هفته گذشته خرمشهر آب نداشت، اما گاز اشک آور فراوان و رایگان بود!

*

به عنوان آخرین راه حل، قرار شد اسم خرمشهر را عوض کنند. شهری که آب نداشته باشد، خرّم نمی شود و شهری که خرم نباشد کسی انتظار ندارد آب داشته باشد!

*

دوجور طنز داریم، کتبی و شفاهی ….

کتبی، مثل چیزهاییست که من می نویسم، شفاهی هم مثل حرف هایی ست که رئیس جمهورمان میزنه!

*

یک توضیح ضروری

بعد از آنکه سازمان بازرسی کل کشورخبرداد یک جوان ۳۱ ساله بیش از۳۸ هزارسکه طلا را یکجا وبه مبلغ دست کم ۵۳ میلیارد تومان خریداری کرده است،جوان مورد بحث این خبررا تکذیب کرد وگفته این خبردروغ محضه. من ۳۲ سالمه!

*

گلردربازی فوتبال، حالت آقازاده در یک کشور را دارد، هرکاری دلش بخواد می تونه انجام بده.

سایربازیکن ها دستشون بخوره به توپ میگن فول شد و پنالتی شد و از این جورچیزها، ولی گلر نه تنها می تونه به توپ دست بزنه،که حتی اجازه داره بغلش کنه!

*

رابطه جوان ها با خانواده روزبه روزبدترمی شود.

از تعداد کسانی که هرماه با ننه شون قهر می کنند و می روند خواننده می شوند، آدم می فهمه!

*

اینکه مطابق آمار،یک درصد جمعیت دنیا به اندازه ۹۹ درصد بقیه، ثروت دارند،یک پدیده طبیعی ست…

به قول حافظ”جام می و خون دل، هریک به کسی دادند” و گفتند صداتون درنیاد، دیگه هم این دوروبرها پیداتون نشه!

*

دلیل چین خوردگی مغزکشف شد:

محققان دریافته اند که وقتی انسان به دنیا می آید، مغزش مثل پیراهنی که ازخشک شویی گرفته باشی، صاف صاف و اتو شده است، ولی از بس از همان روز اول فکرمی کند که اگرشیرخشک گران تر از این بشه من چه خاکی توی سرم بریزم و اگر نان سنگک گران ترشد بابا ننه ام چی چی بخورن؟ کم کم اخم هایش می رود توی هم و مغزش اینجوری قلنبه و مچاله و خط خطی و مثل کلاف سردرگم می شود.

محققان میگن حالا ببین اونهایی که ۱۲۰ سال عمرمی کنن مغزشون چه شکلی شده؟!

*

گرفتاری ما ایرانی ها یکی و دوتا نیست. تو روی کسی ازش انتقاد کنیم، یا باهامون قهرمی کنه، یا میزنه توگوشمون!

پشت سرش، چیزی بگیم میگن غیبت نکن، گناه داره.

حتی پشت سرمرده هم نمیشه حرف زد چون براش ضرب المثل داریم.

دولت هم فشارمیاره که زود باشین ازآزادی بیانی که بهتون دادیم استفاده کنین تا دنیا ببینه. آدم نمی دونه چه خاکی توی سرش بریزه؟!

*

دوستی می گفت آنقدردلم برای دلارهفت تومنی تنگ شده که اگرپیدا کنم یک گونی اش را میخرم حتی اگرهشت تومن شده باشه!

*

شیرازیه موقع زیارت جوگیرشد وگفت خدایا میشه واسه منهم یه همچین شغلی جورکنی که درازبکشم یک گوشه و مردم برام پول بریزن؟!

*

موقع تماشای فوتبال، من بارها خدا را شکرمی کنم که توی خونه دونفریم و اگر پا میشم برم توی آشپزخانه و برگردم، به همسرم سفارش می کنم مواظب باش کسی گل نزنه تا من برگردم. نمی دونم اون طفلکی هایی که تنها زندگی می کنن، اینجوروقت ها چیکارمی کنن؟!

*

می گویند جهان سوم جایی ست که مردمش به فکر “آمدن” یک روز خوب هستند و نه ” آوردنش”…

من میگم ما که هفت هزار ساله منتظر اون روز خوب بوده ایم، یک مدت دیگه هم صبرکنیم شاید شوخی شوخی آمد؟!

*

اگربه شمال می روید، مجهزسفرکنید، راه بندان خبرنمی کند!

*

مشتری ازگارسن پرسید ماهی آزاد دارید؟

جواب داد داریم، ولی اگرآزاد بود الان توی دریا بود، نه توی فریزر رستوران ما!

*

خودمونیم، اگه یه روز صبح که بیدارشدی ببینی آب و برق مجانی شده، نان فراوان و ارزان، بیکاری وجود نداره، فقر و اعتیاد از بین رفته، به زلزله زده های کرمانشاه یکی یک ویلای هزارمتری دادن به چه قشنگی، هیچکس مستاجر نیست، همه ماشین های گرانقیمت و شیک زیرپاشونه، دادگستری را تعطیل کردن چون شکایتی وجود نداشته و زندان ها شده موزه ….آنوقت میشه گفت عجب خواب خوبی دیدم!

*

دندانپزشک، دندان پیرمرده را که جرم گیری کرد گفت بدنیست گاهی مسواک تان

را عوض کنید، صبرنکنید تا موهایش مثل موهای خودتان بریزد!

*

میگن دلارهزاربرابرگذشته شده، و زندگی بسیارسخت تر و تلخ تر از سابق است ولی چیزی در مورد پیشرفت ادبیات نمیگن که آدم دلش خوش باشد. درگذشته کی با چنین ادبیاتی ازیک الاغ یاد می کرد؟!

*

پسری با آینده ای درخشان

خانمه بچه اش را برد پیش روان شناس وگفت آقای دکتردستم بدامنت، یه کاری واسه این بچه بکن، یه چیزی بهش بگو…حالا که وقت بالا و پائین پریدن و گفتن و خندیدنشه، دائم نشسته یک گوشه و درودیوار را نگاه می کنه، وای به اینکه شصت هفتاد سالش بشه و از شرو شور جوانی بیفته …بدبخت میشه.

روانشناسه نگاهی به پسره که مثل شیربرنج وارفته نشسته بود کرد وگفت خانم برعکس آنچه شما فکرمی کنید، این بچه آینده درخشانی داره. پیرکه شد می تونه نماینده بشه، بشینه توی مجلس در و دیوار را نگاه کنه و ماهی ده بیست میلیون تومن حقوق بگیره!

*

چه ایده خوبی است تفکیک گناه. وقتی برای هرگناهی صندوقی گذاشته باشند، هرکسی که خودش می داند چه گناهی کرده، هزینه اش را می دهد و با خیال راحت میرود دنبال کارش.

تعداد صندوق ها البته خیلی کم است چون انسان گناهان دیگری هم می کند که در این لیست نیامده و برایش صندوق نگذاشته اند.

با این جداسازی صندوق ها، کارفرشتگان هم ساده ترمی شود، شب که میشه طفلکی ها مجبور نیستند بنشینند وحساب کنند از این صد هزارتومنی که جنابعالی توی صندوق انداخته اید، چقدرش فطریه است، چقدر کفاره غیرعمد و چقدرش بابت ناجور نگاه کردن به اون دختره ورپریده ای که روسریش شل بود و می خندید!

*

مرکزعشق وصفا؟ کانادا!

کامپیوتر من، صبح ها خیلی بد عنق می شود. نه که شب کاری هم می کنه و بنده تا نصف شب دست ازسرش برنمی دارم، صبح زود سرحال نیست. چند باری باید دکمه استارتش را فشار داد و شوخی و جدی یکی دو تا پس گردنی ملایم بهش زد، تا چشم هاش باز و چراغ هاش روشن بشه، تازه روشن هم که شد شروع می کنه به خمیازه کشیدن و غرولند کردن و مشت زدن به سینه زدن وای خدا، ای خدا کردن. انگارمی خواد کوه بکنه!

به همین دلیل، از جواب هایی که به سئوالات من می دهد زیاد مطمئن نیستم. آدم ها هم توی خواب و بیداری حرف هایی می زنند که نمیشه روش حساب کرد.

امروز موقع صرف صبحانه، رادیوی آلمان ازگرما درکانادا حرف زد. به فکر افتادم حالا که بالاخره کامپیوتره روشن شده، برم توی گوگل و اطلاعاتی درمورد کانادا کسب کنم و ببینم چه جورکشوریه و چرا هر کی اختلاس می کنه یکسر میره کانادا؟ منهم داروندارم را بردارم و برم کانادا یا نه؟

راستش پریروز فیسبوک به من خبرداد که تا آن ساعت (حدوداً پنج بعد ازظهربود)  ۶۲ هزارو۵۷۶ تا لایک داشته ام و به فکرافتادم لایک هام را بردارم برم کانادا بزنم به زخم یک کاری !

بعد گفتم قبل ازاینکه لایک هایم را بریزم توی چمدان و راه بیفتم، بگذار تاریخچه تشکیل این کشور را بخوانم و بی گداربه آب نزنم. کشورخودمان که ۷ هزارسال سابقه تاریخی داره ، این از آب درآمده، کشوری که میگن ۱۵۰ ساله تشکیل شده چه وضعی داره؟

کلی این در و آن در زدم و بالاخره فهمیدم که اتفاقن اول جولای، همان روزی که داشتم می خواندم، ۱۵۱ سال ازتشکیل کشورکانادا می گذرد و امروز جشن تولدشه …

گرچه کانادایی ها یقیناً این روز را جشن می گیرند و خوشحالند ولی یقین دارم هیچ کانادایی مثل اون آقاهه که سه هزارمیلیارد تومن چاپید و رفت کانادا ازتشکیل این کشورخوشحال نیست …

میگن روزی هزاربارمیگه خدایا شکرت که کانادا تونست از دست انگلیس ها راحت بشه و برای خودش کشوری مستقل بشه وگرنه من با اینهمه پول چه خاکی توی سرخودم می ریختم؟!

*

گردشگری مجانی

یک آقای متخصص آمده بود درصدا وسیما و توصیه می کرد که گردشگری فقط به معنای مسافرت رفتن و پول خرج کردن نیست. همین که در خانه تغییراتی ایجاد کنید و مثلا جای میز و مبل و عکس ها را عوض کنید، و دنبال آنچه داشته اید بگردید، خودش گردشگری به حساب می آید (نقل به مضمون)

پیشنهاد جالبی بود وما امروز دوردنیا را در یک ساعت آنهم مجانی، گشتیم!

گردشگری ـ طرح از مانا نیستانی

 

اول باهم صحبت کردیم که کجا برویم که خوش بگذرد، وروی جزایر قناری و لاس وگاس توافق کردیم!

من ماهیتابه را بردم توی انباری، که اسمش راگذاشتم جزایر قناری! مخفی کردم و همسرم استکان ها را برد توی سطل برنج که بعد فهمیدم اسمش را گذاشته بود لاس وگاس ! مخفی کرد…

دو ساعتی هر دو با دمپائی و خنده کنان دور دنیا، یعنی اتاق نشیمن، اتاق خواب، انباری و آشپزخانه، را گشتیم تا همسرم توانست ماهیتابه را پیدا کند و املت درست کند و من توانستم استکان ها را پیدا کنم و چای روبراه کنم!

در این گردشگری ابتکاری و مجانی که نه کسی ازمان پاسپورت خواست نه ویزا، آثارتاریخی جالبی را هم کشف کردیم که جالب بود. من پیچ گوشتی گم شده مان را بعد ازسالها کنارسطل برنج پیدا کردم و خانمم یک دونه ده سنتی زمان هلموت کهل خدا بیامرز را پشت یخچال جست!