منصور حکمت انقلابی و نظریه‌پرداز مارکسیست و مبارز و فعال سیاسی کمونیست بود. او بنیانگذار و رهبر سیاسی حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران به شمار می‌آید. منصور حکمت در سال ۱۳۸۱ و در حالی که تنها ۵۱ سال داشت، به دلیل بیماری سرطان، در لندن جان سپرد.

در سالروز تولد او (۴ ژوئن – ١۵ خرداد)، هموندان فکری و سازمانی منصور حکمت بزرگداشت هایی برای او برپا می کنند. هفته ی حکمت قرار است هفته ی بزرگداشت دست آوردهاى زندگى کوتاه اما بسیار پربار منصور حکمت باشد.

در این پیوند مطلب زیر را که پاسخ به یک پرسش در جلسه پالتاک است، خانم مینو همیلی برای چاپ در شهروند ارسال کرده است.

*

هوشمند: با تشکر از آقاى حکمت بخاطر وقتى که دادند، سؤال من اینست که برداشت و تعریف شما از دمکراسى چیست؟ آیا شما به دمکراسى متعارف در دنیا معتقد هستید یا نه؟

منصور حکمت: هوشمند عزیز ممنونم، راجع به دمکراسى من فکر میکنم که مفصّل نوشته‌ام و اگر به این نوشته‌ها دسترسى ندارید، اگر یک آدرس بدهید حتما برایتان میفرستیم.

بحث هاى من راجع به دمکراسى روى سایتها پیدا میشود و همینطور در خود برنامه “یک دنیاى بهتر”، آنطور که شما می گویید راجع به دمکراسى رایج در دنیا صحبت کرده‌ایم. ببینید، یک تصورى بخصوص در میان چپهاى کشورهاى عقب مانده، چپ هاى کشورهاى فقیرتر هست که گویا دمکراسى ظرف مترادفى است براى کلمه آزادى. در نتیجه آزادى یعنى دمکراسى و این تنها شکلى که آزادى می تواند به خودش بگیرد. و از همینجاست که اگر کسى بگوید من دمکرات نیستم، معنى‌اش این می شود که لاجرم آزادیخواه نیست، مستبد و طرفدار استبداد است. در صورتى که دمکراسى کلمه‌اى مترادف آزادى نیست، کلمه‌اى است که در یک دوره اجتماعى معیّن، طبقه اجتماعى معینى براى معنى کردن آزادى به روایت خودش، به دست داده است.

دمکراسى پارلمانى یا دمکراسى بورژوائى شیوه‌اى است که این طبقه، که اساس جامعه‌اش را روى سودآورى سرمایه، روى کار مزدى، روى وجود بازار، روى خرید و فروش گذاشته است و نیروى کار را هم به یک کالا تبدیل کرده است (آزادى را معنى کرده است)، این چنین جامعه‌اى نظام سیاسى‌اش را بر مقوله دمکراسى پارلمانى مبتنى کرده است و به آن می گوید آزادى. (این) آزادى است به این معنى که آن جامعه و آن طبقه (چنین) به آن نگاه میکند. معنى‌اش این نیست که تاریخا فقط می شود اینطور به آزادى نگاه کرد، یا تاریخا فقط اینطور نگاه کرده‌اند، یا سوسیالیستها موظفند این طور به آزادى نگاه کنند.

سوسیالیسم هم راجع به آزادى انسان تعریف دارد. منتهى بحث سوسیالیسم راجع به آزادى، اقتصاد را هم در بر می گیرد. و رابطه اقتصاد و سیاست را دقیقا برقرار می کند. ببینید، من دمکرات به معنى دمکرات پارلمانى نیستم، چون سیستم پارلمانى سیستمى نیست که به شهروندان قدرت دخالت در سرنوشتشان را می دهد. سیستمى است که، برعکس، این قدرت را به تناوب از شهروندان می گیرد، و براى دوره‌هایى به کسان دیگرى می دهد. به همین خاطر است که به آن می گویند دمکراسى نمایندگى یا دمکراسى وکالتى. این وکلا کسانى هستند که براى هر ۴ سال یک بار یا هر ۵ سال یک بار، در جوامع دیگر که فرض کنیم دمکراسى در آنها برقرار است، اختیار دخالت کردن در سرنوشت جامعه را به نیابت از توده میلیونى مردم می گیرند. هر چهار سال یک بار. و در آن دوره شهروند از طریق مکانیسم دمکراسى کوچکترین امکان دخالت در جامعه را ندارد، از طریق مکانیسم هاى دیگر می تواند، که به آن می رسم، ولى از طرق دمکراتیک نمی تواند در سرنوشت جامعه دخالت کند. اگر در فاصله این ۴ سال این حکومت اعلام جنگ بدهد، از شهروند نمی پرسند. اگر نرخ بهره را افزایش بدهد از شهروند نمی پرسند. اگر قانون بیمه‌هاى بیکارى را لغو کنند، نمی پرسند. اگر تصمیم بگیرند مدارس مذهبى درست کنند، از شهروند نمی پرسند. شهروند وکالت داده، آزادیش را براى مدت ۴ سال به کسان دیگرى داده است. سر ۴ سال هم که می آیند، دخالتى از شهروند نمی خواهند، می گویند وکیل بعدى‌ات را انتخاب کن. بیا بین انتخابهایى که احزاب سیاسى جلوى رویت گذاشته‌اند، یکى را انتخاب کن. و این آدمها را در این چهار سال به قدرت برسان.

من از شما می پرسم، اگر به جاى سیاست، موضوع اقتصاد بود، می گفتند بیایید هر ۴ سال یک بار یک عده‌اى را انتخاب کنید، که به جاى ما رفاه داشته باشند، بیائیم هر ۴ سال یک بار عده‌اى را انتخاب کنیم که به جاى ما مدرسه داشته باشند، هر ۴ سال یک بار کسانى را انتخاب کنید که آنها به جاى ما دکتر بروند و طب شامل حالشان بشود. یا بیائید هر ۴ سال یک بار یک عده‌اى را انتخاب کنید که به جاى ما غذا بخورند، هر ۴ سال یک بار عده‌اى را انتخاب کنید که به جاى ما سکس داشته باشند… هیچکس این را قبول نمی کند.

هیچکس، از این همه آدم هایى که دمکراسى پارلمانى را قبول می کنند، قبول نمی کرد که در آن ۴ سال اختیار زندگیش را در آن ابعادى که گفتم، از سرپرستى بچه‌اش، تا معاشش، تا رفاهش را به طور عملى دست کس دیگرى بدهد، وکالت را در این موارد بسپارد به آن وکیل و برود ۴ سال دیگر بیاید. ولى سیاست چون در این نظام بى‌اهمیت است، مردم این کار را می کنند. علت اینکه دمکراسى پارلمانى، روى پاى خودش می ایستد، اینست که سیاست در این نظام بى‌اهمیت است. براى اینکه سیاست از پیش توسط مردم دانسته است، می دانند که سیاست دست ارباب قدرت است و می دانند که حتى مجلس هم مرکز قدرت نیست.

شما ببینید شرکت بوئینگ که سى هزار نفر را اخراج می کند، از هیچ مرجعى رأى نمی گیرد، کنگره آمریکا نظر نمی دهد. ولى یک شهر بزرگ را می بندد. سى هزار نفر یک شهر، رقمى نسبتا بزرگ است. بعد از آن فقر هست، محرومیت هست، مواد مخدر هست، خودکشى هست، راجع به هیچکدام از اینها مردم و نمایندگانشان نظر نمی دهند، رأى نمی دهند. بوئینگ می بندد. محافل حاکم بر جامعه راجع به اقتصاد تصمیمشان را گرفته‌اند، پارلمان دارد مُهر تأیید می زند. سیستم دمکراسى پارلمانى سیستمى است براى مشروعیت دادن به یک حکومت که قبل از پارلمان و مقدم بر پارلمان وجود دارد و آن حکومت طبقه حاکم است. حکومت طبقه‌اى است که از نظر اقتصادى حاکم است.

به این اعتبار نه! من طرفدار دمکراسى پارلمانى نیستم. واضح است که دمکراسى پارلمانى را به حکومت ارتشى ترجیح می دهم، واضح است آن را به استبداد سلطنتى ترجیح می دهم، واضح است آن را به حکومت پلیس مخفى ترجیح می دهم. ولى فکر نمی کنم که سطح ما را این قدر پائین بیاورند که این را به عنوان ایده‌آلمان در زندگى قبول کنیم. سوسیالیسم معنى آزادى براى ماست، و آلترناتیو ما در مقابل دمکراسى، سوسیالیسم است. اگر به این معنى تعبیر شود که سوسیالیسم به رأى فرد بها نمی دهد، چون دمکراسى شاخص حق رأى فرد است، خوب می گویم کسى که حب تبلیغات جامعه رسمى بورژوایى را قورت داده، اینطور می گوید. در حالى که ابدا اینطور نیست. تنها جنبشى که به معنى واقعى به فرد حق می دهد بطور مداوم در سرنوشت سیاسى و اقتصادى‌اش، دخالت کند، سوسیالیسم است.