عباس شکری

نیم نگاهی به سی سال آرزوی برپایی امارت اسلامی و دستگاه خلافت در ایران

بیش از سی سال است که بختک علم ستیزی با رؤیای برقراری امارت اسلامی بر سرزمین ایران سایه انداخته است و برای دست یافتن به این رؤیا مدام بستر عوض می کند. از حجاب زنان با شعار “یا روسری یا توسری” شروع کردند که هنوز هم ادامه دارد. شروعی نامیمون که ناهشیاری سیاسی و اجتماعی لازم در همان دوران منتهی به حجاب اجباری در کل جامعه شد و تلاش برای منزوی کردن فعالیت های اجتماعی زنان نیز هر روز با نام و نشانی معین گسترش یافت. این رؤیا که زنان ایران را خانه نشین کنند و کارخانه ی جوجه کشی، در بسترهای گوناگونی با نشانه های متفاوتی طرح شدند؛ روزی فقط از حجاب آنان گله داشتند، روزی دیگر، از حضور وسیع شان در دانشگاه ها و جدایی شان از پسرها و امروز نیز به طور رسمی با تصویب قانون جدید خانواده، به هیچ گرفتن زنان که رؤیای همیشگی سرکردگان جمهوری اسلامی بوده است در بستر خانواده و صیانت از آن سر در آورده. اگر این رؤیای نامیمون روزی آن طور که سرکردگان نابخرد اسلامی خواهان آن اند، رخ دهد، یعنی نیمی از جامعه را از فعالیت اجتماعی محروم کردن و توان دموکراسی را به نصف رساندن است که تا امروز به همت والای زنان ایرانی در همه ی بسترهای گسترده، تیرها به سنگ خورده و زنان هم چنان در همه ی عرصه ها نه تنها فعال اند که حرف اول را می زنند و آرزوی گوشه نشینی زنان را، تاریک اندیشان باید با خود به گور ببرند. البته این به آن معنا نیست که تاریک اندیشان دست از رؤیای خود برداشته اند. نه، آنها حتما در روزهای آینده بستر عوض می کنند و سر بر بالینی دیگر با زبان و کلامی دیگر همین رؤیا را علم می کنند تا شاید سرانجام آرزوی شان لباس تحقق بر تن کند که باید به همین دلیل هوشیار بود و نگذاشت در بسترهای جدیدی که پیش رو هست، تسلیم فریب واژه هایی شویم که در کف اش همان هیچ بودن زن است.

از سوی دیگر اما جنبش زنان ایران هماره به طور گسترده در برابر بی عدالتی هایی که بر او روا می شود، قد علم کرده و با خون خویش نیز درخت برابری خواهی و عدالت را آبیاری کرده اند.

رؤیای گوشه نشینی زنان اگر تحقق نیافته است، صرفا پایداری و مقاومت سرسختانه ی زنان عامل آن است و در دهلیزهای گوناگونی که با نام های متفاوت سعی در پوچ بودن زنان داشتند را نه تنها افشا کردند که جنبشی گسترده را دامن زدند که اکنون یکی از جنبش های قابل بحث در ایران و حتا بزرگترین در منطقه است.

رؤیای امارت اسلامی در بستر زنان را مقاومت روزافزون آنها عقیم گذاشته است که باید امیدوار بود که هرگز جامه ی عمل بر تن نکند که اگر چنین شود، رؤیای امارت اسلامی نیمی از راه را رفته است.

یکی دیگر از بسترهای رسیدن به رؤیای امارت اسلامی که از همان روزهای اول انقلاب بر زبان حاکمان اسلامی جاری و ساری بود، تبدیل “مردم” به “امت” بود. این گام حتا فراتر از گوشه نشین کردن زنان بود که در این مقوله همه ی مردم نه از حقوق “انسانی” که از بی حقوقی “شبان رمگی” برخوردار می شدند. در بارگاه خلافت آقایان، خودی و غیرخودی نیز بخش دیگری از همین بسترهای گوناگون بود تا اگر نتوانند همه را به یوغ کشند، با واژه ی غیرخودی، از هر حقوقی محروم شان کنند. این برخورد حتا با مسلمانان هم با کاربرد واژه ی مسلمان، مسلمان ناب محمدی و سرانجام مسلمان ذوب شده در ولایت نیز به کار برده شده است. در هر یک از این بسترها برای برقراری امارت و خلافت اسلامی تلاش های متفاوتی شده که به تدریج ریزش هایی نیز داشته است. امروز اگر بعضی ها “اتاق فکر” درست می کنند و جامه ی عافیت بر تن، در روزهای پیش خود نیز به دستور حاکمان اگر حتا دل شان می خواست، کارهایی که باید را انجام نمی دادند و یا حرف هایی که باید را نمی زدند.

واژه ی نامقدس “امت” در مورد “مردم” خوشبختانه هرگز مگر در حیطه ی آخوندی، در هیچ کجای جامعه نتوانست جایی برای خود باز کند. واژه ای که دستگاه خلافت فقها خواهان آن بوده و هستند را نباید اجازه داد که کاربرد همگانی پیدا کند که تا امروز چنین نشده است. بستر شکست خورده ای است که حتا “احمدی نژاد” هم از آن استفاده نمی کند.

بستر دیگری که برای ایجاد امارت اسلامی که از رؤیاهای همیشگی ولی فقیه بوده است و در همان روزهای اول انقلاب پهن شد، همگونی حوزه و دانشگاه بود. دو مکانی که یکی استوار است بر اصول علمی و دیگری بر اصول فقه. یکی به دموکراسی باور دارد و آن یکی به شبان رمگی. یکی به علوم انسانی به عنوان پایه پیشرفت مردم می نگرد و دیگری آن را دشمن اسلام و امت می داند. شما را به هر چیزی که باور دارید سوگند که آیا می شود این دو را در یک ظرف ریخت؟ آوندگاهی آیا بین این دو وجود دارد؟ اما آنانی که در رؤیای برپایی امارت اسلامی بودند، بستر دانشگاه را انتخاب کردند تا اگر در حوزه های دیگر شکست خوردند، از این بستر نیز استفاده کنند که شوربختی یارشان بوده و مقاومت جانانه ی دانشجویان در طی سالیان متمادی اجازه نداده است که بتوانند بستر علم و دموکراسی را از دانشگاه بگیرند و فرهنگ تاریک اندیشی را بر آن مستولی کنند. اگرچه این شکست برای آزادی خواهان و دانشجویان دموکرات بهایی سنگین داشته است اما رؤیای امارت اسلامی را هم در بستر دانشگاه به گور سپرده اند. شاهد این مدعا، زندانی بودن تعدادی زیاد از دانشجویان است و اخراج تعداد بیشتری از دانشگاه ها. اینان یا اخراج شده اند و یا در زندان اند به این خاطر که فرصت برقراری امارت اسلامی در دانشگاه را برای زورگویان اسلامی کشته اند.

بستر دیگری که بیش از سی سال پیش گسترده شد تا بشود رؤیای امارت اسلامی را عملی کرد، واژه بی مسمای ادبیات اسلامی بود که خوشبختانه علیرغم مخارج فراوانی که برای آن می شود تا امروز هم هم چنان بی ثمر مانده است. فقیه زمان که امام اش نیز لقب داده بودند، فریاد بر آورد که “بشکنید این قلم ها را”. او خواهان شکستن قلم هایی بود که رؤیای امارت اسلامی را در قالب شعر، مقاله، داستان، نمایش نامه، نقاشی و … برملا  و برای خلیفه فرصت سوزی می کرد. به همین دلیل سوزاندن کتاب در آن روزها ورد زبان کسانی بود که ذوب در ولایت ایشان بودند و امروز نیز اتاق فکر درست می کنند و راهی برای نجات ترسیم. سانسور کتاب، فیلم و مطبوعات نیز کار شریف شان بود که مبادا رهبر که در آرزوی امارت اسلامی بود نیز از کردارشان ناراحت شود.

شکست این بسترها و ایستادگی مردم موجب شد تا بسترهای جدیدی با تغییر شکل و فرم پهن شوند که متأسفانه در همان زمان کارکردی موفق داشت و برای افشای آن می بایست کارزار فرهنگی جدیدی نیز به راه می افتاد. پدیده ی دولت سازندگی و بعد قول و قرارهای اصلاح طلبانه نیز همه در راستای به تحقق رساندن امارت اسلامی بود. یعنی که خر همان خر بود با پالانی نو و رنگین. وگرنه چرا آن گاه که مردم خواهان تغییر قانون اساسی بودند و امکان آن هم وجود داشت، رئیس دولت اصلاحات که امروز نیز خود را سبز می داند، در صحن دانشگاه گفت: “هر کس از تغییر قانون اساسی حرف بزند خائن است؟”، یا چرا رئیس مجلس آن روز که اکنون نیز از حقوق مردم دم می زند، گفت: “طرح اصلاح مطبوعات از دستور مجلس خارج می شود چون فرمان حکومتی است”؟ کدام حکومت؟ حکومت مطلقه فقیه؟ پس تکلیف انتخاباتی که برگزار شد و ایشان به عنوان نماینده ی مردم بر صندلی ریاست خانه ی مردم تکیه زدند چه می شد؟ بنابراین نیازی به ادامه ی این سخن نیست که ایشان در رأس قوه ی مقننه و رئیس دولت اصلاح طلب در رأس قوه ی مجریه در اندیشه ی تحقق آرزوی امارت اسلامی بوده اند حالا گیرم با واژه هایی نه به درشتی و سختی آن چه در روزهای اول به زبان می آمد. این دو حرکت زمانی معنایی کلی تر می یابند که در کنار این حرکات غیر دموکراتیک، مسئولان قوه ی قضائیه به طور فله ای روزنامه های تا حدودی غیرخودی را هم می بستند و مجریان همان فرمان این قلم ها را بشکنید بودند.

با شکست بستر اصلاحات و سازندگی، دوباره دستگاه خلافت رویکردی نو را در دستور خود قرار داد و بر بستری دیگر خوابید. بستری که “دروغ” پایه اصلی آن است و زور و جور دیوار آن. در این بستر است که برای ساختن امارت اسلامی، جا برای خیلی از تا آن روز خودی ها نیست و باید تصفیه شوند. به همین خاطر هم “احمدی نژاد” می آید تا مجری رؤیای ولی امر باشد و امارت اسلامی را اگر نه در ایران در سطح جهان نیز بسازد.

بستری که “احمدی نژاد” به راه می اندازد، بستر زور است و ظلم، بستر تجاوز است و شکنجه، بستر زندان است و مرگ، بستر اعتراف است به گناهی ناکرده و دروغ و تزویر. در این بستر، نظامی گری نوکیسه های دستگاه خلافت دیگر دفاع از ناموس مردم را به دست فراموشی می سپارد که امت اسلامی؛ چه در ایران و چه در جهان در خطر می باشند. با همین تصویر است که دیکتاتوری دینی و نظامی با هم عهد می بندند تا امارت اسلامی را حتا اگر شده در گوشه ای دیگر از جهان برپا کنند تا این رؤیا را خلیفه با خود به گور نبرد. بر همین اساس هم هست که احمدی نژاد شعار مدیریت جهان را از دهانه ی گشاد شیپور در گوش جهانیان می دمد. ایشان اما فراموش می کنند که با سیاست هایی که منتهی به امارت اسلامی شود، حتا مردم یک شهر را هم نمی شود مدیریت کرد چه رسد به مردم جهان که در کوچه و بازارش کودکان هم معنای عام آزادی و دموکراسی را به خوبی می دانند. ایشان فراموش کرده اند که اگر مدیریتی داشتند، انتخابات دروغین لازم نبود تا با تقلب، دستگیری، تعقیب، پیگرد، زندان، شکنجه، تجاوز و اعدام بتواند در حصار محافظ های شبانه روزی اش فقط شعار دهد. ایشان فراموش کرده اند که مدیریت امروز جهان دیگر بر فرد متکی نیست که مدیریت مشترک و گروهی با تحمل ایده و نظر دیگران روی کار آمده و امکان دست یابی به دموکراسی و گونه گونگی را فراهم کرده است. فراموش شده است که دیگر ولایت مطلقه فقیه نه تنها محلی از اعراب ندارد که حتا در آشغالدونی تاریخ هم جایی برای آن نیست که ننگ هرنوع دیکتاتوری است. مدیریت جهان را در سر دارند در حالی که برای اجرای طرحی که بیش از سه سال است در موردش تبلیغ کرده اند در هراس اند و عملا از همان روزی که ایشان قرار است در تلویزیون جمهوری اسلامی شیوه ی اجرای آن را با خس و خاشاک ها در میان بگذارد، به طور غیرمستقیم، حکومت نظامی اعلام می شود و به گفته ی مقامات نظامی در بیش از دو هزار نقطه ی تهران طرح امنیتی اجرا می شود تا دچار همان شورشی که به هنگام گران شدن بنزین شدند، نشوند.

بستر زور منتهی به تأسیس مدرسه هایی شده که در آنجا همان هایی که در ولایت ذوب شده اند و نام های “امت”، “لباس شخصی” و “بسیجی” بر آنها اطلاق می شود، درس بگیرند که چگونه می شود مردم را کتک زد، دستگیر کرد، شکنجه کرد و کشت و از حمایت ولی امر هم برخوردار بود. مگر سخنان هفته پیش ولی امر که بسیج در فتنه ی سال هشتاد و هشت اشتباه نکرد، حمایت ایشان از عملکرد احتمالی سربازان امام زمان شان در روزهای اخیر نبود؟ این بار ایشان پیشاپیش حمایت از کشتار مردم را رسما اعلام کردند تا امت ذوب شده با خیال راحت هرگونه واکنش اعتراضی را سرکوب کنند و بدانند که پاداش این و آن دنیایی نیز در انتظارشان می باشد.

این بستر که ترکیبی است از ظلم دین و زور سرنیزه نظامیان، با ولخرجی های رهبر و احمدی نژاد، به تروریست های حماس، حزب اله، سربازان چچن، جهاد اسلامی، طالبان و امت ذوب شده در ولایت ایشان در گوشه گوشه ی فراموش شده ی دنیا، تصویری دیگر خواهد داشت که اگر سربازان امام زمان از کشتار خود داری کنند، بشود از آنها برای سرکوب دشمنان اسلام که ایرانی نیز می باشند، استفاده شود.

رؤیای امارت اسلامی در همه ی بسترهایی که تا امروز گسترده است با شکست روبرو شده و ملت ایران را هم به ورشکستگی کشانده است.

برای مقابله با بسترهای جدیدی که دوستان دشمن نمای امارت اسلامی در روزهای آینده پیش روی مان می گذارند باید هشیار بود و اجازه نداد که این آرزوی شوم نه در ایران که در هیچ کجای کره ی خاکی جامه ی عمل بر تن کند.

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.