عمربن عبدالعزیز ـ تنها خلیفه ی اموی که در حفظ سنت های اسلامی تعصب داشت ـ از عمربن ربیعه کینه به دل گرفت و دستور داد که او را همراه با دوستش الاحوث زنجیر در پای در برابرش حاضرکنند. خلیفه فرمان داد که الاحوث را به جزیره ای دورافتاده در دریای سرخ تبعید کنند. او سپس عمربن ربیعه را مجبور ساخت که با قید سوگند اشعار خود را نفی کند. عمربن ربیعه آنقدرها زنده نماند که سوگند را بشکند. اندکی بعد، عمر در سال ۷۱۹ میلادی در سن هفتاد سالگی احتمالاً به سبب غرق شدن در دریا درگذشت. موسیقی دانان از اشعار او آهنگ ها ساختند و آوازخوانان آنها را در مجالس مختلف ترنم کردند و به این ترتیب غزل های عاشقانه ی این شاعر هنرمند در تمام جهان عرب محبوبیت یافت. در اینجا بخشی از قصیده عمربن ربیعه را در مورد دختری به نام نعمی نقل می کنیم:

نعمی را خویشاوندی است که هر بار با دخترک دیدار کنم

از خشم چهره ی پلنگ بخود گیرد.

گرانست بروی که به منزلگه یار خویش اندر شوم

و هرگاه چنین بیند، کینه ورزد و دشمنی آغاز کند.

بیا و نهانی سلام مرا به او برسان،

چه بیم آن دارم که عاقبت

دیدارهای ما شهره ی شهر گردد.

و مردمان آنها را زشت و ناروا شمارند. (۴۵)

 ذوالرُّمَه

در دوران بنی امیه شاهد ظهور کسانی هستیم که در شعر مقامی دست دوم داشتند، لیکن در تحول و شکوفایی ادبیات عرب نقشی دوران ساز ایفا نمودند. یکی از این افراد غیلان بن عقبه التمیمی ملقب به ذوالرّمه بود. او سنت شعرای باستان عرب را زنده کرد. فرزدق شکایت می کرد که ذوالرّمه مانند شعرای قبل از اسلام دلباخته ی اطلال (جای خیمه ها)، شتر و پرندگان تخیلی است. او چنان به صحرا عشق می ورزید که بیشتر روزها در بیابان زیر درخت سدری می نشست و شعر می سرود تا جایی که مردم آن درخت را ذوالرمه می خواندند.(۴۶) با وجود این لغت شناسان، اشعار او را به خاطر کاربرد لغات اصیل عربی که در میان صحرانشینان رایج بود، ستوده اند. او اشعار دوران قبل از اسلام را به خوبی می شناخت و با الفاظ و اصطلاحات آن دوران آشنائی کامل داشت و آنها را در اشعار خود به کار می برد. اشعار او آنقدر واجد ارزش و اهمیت نیست تا نقش روایتگری او. می گویند ذوالرمه در سن ۴۴ سالگی به بیماری آبله مبتلا شد و در سال ۱۱۷ هجری قمری (۷۳۵ میلادی) دراصفهان (و به روایتی در محلی به نام بادیه)  جان سپرد.

الرقیّـه

از دیگر شعرای این عصرعبدالله بن قیس بن الرقیه (درگذشته به سال ۸۰ هجری مطابق با ۶۹۹ میلادی)  است که به دنبال هم عاشق سه زن شد که هر سه رقیه نام داشتند و به همین سبب به الرقیه موسوم گردید. جالب است که در دوران بنی امیه زنان قرب و منزلتی ویژه داشتند و مردان شاعر، چون دلباخته زنی می شدند، با افتخار نام او را به دنبال اسم خود می آوردند. الرقیه با عبدالله بن زبیر، در مبارزه اش برای کسب مقام خلافت، همیار شد. او مصعب بن زبیر را در دورانی که وی حاکمیت عراق را از آن خود نمود یاری کرد و در جنگ فاجعه باری که به کشته شدن مصعب منجر شد درکنار وی بود. به این دلیل بود که وی پس از کشته شدن مصعب به مدت یک سال خود را مخفی ساخت و پس از آن به مدینه رفت. خلیفه عبدالملک بن مروان او را بخشید ولی هرگز مقام قبلی اش را به وی بازنگردانید. (۴۷)

 

یونس کاتب

در آن زمان در دمشق آوازه خوانی زندگی می کرد به نام یونس ملقب به کاتب. او ریشه ی ایرانی داشت و موسیقی را از ابن سریج، ابن محرز، معبد سراج بن مهریز و القرید آموخته بود. او شاگرد درجه ی یک معبد محسوب می شد. زمانی که خلیفه الولید در سال ۷۴۲ میلادی به تخت خلافت نشست، او را به دربار احضار کرد. این خواننده در عین حال نویسنده ای ماهر بود و کتابی درباره ی آواز و موسیقی نوشت که بعدها الگویی شد که در نگارش کتاب ارزشمند الاغانی مورد استفاده ی ابوالفرج اصفهانی قرارگرفت. (۴۸)

 

شاعر رجزخوان عمربن عبیده

در دوران اموی اشعارحماسی یا رجزخوانی مرسوم شد. اشعار حماسی آهنگین بود و شکل بحر طویل یا نثر مسجع داشت که در تکه های کوتاه با آواز بلند و ضربی خوانده می شد. رجزخوانان اشعار حماسی خود را با آواز بلند و مقطع می خواندند و در آن افتخارات خود را برمی شمردند و عیوب دشمنان را نمایان می ساختند. برجسته ترین رجزنویس این دوران اغلب بن عمربن عبیده بود که در سال ۶۴۱ میلادی در نبرد نهاوند علیه ایرانیان کشته  شد. رجزهای او در آثار ابونجم الفضل بن قدامه العیجلی، دوست خلیفه هشام بن عبدالملک، و همچنین در آثار العجاج (درگذشته به سال ۹۰ هجری مطابق با ۹-۷۰۸ میلادی) و پسرش رؤبه (درگذشته به سال ۱۴۵ هجری) به کمال رسید. العجاج رجزهای خود را به صورت قصیده می سرود. از او دیوانی مانده است که شامل ۴۴ قطعه است که برخی از آن به ۱۵۰ بیت می رسند. او در این رجزهای موزون موزیکال کسانی مانند یزید بن معاویه، حجاح بن یوسف و سلیمان بن عبدالملک را مدح گفته است. (۴۹)

 

عبدالله بن المخارق الشیبانی

عبدالله بن مخارق که به نابغه ی بنی شیبان معروف بود از شعرای صحرانشین بود که کیش مسیحی داشت و به انجیل راهبان مسیحی و قدیسان این دین سوگند یاد می کرد. او قبیله ی خود را در صحرا رها ساخت، به دمشق رفت، خلفا را مدح گفت و پول کلانی را نصیب خویش ساخت. عبدالملک و ولید پسرش از ممدوحان وی بودند. هشام از او خوشش نمی آمد و او را از خود راند. یکی از اشعار بلند، که با بیت ذیل آغاز می گردد، سالیان دراز ورد زبان ها بود:

از دیدگانم سرشک فرو بارید

در منظرگاه ویرانه های حفیر

دور از زادگاه ….

در تنهایی مردن

مغموم چونان اشعار زبور داود. (۵۰)

 

القطامی

عمیربن شویائیم از طایفه ی تعلیب و برادرزاده اخطل از دیگر شعرای مسیحی این عصر به شمار می رود که بعدها مسلمان شد. او را به سبب لبخندی که همیشه برلب داشت القطامی (بازکوچک) نامیدند. او چون به دمشق رفت تا خلیفه را مدح گوید، از این و آن شنید که خلیفه شاعران را صله نمی دهد. او یکی از متنفذان محلی را به نام عبدالواحد بن سلیمان مدح گفت و از او پنجاه شتر با بارهای گندم جایزه گرفت. (۵۱)

 

اعشی همدان

از دیگر شاعران این دوره قاری قرآن عبدالرحمن بن عبدالله ملقب به “اعشی همدان” (تولد ۳۰ هجری وفات ۸۵ هجری مطابق با ۷۰۲ میلادی) است که اهل کوفه و وکیل دعاوی بود. می گویند او پس از آنکه خواب دید در خانه ای زندگی می کند که بر درودیوارش شعر حک شده است، وکالت را ترک کرد و به شعر و شاعری روی آورد. او علیه دیلمیان که در جنوب غربی دریای خزر زندگی می کردند و از پذیرفتن اسلام سر باز زده بودند جنگید. لیکن دیلمیان او را دستگیرکردند و به عنوان یک اسیر جنگی به بند کشیدند. یکی از دختران دیلمی به او دل باخت و وی را از زندان نجات داد. (۵۲) او بعدها به آئین عبدالرحمان بن محمد الاشعث درآمد که قیامت را نزدیک می دانست و می خواست جای عبدالملک را بگیرد، لیکن در سال ۷۰۲ میلادی از حجاج بن یوسف شکست خورد. شاعر در سرنوشت رهبر خویش شریک شد. حجاج او را همراه با صدها زندانی جنگی دیگر به هلاکت رساند. (۵۳) یکی از دلایل کشته شدن او این که شاعر بی باکانه حجاج را در اشعار خود هجو  می کرد. اشعار او آمیزه ای است از موضوعات شخصی و سیاسی. این شاعر دوستی داشت به نام احمد بن نصیبی که با وی پیوند برادری بسته بود. احمد موسیقی دانی برجسته بود که اشعار این شاعر را با آواز و نغمه ی موسیقی ترنم می کرد. (۵۴)

نمیری و زینب

حجاج بن یوسف، حاکم ستمگر عراق، خواهری داشت به نام زینب که زیبایی خیره کننده ای داشت. شاعری به نام نمیری اهل طائف، که غزل های عاشقانه می سرود، دلباخته زینب شد. نمیری در ستایش زینب غزل ها سرود. حجاج که از آبروی خانوادگی خود ترسید، شاعر را از کوفه راند. نمیری به دمشق رفت نزد خلیفه پناه گرفت. زمانی که  شورش آل اشعت درگرفت، زینب را به خاطر امنیت بیشتر به دمشق فرستادند. متأسفانه او در آنجا از قاطر به زمین فرو افتاد و درگذشت. نمیری بارها و بارها سر قبر او رفت وگریست و مرثیه خواند. (۵۵)

زیاد بن سلیمان

فتوحات سرزمین های غیرعرب توسط مسلمانان به رشد زبان عربی کمک کرد. ادبا و اندیش ورزانی که زبان بومی شان عربی نبود سعی کردند که عربی را نیک بیاموزند و بر قواعد و ظرایف آن چیره شوند. در این زمینه بجاست که از اندیش ورز ایرانی تبار، زیاد بن سلیمان ملقب به الاعجم یاد کنیم که به قولی برده ای آزاد شده بود (موالی) تحت حمایت یکی از قبایل عرب.  او به قولی در استخر و بنا به روایت دیگر در اصفهان زاده شد و در سال ۶۸۹ میلادی در خراسان درگذشت. استعداد شاعرانه ی او ناتوانی اش را در تلفظ درست کلمات و جملات عربی جبران می کرد. او به زبان عامیانه ی دهقانان سخن می گفت و حرف عین را که از اهمیت ویژه ای در زبان عرب برخوردار است نمی توانست تلفظ کند و از تلفظ حرف هاء نیز عاجز بود. این هم بخشی از مرثیه ی زیاد بن سلیمان برای مطلب بن صفرا که ستایش همگان را برانگیخت:

به کاروانیان بگویید که دلیری وکرم

در مرو مدفون شده است

در شفاف ترین شکل ممکن. (۵۶)

 

اسماعیل بن یسارنسایی

ایرانی دیگری که به صورت یکی از نامداران ترین شاعران عرب درآمد اسماعیل بن یسارنسایی (درگذشته به سال ۱۳۲ هجری مطابق با ۷۵۰ میلادی) بود که از موالی بود تحت حمایت قبیله ی بنی تمیم. او از بنی تمیم برید و به زبیریان پیوست. او عروه پسر زبیر را در سفر به دربار خلیفه ولید همراهی کرد و بر مرگ پسر حامی خود که از پشت اسب افتاد و با لگد اسبان کشته شد مرثیه سرود.

روایت است که او روزی در مجلس هشام بن عبدالملک به جای آنکه میزبان را بستاید از شکوه و جلال ایران باستان یاد کرد. دیگ خشم خلیفه به جوش آمد و دستور داد که او را به برکه بیندازند. اسماعیل را نیمه جان از برکه بگرفتند و او را به حجاز تبعید کردند. او دو برادر داشت به نام های محمد و ابراهیم که هر دو شاعر بودند. حرکت اسماعیل در دفاع از نیاکان خویش علیه سلسله غالب پیش درآمد نهضت شعوبیه بود. شعوبیان با وجود آموزش عربی شان آشکارا خود را از ریشه دیگری می شمردند و به برتری عرب به غیرعرب اعتقاد نداشتند. (۵۷)

 شعر ذیل نمونه بارز دیدگاه اسماعیل نسایی است:

رب خال متوج لی وعم

ماجد مجتدی کریم النصاب

فاترکی الفخریا امام علینا

واترکی الجوروانطقی بالصواب

واسألی ان جهلت عنا وعنکم

کیف کنا فی سالف الاحقاب

ترجمه ی فارسی:

مرا دایی و عموی تاجدار بسیار است

که بزرگ اند و نسل اندرنسل بخشایش گر

ای پیشوا خود را مستای

ستمگری را ترک نمای و به راستی سخن بگوی

اگر از ما و خود بی خبری پرسش نمای

 که درگذشته ما و شما چسان بوده ایم. (۵۸)

 

کمیت شاعرشیعی مذهب

الکمیت بن زید بن الاسدی (درگذشته به سال ۱۲۶ هجری مطابق با ۷۴۴-۷۴۳ میلادی)، طرفدار بنی هاشم بود و بیشترین مدایح خود را درباره ی آنان سرود. او تاریخ جنگ های عرب را نیک می دانست. دوستی او با شاعری به نام الطرماح بن عدی الطائی به صورت ضرب المثل خاص و عام درآمد. کمیت شیعه بود و پشتیبان مردم کوفه در حالی که طرماح از خوارج بود و طرفدار مردم دمشق. از کمیت پرسیدند شمائی که از هر لحاظ با هم تفاوت دارید، چه چیزی است که شما را بهم پیوند می دهد. کمیت پاسخ  داد که “ما در یک چیز مشترکیم و آن اینکه ما هر دو از ابتذال بیزاریم.” (۵۹) این نشان می دهد که هنرمند می تواند به خاطر هنرش مرز اختلافات قومی و عقیدتی را درهم نوردد.

حمله ی کمیت به سلسله ی حاکم باعث شد که هشام بن عبدالملک او را دستگیر و زندانی سازد و هشام بر آن بود که دست و زبان شاعر را ببرد. لیکن همسرکمیت به دادش رسید. به این ترتیب که جامه ی خود را به او رساند و شاعر در لباس زنانه از زندان و شکنجه گریخت. کمیت بعدها مرثیه ای در مرگ معاویه سرود که سخت مورد پسند مسلمه، پسر هشام، قرارگرفت تا جایی که او از پدر برای شاعر بخشش گرفت. او در سال ۷۴۳ میلادی در جریان شورشی توسط نظامیان کشته شد. این هم شعری ازکمیت در مورد بنی هاشم:

من القلب متیم مستهام

غیرما صبوه ولااحلام

بنی هاشم رهط فاننی

بهم ولهم ارضی مراراً وأغضب

فما لی الا آل احمد شیعه

وما لی الا مشعب الحق مشعب

الم ترنی من حب آل محمد

أروح واغدو خائفاً أترقب

 ترجمه ی فارسی:

بنی هاشم که با آنها و برای رضایت خاطرشان

بارها به خشم آمده ام

من شیعه و پیرو خاندان محمدم

 و جز راه روشن حق رهی نمی شناسم

آیا نمی بینی که از عشق خاندان محمد

 ترسان منتظربدین سوی و آن سو روانم. (۶۰)

پانویس

۴۵ـ دکترآذرتاش آذرنوش، دانشکده ادبیات، نشریه گروه تحقیقاتی، ترجمه قصیده ای از عمربن ابی ربیعه.

۴۶ـ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی ، جلد ۱۱، صفحه ی ۲۸۶.

۴۷ـ رجوع شود به هوارت، تاریخ ادبیات عربی، منبع انگلیسی مندرج درپانویس شماره ۳، صفحه ی ۴۷.

۴۸ـ همان منبع بالا، صفحه ی ۴۸.

  1. Meisami, J.S. & Starkey, P. (1999). Encyclopedia of Arabic Literature, Volume 1. London: Routledge, Taylor & Francis Group, p. 67.

۵۰ـ همان منبع مندرج در پانویس شماره ۴۸ بالا.

۵۱ـ رجوع شود به فرهنگ دهخدا زیرکلمه ی قطامی.

۵۲ـ هوارت تاریخ ادبیات عرب، منبع مندرج درپانویس شماره ۳، صفحه ی ۵۵. دردایره المعارف زبان عربی (پانویس شماره ی ۴۹) جلد اول صفحه ی ۱۰۸ آمده است که او در جنگ علیه ترک ها دستگیر و توسط دختری ترک از زندان گریخت. به نظر می رسید که قول هوارت به حقیقت نزدیکتر باشد، زیرا در آن برهه جنگی علیه ترک ها انجام نپذیرفت مگر آنکه منظور روم شرقی باشد.

۵۳ـ ابوالفرج بن اصفهانی،  کتاب الاغانی، جلد ششم

  1. Hilpatrick, H. (2003). Making the Great Books of Songs: Compilation and the Author’s Craft in Abdu-l Faraj al-Isbahani’s Kitab al-alaghani. London: Routledge, Taylor & Farancis, p. 190.

۵۵ـ هوارت تاریخ ادبیات عرب، منبع مندرج درپانویس شماره ۳، صفحه ی ۵۵.

۵۶ـ همان منبع بالا، صفحه ی ۵۶.

۵۷ـ قرآن در سوره ی حجرات آیه ۱۳ اعلام می دارد که یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر (ای مردم! به درستی که ما همه افراد نوع شما را از یک مرد و زن  آفریدیم و شما را گروه ها و قبایل قرار دادیم تا یکدیگر را شناسید. بدون شک گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. همانا خداوند بسیار دانا وآگاه است). در اواخر دوران بنی امیه، عده ای از مسلمانان غیرعرب (به رهبری ایرانیان) روی کلمه ی شعب در اسلام تأکید کردند و با توجه به مفهوم تساوی گرایانه ی این آیه بر برابری عرب و عجم اصرار ورزیدند و نهضت شعوبیه را راه انداختند. شعوبیه در واقع نهضتی بود علیه برتری جویی عرب که بنی امیه از آن پشتیبانی می کردند. با گسترش یافتن این جنبش، بر برتری عجم بر عرب تأکید شد. گسترش شعوبیه به انقراض بنی امیه و روی کارآمدن بنی عباس منجرگردید.

۵۸ـ هوارت (پانویس شماره ۳)، صفحه ی ۵۶.

۵۹ـ ایضاً، صفحه ی۵۹.

۶۰ـ برگرفته ازدایره المعارف طهور در پایگاه اینترنتی ذیل:

http://tahoor.com/fa/article/view/211086

بخش هفتم و پایانی هفته آینده

 

بخش پیش را اینجا بخوانید