حزب نئودموکرات در کنار جمهوری اسلامی نمی ‌ایستد!

روز شنبه هفته پیش همراه با امیر خدیر و نیما مشعوف به دیدار اِلن لاوردیه (Helene Laverdiere) در مونتریال رفتم. خانم لاوردیه مسئول روابط بین ‌الملل حزب نئودموکرات است. پستی که معادل وزیر امور خارجه – اگر این حزب دولت تشکیل دهد – است. موضوع دیدار، گفت وگو درباره سیاست ‌های حزب نئودموکرات در پیوند با جامعه ایرانی-کانادایی و تصویری که از این حزب در نزدیکی با همسویان جمهوری اسلامی در ذهن این جامعه نقش بسته است، بود. نوشته زیر گزارش کوتاهی از این دیدار است.

در آغاز، تصویری از دگرگونی ‌هایی که در چند سال اخیر در جامعه ایرانی-کانادایی رخ داده به او ارائه دادم:

هرچقدر جمهوری اسلامی ضعیف‌تر می‌شود وابستگان به حلقه قدرت در این رژیم بیشتر به ‌فکر خارج کردن سرمایه ‌های‌ شان از ایران می ‌افتند. به ‌دلیل سیاست ‌های کانادا که مهاجرت از راه سرمایه‌گذاری را آسان می‌کند، این کشور -و بویژه تورنتو- به ‌شکل یکی از مناسب‌ترین پناهگاه ‌ها برای اینان در آمده است. بخش بزرگی از این نوکیسه گان، روابط خود را با دایره فساد در ایران حفظ کرده‌ اند و در همان زمان که در ایران به اندوختن ثروت ‌های نادرست ادامه می‌ دهند در کانادا به پولشویی و فشار بر جامعه ایرانی-کانادایی کمک می‌ کنند. این گروه، اگرچه بخش بسیار ناچیزی از جامعه را تشکیل می‌ دهند، به ‌دلیل واهمه نداشتن از انتقام‌جویی جمهوری اسلامی و برخوردار بودن از پشتیبانی مالی و لجستیک این رژیم، بسیار پرسر و صدا و بی‌ پروا عمل می‌کنند.

در کنار این گروه، شاهد موج معمول مهاجرت و حضور دانشجویان مستقل ایرانی هستیم که مانند نسل‌های پیشین، ایران را به ‌دلیل وجود مشکلات گوناگون ترک کرده ‌اند و کانادا را برای یک زندگی بهتر برگزیده ‌اند. گروه اخیر اگرچه برخلاف نوکیسه‌گان، اکثریت مطلق مهاجران جدید را تشکیل می‌ دهند، اما به‌ دلیل وابستگی‌ های خانوادگی یا مالی به ایران (بویژه در مورد دانشجویان مستقل) از حضور در برنامه‌ های اجتماعی یا سیاسی پرهیز می‌کنند و در مقایسه با هواداران جمهوری اسلامی در سکوت روزگار می‌گذرانند. این است که گروه اول، از دیدگاه کسی که تازه با جامعه ایرانی-کانادایی آشنا شده است ممکن است به ‌شکل تمامیت این جامعه نمود پیدا کند.

 

 

همسویان و هواداران جمهوری اسلامی در مقایسه با سایر گرایش‌ های موجود در جامعه ایرانی-کانادایی بسیار سازمان ‌یافته‌ تر و هدف‌مندتر هستند. در عرصه اجتماع، این ‌ها به یک شبکه مافیایی قدرتمند می‌مانند که برای کنترل جامعه ایرانی-کانادایی و اعمال نفوذ بر نهادهای سیاست‌گذاری کانادایی از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. این تلاش ‌ها در سه زمینه مشخص تمرکز پیدا کرده ‌اند: دستیابی به رسانه‌ ها، سلطه بر نهادهای اجتماعی، و نفوذ در احزاب سیاسی کانادا. دیدار من با اِلن لاوردیه به موضوع سوم مربوط می‌شد و در زمینه‌های اول و دوم تنها به ارائه یکی دو مثال اکتفا کردم.

در زمینه رسانه‌ها، به ‌جز مصاحبه با رسانه‌ های معتبر مانند بی ‌بی ‌سی و صدای آمریکا، اینان حضور و فعالیت گسترده ‌ای در فضای مجازی، نشریه‌ های اینترنتی و چاپی و رادیو و تلویزیون دارند. از این میان من تنها به یک نمونه اشاره کردم که سایت اینترنتی ایرانین کنیدین جورنال (Iranian Canadian Journal) است. این نشریه آشکارا از منافع جمهوری اسلامی دفاع می ‌کند و اگرچه در سایت رسمی ‌اش گفته شده به‌ وسیله چند داوطلب اداره می‌شود، اما شیوه مدیریت حرفه‌ ای و تزئینات چشم‌گیر آن بسیار ‌دور از شکل و شیوه سایت ‌های داوطلبانه است و باور چنین ادعایی را مشکل می‌ سازد. این نشریه، همچنین، به‌ رغم چندین ‌بار پرسش از سوی جامعه ایرانی هیچ‌ گاه نام سردبیر یا هیئت دبیران و منابع مالی خود را روشن نکرده است. هواداری این نشریه از جمهوری اسلامی از یک سو و پنهان‌کاری آن از سوی دیگر، تردیدی که در ذهن جامعه ایرانی-کانادایی در وابستگی مالی و مدیریتی آن به جمهوری اسلامی وجود دارد را به واقعیت پیوند می‌ دهد.

در زمینه دوم، یعنی سلطه بر نهادهای اجتماعی چندین نمونه از تلاش ‌های این گروه برای دستیابی به سازمان ‌ها و نهادهای اجتماعی، فرهنگی، و دانشجویی را می ‌توان مثال آورد. اما مهم‌ترین و بارزترین این ‌ها، کنگره ایرانیان کانادا است که صفحه فیسبوکی و سایت اینترنتی آن تقریبا به ‌طور کامل به حمایت از جمهوری اسلامی و حمله مستقیم به مخالفان آن حکومت اختصاص یافته و به ‌ندرت می‌توان موضوعی که مستقیما به جامعه ایرانی-کانادایی ربط پیدا کند در آن پیدا کرد. هشت نفر از نه عضو هیئت مدیره آن به‌ وضوح با سیاست‌ های جمهوری اسلامی همسو هستند و چند باری که در گذشته به پارلمان و سنا دعوت شدند تنها برای از سرگیری روابط کامل دیپلماتیک با ایران و برداشتن کامل تحریم ‌ها – حتا آن‌ها که ناقضین اصلی حقوق بشر در ایران را هدف قرار می ‌دهند – به ادای شهادت پرداختند.

اما هدف اصلی از دیدار با خانم لاوردیه، توضیح درباره زمینه سوم، یعنی تلاش ‌های این گروه برای تاثیرگذاری بر سیاست‌ های کانادا و بویژه تلاش‌ شان برای نزدیکی به حزب نئودموکرات بود. برای او توضیح دادم که هدف اولیه همسویان جمهوری اسلامی، حزب لیبرال بود. فعالان کهنه‌ کارتر این گروه در گام اول به ‌سراغ لیبرال‌ها رفتند، احتمالا با این امید که شانس دستیابی این حزب به دولت بیشتر است و مسیر نزدیک ‌تری برای دسترسی به مراکز سیاست‌گذاری کانادا را فراهم می‌کند. اینان به‌ صورت گسترده در برنامه ‌ها و کنوانسیون ‌های حزب لیبرال حضور پیدا کردند و برای امور اجرایی آن داوطلب شدند. این تلاش ‌ها تا حدی موثر واقع شدند و این گروه حتا توانست نماینده ‌ای هم به پارلمان بفرستد. نماینده ‌ای که در دوران مبارزات انتخاباتی همسویی خود با جمهوری اسلامی را با دقت پنهان کرد اما پس از راه‌یابی به پارلمان بی توجه به سیاست‌ های حزب متبوعش به جمهوری اسلامی نزدیک شد. نمونه‌ هایی از نوشته‌ های رسانه‌ های انگلیسی زبان را مثال آوردم که از کجروی ‌های این نماینده صحبت کرده ‌اند.

در روزهای آغاز، تکیه همسویان جمهوری اسلامی برای معتبر جلوه دادن تلاش‌های‌ شان توماری بود که به امضای بیش از شانزده هزار نفر رسانده بودند و در آن درخواست بازگشایی سفارت ایران را طرح کرده بودند. اما تهیه‌کنندگان این تومار امضا کنندگان را فریبی بزرگ دادند به این شکل که وانمود کردند برای انجام خدمات کنسولی لازم است روابط کامل دیپلماتیک با ایران برقرار شود. در آغاز، توضیحاتی که بسیاری از اعضای جامعه ایرانی-کانادایی در رد این ادعا ارائه دادند نتوانست جلو این موج را بگیرد، اما خیلی زود موفق شد واقعیت را از فریب جدا کند. تنها از آن پس بود که جامعه ایرانی-کانادایی متوجه شد که خدمات کنسولی را حتا یک دفتر حفاظت منافع نیز می‌تواند ارائه دهد، هم‌ چنان‌که در آمریکا چهل سال است کار به همین شیوه پیش می‌رود. و این ‌که تهیه ‌کنندگان آن تومار پیش از آن‌که دلواپس خدمات کنسولی برای ایرانیان باشند از این جامعه  به ‌شکل سیاهی لشکر برای پیشبرد منافع جمهوری اسلامی استفاده کردند. آگاهی جامعه به این فریب، بادکنک رشد همسویان جمهوری اسلامی را ترکاند و آن‌ها با همان سرعتی که رشد کرده بودند به انزوا رانده شدند. برای اِلن لاوردیه توضیح دادم در حال حاضر مدت زیادی است که هیچ ‌کس هیئت مدیره کنگره را به هیچ برنامه ‌ای دعوت نمی‌کند و همه تلاش می‌کنند خود را از این گروه دور نگه دارند. برای نمونه از برنامه ‌ای مثال آوردم که چندی پیش برای تقدیر از زحمات دکتر رضا مریدی، وزیر پیشین نوآوری و پژوهش برگزار شده بود و بسیاری از سیاستمداران ایرانی و غیر ایرانی در آن حضور پیدا کردند و تنها سیاستمداری که به این برنامه دعوت نشد همان نماینده پارلمان همسو با جمهوری اسلامی بود.

از آن پس بود که شکست پشت شکست برای همسویان جمهوری اسلامی پیش آمد. حزب لیبرال پس از به‌ قدرت رسیدن، سیاست‌های دولت پیشین در قبال جمهوری اسلامی را دنبال کرد و بازگشایی سفارت به آینده نامعلومی موکول گردید. از آن پس، همسویان نیز از حضور همیشگی در کنوانسیون‌ ها و گردهم‌آیی‌های حزب لیبرال دست کشیدند. در عوض، این گروه تصمیم گرفت شانس خود را با حزب نئودموکرات بیازماید. نامزد ایرانی این حزب در انتخابات فدرال یکی از همین همسویان بود که کمترین تعداد رای در انتخابات اخیر را به دست آورد. نفر بعدی در همان حوزه، به رغم حمایت‌های بسیاری از اتحادیه ‌ها و همین‌ طور گروه ‌های مشهور به “رای استراتژیک” حتا نتوانست مقام دوم را به‌ دست آورد و در بین سه حزب، سوم شد. حضور مداوم همسویان جمهوری اسلامی در چارچوب ‌های حزب نئودموکرات این شائبه را در جامعه ایرانی دامن زد که گویا این حزب آگاهانه در کنار همسویان جمهوری اسلامی ایستاده و از سیاست‌های آنان پشتیبانی می‌کند. یک اشتباه بزرگ دیگر، این شک را به یقین نزدیک‌تر کرد: جاگمیت سینگ، رهبر تازه حزب، دعوت کنگره ایرانیان کانادا برای سخنرانی در گالای این نهاد را پذیرفت، در حالی‌که احزاب دیگر کانادایی حتا یک نماینده رده پایین هم به این گالا نفرستادند. این تصمیم با حرکت دیگری همراه شد که در جریان خیزش مردمی سال پیش در ایران، جاگمیت سینگ نتوانست در برنامه “همبستگی با مردم ایران” حضور پیدا کند. این دو حرکت در کنار هم آسیب بزرگی به موقعیت حزب نئودموکرات در جامعه ایرانی رساندند.

در این ‌جا اِلن لاوردیه توضیح داد که اشتباه است که حزب نئودموکرات را در کنار جمهوری اسلامی تصور کنیم. او گفت که سیاست‌های نئودموکرات‌ها نسبت به ایران از چندین سال پیش به این سو هیچ تغییر نکرده و مسئله حقوق بشر در ایران (و دیگر کشورها) همواره از بالاترین اهمیت برخوردار بوده. او اضافه کرد که شرکت نکردن جاگمیت سینگ در برنامه همبستگی تنها به دلیل همزمانی چند برنامه بود. هم‌چنین، او تاکید کرد که حزبش همیشه پیگیر مسئله زندانی بودن سعید ملک‌پور در ایران بوده و هست و خود او در برنامه ‌ای که در تورنتو برای حمایت از سعید برگزار شده بود شرکت کرده است. در عین حال تأکید کرد که حزب نئودموکرات از توافقنامه برجام حمایت می‌کند و با خروج آمریکا از آن مخالف است. همین‌طور در رابطه با رابطه ی دیپلماتیک با جمهوری اسلامی توضیح داد که حزب نئودموکرات در زمینه ی روابط بین‌الملل باز نگاه داشتن در گفت و گو با همه ی کشورها، حتا آن‌ها که با سیاست‌های‌شان موافق نیست، را ترجیح می‌دهد.

برای روشن‌تر شدن مطلب برای خانم لاوردیه از گرایش ‌های موجود در جامعه ایرانی صحبت کردم و دیدگاه ‌های موجود در این جامعه را شکافتم. آن‌چه گفتم از این قرار بود:

جامعه ایرانی یک جامعه متنوع است و مانند هر جامعه دیگر، دیدگاه‌ های متفاوتی را می‌توان در آن یافت. در زمینه سطح روابط دیپلماتیک بین کانادا و ایران به ‌زحمت بتوان کسی را یافت که با گشایش دفتر خدمات کنسولی مخالف باشد. افزون بر آن، بخش قابل توجهی از کنشگران ایرانی با روابط دیپلماتیک محدود در سطح بازگشایی سفارت و تبادل دیپلمات موافق هستند. اما زمانی که کار به روابط کامل دیپلماتیک می ‌رسد تعداد افرادی که آگاهانه با آن موافق باشند کمابیش محدود به همسویان جمهوری اسلامی می‌شود.

در زمینه تحریم نیز بخش کوچکی از جامعه با تحریم‌ ها به شکلی که ترامپ دنبال می‌کند موافق هستند. شمار بزرگی از ایرانیان با تحریم‌ های ترامپ و برهم زدن برجام مخالفند. عده ‌ای از کنشگران نیز تنها با تحریم افراد رده بالای جمهوری اسلامی موافقند. اما تنها همسویان جمهوری اسلامی هستند که هر نوع تحریمی را رد می‌کنند حتا اگر تنها شامل افرادی مانند صادق لاریجانی یا محسنی اژه‌ای بشود.

به این ترتیب، مواضع حزب نئودموکرات با بخش بزرگی از ایرانیان همراهی دارد در حالی‌که با تفکرات همسویان و هواداران جمهوری اسلامی فاصله بسیار بزرگی دارد. برای نمونه، اگر از این همسویان بپرسید نظرشان در مورد اعدام زندانیان سیاسی در ایران چیست؟ یا مشخصا آیا کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را که از سوی پارلمان کانادا به اتفاق آرا به ‌عنوان جنایت علیه بشریت شناخته شد را محکوم می‌کنند؟ پاسخ کلیشه ‌ای‌ شان این است که “این موضوع پیچیده است!” اما اگر به آن‌ ها یادآوری کنید که توانایی درک مسائل پیچیده را دارید و اصرار کنید که موضوع را بازتر کنند خواهید دید که آن کشتار و این اعدام‌ها را یک ضرورت سیاسی ارزیابی خواهند کرد.

نتیجه این‌که تصویری که از حزب نئودموکرات در ذهن جامعه ایرانی نقش بسته است با سیاست‌های واقعی این حزب تفاوت دارد و این تصویر اشتباه ناشی از نبود یک رابطه ارگانیک بین این حزب و اقشار گوناگون این جامعه است. واکنش جامعه ایرانی به این تصویر اشتباه را در انتخابات اخیر به روشنی می‌توان دید: همان نامزدی که در انتخابات استانی رتبه آخر را به‌ دست آورد خود را در انتخابات شورای شهر تورنتو نیز نامزد کرد. پشتیبانان او در این انتخابات دو گروه مشخص بودند: حامیان حزب نئودموکرات که با هماهنگی اتحادیه‌ ها رای خود را به این نامزد دادند، و همسویان جمهوری اسلامی که با تمام توان برای پیروزی او بسیج شدند. با این ‌حال او کمتر از ۱۲۰۰ رای به ‌دست آورد و در رده هشتم قرار گرفت. با توجه به بافت جمعیتی این حوزه به ‌سادگی می‌توان تشخیص داد که در خوش‌بینانه ‌ترین تخمین، تعداد همسویان جمهوری اسلامی کمتر از ۲۰۰ نفر است. این جمعیت کوچک با سر و صدای زیادی که در طرفداری از حزب نئودموکرات برپا کرده باعث رانده شدن شمار بزرگی از ایرانیان از پیرامون این حزب شده است.

در پایان، نمونه ‌هایی از وابستگی افراد سرشناس این گروه به جمهوری اسلامی ارائه دادم. از اعضای هیئت مدیره کنگره ایرانیان گرفته که دو نفرشان از خانواده ‌هایی در رده بالای دایره قدرت و سپاه پاسداران می‌آیند. دو نفر دیگرشان بنا به گفته خودشان روابط عمیق تجاری با جمهوری اسلامی دارند و آسیب مالی بزرگی که از تحریم‌ها دیده ‌اند را پشت دلواپسی برای کودکان سرطانی پنهان می ‌کنند. مسئول سیاست‌گذاری کنگره که نامزد حزب نئودموکرات نیز بود، در پارلمان کانادا در پاسخ به یکی از نمایندگان که درباره وضعیت بهائیان در ایران پرسید گفت که از این موضوع خبر ندارد. دیگری یکی از بددهن‌ ترین اعضای جامعه ایرانی کانادا است که در پست‌ های فیسبوکی‌اش از یک سو از حزب نئودموکرات دفاع می‌ کند و از سوی دیگر، همین چند هفته پیش از اعدام زندانیان سیاسی کورد دفاع کرد و آن‌ ها را اوباش خواند. توضیح دادم که این لیست سر دراز دارد و در این‌جا خواستم تنها چند نمونه را ذکر کرده باشم.

در پایان این دیدار خانم لاوردیه تاکید کرد که رعایت حقوق بشر در ایران اهمیت بسیار بالایی دارد و موضوعی نیست که حزب نئودموکرات به آن بی‌ توجهی کند. او همچنین گفت که تماس مستقیم با گرایش‌های گوناگون جامعه ایرانی-کانادایی برای این حزب از اهمیت ویژه‌ ای برخوردار است و پی‌گیر ایجاد چنین رابطه ‌ای خواهد شد.

در پایان لازم است از همه دوستانی که از مشورت ‌شان در این گفت و گو استفاده کردم تشکر کنم. همین‌طور از نیما مشعوف که این دیدار را میسر نمود.