از خوانندگان
چشمان زیبای اشکبارت را میبوسم و درکنار تو خون میگریم برسوگ جوانان دلیر و مهربانت.
وقتی خبررا دیدم، یکباره تنم یخ کرد.
امیر خوشبختانه خیلی خسته بود و پیگیر خبر نشد.فقط پرسید خبرخاصی نیست؟
به سختی گفتم: نه….برو. بخواب
خدای من….نکند “وحید” هم در آن کشتی بوده؟
وحید برادرکوچک همسرم، کوچکترین برادر از شش برادر…
چند بار سعی کردم باانزلی تماس بگیرم….جواب ندادند. برایشان پیغام گذاشتم….شمارو به خدا هروقت، هرساعت تونستید باهام تماس بگیرید.
چهارصبح بازنگ تلفن پریدم.”محمود”بود…باصدای بسیار غمگین …نه “وحید”داخل نفتکش نبوده ولی پسر خانم حیدری همسایه مان….وخیلی های دیگر….
هرچند ازشنیدن خبرسلامتی وحید نفس راحتی کشیدم ولی اشکم سرازیر شد…”وحید”چند روز قبل برای شرکت در مراسم تولد دخترش ازکشتی پیاده شده بود ولی دوستانش آن همشهری های نازنین و باصفای انزلی رفته بودند….
باقلبی دردناک به “انزلی”باوقار تسلیت میگویم.
به مردم انزلی مردمی نجیب و بلند نظر، باعزت نفسی بی نظیر، سخاوتمند و سرسخت دربرابر زور، مردمانی باافق بازاندیشه، گریزان ازتنگ نظری و تعصبات خشک و پوسیده، که همین خصلت هایشان دلیل بی مهری و قهر حکومت براین مردمان سرسخت در برابر تزویر خواهان شده است.
به پاس ۲۶ سالی که مرا در کلبه ی پرمهرشان پذیرفته اند درکنارشان سوگوارم.
درکنار آن زنان زیبای پر مهر و پاکیزه مادرانی مهربان و همسرانی شیرین… و آزاده که درکنار مردان غیرتمند و بلند نظر و عاشقشان به راستی سرمست زندگی بی ریا هستند.دریغ که چند جوان برومند و عاشق از شمار جوانان شما کم شد…افسوس
عروس زیبای ایران، هیچ کلامی عمق این غم را نمی رساند… میدانم.
در غمتان شریکم!