پس از نخستین انتخابات ریاست جمهوری در «جمهوری اسلامی» انتخابات ریاست جمهوری دیگر کارکرد خاصی نداشت و مراسمی بود برای سوگند خوردن کسی که قبلاً تعیین شده بود و تنها در مراسمی نمایشی از صندوق آرا بیرون می‌آمد. چند و گاه دو نامزد در انتخابات حضور داشتند که وزن برابری نداشتند و یکی کاملا شاخص بود و طبیعتا همان رئیس جمهور می‌شد، اما در دوم خرداد ۱۳۷۶ این قاعده شکسته شد و انتخابات ریاست جمهوری به عاملی برای تغییر سرنوشت سیاسی کشور تبدیل شد.

این که چه شرایطی موجب شد دوم خرداد به‌وجود بیاید می‌تواند به ما نشان دهد «انتخابات» همیشه و همواره تنها پدیده‌ی تحول‌زا در جامعه نیست کما این که هواداران «شرکت در انتخابات تحت هر شرایط» تماماً سودمندی شرکت گسترده‌ی مردم ایران در انتخابات دوم خرداد را مد نظر دارند و بی‌شک اگر انتخابات آنچنان بود که قبل از آن تاریخ اتفاق می‌افتد و برنده‌ی انتخابات از پیش معلوم بود و هیچ‌گونه تغییری در نتیجه‌ی انتخابات متصور نبود اکنون کسی پیدا نمی‌شد حامی شرکت در«انتخابات» باشد.

انتخاباتی نتیجه بخش است که حداقل سه شرط را دارا باشد:

الف ـ  نهاد انتخابی نقش موثری در قدرت حاکمه داشته باشد.

ب ـ بین نامزدهای انتخاباتی تفاوت معناداری وجود داشته باشد.

پ ـ  امکان تقلب در انتخابات حداقلی باشد و درصد بزرگ و وسیعی را شامل نشود.

در دوم خرداد ۱۳۷۶ تمام این شرایط در چارچوب«جمهوری اسلامی» مهیا بود.

الف ـ جایگاه ریاست جمهوری

۱ـ پس از مرگ آیت‌الله خمینی هر چند آقای خامنه‌ای با تلاش رفسنجانی به رهبری رسید اما به‌هیچ‌وجه جایگاه «آیت‌الله خمینی» و کاریزمای او را نداشت و نقش رهبری و زیرمجموعه‌های‌اش درصد بزرگی از قدرت را تشکیل نمی‌داد.

election-H

۲ـ هاشمی رفسنجانی که فردی قدرت‌مند در حکومت بود و ستون انقلاب اسلامی می‌خواندندش جایگاه ریاست جمهوری را قوی کرده بود. آن‌چیزی که روی کاغذ است با قدرت واقعی تفاوت دارد. در آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی او در عمل از رهبری و زیرمجموعه‌های‌اش قوی‌تر بود به‌ویژه که برادر وی، محمد هاشمی، نیز رئیس یکی از مهم‌ترین ارگان‌های رهبری، صدا و سیما، بود. خود وی نیز سال‌های متمادی جانشین فرمانده‌ی کل قوا بود و نفوذ زیادی در میان نظامیان داشت. هر چند در دوران هشت ساله‌ی ریاست جمهوری او خامنه‌ای کم‌کم قدرت گرفت و در پایان شاید بتوان گفت قدرتی برابر داشتند، اما به هر حال گرفتن پست ریاست جمهوری برای هر کدام از جناح‌های حکومت در اختیار گرفتن پست مهمی بود و می‌توانست قدرت بخش‌های غیرانتخابی حکومت را مهار کند.

۳ـ جناح موسوم به«چپ» که بعداً نام «اصلاح‌طلب» به خود گرفت هر چند با هم‌دستی هاشمی رفسنجانی با جناحِ «راست»، که بعداً نام «اصول‌گرا» برخود نهادند، بخشی از قدرت خود را از دست داده بودند اما هنوز قدرت زیادی در بخش‌های غیرانتخابی داشتند و در نهادهای زیادی عضو بودند یا ریاست این نهادها به عهده‌ی‌شان بود. به عبارت دیگر «ریاست جمهوری» از حمایت بخش‌های دیگری از قدرت نیز برخودار بود و به طور مجرد و تنها نباید به آن نگریسته شود.

ب ـ تفاوت معنادار بین نامزدها

۱ـ در سال هفتاد و شش «جمهوری اسلامی» طی دوره‌ی هشت ساله‌ی هاشمی و پس از جنگ و سرکوب مخالفانش تلاش می‌کرد تبدیل به حکومتی عادی شود و از شکل و شمایل کشوری انقلابی و بحران‌زده بیرون بیاید. تضاد بین جناح‌های حکومت دیگر جدی شده بود. جناح موسوم به «راست» با داشتن مهره‌ی قوی مانند علی خامنه‌ای در پست مهم رهبری عزم جزم کرده بود که جناح رقیب، جناح موسوم به چپ، را کامل از صحنه خارج کند و از قدرت‌گیری بیشتر رفسنجانی و جناحش که به کارگزاران مشهور شده بودند بکاهد. پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری حلقه‌ی قدرت این جناح را کامل می‌کرد. برای همین تفاوت بین نامزدها که به دو قطب خاتمی ـ ناطق‌نوری تقسیم شده بود تفاوتی معنی‌داری در شکل‌دهی ساخت قدرت بود.

۲ـ سال ۱۳۷۶ حدود بیست سال از انقلاب می‌گذشت و نسل جوان زیر سی سال یا بعد از انقلاب به دنیا آمده بودند یا در دوران انقلاب و دهه‌ی خونین ۶۰ کم سن و سال بودند و مطالباتی در چهارچوب جمهوری اسلامی داشتند و زنده‌گی‌ی اندکی بهتر می‌خواستند. برای آن‌ها دیگر همه‌ی حکومتی‌ها سروته یک کرباس نبودند و«بد» و «بدتر» و حتا «خوب» داشتند. محمد خاتمی اگر برای بالاتر از سی‌ساله‌های قبل ‌از انقلاب‌دیده و سرکوب‌شده در دهه‌ی شصت انتخاب«بد»ی برای قدرت نگرفتن «بدتر» بود برای بسیاری از نسل جدید انتخاب «خوب» محسوب می‌شد. در حالی که «ناطق نوری» تثبیت کننده‌ی وضع موجود بود و انتخابش تداوم وضع موجود تنها با تغییر بازیگران به حساب می‌آمد ولی انتخاب محمد خاتمی نوید تغییر وضع موجود را می‌داد.

پ ـ  تقلب

۱ـ سال ۱۳۷۶ هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود و انتخابات زیر نظر ریاست جمهوری برگزار می‌شد. رفسنجانی که دیده بود با قدرت‌گیری روزبه‌روز خامنه‌ای دارد حذف می‌شود و با پیشنهاد کارگزاران برای تمدید یک دوره‌ی دیگر با حکم حکومتی مخالفت شده بود، منافع خود را در این می‌دید که محمد خاتمی انتخاب بشود و خامنه‌ای و جناح راست تن‌شان بلرزد و با فشار بر خاتمی او استعفا بدهد و حکم محلل را برای دوباره هشت سال ریاست جمهوری رفسنجانی تدارک ببیند. برای همین جمعه به ستاد انتخابات رفت و نشست تا رای خاتمی اعلام بشود.

۲ـ تعداد آرای ریخته شده به نام خاتمی در سراسر کشور آن‌چنان از ناطق نوری بیشتر بود که راه هرگونه تقلبی را می‌بست.

اکنون در آستانه‌ی یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری باید دید شرایط سه مولفه‌ی نامبرده شده چگونه است و می‌توان به انتخاباتی تاثیرگذار امید بست؟

الف ـ قدرت ریاست جمهوری

۱ـ احمدی‌نژاد که با بوسیدن دست خامنه‌ای ریاست جمهوری خود را آغاز کرد بود با روش‌های پوپولیستی و باندبازی توانست قدرتی جدا از رهبری برای خود ایجاد کند اما این قدرت به جایگاه ریاست جمهوری مربوط نمی‌شود. درواقع در دوران محمود احمد‌ی‌نژاد پست ریاست جمهوری به پایین‌ترین درجه‌ی خود نزول کرد.

۲ـ پیشروی‌های علی خامنه‌ای و نهاد رهبری عملا «ریاست جمهوری» را به «رئیس دفتری» رهبری تنزل داد به نحوی که در سیاست خارجی دیگر کسی نگاهش به «رئیس جمهور» نیست و همه می‌دانند حرف اول و آخر را «رهبر» می‌زند و «رئیس جمهور» حتا در محدوده‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی هم مختار نیست و تنها باید به اوامر رهبری گردن نهد.

۳ـ شورای نگهبان با رد صلاحیت گسترده اصلاح‌طلبان و متمایلین به احمدی‌نژاد در انتخابات مجلس و با رد صلاحیت رفسنجانی و مشایی، فراموش نکنید هنگام ثبت‌نام مشایی، احمدی‌نژاد گفته بود مشایی یعنی احمدی‌نژاد و احمدی‌نژاد یعنی مشایی، نشان داد هیچ چیز نمی‌تواند مانع شورای نگهبان شود. عملا دیگر هیچ بخش انتخابی در «جمهوری اسلامی» نیست که روزنه‌یی فراخ داشته باشد. رئیس جمهور آینده اگر اندکی با «رهبر» زاویه داشته باشد باید بداند به راحتی عدم کفایت می‌گیرد و حذف می‌شود.

ب ـ تفاوت معنادار بین نامزدها

بی‌شک همیشه بین هر دو نامزدی تفاوت‌های معناداری می‌توان سراغ گرفت اما وقتی بازیگران اصلی حذف می‌شوند و بازیگران دسته دو و سه صحنه گردانند دیگر عملا تفاوت به حداقل ممکن کاهش پیدا می‌کند. بین نامزدهای ریاست جمهوری یازدهم طبیعتا از «روحانی» تا «جلیلی» تفاوت‌های معناداری وجود دارد اما در عمل بین قالیباف، روحانی، غرضی و ولایتی نمی‌توان تفاوت فاحشی را دید. موضع همه‌ی این‌ها در مقابله با جنبش سبز تا حدودی یک‌سان بود و حداقل این که هیچ‌کدام مواضع روشنی له مردم و علیه سرکوب نداشتند.

پ ـ تقلب

۱ـ خامنه‌ای در سال ۸۸ نشان داد برای تثبیت نظر خود و حذف رقبا هیچ ابایی از تقلب گسترده در انتخابات ندارد و توان انجام آن‌را هم دارد. درست است که هزینه‌ی بسیار گزافی برای آن تقلب پرداخت اما به‌ هر حال پرداخت و بابت یک عمل دو بار هزینه نمی‌پردازند. بی‌شک اگر نیاز به تقلب باشد این‌بار برای‌اش کم‌هزینه می‌شود و مشخص است هیچ کدام از این هشت نامزد اعتراض نخواهند کرد و از هم اکنون بیانیه‌ی تبریک به برنده را روی میز خود دارند.

۲ـ با توجه به اوضاع و احوال کنونی و حتا اگر در روزهای آینده برخی از نامزدها انصراف بدهند، شرایط به ‌نحوی نمی‌شود که تعداد آرای یک نامزد اختلاف فاحش با نامزد دیگر پیدا کرده و تقلب نمود پیدا کند.

 نتیجه این که شرایط در حال حاضر به نحوی است که هیچ کدام از پارامترهای موجود نشانی از انتخاباتی تحول‌زا ندارد. حضور محمدرضا عارف و حسن روحانی در این انتخابات دو زیان برای اصلاح‌طلبان به همراه داشت. نخست این که شوک ناشی از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی را از بین برد و فرصتی که می‌توانست به نقد همه جانبه‌ی«شورای نگهبان» و مشروعیت‌زدایی از این انتخابات نمایشی بیانجامد سوخت و دیگر این که به هر حال اصلاح‌طلبان وقتی در«انتخاباتی» که به روشنی شکست و ناکامی‌شان از قبل آشکارا تعیین شده شرکت می‌کنند دیگر نپذیرفتن نتیجه‌ی حاصله به نوعی جرزنی تلقی می‌شود. انصراف دیرهنگام عارف و حمایت خاتمی از «روحانی» نشانی تحول اساسی در روند انتخابات ندارد و اگر این نشان‌ها طی روزهای آینده بروز کند بعید نیست با رد صلاحیت روحانی کاملا از سود حضور شبه‌اصلاح‌طلبی مانند روحانی بگذرند و هزینه‌ی انتخاباتی دوقطبی و پرسروصدا را به جان نخرند.

وقتی خامنه‌ای پای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی می‌رود، رد صلاحیت یا مجبور به انصراف کردن روحانی، اگر این خطر وجود داشته باشد که حضورشان در انتخابات تبدیل به جریان‌سازی دوقطبی شود، امری بدیهی ست. در عمل به‌نظر می‌رسد زوجی را به مرحله‌ی دوم بفرستند که انتخابات را دو قطبی نکند مانند زوج جلیلی ـ قالیباف مهم این است که حکومت توان سرکوب جنبش سبز را تا این مرحله داشته است و می‌تواند به هر حال این انتخابات را هم پشت سر بگذارد اما این که بعد از این انتخابات چه می‌تواند بکند موضوع مورد بحث دیگری است که شرح و بسطش مجال دیگری می‌طلبد.