در پیوند با نمایشگاه “مرز و رستگاری”

محمود معراجی هنرمند نقاش، بیش از ۲۰ سال است که ساکن تورنتو است و در تمام این مدت در کنار آفرینش، به تدریس هنر نقاشی و طراحی نیز اشتغال داشته.  او از هنرمندانی ست که همواره در کنار شهروند بوده و طرح ها و نقاشی هایش جلوه گر صفحات شهروند بوده اند.

محمود معراجی، متولد ۱۸ فوریه ۱۹۵۸ تهران، نقاشی را از ۱۹۷۴ آغاز کرد و تا ۱۹۹۷ در تهران در این حوزه فعالیت داشت. در بیش از ۴۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی شرکت داشته که آخرین آن جولای ۲۰۱۵ در تورنتو بود.

او به همراه همسر و پسرش در سال ۱۹۹۷ به کانادا مهاجرت کرد. از همان زمان با نشریات فرهنگی کانادا از جمله شهروند همکاری داشت.

معراجی چندین جایزه در ایران و کانادا در کارنامه ی خود دارد. در سال ۲۰۰۱Honorable mention Award را در حوزه ی هنر گرفت. در سال ۲۰۰۲ نیز جایزه ی دیگری در هنر از سوی شورای هنر اسکاربورو دریافت کرد. در سال ۲۰۰۸، لوح تقدیر شورای مطبوعات و رسانه های قومی کانادا را از فرماندار انتاریو، آقای دیوید اونلی، دریافت کرد. او در همین سال جایزه بزرگ بهترین پرتره را برای پرتره لوون هفتوان در جشنواره جهانی هنر در تورنتو به دست آورد. در سال ۲۰۱۰ جایزه Headbones Artist Choice به او تعلق گرفت و در سال ۲۰۱۱ جایزه منتخب مردم را برای نقاشی فیگوراتیوش در نمایشگاهی که در دانشگاه OCAD تورنتو برگزار شد، دریافت کرد.

معراجی نمایشگاه جدیدی در راه دارد که از ۲۵ تا ۲۷ می ۲۰۱۸ در تورنتو برگزار می شود.

در همین پیوند با او در محل آتلیه و کلاس طراحی اش به گفت وگو نشستم.

***

 

از نمایشگاه قبلی که سه سال پیش برگزار شد تا امروز چه کارهایی کردی؟

ـ بعد از آن دیگر نمایشگاهی نداشتم و به نوعی همان سبک را ادامه دادم. اسم آن نمایشگاه “مرزهای ناپیدا” بود و این نمایشگاه جدیدم که از ۲۵ تا ۲۷ می برگزار می شود، نامش “مرز و رستگاری” است.

ولی گویا این کارها بیشتر بدن های برهنه هستند!؟

ـ بله، این فرم های ناآشنا و آشنا همیشه در کارهای من بوده. در  این بدن برهنه ها این بار خط هایی وجود دارد که به این ترتیب معنایی پیدا می کند. بخشی از این معنا را من می توانم توضیح بدهم ولی بخشی تفسیر بیننده است.

خوب شما بخش خودتان را توضیح دهید تا ما بیشتر آشنا شویم.

ـ به طور ناخودآگاه خط ها گذاشته می شود. هیچ فکری برای گذاشتن این خط ها وجود ندارد. روی آنها فرم ها را به شکل استادکارانه ای می کشم و بعد این خط ها را برمی دارم، وقتی خط ها را برمی دارم، از جاهایی که عبور می کند خیلی دردناک است. چون شما که آکادمیک کار کرده باشید و طرح خوبی زده باشید، خیلی سخت خرابش می کنید. من این قسمت را بخش هیجان انگیز کار می دانم.

من متوجه نشدم، چگونه خط ها را می گذاری و برمی داری؟

ـ با چسب نواری پهن اول یک سری نوار بی قاعده روی بوم می گذارم و روی آن طرحم را می کشم و وقتی کار تمام شد آن نوارها را از روی کار بلند می کنم و تمام طرح و رنگ روی آن نوارها هم با آن بلند می شود، خوب این دردناک است. انگار چیزی را به دست آورده ای و بعد از دست می دهی. این به دست آوردن و از دست دادن از نظر تکنیکی برای من جذابه.

چی شد که اصلا این ایده به ذهنت رسید؟

ـ این برمی گرده به زمانی که داشتم در مورد نقاشی مدرن و پست مدرن تحقیق می کردم. یک جایی برخورد کردم با اینکه می بینی یک سری اشتباهاتی بوده که باعث شده یک شیوه ی کار به وجود بیاید و این خودش خصوصیت آن شیوه کار می شود. این قسمت طنز قضیه است. در مدرنیسم و پست مدرنیسم مخالفت هایی ست با آکادمی، یعنی همان درس هایی که ما به سختی به دست می آوریم. مدرنیسم که اصلا به آکادمی دهن کجی می کند و پست مدرن هم بخشی از آکادمی را استفاده می کند. بنابراین شما می بینی که طنزی وجود دارد، یعنی شما هم داری می سازی و هم داری خراب می کنی.

در واقع من می خواهم انسانی را معرفی کنم که مثل یک جمله ی بریده بریده است که ممکن است در ظاهر به هم ربط نداشته باشد، اما در یک پروسه ی کلی ممکن است به هم ربط داشته باشند.

من هم به این فکر بودم که چگونه می توانم از آکادمی برای بیان ایده های خودم استفاده کنم، نمی خواستم با آن آموخته ها داستانی را بگویم، چون اگر بخواهی به آکادمی پایبند باشی یعنی باید داستانی داشته باشی و در یک پروسه ی اجرایی آن داستان یا مذهبی ست یا اجتماعی و باید داستان را از ابتدا تا انتها در تصویر به بیننده بگویی. من به این شکل دوست نداشتم، اما با این وسیله ای که کشف کردم به این نتیجه رسیدم که می شود با خود تکنیک اجرایی، یعنی دوباره اجرا کردن یک فرم یا پرتره یا فیگور، و به هم ریختنش به وسیله خطوط، و همین نداشتن داستان، خودِ پروسه ی اجرایی می شود داستان ماجرا.

نمایشگاه پیش رو چه نقاشی هایی را در بر می گیرد؟

ـ اینجا باید اشاره کنم به برگزارکننده نمایشگاه خانم سحر خانبلوکی که curator وکلکسیونر هستند. ایشان خودشان هنرمند هستند و در زمینه ی کار خودشان بسیار حرفه ای عمل می کنند. او در نمایشگاه قبلی از من کار خرید و بعد دوباره همدیگر را دیدیم و بیشتر آشنا شدیم و منجر شد به این همکاری. بنابراین همه ی کارها برعهده ایشان بوده. ایشان کارها را انتخاب کردند.

قبل از این، ایشان یک سری از کارهای ۳۰ سال پیش مرا انتخاب کرد و در یک نمایش خصوصی بسیاری از آنها را فروخت که من تعجب کردم که چطور این کارهایی که قدیمی هم هست و بیشترش آبرنگ، می تواند برای عده ای جذاب باشد. آن کارها را در ایران به من اجازه ندادند که نمایشگاه بگذارم چون در آنها بدن های برهنه هم بود.

بعد از آن نمایشگاه خصوصی، خانم خانبلوکی این کارهای مرا دید و خوشش آمد و گفت روی اینها می خواهم تمرکز کنم. بنابراین جمع آوری اینها و چیدمانش همه سلیقه ی ایشان است و من هم برای اولین بار مثل یک تماشاچی به نمایشگاه می روم.

توجهی که خانم خانبلوکی به کار نشان می دهد در هنرمند اشتیاق به وجود می آورد. کار ایشان بسیار جدی است و بسیار زحمت دارد.

جلد شهروند ۱۶۹۹

چرا بدن های برهنه ای که کشیده ای همه بدن زن است؟

ـ برای اینکه از بدن مرد زیاد خوشم نمیاد. بدن زن حداقل برای من جذابه. مسئله ی من اصلا جنسیت نیست. الان شما نگاه کنید حتی من در بدن زن عورت را نگذاشته ام و واقعا به آنها توجهی نکرده ام. حتی در بسیاری تابلوها نوک پستان ها نیست یعنی من نمی خواستم جنسیتشان را دقیقا مشخص کنم و بروم به مرز پورنوگرافی.

آدم عادی با این تصاویر تحریک نمی شود. اینها اغلب صورت ندارند، من نمی خواستم به آنها هویت بدهم، فقط می خواستم معصومیت بدن را نشان بدهم. من زن را در پروسه ی تاریخی اش می بینم که با مرد شکل گرفته ولی کم دیده شده و تحقیر شده، حق اش خورده شده، ضعیف نگه داشته شده… من در خانواده ای بودم که پنج خواهر داشتم و با مادرم و این همه زن در اطرافم بودند و اینها را می دیدم که چقدر در حاشیه هستند. بنابراین هر جور که حساب کنی این فرم، که نمی خواهم بگویم زن یا مرد، به این معنا و شکل برایم اهمیت پیدا می کند. اگر بخواهیم از آن جنبه به مسئله ی زن نگاه کنیم این خط ها و مرزها معنی پیدا می کند. آیا می خواهید مرزها را نشان دهید، بشکنید، با آن کنار بیایید، و … ؟

البته بخش اعظم این ها تفسیر خود بیننده خواهد بود، شاید مجموعه ای از اینها در کنار هم یک داستان را بیان کند. هدف من فقط طرح یک موضوع است البته باز بستگی دارد به اینکه شما آن را موضوع ببینید یا نبینید. گاهی اوقات می گویند شما فقط می خواهید بدن را نشان دهید و حالا این خط ها را گذاشتید توش، یا اینکه تفسیری فلسفی از آن به دست بدهند که از سکسوالیته آن را جدا کند، اینها مسئله ی من نیست و بیننده ی کارهای من می تواند مسئله ی جنسیت را مطرح کند یا مسئله ی فلسفی را، برای من اهمیتی ندارد. همه آزادند در تفسیرشان.

فکر می کنی که چنین کارهایی در جامعه کانادایی بیشتر طرفدار داشته باشد یا جامعه ی ایرانی هم با آن ارتباط برقرار می کند؟

ـ وقتی می گویید جامعه، اگر مثلا کسی که از هنر اطلاعی ندارد این کارها را ببینید فرقی نمی کند در جامعه ی کانادایی باشد یا ایرانی، هر دو ممکن است با آن ارتباط نگیرند، ولی اگر با هنر درگیر باشند دو بخش می شوند: یک بخش می گویند کاش این خط ها نبود، یک بخش می گویند کاش این خط ها بیشتر بود و ابهامش بیشتر می شد. هر دو حرفشان درست است.

ولی به هر حال کسی که برای دیدن یک نمایشگاه بلند می شود و راهی را طی می کند و به گالری می رود، طبعا با هنر آشنا هست و رفته که یا کاری ببیند که دوست دارد یا اینکه به آن انتقاد کند. به هر حال تماشاگر معمولی نیست و مجبور به دیدن تابلوها نشده.  همه ی این فکرها به ذهن من هم آمده، ولی چرا من روی استفاده از این خط ها ایستاده ام و نخواستم ابهام سازی کنم، همان شفافیت و معصومیت بدن زن است. من نمی خواستم آن حس آغوش امن زن راپشت خط های بیشتر برای ابهام سازی بیشتر پنهان کنم.

شاعران می گویند زمانی شعری در آنها جاری می شود و آنها فقط می نویسند، انگار در حالتی بیخود قرار دارند، شما در نقاشی چنین احساسی داری؟

ـ برای من هم چنین حالتی بوده. گاه نقاشی کشیده ام که وقتی تمام شده و قاب شده تازه متوجه چیزی در آن می شوم. مثلا در یک نقاشی پیکر برهنه، دو زن هستند که دست یکی جلوی عورت یکی از آنها قرار گرفته در حالی که من اصلا نمی دانستم تا وقتی که نقاشی قاب شد و دیدم. یعنی اصلا توجهی به این نکردم که این دست دارد کجا میره، فقط این بدن را گذاشتم، آن یکی را گذاشتم، بعد یک دستی داره از پشت میاد انگار دست مردی ست آمده تو صحنه که من اصلا نمی دانم از کجا آمده. من وقتی دارم کار می کنم بیهوشم، خودم را می سپرم به کار و خودش منو می کشه. اینها از نظر اجرایی نکته اش همینه. من انگار از آن مرز که بخواهد حواسم به همه چیز در اجرا باشد، گذشته ام و خودم هم حواسم نیست. از آن رد شده ام و فقط دارم به نقاشی فکر می کنم. فقط به حالم فکر می کنم. بی اختیار فرمی را می کشم. یک لحظه بین واقعیت و ذهنیت حل میشی. لحظه ای که نیستی و نمی دانی که در آن شکاف بین واقعیت و ذهنیت هستی و دیده نمی شوی. وقتی نقاش دیده نشه، نقاشی اتفاق می افتد.

از آنجا که قرار بود در این گفت وگو سحر خانبلوکی هم حضور داشته باشد که بنابه دلایلی نتوانسته بود بیاید، با او تلفنی تماس گرفتم و از خودش و نمایشگاه “مرز و رستگاری” پرسیدم.

تحصیلات سحر در دو مقطع لیسانس و فوق لیسانس در رشته ی هنر است. او از دانشگاه هنر فوق لیسانس انیمیشن دارد. شش سال است به تورنتو مهاجرت کرده است. می گوید، به دنیا آمدن و رشد کردن در خانواده ای هنرمند و هنردوست او را به سوی هنر سوق داد. پدرش زنده یاد عطاالله خانبلوکی هنرمند نقاش بود و هم او راه هنر را به دخترش نشان داد.

می گوید، همیشه خانه ی ما پر از نویسنده و شاعر و هنرمند بود. آقای مشیری همسایه ی روبرویی ما بودند و مدام به خانه ی ما رفت و آمد داشتند و مجلس شعرخوانی در خانه ی ما برقرار بود. من در خانه ای بودم که هنر در آن بسیار پررنگ بود برای همین به این سمت کشیده شدم و همیشه می دانستم که می خواهم در آینده در این حوزه فعالیت داشته باشم و چون روابط عمومی ام خوب بود در خودم توانایی ارائه ی کار هنرمندان و حمایت از آنها را می دیدم. در این حوزه من با دو دسته از هنرمندان کار می کنم. بعضی از هنرمندان خودشان اسم و رسم دار هستند و مردم آنها را می شناسند مثل آقای معراجی، فقط می ماند کارهای نمایشگاه و تبلیغ و ارائه آن. آقای معراجی در دوره های کاری کارهای بسیار متفاوتی دارند و این قابلیت ایشان بسیار قابل تحسین است.

در کارهای این نمایشگاه، آقای معراجی با آن قلم قوی و با خط هایی که در نقاشی هایش به کار برده، کار را به سمت مدرن بودن برده و این ویژگی جالب این نقاشی هاست.

سحر همچنین به هنرمندان تازه کار نیز دست یاری می دهد. او می گوید، حمایت از  Emerging Artists لذت دیگری دارد و لازمه که از هنرمندان جوان ناشناخته و تازه کار حمایت بشه تا دیده شوند. کار با آنها به من انرژی خاصی می دهد.

روزهای ۲۵ تا ۲۷ می در نمایشگاه “مرز و رستگاری” با هنرمند نقاش محمود معراجی و سحر خانبلوکی کلکسیونر و کیوریتر این نمایشگاه دیدار کنید.

اطلاعات نمایشگاه

Bound & Redemption

جمعه ۲۵ می و یکشنبه ۲۷ می از ساعت ۱ تا ۵ عصر

شنبه ۲۶ می ۲۰۱۸ از ساعت ۴ تا ۸ عصر

Gallery 50

۵۰ Gladstone Ave.

Gallery50.ca

سایت محمود معراجی

http://mahmoudmeraji.com/