارلمان آن بسته شده است ــ کنترل امنیتی باور نکردنی برقرار است، بلکه بر بالای سر شهر و ساختمانهای مجلس و دولت هلی کوپترها هم در پرواز هستند، یعنی از زمین و هوا همه چیز کنترل می شود.

از دریچه های ساختمان مسلط بر پارلمان هیل "پرس گالری"  خبرنگارانی که هر کدام به زبانی دارند به چهار گوشه جهان گزارش سفر اول رئیس جمهوری جدید آمریکا را مخابره می کنند، یک باره به سوی یکی از دریچه ها هجوم می برند، در آن پایین و دوردست چند پلیس جوانی را دستگیر کرده اند و او دارد شعار می دهد. نمی دانیم چه می گوید یا چرا دستگیر شده است، اما روشن است به چیزی یا کسی یا آقای اوباما و یا دولت کانادا معترض است.


 



 

از یکی از پلیس های ورودی مجلس می پرسم می گوید، ظاهرا می خواسته از یکی از پست های مراقبت بدون مجور عبور کند! اما مطمئن نیست.

تقریبا همه ی خبرنگاران در گزارشهایشان تاکید ویژه ای دارند بر دیدار اوباما و میکل ژان فرماندار کل کانادا که هر دو سیاهپوست هستند.

حالا دیگر همه منتظر کنفرانس مطبوعاتی اوباما و هارپر هستند. از جماعت حدود ۹۰۰ نفری که کارت خبرنگاری حضور در باراک اوباما در فرودگاه اتاوا ـ عکس پویان طباطبایی این دیدار را دریافت کرده اند، حدود صد تن از خبرنگاران و عکاسان رسانه های اصلی امریکا و کانادا به سالن اصلی پرس کنفرانس اوباما و هارپر راه می یابند. از شهروند هم پویان طباطبایی با دوربین خویش حضور دارد. و من  دارم از سالن کناری کنفرانس خبری را پی می گیرم.

دو سه بار در ورودی خودکار پرس گالری باز و بسته می شود، اما هنوز هارپر و اوباما نیامده اند. حدس می زنم ماموران امنیتی دارند مراقبت های نهایی را به لحاظ اطمینان از منظر امنیت رئیس جمهوری آمریکا انجام می دهند.

و حالا هارپر و اوباما دارند به سوی پرس گالری می روند. فلاش دوربین ها لحظه ای از نور باران صحنه نمی ایستد.

هر دو عصر به خیر می گویند، و هارپر به فرانسه به اوباما خوش آمد می گوید. خبرنگاری که کنار من نشسته به شوخی می گوید، این تنها سلاح هارپر است برای مرعوب کردن اوباما، هر دو می خندیم. و البته همین جا باید اضافه کنم که هارپر در این کنفرانس مطبوعاتی با اتکا به نفس و مسلط برخورد کرد و به سرویس های خدماتی  دولتی در کانادا که متاسفانه دولتش نه تنها از آن ها حمایت نمی کند، بلکه ادامه آنها را به مخاطره جدی انداخته است، بسیار نازید.

 

هارپر می گوید: این افتخار بزرگی است که ما میهمان دار رئیس جمهوری اوباما هستیم، بویژه اینکه ایشان نخستین سفر خارجی شان را به کانادا اختصاص داه اند.

هارپر تاکید می کند که او و اوباما لابد در پشت درهای بسته توافق کرده اند که روابط اقتصادی و سیاسی دو کشور را ادامه و گسترش دهند، و می افزاید که او و اوباما در مورد امنیت مرزی و همکاری درباره افغانستان هم توافق هایی داشته اند. اوباما هم تقریبا همین حرفها را تکرار می کند، توافق هایشان با نخست وزیر کانادا و اظهار شادمانی که در اتاواست و این اولین سفر خارجی اوست. اوباما همچنین گفت: "من این کشور (کانادا) را دوست دارم" و از  کانادایی ها برای حمایتشان از او به هنگام انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سپاسگزاری کرد.

بعد نخست وزیر هارپر و باراک اوباما به چند پرسش در رابطه با روابط و آینده مبادلات اقتصادی و سیاسی کانادا و آمریکا و نقش کانادا در افغانستان پس از پایان مهلت پیش بینی شده توسط دولت محافظه کار پاسخ گفتند و رئیس جمهوری آمریکا کانادا را ترک کرد. و البته پیش از آن  به شکل سمبلیک از یک مغازه ی شیرینی فروشی خرید کرد و با مردم حرف زد تا کانادایی ها و آمریکاییان را به خرید تشویق کرده باشد. و بدین ترتیب یکی از سفرهای تاریخی محبوب ترین رئیس جمهوری سالهای اخیر آمریکا به کانادا به پایان رسید.