lely--artina-mehrdad-H

شش ماه از روزی که کاندیداتوری خود را برای انتخابات درون حزبی لیبرال از منطقه ویلودیل  اعلام کرده ام، می گذرد. شش ماه پیش در حالی که جنینی را سه ماهه باردار بودم، با مشورت دوستان، خانواده، فعالان حزب لیبرال، مشاوره پزشکی و  بویژه تشویق و حمایت بی قید و شرط همسرم، مهرداد حریری، تصمیم گرفتم وارد این کارزار شوم. این تصمیم به طور قطع ناگهانی و بدون مقدمه اتخاذ نشد، بلکه حاصل سال ها کار و تجربه اندوزی و همچنین انتظار برای فرصتی مناسب بود که آن فرصت دقیقا در برهه ای پیش آمد که من اولین ماه های بارداری فرزند اولم را پشت سر می گذاشتم. از یک سو تصمیم گیری آسان بود و از سوی دیگر دشوار. به اطراف نگاه می کردیم و می دیدیم کمتر زنی در این دوران خاص پا به عرصه های انتخاباتی گذارده است. از سوی دیگر، آرمان های حرفه ای و شخصی ام به من و همچنین همسرم اجازه نمی داد تنها به صرف در دست نبودن الگوی خاص به یک باره و بدون دلیل و برهان خاصی و بدون تجربه شخصی بر آنچه به عنوان “نورم” به ذهن تداعی می شود، گردن نهیم و بپذیریم که چون زنان باردار به طور معمول علیرغم دانش و تجربه پا در عرصه ی  انتخابات نمی گذارند، پس ما نیز همان راه را خواهیم رفت و بدون آزمون و خطا می پذیریم که آنچه دیگران کرده و یا نکرده اند، بهترین تصمیم است. پس عزم را جزم کردیم که این راه را بیازماییم. مسیر گاه بسی هموار و گاه بسیار پرسنگلاخ بود.

امروز پس از گذشت شش ماه از ورود من به این کارزار و پیمودن فراز و نشیب های بسیار در مسیر کمپین که خود صفحه ها و سطرها خاطره و تجربه است، دخترک کوچک مان نیز چشم به این جهان گشوده است. آرتینا، در روزها و شب های پر کار و پرماجرای کمپین در بطن من رشد می کرد و با ما در جلسات، مراسم، لحظه های خاص تصمیم گیری و کار بی وقفه، همراه بود. دوستان، حمایت کنندگان، اعضای حزب و اعضای تیم کمپین، دخترک کوچک را جوان ترین فعال کمپین می خواندند.

در این مسیر شش ماهه، تجربه های گرانقدری که در کارزار انتخاباتی به عنوان یک زن و به ویژه به عنوان یک زن مهاجر نسل اولی که از قضای روزگار باردار هم بود، کسب کردم که خود داستان هاست. حضور من در این کارزار به مثابه ساختار شکنی چندجانبه بود. بسیار مهربانی ها دیدم. بسیار تشویق ها شنیدم. بسیار حمایت ها شدم و در کنار همه این تجربه های شیرین، از سوی دیگر نگاه های کوبنده، سرزنش گر و یا سخره آمیز هم کم نبود که از گوشه و کنار به گوش می رسید و به چشم می آمد که البته در مقابل موج خوبی ها و نیکی ها هیچ گونه وزنی نداشت. ولی آنچه برای من اهمیت داشت حضور بود. حضوری مستحکم با همه ویژگی های انسانی، اخلاقی، حرفه ای، آرمانی و همچنین حضوری زنانه. همان زنی که نسل بعد را در بدن خود می پروراند و نیمی از جمعیت را تشکیل می دهد، ولی کمتر صدایش به گوش می رسد. هدف برای من نه به رخ کشیدن تجربه ها و دانش خودم بود، بلکه به راه انداختن موتور محرکی برای توانمند کردن قشرهایی که به دلایل گوناگون از جمله مهاجرت و یا جنسیت همواره حاشیه نشین دنیای سیاست و فعالیت های مدنی بوده اند.

در این مسیر شش ماهه، همچنین شانس این را داشتم که با زنان بی همتایی آشنا شوم که تمام هم و غم خود را صرف توانمندسازی زنان می کنند. زنانی که خود به سختی تابوها را شکسته اند و امروز با برگزاری مداوم کارگاه ها و گروه های حمایتی به زنان جوان تر انگیزه و هدف ورود به دنیای سیاست را آموزش می دهند و آنها را تشویق به ایستادگی و مقاومت می کنند. آنها خود این متاع را ارزان و آسان به دست نیاورده اند و چالش های مسیر را خوب می شناسند. آنها ایستاده اند تا زنان با پیشینه های مختلف نژادی، فرهنگی، تحصیلاتی و حرفه ای را تشویق کنند تا نه تنها وظیفه شهروندی خود را با انتخاب کردن، بلکه با انتخاب شدن، تمرین و ممارست کنند.

امروز که آرتینای کوچک به خانواده ما پیوسته است، بیش از پیش برای رفتن و پیش رفتن مملو از انگیزه و سرشار از انرژی هستم. از تک تک عزیزانی که به طرق مختلف من، هدفم و تیم کمپین را در این مدت حمایت کرده اند ولو با یک نگاه تشویق آمیز، نهایت تشکر را دارم. همان طور که بارها در شرایط مختلف این موضوع را ذکر کرده ام، خود را موظف می دانم بار دیگر نیز بگویم، پیمودن این مسیر به تنهایی امکان پذیر نبوده و نخواهد بود. این کارزار هدفی است مشترک که با شراکت تک تک ما به سرمنزل مقصود می رسد.

از این پس به صورت مرتب مطالب کوتاهی از خاطرات خود و یا اعضای خوب تیم کمپین در دوران کارزار انتخاباتی که به نوعی به آگاهی رسانی اجتماعی کمک می کند و یا مطالب آموزشی کوتاه در مورد روند انتخابات و چگونگی فعالیت در این کارزار و همچنین اهمیت حضور پررنگ تر ما در این نوع حرکت ها که به توانمندی کامیونیتی کمک می کند، در خدمت شما خواهم بود.