بهرام بهرامی

«سیمای زن در نخستین پله های تاریخ»[i] چاپ شده در شهروند، با اینکه عنوانی کلی است، مرا که دوستار نوشته هایی درباره حقوق زنان هستم، به خواندنش فرا می خواند. این گزارش دریغا دارای کژفهمی های فراوان اساسی است و نشان دهنده ناآگاهی بیکران نویسنده در زمینه چیزی که قلم به نوشتنش کشیده است. از همین رو می کوشم در این گفتار کوتاه به برخی از این نادرستی ها اشاره کنم.

نویسنده که نخستین باری بود از ایشان چیزی می خواندم (و مرا خواهند بخشید، اگر نوشته هایی پیش از این به چاپ سپرده است و من ندیده ام)، چنین آغاز کرده است: «زن در تمدن های باستانی صاحب اعتبار و ارزش ویژه ای بود.»[ii]

از خود می پرسم مگر زن در دیگر دوره های تاریخی دارای اعتبار و ارزش ویژه نبوده است؟ آیا این تنها دوره ای است که زنان دارای این ارزش بوده اند؟ مگر در جامعه امروز ما، در همین کشور، کانادا، زنان دارای ارزش و اعتبار نیستند؟

گزارنده این نوشته پس از اشاره به اینکه زنان در بخش هایی از جهان مانند ایران، یونان، سومر، میانرودان (بخوانید بین النهرین) و مصر «سمبل زایش و باروری و عشق بوده اند و پرستش می شدند»[iii]، از الهه هایی نام می برد همچون آفرودیت، ایشتار، آرتیمس (با همین گونه ی نادرست). او از آناهیتا، ایزدبانوی آب، زیبایی و خرد که برابر ایرانی آفرودیت است نامی نمی برد و گمان نمی کنم از دیگر ایزدبانوان ایرانی مانند سپندارمز، خرداد، امرداد، دئنا، اشی و ارشتاد چیزی بداند. او از «آرتیمس» نامی یاد می کند که مرادش باید آرتمیس باشد که هم، نامِ ایزدبانوی یونانی است و هم، نام فرمانده ناوگان خشایارشاه در جنگ با یونان نزدیک به ۵ سده پیش از زایش عیسی.

نویسنده پیش از آنکه به کلیاتی انشاءگونه در ۲۸۳ واژه درباره قانون حمورابی بپردازد، می نویسد: «سه هزار سال پیش از میلاد مسیح،”مریت‌نیت”، زنی صاحب‌نام و پُرقدرت بر مصر حکومت می کرد و نخستین سلسله فراعنه را بنیان گذاشت. پس از او زنانی دیگر در مصر به قدرت رسیدند.»[iv]

گمان می کنم نیازی نبود ایشان برای یافتن ردپای فرمانروایی زنان به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح، آن هم در مصر برگردند. گل نبشته های هخامنشی نشان می دهد که زنان در ایران پیش از اسلام دارای چه جایگاهی بودند. از آرتمیس که یاد کردم، بگذریم، آموزه های زرتشت در گاتاها، حقوق برابر زن با مرد در روند ساخت و ساز تخت جمشید در دوران زمامداری هخامنشیان از نمونه های آشکار ارج گذاری به زنان در فرهنگ پیش اسلامی است. و اشاره کنم که از شش فروزه (بخوانید صفات) اهورا مزدا، سه تا مادینه است: سپندارمز یا اسفند، به چم آرامش فزاینده، هورتاته یا خرداد به چم تندرستی و امرتات یا مرداد به چم نامیرایی. تنها دوره هخامنشی نیست که دیگر دوره های تاریخی ایران پیش از اسلام نشان از رد پای زنان در زندگی اجتماعی دارد. ایشان خود بهتر از من می دانند که نبودِ این نشانه ها امروز به معنای بیگانگی مردم سرزمین ما با ارجگذاری به زنان نیست. عربان نومسلمان و پس از آنها ایرانیان مسلمان شده چه بلاهایی که بر سر یادگارهای تاریخی ما نیاوردند، چه ساخت و سازهایی را خراب نکردند و چه کتابهایی نسوختند.

نویسنده گزارش یادشده، سپس با یک دورخیز جانانه نزدیک به ۴ هزار سال به جلو می پرند و می نویسند: «در ایران اما، موبدان تازه به دوران رسیده زرتشتی، دست در دستِ فرمانروایان و شاهانِ قدرقدرت می کوشیدند راه‌های تفوق مرد بر زن را به حکم الهی بیارایند.»[v]

باید یادآوری کنم که دست کم ده دوازده سالی است که نادرستی این سخنِ بارها نشخوار شده درباره موبدان ساسانی روشن شده است. نخستین بار هفتاد و اندی سال پیش آرتور کریستین سن، خاورشناس دانمارکی، بود که بر پایه یافته های موجود تا آن روز چنین فتوایی صادر فرمود. پس از او هم، همچنانکه شیوه رایج در کشور ما است، برخی نویسندگان به پراکندن این سخن دست زدند، بی آنکه خود به پژوهشی در این زمینه دست زده باشند. بسیاری از آنها از خواندن متن های زبان پهلوی یا پارسی باستان، ناتوان بودند.  دکتر فرشته داوران، تاریخ نگار و استاد بخش مطالعات خاور نزدیک در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، در کتاب «تداوم در هویت ایرانی، پایداری یک میراث فرهنگی»[vi]  که تز دکترایش هم به شمار می رود، به این کژفهمی ها اشاره کرده است. او در گفت و گو با رادیو فردا همزمان با انتشار کتابش، می گوید: «من کوشیدم برخلاف شایعاتی که وجود دارد – که در زمان ساسانیان برای اولین بار ایرانی ها حکومت دینی داشتند- [بگویم] در تمام دوران قبل از اسلام دین و حکومت از هم جدا بودند. در کتابم البته به قبل از هخامنشیان می روم. توجهی هم به مادها و بعد هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان دارم که دین و دولت کاملا از هم جدا بودند.» [vii] او همچنین می افزاید: «… اینکه بعضی ها می گویند موبدهای زرتشتی مثل کرتیر در زمان ساسانیان خیلی روی شاهان ساسانی نفوذ داشتند، این یک اشتباه تاریخی قبول شده است. حکومت ساسانیان به هیچ وجه حکومت دینی نبود… نمی گویم موبدان نفوذی نداشتند. ولی نفوذشان خیلی محدود بود، در حد آتشکده ها بود و نه در زندگی خصوصی مردم.»[viii] او در دنبال سخن خود از یک پژوهشگر و ایران شناس ایتالیایی به نام دکتر نولی نویسنده کتاب Idea of Iran نام می برد که «نشان داده که اصلاً در زمان ساسانی ها برای مدت زیادی این شایعه وجود داشت که چندین شاه اواخر دوره ساسانی به مسیحیت گرویدند و دین زرتشتی را واگذاشتند.»[ix]

باری در این تردیدی نیست که موبدان ساسانی زیانهای جبران ناپذیری به اندیشه های ناب زرتشت زدند. با اینهمه، آنها در از میان برداشتن برابری زن و مرد (گیرم چنین آرزویی هم داشتند)، کامیاب نشدند. نمونه آن هم اینست که در همان دوران ساسانی دست کم سه زن به پادشاهی رسید. شگفتا که برابری زن و مرد در جامعه ایرانی به اندازه ای بود که یونانیان از اینکه بزرگان ایرانی در میهمانی ها و دیدارهای «رسمی» زنان خود را همراه می بردند، گلایه کرده اند. هرودوت از این خوی ایرانی به نام ضعف این نژاد سخن گفته است.

نویسنده گرانمایه در شهروند، سپس شمشیری را که آماده کرده است تا سر این «گبرکان» نااهل را ببُرد، بلند می کند و فرود می آورد: «در تاریخِ دینِ زرتشت نیز هم‌چون تاریخ یهود و بعدها مسیحیت و اسلام، زن هیچگاه نقش مستقل و نخست در جامعه نداشته است. زنان مشهور این ادیان یا مادران و همسران و یا دختران پیامبران بوده‌اند.»[x]

از نویسنده این گزارش می پرسم شما با چه سند و مدرکی چنین افاضاتی را صادر می فرمایید؟ شما گاتا ها را نخوانده اید. می دانم نخوانده اید. از نوشته شما بر می آید. اگر خوانده بودید، می دیدید که زرتشت در این سروده های فرزانی خویش هنگامی که سخنی را می گوید هم به مرد می گوید هم به زن:

اینک بهترین گفته ها را بشنوید و با اندیشه ی روشن هر مرد و هر زن از این دو راه یکی را برای خویشتن برگزینید… یسنا ۳۰

ای اهورامزدا! من بدرستی گویم: هرکس، چه مرد و چه زن، آنچه را تو در زندگی بهتر می­شماری، به جای آورد… یسنا ۴۶

ای مردان و ای زنان، این بدرستی بدانید که در این جهان، دروغ فریبنده است، از آن بگسلید و آن را مگسترانید…    یسنا ۵۳

زنان و مردان در خانه­ها و شهرها به آشتی و رامش می­رسند. و تبهکاری­ها و فریب­های به هم بسته­ی مرگبار برمی­افتد. یسنا ۵۳

(گاتاها، سروده های زرتشت)

شما اگر در این زمینه پژوهش بسنده (و حتی نه ژرف)ی کرده بودید، چنین سخنی که سراپای آن نادرست است، نمی گفتید. می فرمایید: «به روایت ارداویراف، بهشتیان عبارتند از: پادشاهان خوب، دهبُد و سالار خوب، آنان که یشت نکردند و گاهان نسرودند، با بیگانگان ازدواج نکردند…»[xi]

این اشتباه شما نابخشودنی است. دقت کنید. روشن است که در این بخش سخن از مردمی می رود که بهشتی اند، یعنی مردان و زنان نیک اندیش، نیک گفتار و نیک کردار. چنین کسانی،  نه تنها شایسته بل بایسته است که هم یشت کنند (یعنی ستایش مزدا اهورا، سرور دانایی را به جای آورند: یشت یعنی ستایش)  و هم گاهان بسرایند (یعنی بخش هایی از گاتا ها، سروده های زرتشت را به آواز بخوانند: گاهان یعنی گاتاها). جمله شما را یک بار دیگر بخوانیم: به روایت ارداویراف، بهشتیان عبارتند از: پادشاهان خوب، دهبُد و سالار خوب، آنان که یشت نکردند و گاهان نسرودند… مانند این است که بگویید «مسلمان خوب کسی است که خمس و ذکات بدهد و نماز  و روزه به جای نیاورد!» خودتان شاخ درنمی آورید از این سخن؟ دنباله نوشته نادرست شما هم بر این چیزی که گفتم گواه است: «اورمزد و امشاسپندان و دیگر اهلوان (روحانیون) و فروهر و زردشت سپتمان، کی ویشتاسب، جاماسب، پسر زردشت و دیگر دین‌برادران و پیشوایان دین، فرمانروایان خوب، پادشاهان بزرگ، بزرگان و راستگویان…»[xii] «و» میان واژه های «فروهر» و «زردشت» نابجاست. فروهر به تنهایی معنی ندارد. ترجمه ای که شما از آن نقل کرده اید می خواهد بگوید فروهرهای همه نیکان…

باری اینها همه نشان می دهد که شما گام در راهی گذاشته اید که نمی شناسید. آنچه شما در این بخش نقل می کنید روایت دبیر ارداویرافنامه است از بهشتیان. اکنون بفرمایید چگونه چنین کسانی نباید یشت کنند و نباید گاهان بسرایند؟ دیگر گفته های شما هم دارای این نادرستی ها و کژفهمی هاست. نوشته اید:

«کهن‌ترین کتابی که در فرهنگ ما در دست است و به قوانین انسان‌ها نظر دارد، ارداویراف‌نامه است… ارداویراف‌نامه شناخته‌ترین اثر است از متون پهلوی که از آیین مزدیسنایی به جا مانده و داده‌های آن بر اوستا منطبق است. نگارش ارداویراف‌نامه به زمانِ اواخر حکومت ساسانیان برمی‌‌گردد.»[xiii]

نخست اینکه وارونِ (بخوانید برخلافِ) گفته شما  این کتاب، کهن ترین کتاب در فرهنگ ما نیست که به قوانین انسان ها نظر دارد. زمان گاتاها و یشت ها دست کم ۲ تا ۴ هزار سال پیش تر از زمان نگارش ارداویراف‌نامه است که در سده نهم میلادی یعنی دویست و اندی سال پس از یورش عربان به ایران و برانداختن ساسانیان نوشته شده. پس وارون گفته شما ما کتابی کهن تر از ارداویرافنامه هم داریم که به قوانین انسانها نظر دارد. دو اینکه، این کتاب شناخته ترین اثر از متون پهلوی که از آیین مزدیسنایی به جا مانده نیست و افزون بر آن، داده های آن بر اوستا هم منطبق نیست و همچنانکه گفتم سده ها پس از شکست ساسانیان نوشته شده. اگر این کتاب را شناخته ترین اثر از متن پهلوی درباره آیین مزدیسنایی به شمار آوریم، به همین قیاس باید کمدی الهی دانته را شناخته ترین اثر کلیسای مسیحی بدانیم. گفتم وارون سخن شما داده های این کتاب منطبق بر اوستا نیست. در این زمینه یکی از کسانی که پژوهش های جدی دارد و سخنش دارای ارج و اعتباری جهانی است و به زبانهای اوستایی و پهلوی تسلط کامل دارد و از این رو این متن ها را به زبان اصلی خوانده است، استاد فرهنگ مهر است. وی در کتاب با ارزش خود «دیدی نو از دینی کهن» پس از اشاره به این نکته که «گنجانیدن گاتاها در اوستا باعث نمی شود که سایر قسمت های اوستا، اعتبار گاتاها را مدعی شوند یا کلید تفسیر گاتاها شوند»، می نویسد:

«همه کتابهای پهلوی به عنوان منابع مذهبی، قابل استناد نیستند. پاره ای از محتویات آنها نظرات فلسفی و گاهی خیال بافی و افسانه اند… کتاب ارداویراف‌نامه در حد کتاب کمدی الهی دانته است و بعضی مطالب کتاب وندیداد، در حد نوشته های حل المسائل فقهای شیعه است.»[xiv]

دکتر مهر در همان کتاب با اشاره به کتابهایی که در بخش بندی، جزوی از اوستا به شمار می رود، می نویسد:

«عده ای از نویسندگان در شرح اصول دین زرتشتی (به  استناد دینکرد که در سه سده پس از یورش تازیان و شکست ساسانیان نوشته شده و اعتبار آن مورد تردید است) با ذکر مطالب وندیداد خارج متن اصلی و بدون اشاره به مولفین و زمان تحریر آن، تصویر نادرستی از سنت و دین زرتشتی داده اند.»

وی تاکید می کند که چنین کتابهایی از جهت بنیادهای دین بهی (زرتشتی) قابل استناد نیست.[xv]

می نویسید: «در ارداویراف‌نامه از همان ابتدا زن در حاشیه است. در رأی‌گیری و انتخابات شرکت ندارد. مرد هفت همسر دارد که نشان از چندهمسری در آن ایام دارد. همسران او خواهران وی هستند. به این معنا که ازدواج‌های درون‌خانوادگی امری پسندیده بود. یکی از علل تدوین این کتاب نیز همین است، این‌که ازدواج‌های درون‌ خانوادگی در حال رکود است و این خوشآیند حاکمان دینی نیست.»[xvi]

یاللعجب! نخست بگویم که بیش از نیمی از ارداویرف نامه را من خود از زبان پهلوی به پارسی برگردانده ام و سخنی که می گویم به استناد شناخت نزدیک من با این متن است، نه آگاهی دست دوم و آن هم از روی ترجمه از ترجمه یک خاورشناس فرانسوی. یک اینکه وارون سخن شما، زن در حاشیه نیست. در انتخابات شرکت می کند. ویراف هفت همسر ندارد. آنها خواهران اویند. و این هیچ پیوندی با ازدواج های درون خانوادگی ندارد[xvii] که به گفته شما در حال رکود بوده و حاکمان دینی به دلایلی که بر ما مشخص نمی فرمایید خوششان نمی آمده! هنگامی که در متن پهلوی سخن از این می رود که ویراف را به جهان «نیستگان» گسیل کنند، هفت خواهران او که در متن پهلوی گفته می شود او برایشان «چوی شوی بودی» با گسیل کردن او هم رای نیستند. بخشی از همان متن را که گفتم از اصل پهلوی گزارده ام، بخوانیم:

«و آن ویراف را هفت خواهران بودی. ویراف آن خواهران را چون شوی بودی. و آن خواهران دین دار بودندی و هماره نیایشگر. پس چون بشنودند آنچه که بر گذشته بود، اندوهگین، بس گریان و نالان در انجمن مزدیسنان فراز آمدند. برخاسته سر فرود آوردند و گفتند با ما چنین مکنید ای مزدا پرستان!  ازیراک مه هفت خواهرانیم و او یگانه برادرک ما. ما را شویی نیست. چنان تیرکی بر درگاه خانه است او. ما بر او استوارانیم. بی تیرک آن درگاه فرو لغزد. او تنها برادرک ما و تنها یاور ماست. او یگانه ی ما و تیماردار ماست.»[xviii]

آنچنان که از این متن بر می آید: ویراف هفت خواهر دارد که او برای آنها یکه یاور و مددکار است. می بینید که متن نه پیوندی با چند همسری مرد دارد و نه همبستری او با خواهران خود. آنهم نه یکی، نه دوتا، بل هفت تا! و جالب است که خواهران ویراف دادخواهی خود را به انجمن مزدیسنان می برند که چنین می نماید که انجمنی مانند مجلس محلی است.  افزون بر آن در هیچ کجا در متن چیزی نداریم که به باور شما از آن دریابیم که  تنها مردان در این مجلس رای می دهند و زنان نمی توانند رای بدهند. انجمن به آنها قول می دهد که «ویراف را هفت روزه با شما بازش گردانیم.» و در دنباله داستان ویراف به جهان نیستگان می رود و پس از هفت روز باز می گردد و: «پس ویراف گفت دبیری فرزانه و داناگ باید. و دبیری کارآمد بیامد و به کنار ویراف بنشست و آنچه اش ویراف گفت، او روشن و آشکار بنوشت.»[xix]

در این پیوند و با نگرش به این گونه ادعاها است که دکتر مهر می نویسد:

«برخی از عادات که به زرتشتیان قدیم نسبت می دهند و مبنای تاریخی و علمی ندارد… مثلاً تعبیر غلطی که از واژه “خیتوک داس” می شود و “کمک به خودی” را مغرضان “ازدواج با محارم” خوانده اند! این امر هیچ اساس تاریخی ندارد… یکی از مستندات مدعیان نقل داستانی از هرودت است که اردشیر می خواست با خواهرش ازدواج کند، بزرگان و موبدان را جمع کرد و از آنان پرسید: آیا در دین و قانون چنین ازدواجی منع شده است؟ موبدان پاسخ دادند که پادشاه مافوق قانون است. این داستان اگر هم راست باشد، به خودی خود موید این است که چنین ازدواجی معمول نبوده والاّ پادشاه در باره آن سئوال نمی کرد و چنین ازدواجی مجاز نبود والاّ بزرگان و موبدان نمی گفتند پادشاه مافوق قانون است.»[xx]

نوشته اید: «زن از همان ابتدا به ابزار بدل می شود و از شخصیت تهی می شود. بنا بر مشاهدات ارداویراف، عملکردهای دنیوی هر کس در جهان زیرین به عنوان”دین”او، به شکل یک زن بر او ظاهر می شود. هر اندازه که مرد نیکوکار باشد،”دین”او زیباتر است، دوشیزه‌ای زیبا و بی‌مانند که تا کنون دیده نشده، و هر قدر که خلافکار باشد، “دین”او زشت است»[xxi]

کژفهمی درباره واژه «دین» سبب شده که چنین نتیجه گیری کنید. دین در این متن برگردان «دئنا» است. در پهلوی و هم در زبان پارسی باستان، دئنا به چم وجدان است. واژه «دین» در عربی به  چم نهادی است که در انگلیسی به آن religion می گوییم. در پارسی امروز «دین» در هر دو جا به کار می رود، هم به چم عربی آن و هم به چم پهلوی آن. در داستان ارداویراف، این مرد ورجاوند، وجدان یا دئنا یا به گونه امروزی آن در پارسی دین را به صورت دوشیزه ای زیبا می بیند. اگر این استفاده ابزاری از زن است باید همه شاعران را که در ستایش زن چامه ها سروده اند به جرم همین گناه نابودشان کنیم.

شما در جای جای این گزارش کوشیده اید با شمشیر اسلام و با استناد به متنی که هرگز یک متن دینی حتی برای متعصب ترین زرتشتی به شمار نمی آید، زرتشت را دو شقه کنید:

«توجه به احکام ارداویراف‌نامه از زاویه‌های مختلف جالب است… فرودستی زنان و نقش آنان در خانه و اجتماع، از جمله مواردی است که هنوز هم در ایران کنونی نمود دارد، هرچند لباس اسلام و شرع محمدی بر تن کرده باشد.»[xxii]

«زن بهشتی کاملاً بی‌تاست، تا آن اندازه که ارداویراف مبهوت می ماند… این زن را بعدها در بهشتِ مسلمانان، با نام حوری نیز می توان یافت که به مردان مومن در قرآن وعده داده می شود.»[xxiii]

«آن‌چه اما در این گزارش مهم است، این‌که زن باید همیشه و در همه جا در خدمت مرد و برای او باشد، درست به شکلی که بعدها در دین اسلام دیده می شود.»[xxiv]

تاکید های شما شک مرا درباره انگیزه شما برای نوشتن این گزارش بر می انگیزد. از گزارشی که سراپای آن نزدیک به ۱۸۰۰ واژه است، ۱۳۰۰ واژه صرف شده که گفته شود اسلام گناهی ندارد، ریشه های تاریخی رفتار اسلامی با زن را باید در دوره ساسانی جستجو کرد.

یک بار دیگر برنامِ (بخوانید عنوانِ) نوشته شما را بنگریم: «سیمای زن در نخستین پله های تاریخ.» کدام زن؟ کدام تاریخ؟

 

۱ـ رویه ۴۶ شهروند شماره ۱۲۸۷ بیست و چهارم ژوئن ۲۰۱۰

۲ـ همانجا

۳ـ همانجا

۴ـ همانجا

۵ـ همانجا

Continuity in Iranian Identity, Resilience of a Cultural ۶- Heritage

۷ـ وب سایت رادیو فردا

۸ـ همانجا

۹ـ همانجا

۱۰ـ شهروند شماره ۱۲۸۷

۱۱ـ همانجا

۱۲ـ همانجا

۱۳ـ همانجا

۱۴ـ دیدی نو از دینی کهن، فرهنگ مهر، ص ۱۳۳ چاپ سوم 

۱۵ـ همانجا ص ۱۳۱

۱۶ـ شهروند شماره ۱۲۸۷

۱۷ـ درباره ازدواج و گونه های آن به ص ۱۵۷ کتاب دکتر مهر نگاه کنید. او می نویسد: «این پنج نوع پیوند همسری که امروز دیگر مرسوم نیست، عبارت بود از پادشاه زنی (پبوند همسری میان دختر و پسر که هر دو بار اول همسر می گزینند)، خوسر زنی (دختر بدون رضایت پدرمادرش با شخص دلخواهش ازدواج می کرد)، سترزنی (زن و مردی نمی توانند صاحب فرزند شوند و حاضر می شوند هزینه زناشویی دختری را بدهند به شرط آنکه اولین فرزند را به فرزند خواندگی به آنها بدهند)، چاکر زنی (پیوندی که در آن زنی که از همسر پیشین خود جدا شده باشد یا همسرش درگذشته باشد، برای بار دوم ازوداج می کند) و ایوک زنی، و آن هنگامی بود که پدر و مادری با دختر و همسر آینده اش توافق می کردند که نخستین پسرشان را به فرزند خواندگی به آنها بدهند.  چنین فرزندی از پدربزرگ و مادر بزرگ مادری ارث می برد. از این رو کسانی که وارد به چگونگی این نامگذاری نبودند، گمان می کردند که این فرزند، برادر مادرش هم هست…»

۱۸ـ ویراف ورجاوند: گزارش بهرام بهرامی از روی متن پهلوی

۱۹ـ همانجا

۲۰ـ دیدی نو از دینی کهن، ص ۱۴۲

۲۱ـ شهروند شماره ۱۲۸۷

۲۲ـ شهروند شماره ۱۲۸۷

۲۳ـ  همانجا

 ۲۴ـ همانجا