نامه ای سرگشاده برای تو “گلشیفته” و خودم “لیلی”
گلشیفته برای تو می نویسم که سرفصل جدیدی در زندگی اجتماعی و فردی ما گشودی. برای تو می نویسم که با انتشار زیبایی درون و بیرونت، زشتی های درون و بیرون ما را بر ما نمایاندی. برای تو می نویسم که شفافیت پوست پیکر دردکشیده ات را آینه ای کردی در مقابل ما تا تضادهایمان را با جنس زن یا همان “جنس دوم” هویدا ببینیم. برای تو می نویسم که در میانه این بازار مکاره سیاست زده امروز که هرکس از هر کیش و مسلکی، پرچمی از دموکراسی برافراشته و بساطی از آزادی خواهی پهن کرده، نگاه ها را به خودت خیره کردی و پرچمداران و صاحبان بساط را دعوت به واکنش کردی، واکنشی از “جنس دیگر”. برای تو می نویسم که دستانت را معصومانه بر اندام زنانه ات گذاردی ولی سبب شدی که ما دستان مان را از آستین های پنهان مان درآوریم و محکم بر صورت هایمان بکوبیم. همان صورت هایی که گاه واقعیتش را در پشت نقاب دموکراسی خواهی و آزاداندیشی اجتماعی و سیاسی، پنهان می کنیم. برای تو می نویسم که با نگاه عریان و عمیقت، پوسته های خوش آب و رنگ و بزک کرده بیرون ما را لایه لایه شکافتی و عمق درون آشفته و پرتضاد ما را عریان در مقابل مان نهادی. برای تو می نویسم که زنی هستی زیبا از سلاله آزادی خواهان که نه امروز بلکه فردا و فرداها نامت همچون “طاهره قره العین” در تاریخ آزادی خواهی زنان مرز و بوممان حک خواهد شد. برای تو می نویسم که آرزو داشتم در کنارم بودی و در آغوش می فشردمت و در گوش ات زمزمه می کردم، “گلشیفته، ممنونم که به جای همه ما زنان ایرانی و به جای من، چون گل شکفتی.”
تو در آستانه “فصلی سرد” پیکر زنانه ات را با سخاوت و اعتماد به نفس در یکی از مهمترین و وزین ترین نشریات دنیا، رونمایی کردی و به ما که در روند حوادث سیاسی کشورمان، سر بر جیب خود فرو برده بودیم و به سرعت در راه خدمت به وطن و دموکراسی و آزادی (به گمان خود) می دویدیم تا از همرزمان درون و بیرون خود عقب نمانیم، با یک حرکت ناگهانی، اخطار ایست دادی. ما ایستادیم و سرهایمان را از جیب بیرون آوردیم، به تو خیره شدیم، به اطراف خود نگاهی انداختیم و گرچه “شیفته” زیبایی “گل” گونه ات شدیم و پلک نمی زدیم و چشم از پیکر زیبایت بر نمی گرفتیم ولی دهان گشودیم و تو را ملامت و سرزنش کردیم. تو را، “گلشیفته مان” را، که تا دیروز افتخار ملت بود را، به بدترین القاب و یا بی رحمانه ترین صفت ها خواندیم. آنقدر در قضاوت هول شدیم و ترسیدیم که خدایی ناکرده از قافله غیرتمندان شهر جا بمانیم که سبک و سیاق “حاکمان شرع” حافظ ناموس اجتماع را پیشه کردیم و تیغ تیز غیرتمندی و ناموس پرستی را از چله کمان به سویت رها کردیم. تو را با معیار بی سر و ته “آبرو” محک زدیم و غافل از آن ماندیم که در این کارزار قضاوت های غیرتمندانه و ناموس پرستانه، این ما هستیم که آبروی دموکراسی خواهی و آزاداندیشی را بر باد می دهیم و نه تو.
آنگاه که تو را با تیغ “غیرت” نشانه می روند، یادم به دخترانی می افتد که در حال قدم زدن با پسران محله در خیابان های عمومی شهر، توسط برادران و پدران و مردان و زنان محله دیده می شوند و بدین ترتیب “غیرت” همه خانواده و محله به جوش می آید و سرنوشت دخترک یا ازدواج زودرس اجباری می شود و یا پستو نشینی. حال آنکه چندان تغییر فاحشی در زندگی پسرک داستان ایجاد نمی شود چرا که او مسئول حفظ “غیرت” خانواده، محله و اجتماع نیست ولی دخترک داستان به دلیل زن بودن بدون اینکه خود بخواهد، آن زمان که بند نافش بریده شده، این مسئولیت نیز بر دوشش نهاده شده. یادم به گشت های ارشاد و ثارالله می افتد که در سی و سه سال گذشته در کوچه و پس کوچه های شهر مانور دادند و برای حفظ “غیرت” غیوران جامعه، ما دختران و زنان را، به جرم پوشیدن یک کفش رنگی، لاک ناخن، آرایش، عطر، نازک بودن روسری، کوتاه یا تنگ بودن روپوش و یا بیرون بودن چند طره مو، در انظار عمومی، مورد حمله و هتاکی قرار دادند و حرف های رکیک نثارمان نمودند و کشان کشان به سوی مینی بوس ها و پاترول های منفور بردند و سیلی زدند، در دخمه وزرا انداختنمان، آب سرد رویمان خالی کردند، آب جوش زیر پایمان جاری کردند تا شاید “غیرت” جریحه دار شده اجتماع، وصله و پینه شود. به یاد ندارم در آن زمان که ما را کشان کشان به سوی ماشین های هراس انگیز ارشاد و منکرات می کشیدند، از مردان و زنان “غیرتمند” محله، کسی سپر بلای ما شده باشد. به یاد دارم دخترکانی را که در همان دخمه وزرا نه از تازیانه شلاق بلکه از روبرو شدن با پدران و برادران و همسران و حتی مادران “غیرتمند” خود هراس داشتند و به مامورین “غیور” التماس می کردند تا بی سرو صدا حکم شلاق آنها را اجرا کنند ولی با خانواده هایشان تماس نگیرند. گو اینکه این دختران و زنان از زخم شلاق “غیرتمند” مامورین اداره وزرا کمتر از رفتار “غیرتمندانه” خانواده خود که در پستوی خانه حادث می شد، هراس داشتند.
آنگاه که تو را با تیغ “ناموس” هدف می گیرند یادم به دختر بچه ای نرم و نازک می افتد که از همان روز نخستی که اولین قدم هایش را برداشت، مانند بالرین ها، بر روی نوک پنجه هایش راه رفت. دخترک خجولی که عاشق رقص بود و اگر فرصتی برایش پیش می آمد، با وجود خردسالی در میانه میدان رقص، گوی سبقت را از بزرگسالان می ربود. به یاد دخترکی می افتم که در سه سالگی پیست اسکیت روی یخ را کشف کرد و در دل آرزوهای بزرگ پروراند از اینکه روزی ستاره رقص روی یخ خواهد شد. به یاد دخترکی می افتم که همه آرزوهای کودکانه اش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آنگاه که سه سال و نیمه بود در هم پیچیده شد. رقص، به عنوان عملی”منافی عفت” شناخته شد و پیست های اسکیت روی یخ به روی دختران بسته شد. دخترک دنیای ورزش را کشف کرد و در رشته ژیمناستیک مراحل ترقی را پیمود و عشق خود به رقص و رقص روی یخ را در ژیمناستیک خلاصه کرد ولی این عشق نیز دیری نپایید چرا که در سن ۱۳ سالگی به مرحله ای رسیده بود که برای پیشرفتن در این رشته، باید در مسابقات کشوری و سپس بین المللی شرکت می کرد. ولی او نتوانست. چون کشورش تحت حاکمیت حکمرانان “ناموس پرست” بود و آنان برای حفظ ناموس یک ملت، دخترکان مستعد برای شرکت در صحنه رقابت های جهانی را به جای تشویق و حمایت به سوی خانه ها و پستوها هدایت می کردند. دختر ایرانی حق شرکت در مسابقات ژیمناستیک برون مرزی را نداشت چراکه حرکات حرفه ای بدن طرد و نرم او روی تشک های ورزشی ممکن بود “ناموس” یک ملت هفتاد میلیونی را به باد دهد. گلشیفته جان، آن دخترک من بودم، لیلی، که امروز حرفه ای و تخصصی نه چندان مرتبط ولی در عین حال مرتبط با آنچه آرزو داشتم پیشه کرده ام که همانا کار در زمینه حقوق زنان است. تیغ “ناموسی” که تو را هدف گرفته، همان تیغی است که “حاکمین شرع” و ناظران حفظ “ناموس” در جامعه، آن را به سوی زنان و دختران ما نشانه می روند ولی باید اعتراف کنیم که آنان تنها مجریان کشیدن چله کمان و رهانیدن تیر “ناموس” به سوی ما نیستند. گو اینکه با “زن” زاده شدن، ما ناخودآگاه به گهواره ای که آوای لالایی آن “ناموس” و “ناموس پرستی” است، سپرده می شویم. گو اینکه به حکم زن زاده شدن، ما چون عروسک های خیمه شب بازی فرض می شویم که هیچگونه تسلطی روی اندام های زنانه، پیکر و خواسته های زنانه خود نداریم و نباید داشته باشیم. درواقع، کارگزاران اجتماعی، سیاسی و مذهبی که مامور حفظ “ناموس” عمومی جامعه هستند و اطرافیان نزدیک خودمان (زن و مرد) که مامورین حفظ “ناموس” خصوصی و خانوادگی هستند، کنترل این بخش از زندگی ما را بر عهده دارند و ما را با حرکات زبردستانه خود در پشت صحنه، آن طور که می خواهند، می چرخانند.
آنگاه که تو را با تیغ “آبرو” هدف می گیرند، یادم به دختر بچه ای زیبا و پرطراوت می افتد که آنگاه که باید با عروسک های خود فارغ از دنیا و “غیرت” و “ناموس”، روزگار را سپری می کرد، در پشت دیوارهای بلند خانه، توسط عضوی “غیور” از اعضای خانواده، مورد آزار جنسی قرار گرفت و عروسک برای همیشه از آغوشش ربوده شد. دخترکی که در سنین کودکی به او فهمانده شده بود اگر دم برآرد و داستان متجاوز را برای دیگران بازگوید، این اوست که بی “آبرو” می شود. پس سکوت کرد و سالیان سال آزار جنسی را تحمل کرد و آنگاه که عزم را جزم کرد تا داستانش را برای من و تو بازگوید تا شاید یک دخترک خردسال دیگر قربانی نشود، انگشت شماتت به سویش نشانه رفتیم و گفتیم چرا بعد از این همه سال این داستان را طرح می کنی؟ مگر فکر “آبرو”ی خودت و خانواده ات و فرزندت نیستی؟ ما “غیرتمندان” و “ناموس پرستان” دیروز، حال نقش عوض می کنیم و به جای سرزنش و محکوم کردن متجاوز به “ناموس”مان، به فکر “آبرو”ی خود و دیگران می افتیم و کلاه “غیرت” را وارونه بر سر می گذاریم و به جای روبرو شدن با مساله، سکوت را به قربانی تجویز می کنیم و وا مصیبتا اگر قربانی داستان خلاف جهت آب شنا کند و داستان پستوی خانه را بلند تعریف کند. این است “آبرومندی” ما مردمان “آبرومند” که بر مبنای موقعیت، کلاه خود را از این سو و یا از آن سو بر سر می گذاریم و در نهایت این من و تو هستیم که شماتت می شویم نه مردمان “غیور”.
این است داستان امروز تو. آنگاه که حکمرانان غیرتمند کشورمان خانه ی سینمای ما را به اتهام پایبند نبودن به اصول اخلاقی بستند، فریاد اعتراضمان به آسمان بلند شد و حال که تو در اعتراض به آن عمل پیکر زنانه ی خود را وسیله ی بیان اعتراض قرار دادی، ما کلاه غیرت خود را وارونه به سر می گذاریم و می گوییم چرا فکر آبروی ما را نکردی؟
گلشیفته جان، ای کاش حتی کمی انصاف داشتیم و قبل از پرتاب نیزه های خود به سوی تو، ابتدا به خود زحمت خواندن نوشته ات را می دادیم و بر چرایی کارت واقف می شدیم گرچه تو هیچ جبری به توضیح در مورد انتخاب و عملت نداری. تو گفتی برای مبارزه با سانسور عکس زیبا و حرفه ای خود را منتشر می کنی. در مقابلت زانو می زنم و تحسینت می کنم. آنچه تو کردی شاید در فضای سیاسی امروز، قدر دانسته نشود ولی بدان تو تابویی را شکستی که نسل های آینده آن را تقدیر خواهند کرد. حضور شیفته وار تو ای گل دوست داشتنی، در صحنه سینمای ایران و در تاریخ مبارزه با سانسور این ملت، ماندگار خواهد بود. ای کاش کمی منصف بودیم و برای دختر هنرمند جوان مان که مانند بسیاری از ما بیرحمانه به دلیل سانسور و سرکوب مجبور به جلای وطن شده، کمی بیشتر احترام قائل بودیم. دختر جوانی که به جای انتخاب گوشه عزلت غربت و ادامه حیات حاشیه نشینی مهاجر، خود را در اقیانوس ناشناخته جامعه میزبان رها کرده و با چالش های آن نمی شکند بلکه تابوهای فرهنگی تحمیل شده بر خود را می شکند. او می خواهد وارد صنعت بازیگری جامعه میزبان شود و به قواعد بازی آن بازی می کند. خوب است قبل از رها کردن تیر “غیرتمندی” از چله کمان، دانش خود را در مورد تفاوت عکس های پرنوگرافی و عکس های سینماتوگرافی نیز کمی ارتقاء دهیم و بعد “گلشیفته” را قضاوت کنیم.
گلشیفته جان اعتراف می کنم، شهامت تو را نداشتم. آنگاه که بی رحمانه من نیز در سن ۲۴ سالگی به این سوی دنیا پرتاب شدم، به دنبال رویای کودکی ام رفتم و بارها تصمیم گرفتم حال که نتوانستم رقصنده روی یخ و یا ژیمناست شوم، باله را بیازمایم تا شاید بتوانم بالرین چیره دستی در این سوی دنیا شوم. ولی این کار را نکردم. از تابوهای فردی و اجتماعی ترسیدم. جا زدم. از صحنه و ظاهر شدن روی صحنه در لباس زیبا و بدن نمای باله ترسیدم. از هم رقص شدن با بالرین مرد در انظار عموم وحشتزده شدم. من آرزویم را این بار نه با تیغ تیز “غیرت” و “ناموس” حکمرانان بلکه با تیغ تیز “آبرو” که در من درونی شده بود با دست و اراده خود، برای همیشه عقیم کردم. دستانت را که در دستانم می فشارم و اندام چون گل شکفته ات را در آغوش می گیرم و مفتخرم زنی هستم از تبار تو. فرزندان مان با افتخار نام تو را در تاریخ مبارزه با سانسور و سرکوب جنسی و جنسیتی مرز و بوم پرگوهرمان، ایران، یاد خواهند کرد.
گلشیفته جان تو چون گل در جاده پرسنگلاخ آزادی و دموکراسی ایران شکفتی و آینه ای در مقابل ما که خواهان آزادی و دموکراسی در جامعه هستیم گرفتی و به ما نمایاندی آزادی خواهی و دموکراسی خواهی از حریم خصوصی مان آغاز می شود. تو به ما آموختی که باید خود را از درون صیقل دهیم. تو ما را به فکر واداشتی و تابوها را به چالش کشیدی. از تو، زیبایی ات، زنانگی ات، شجاعتت و فداکاری ات صمیمانه سپاسگزارم.
تورنتو
گلشیفته جون هر جا که هستی دستتو میبوسم و امیدوارم کشور ایران به سمتی هدایت شه که امثال منو تو برای آزادی از کشور خارج نشن
من اصلا خوشم نیومد…از حرفمم برنمیگردم…این روش درستی نبود…اما حتما دلایل خاص خودشو داشته…من به نظر همه احترام میذارم اما این کار قشنگ نبود
ریاکاران بجز ریا نمی فروشند
آذر ماجدی: پیرامون اقدام گلیشفته فراهانی
خانم ماجدی در لباس حمایت از گلیشفته فراهانی، خود تابو شکنی فرموده و به وسط بحث و جنجال پیرامون این اقدام گلیشفته فراهانی پریده و با بد دفاع نمودن یکبار دیگر ثابت نمودند ریاکاران بجز ریا نمی فروشند و البته ایشان خیلی ریا کاری نمیکنند و از دریچه منافع سازمانی خویش ضمن پذیرش آزادی پوشش و دفاع از تابوشکنی دختر مصری، فقط ماهیت ضد زن ایرانی خودشان را بنمایش نمی گذارند و بله اعلام داشتند:
گلشیفته نه تابو شکنی کرده است و نه به چنین قصدی در یک فیلم فرانسوی شرکت کرده است. شرکت در این فیلم بخشی از شغلش است. گلشیفته در کشور فرانسه، در یک پروژه هنری ساخت فرانسه بدن نیمه برهنه خود را به نمایش گذاشته است. او اکنون در کشوری زندگی می کند، که چنین اقدامی در آن امری پیش پا افتاده تلقی می شود. باید به ذوق زدگانی که هرچیزی را با هرچیزی قاطی میکنند و از ذوق حلیم توی دیگ افتاده اند، گفت که نگاه آنها نیز به برهنگی زن تفاوت چندانی با نگاه آخوندی – حاجی بازاری ندارد. دو روی یک سکه اند. گلشیفته نه تابو شکنی کرده نه حرکت سیاسی کرده، نه حرکتی برای دفاع از حقوق زن کرده، نه حرکتی علیه اسلام کرده، نه این ادعا را دارد و نه این حرف را زده و نه متنی که درش اجرا شده این معنا را دارد، گلشیفته بنظر من شغلش را انجام داده است
اینکه به فرمایش خانم ماجدی این اقدام گلیشفته فراهانی یک تابو شکنی نبوده باید دید پشت چه تعریفی از تابو شکنی سنگر گرفته اند و اگر این و آن امری پیش پا افتاده تلقی می شود، پس چرا در فیگارو سانسور واینان اینهمه تعفن بالا میآورند؟ برای چند ثانیه کار هنری که تابوئی شکسته نشده اینهمه بحث و گفتگو چرا؟
ریاکاران بجز ریا نمی فروشند، خانم ماجدی شما که ریا نمیکنید پاسخ دهید
اگر به فرمایش خانم ماجدی این اقدام گلیشفته حرکت سیاسی نبوده، پس باید به خانم ماجدی تبریک گفت که کار سیاسی را به کناری نهاده و به نقد و برسی اثار هنری اهتمام دارند
وقتی برتولت برشت مینویسد غیر سیاسی ترین فیلم ، سیاسی است و رژیم اسلامی همه امور مربوطه را سیاسی میداند و عمل میکند و همزمان تلاش دارد این بقول فرمایش خانم ماجدی، اقدام گلیشفته را سیاست زدائی کند، البته که در کنار رژیم قرار گرفتن ریاکاری محض نیست بلکه سیاست زدائی است
خانم ماجدی این هرچیزی را با هرچیزی قاطی میکنند را به برتولت برشت بفرمائید که میگوید غیر سیاسی ترین فیلم ، سیاسی است و گویا چون گفتارهای متضاد با حرف امروزتان را خود بیاد نمی آورید این کار شما از روی ریا نیست
خانم ماجدی از کجا و با چه شواهدی به قصد و نیت گلیشفته در این اقدام پی بردید؟ شما که کف بین و پیشگو نیستید و ریا نمیکنید
همین که عمل گلشیفته و مواضع سیاسی و کارهای هنری و سیاسی سبزش و مصاحبه هایش بر خلاف کف بینی شماست، قصدش را چگونه دریافتید خطوط کف دستش را که نشان نداد
خانم ماجدی اگر اعلام علنی انزجار از حجاب اسلامی نه دفاع از حقوق زن است و نه حرکتی علیه اسلام، شما که ریا نمیکنید بفرمائید این حرف هنری یک ستاره سینما چه معنی هنری میدهد تا هنر شما معلوم شود که شما ریا نمیکنید
خانم ماجدی متجاوز از پانصد سر بریده و تیر خورده در خارج کشور و آخرین نمونه اش ترور آن خانم دکتر همرنگ سبزش در آمریکا، آیا دلیلی بر رد ادعای شما نیست که ضامنید جانش در خطر نیست و آیا نمیدانید جگرگوشگانش در ایران زیر ضرب قرار دارند و ایشان خطر بر خویش را راحت تر استقبال میکنند تا بر خانواده اش در داخل ایران و آیا توهین و کشتن شخصیت یک فرد آسیب کمی است؟ که میفرمائید گلشیفته آبرویش در خطر نیست، شما که ریا نمیکنید و بخاطر منافع سازمانی حقی را نپوشاندید، ولی اگر چنین قصدی دارید ما نمیگذاریم، مفهوم شد. این راه حکمت نیست، درود بر مینا احدی
در پایان، با رژیم ایدئولوژیک ارتجائی نمیتوان با صرف شعار به مبارزه برخاست، کنش و مقاومت فرهنگی تنها ضامن تداوم و عامل پیروزی است
یقین این رژیم خواهد رفت و بار گران هزار و چهار صد ساله بدوش هم خواهد رفت
پی روز باشید
آقای حجت، فرمودید که نسبت به خمینی توهین آمیز صحبت کردم. به گمانم شوخی میفرمائید، چون لغتی که استفاده کردم ` خمینی مرتجع ` بود و این برای توصیف این موجود بسیار خفیف و دوستانه است. رفتار خمینی را به اشخاصی که جونشو از اعدام نجات دادند (مثل آیتالله اعظمی شریعتمداری) به یاد دارید؟ نسبت به کسانی که به قدرت رسوندنش (مثل صادق قطب زاده )؟ نسبت به کسانی که ازشون به عنوان ثمرهٔ عمرم و شیره جونم ( مثل آیتالله اعظمی منتظری ) یاد میکرد؟ فرمودید که خمینی میلیونها جانفدا دارد. هیتلر هم میلیونها جانفدا داشت! استدلال شما بسیار کودکانه هست. در اتمام فرمودید ” اگر دین ندارید، لا اقل آزاده باشید “. شوخی میفرمائید! لابد در نظر شما موجودی مثل خمینی که ایرانی و ایران زمین را به تباهی کشاند هم دیندار بود و هم آزاده
پروانه جان،
با بچه که طرف نیستی! با این لحنی که داری واسه همۀ خوانندهها از در عقب خط نشون میکشی، خیال نمیکنی که خودت قاطی همونهایی هستی که اگه فقط نوک پاشون به منبر قدرت برسه، با دو سه تا ورد کار دموکراسی را حسابی میسازند؟ گوشۀ چادرت رو لطفا بکش بالا با این حرفهایی که میزنی نجس نشه، مواظب باش چارقدت هم از سرت نیوفته پشت در سربستۀ حرفهات اگه نامحرم وانستاده باشه، دست کم جند تا موجود دوپای هوشیار واستادهاند متوجه هستند که چطوری به نعل و به میخ میکوبی. اگه برای خانم فراهانی متأسف نیستی، چرا او را خطاب قرار دادهای؟ میتونستی مستقیم با خوانندهها و نظردهندگان طرف صحبت بشی. میفرمایی “با اینکه … مخالف حرکت تو بودم جایی ننوشتم و نپرسیدم.” خب حالا که نوشتهای! بچه گول میزنی؟ میفرمایی: “بسیار متاسف شدم. نه از حرکت تو بلکه از رفتار مردمی که ادعای دموکراسی داشته…” خوب واسه چی این خانم را باز مخاطب قرار دادهای!؟
پروانه جان، نمیگم حرفهایی که میزنی همه اندرزهای قرون وسطایی شل و ول نچسبه، چون اگه بخوام بگم به حاکم شرع شعبۀ دروازه قزوین تهرون میگم. نمیخوام بگم تو افکارت زیر غبار مذهب و سنن دفن شده ها! چون اگه بخوام بگم به احمد خاتمی و جنتی میگم! … تو فقط یک انسانی و بس و اگرچه جسما عریان نشدهای، ماهیتا شدهای!
اما اصل مطلب: اگه پیشنهادی برای رفتار درست دموکراتیک داری، صاف و پوست کنده، درست و حسابی، با لحنی علمی و فاقد فلفل و نمک و نیش و کنایه، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، یه مقالۀ مفیدش کن و بدون “تظاهر” به دموکراسی خواهی، بفرستش واسه همین شهروند تا همه بخوانند. مسائل زندگی خصوصی یا هنری و نحوۀ کار کسی، از جمله خانم فراهانی رو هم قاطیش نکن که نه به شما ربطی داره نه به دیگران، الی به خود خانم فراهانی!
عزت زیاد.
باید چشم ها را شست باید نقاب ها را شکست
آقای مرتضی کاظمیان که مثل گربه مرتضی علی از هر ارتفاعی رهایش کنند ، آخر الامر با همان چارچنگولش می آید پایین و فرق نمیکند در نقاب اپوزیسیون باشد یا دکلدار حاکمیت و همیشه چنگالش بر بدن غیر اصلاح طلب ضد رژیمی فرود آمده مینویسد:
قصد ارزیابی اقدام او را ندارم روی سخنم نه «گلشیفته» که آنهایی است که دغدغهی این روزهایشان، «بخشی از زندگی گلشیفته» شده است. این جمع در حالی گلشیفته را مرکز ثقل کنش خود در فضای مجازی کردهاند که همزمان برای بخش دیگری از زنان ایران، اتفاقهایی دیگر درحال وقوع است و
آنانی که این روزها دغدغهشان، پرداختن به ماجرای گلشیفته شده و دفاع از حقوق وی، به شکل باورنکردنی در برابر موج جدید سرکوب و بازداشت کنشگران مدنی و فعالان سیاسی و روزنامهنگاران، سکوت کردهاند
بدیهی است که کیهان و دستگاه شستوشوی مغزی و دروغپراکنی و تحریفگری نظام اقتدارگرا، شادمان بر طبل بکوبند و «بازی» تعریف کنند و «میدان بازی» سامان دهند زیرا تضاد اصلی در ایران امروز، منازعهی دموکراسی و اقتدارگرایی، و چالش انرژیبر آزادیخواهان و تمامیتطلبان است. اشتباه استراتژیک است که حاملان و همراهان جنبش سبز، پیگیری و تعمیق جنبش اعتراضی خود را در سایهی اقدام اخیر، یا جنگ روانی اقتدارگرایان از یاد ببرند
این شعبده باز با پنهان شدن پشت نام یک سری از زندانیان سیاسی میخواهد بگوید در این کوران سیاسی چنان کور است که نمی بیند فضای مبارزاتی بر علیه تمامیت پوسیده نظام به شادابی رسیده و فضای قبر و مرده پرستی دچار تحول کیفی شده و برق زندگی درخشیدن گرفته
و میگوید پرداختن به زندانیان سیاسی فراموش شده و باید انتخابات و خبر های بی ارزشش در مرکز توجه باشد در حالیکه اصلاً انتخاباتی در کار نیست و هرگز زندانیان سیاسی فراموش نشده اند و راه آزادی ایشان با شکستن درب زندان هاست نه عریضه نوشتن
این سینه سپر کردن گلشیفته تمامیت رژیم منحوس را بهمراه مرتجعین در اپوزیسیون زیر ضرب گرفته است. اخبار مربوط به تحریم های نفتی و بانکی و بالارفتن قیمت دلار و تأثیراتش بر معشیت مردم و سرکوب ها بطور مداوم جریان داشته و مهمترین علت رخوت همین تداومش بود
با شادابی سیاسی فرهنگی هنری صورت گرفته است که آن اخبار هم مؤثر تر بکار میآید. با کوچک کردن حرکت گلشیفته و بازی نامیدن و مربوط به بخش بسیار کوچکی از جامعه درباره بخشی از زندگی گلشیفته خواندنش نشان از درد عشق به حاکمان است
باید چشم ها را شست باید نقاب ها را شکست
خبر داغ:سقوط رژیم اسلامی ایران به دلیل عریان شدن بازیگر ایرانی شاغل در هالیوود!!!
الحمدلله که دشمنان اسلام از حمقاء هستند
نوشته ای که متعلق به آقای امیر کارگر است در انظار عموم میگوید : لخت شدن در اروپا نه جان او را تهدید میکند و نه آبرویش را میریزد و همین را هم بسنده نمیکند در جای دیگر مینویسد: گلشیفته بعنوان یک دختر بزرگ شده در ایران که کوچکترین اعتراضی برعلیه حاکمیت ضد زن در کشورش نداشته است ، ناصادقانه ترین راه این است که لخت شدنش را بدون کوچکترین خرجی با آزادی پیوند دهد
چندین ویدئو کلیپ که از برترین ویدئو های منتشر شده علیه حاکمیت ننگین است به کارگردانی و صدا و آواز و نقش وی تهیه و به کثرت پخش و مورد استقبال شدید مردم بپاخاسته نسل نو قرار گرفت، چقدر وقاحت میخواهد چنین درباره گلشیفته سخن راندن.
این اعتراض گلشیفته به محدودیت های زن و اخلاق مردسالار اسلامی و غربی همزمان و هم درجه و یکسان است ولی با این شفافیت عیان هنوز اتهام تن دادن به ارزش های غربی در صدرلیست اتهامات از سوی مرتجعین است و جالب است خودشان بند را لو میدهند و میگویند این حرکت در غرب هم پذیرفته نیست! و مورد سانسور قرار گرفته!
شاید برای نشان دادن همدردی اش با لخت کردن زندانیان سیاسی به این عمل مبادرت کرد، اگر از یاد زندانیان سیاسی غافل نباشید درکش سخت نیست و اگر خوابتان را آشفته کرده درب زندانها را بشکنید. ولی به یقین برای فروش تن نیست
کافیست به واکنش های هیستریک منادیان جهل و جنایت نظری داشته باشید و با توجه به وسعتی که حاکمان فاسد در این بازار از دختران ایرانی ایجاد کرده اند و دم برنمی آورند ، شما را متوجه این نکته کند که اگر مسئله گلشیفته هم در همین راستا بود دم بر نمی آوردند و اینهمه تعفن بالا نمی آوردند. در نگاه بی بصیرت آخوند زادگان شیعه، زن یا باید در اختیار یک نفر باشد و عفیفش بنامند و یا در معرض فروش همگانی باشد و ضمن بهره بردن از تجارتش فاحشه اش بخوانند تا تحقیر شود و راحت تر تن دهد. و اینکه گلشیفته نیمه عریان میشود و بدنش برای عرضه و فروش نیست و یک تابو شکنی کامل از جانب بت سینمائی نسل نو برخاسته ایران صورت گرفته، سخت به وحشت افتاده اند و لرزه بر پایه های پوسیده حکومت را به عیان حس میکنند و دسته جمعی به یقه درانی و بر سر و روی خویش کوفتن روی آورده اند!
هم اکنون هزاران دختر ایرانی را در ترکیه و پاکستان و شیخ نشین ها و اروپا، برهنه در معرض فروش گذاشته اند و اینان خفقان گرفته اند. شما یقین بدانید اگر این حرکت گلشیفته برای تن فروشی بود مرتجعین در اپوزیسیون همدست با ارتجاع ننگین حاکم برعلیه وی قلم فرسائی نمیکردند. چرا وقتی ورزشکاری در استادیوم ورزشی پیراهنش را بر سر میچرخاند و در برابر دوربین ها میدود، یک سبز نتواند ایستاده همان کند
قدرت انفجاری این بمب خبری بسی فراتر از آن است که کسی بخواهد چشمانش را ببندد و آن را در کردن ترقه بنامد. هیچکس نمیتواند منکر آن باشد که ایشان نسبت به حساسیت های فرهنگی در ایران بی خبر بود و سوابق سیاسی اش را هم نمیتوان انکار کرد و شعر خوانده شده جای تعمق دارد
آنچه مسلم است این حرکت گلشیفته که با توجه به سوابقش که عنصری هنری فرهنگی است نه تنها پایه های رژیم را لرزاند بلکه به علت ماهیت انقلابی اش به نیروهائی در اپوزیسیون رژیم هم تنه زد و در نگاهی به سوابق کسانی که تا کنون کامنتی درباره اش نگاشته اند و دیگرانی که به نحوی خجل، سکوت را برای این مورد تجویز میکنند میتوان به قدرت این عمل پی برد. این حرکتی است که مرتجعین نمیتوانند بنام خودشان مصادره کنند
نیمه برهنگی جرمی زنانه است، برای گلشیفته که یکه مرد است نیمه برهنگی جرمی نیست
این خط شکنی از سوی یک بت سینمائی صورت گرفته که چندین ویدئو بر علیه رژیم ساخته و شدیداً مورد استقبال قرار گرفته، در اوج شهرت اینکار را کرد و این تنها یک معنا میدهد و آن اینکه شهرتش را خرج مردمش کرد و با مورد دختر مصری متفاوت است که شهرتش را با همین عمل تقزیباً مشابه بدست آورد، میگویم تقریباً مشابه چون نیمه برهنگی متفاوت از برهنگی کامل است، دوباره، چرا وقتی ورزشکاری در استادیوم ورزشی پیراهنش را بر سر میچرخاند و در برابر دوربین ها میدود، یک سبز نتواند ایستاده همان کند. تصویر نیمه برهنه تختی هرگز با این دست واکنش های هیستریک روبرو نیست، آیا این برای مغز های خوابیده صدای زنگ زورخانه ای را بصدا در نمی آورد تا برخیزید و چرخشی کنید؟
یک زن ایرانی نه بلکه حرکت این مرد ایرانی را باید ستود، با رژیم ایدئولوژیک سراپا لجن ارتجائی نمیتوان با صرف شعار به مبارزه برخاست، کنش و مقاومت فرهنگی تنها ضامن تداوم و عامل پیروزی است
یقین این رژیم خواهد رفت و بار گران هزار و چهار صد ساله بدوش هم خواهد رفت
درود بر جنبش سبز ملت ایران به رهبری خرد جمعی
چه نوشته بی ناموسانه!
باسلام
آزادی تا وقتی مجاز است که دیگران را به رنج و مشقت نیندازد؛مثال معروفی هست که همه شنیده ایم؛نمیتوان در کشتی که در دریا سفر میکند کسی بگوید من آزادم و میخواهم جای خود را سوراخ کنم!آزادی تا هنگامی آزادی ست که دیگران را محدود نکند؛فکر میکنم جناب امین خان عزیز معنای آزادی را درست متوجه نشده اند؛امین عزیز!خطابم به شماست،آزادی ای که شما از آن دم میزنید با آزادی ای که آمریکا در عراق و افغانستان با ریختن خون بی گناهان بدنبال آنست هیچ فرقی نمیکند؛یک سوالی از شما دوست عزیز دارم:شما که دم از آزادی میزنید،چرا به آیت الله خمینی اینقدر راحت توهین میکنید؟میتوانم بپرسم شما در مورد ایشان چقدر مطالعه داشته اید!؟آیا توهین کردن به شخصیتی که میلیون ها جانفدا دارد معنای آزادی است؟آیا عریان کردن بدن که از ابتدای خلقت یک امر به دور از فطرت آدمی به حساب می آید معنای آزادی است؟به قول سرور و سالار شهیدان اگر دین ندارید لاأقل آزاده باشید
آقای بهروز، من و ما از نیّت و دلیل گلشیفته برای این کار اصلا اطلاعی نداریم. برای همین به خودم اجازه استفاده از لغت مبارزه را نمیدهم. چیزی که مسجّل است اینه که آزادی نوع پوشش حق طبیعی و مسلم هر شهروندی هست و من لغت ارتجاعی را در این رابطه بکار بردم. خمینی چنین مرتجعی بود. در ضمن، من تصدیق ۶ ابتدایی دارم. زنده باشید
سلام ممنون از متن بلند و شیوایی که نوشیتن. من هم در این زمینه مطلبی نوشتم هرچند کوتاه همراه با ترجمه ی متن فیلم ” تن ها و روح ها” که کلشیفته ی عزیز در آن نقش ایفا کردند.
خوشحال میشم تشریف بیراین و نظرتون رو بخونم. خواهش میکنم عمومی نظر بدین تا هم دوستان بتونن استفاده کنن و هم اگه من لازم بود بتونم نظری بدم.
با احترام
مریم
از روزی که عکس گلشیفته در سایتها آمد و اینهمه واکنش های مثبت و منفی را بر انگیخت همه فکر من به این است که چطور ملتی ظرف سی سال توسط یک حکومت ایدئولوزیک مذهبی فرهنگشان به تاراج میرود که حتی تحصیلکردگان و خارج نشینانش هم متاثر از فرهنگ مذهبی القایی میشوند . یادم است که قبل از انقلاب مردان و زنان در سالهای قبل از انقلاب اسلامی در خیابانهای رامسر و بندر انزلی با لباس شنا قدم میزدند و یا هنوز فیلمهای فارسی اگرچه گیشه ای و سکسی که همبستری در آن کاری عادی بود .و به کسی هم بر نمی خورد و بحثی هم بر نمی انگیخت .و در همان شهر ها مساجد و میخانه ها در کار خود بودند. چه بلائی سر ما آمده که برای به دست آوردن آزادیهای مسلم و بر باد رفته مان نه با حکومتی ها که با حتی مخالفین آن امروزه باید رو در رو باشیم و کار گلشیفته اینهمه هیاهو به پا کند
به قول نیما غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
امین آقا شما که معنای آزادی را می فهمید و خیلی هم مدرن هستید بی آنکه کسی را بشناسید به او لقب ارتجاعی می دهید.نمی دانم شما چند سال دارید و چه قدر سواد اما من از ۴۰ سالگی گذشته ام و با مدرک دکترا در دانشگاه تدریس می کنم و به قدر خود به این کمیته و آن کمیته احضار شده ا م و در اروپا هم تحصیل کرده ام . من معتقدم این روش اعتراض سطحی است . همین . این مسئله چه ربطی دارد به آزادی فردی ؟!
گلشیفته شیفته آزادی یا شیفته هالیوود
انسان مدرن برای رهایی از پریشانی ، دست یاری بسوی کمپانیهای عظیم و دولت دراز میکند و تبدیل به کودکی میگردد که هیچگاه راضی نخواهد شد، زیرا توانائیش را بعنوان یک انسان از دست داده است.
( انسان مدرن و آینده ، اریک فروم . ترجمه حسن نایب آقا )
عمویم تعریف میکرد : در صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عده ای از مردم از جلوی محل کارم میگذشتند و شعار میدادند « یا مرگ یا مصدق » . هنوز چند ساعتی از رفتنشان نگذشته بود که در حال باز گشت شعار میدادند ، « قوطی کبریت گرون شد ، مصدق سرنگون شد » .
مخاطب من بهیچوجه این افراد نیستند.بلکه آنانی هستند که ادعای مبارز بودن ، آزادیخواه بودن ، انقلابی بودن و نهایتاً سیاسی با شرف بودن را دارند.
بعد از جریان برهنگی علیا ماجد ، دختر شجاع و مبارز مصری ، گویا عده ای پاسیو و ورشکسته میدان مبارزه با کشف سوراخ دعای جدید ، راه مبارزه با پدر خوانده و بانکدار تروریست و بنیاد گرایی حاکم بر میهنمان را( البته با یک پرانتز ) در تبلیغ لخت شدن و یا برهنگی در ملاء عام دانسته و مبلغ و مروج آن گردیدند.پرانتز مورد نظر آنجاییست که
این افراد که اکثراً مردان روشنفکر را هم شامل میشوند ، زن و دختر و خواهران خود را بدلیل وجود دیدگاه استثماری و کالایی مردان از پوشیدن حتی لباسهای جلف ( ونه لخت شدن ) برحذر داشته ، اما خود با چشمانی غیر استثماری و کالایی بر اندام لخت زنان ، برادر وار با چاشنی انسانی به دیدۀ آفرین می نگرند و فرد مورد نظر را « زن آزاده ، شیرزن ، زن پیشتاز ، زن شجاع ، سنبل زن ایرانی و….. » مینامند. و معلوم نیست که چرا خود حاضر نیستند این مدال افتخار را بر گردن اطرافیان خود ببینند.
واقعیت چیست ؟
گلشیفته ،
علیا ماجدِ مصریِ فعال و مدافع حقوق زنان، بی پناه و ناشناس و محاصره شده در بین مذهبیونِ افراطیِ زن ستیزِجاهل نیست.
گلشیفته یک هنرپیشه است که خواه نا خواه باید به شرایط بازی در فیلمهای هالیوودی گردن بسپارد. لخت شدن در اروپا نه جان او را تهدید میکند و نه آبرویش را ، اما برای او بعنوان یک دختر بزرگ شده در ایران که کوچکترین اعتراضی برعلیه حاکمیت ضد زن در کشورش نداشته است ، ناصادقانه ترین راه این است که لخت شدنش را بدون کوچکترین خرجی با آزادی پیوند دهد. گلشیفته دختر باهوشیست . او بخوبی میداند که با این کار هم صندلی خود را در هالیوود رزرو میکند و هم همان افرادیکه علت سرنگونی حکومت دکتر مصدق را به گران شدن قوطی کبریت تنزل دادند تا بتوانند بزرگیه عملیات ابرقدرتهای استعمارگرو چهرهای شعبان بی مخها را بپوشانند ، حال این کار او را هم به بزرگی ناجی زنان و سنبل آزادی ارتقاء خواهند داد. در صورتی که خودش در مصاحبه اش میگوید : الان دلم میخواهد مثلاً نقش یک لمپن لات بی سروپای بی ادب و خنده دار را بازی کنم.( مصاحبه در مجله پیک ).
او هیچوقت در مصاحبه هایش نمیگوید میخواهم نقش یک دختر اعدامی بی گناه و یا نقش ندا و یا نقش شیرزنی مانند نسرین ستوده را بازی کنم .زنی که با نپذیرفتن چادر بهنگام دادگاه ، دست انداختن دور گردن همسرش با دستبند در انظار عمومی و بوسیدن او و مصاحبه ویدئویی بدون حجاب ، تابوی ضد رهایی را شکست.
اما باز افسوس و هزاران افسوس که مدعیان آزادی و روشنفکران متفکر و تحلیلگر پای استدلالهای چوبینشان دربازی گیر میکند که روزی برایشان ثابت میشود که تنها برنده اش ولی فقیه بوده است و دیگرهیچ.البته شاید هم این جار و جنجالها آگاهانه و برای نپرداختن بهای اصلی مبارزه باشد !!!!!!
نوشته: امیر کارگر
مقالات
http://www.aftabkaran.com
به کسی که بدون نام به خانم هنرمند جوان ما توهین و او را “گل شفته” میخواند.
بعید میدانم که تو خودت به اندیشۀ زیبا رسیده باشی. اگر رسیده بودی چنین چیزی نمینوشتی و حرف دهنت را درست میزدی! حرفهای گندهتر از دهنت نزن، مخصوصا وقتی که خودت بهرهای از ادعایی که میکنی نداری. هیچ شکی ندارم که بیسواد هم هستی و حتی اگر نیمی از مغزت “تعطیل” نبود (این کلمه راخودت به کار بردهای که نشان از لمپنیزم نابت داره)، “راحت” را “راهت” نمینوشتی! شکی ندارم که از زیبایی اخلاقی و جسمی هم بهرهای نداری! اگر دارای یکی از این دو بودی چنین حرفی نمیزدی!
هیاهو برای چیست؟ او فردی است که به فرانسه رفته و می خواهد هنرپیشه بماند خوب راه خودش را انتخاب کرد ای کاش که ایران در ید دیکتاتورها نبود و او در ایران هنرمند می ماند . جسم او متعلق به خودش می باشد و ربطی به نماد آزادی ایرانی ندارد چرا که زنان زیادی برای اینکه آزادی خود را در خارج از ایران از دست ندهند راههای سخت تر و به اصطلاح بی ابروتر را انجام می دهند
بگذار به مردم فکر کنیم نه زندگی فردی افراد
آقای امیرحسین ضمن سپاس از توجه تان و نیز دنبال کردن کامنت ها مطمئن باشید که تمام کامنت ها پیش از انتشار خوانده می شوند ، نه به دلیل سانسور فکری و عقیده ای بلکه به خاطر اطمینان از این که این اصل دمکراسی را که همگی در گفتن عقاید خود آزادند تا زمانی که آزادی دیگری را مخدوش نکرده باشند، رعایت کرده باشیم. اما همانگونه که می بینید درجه ای از تحمل می تواند به بحث عمق بیشتری بدهد و گفتن و نوشتن یک طرفه نظر، به یک گفت و گوی ولو کوتاه و مقطعی تبدیل شود. همانگونه که ملاحظه می کنید برخی کامنت گذاران، دیگر تنها به نوشتن نظر خودشان اکتفا نکرده اند و این بسیار مفید است چرا که راه یک طرفه را به راهی دو طرفه و احتمالا چند سویه تبدیل می کند. به اعتقاد ما برای دست یابی به فرهنگ دمکراسی راهی بجز تمرین و مدارا نیست و طبیعتا برخی مواقع زیاد هم دلنشین و دلپسند نخواهد بود. به هر صورت با پوزش از تمام کامنت گذارانی که نگاه و زبان برخی کامنت گذاران آنها را آزرده می کند و با امید به این که کامنت گذاران نیز رعایت اصول دمکراسی را بکنند و با تحقیر و توهین نظرات شان را آغشته نکنند
be khobi mitavan did ke hich fargi bayne roshanfekraneh mardsalar va Khamenei nist.doorooud bar Goolshifteh.etefagan ba akse zibayat nashan dadi ke dar 100 sal akhir hich zani jorat va godrateh fekri tora nadarad.Goolshifteh yak honarmand ast chizi ke hich honarmande degari namidanad.va amrooz har kas be har dalili mitavanad honareh khod ra be namayash begozarad.o ba inkar be kasi zarbeh nazadeh ast.
مدیر محترم شهروند
با سلام. برای بار دوم به شما اطلاع میدهم. برخی از کامنت گذاران یا نظردهندگان پا را از حریم قانونی بیرون می گذارند و به افراد توهین می کنند. بهتر است مطالب را قبلا بخوانید و تنها در صورتی که توهین آمیز نباشند درج کنید. یکی را قبلا تذکر دادم که نوشته اش را برداشتید. اکنون دوباره فرد دیگری خانم فراهانی را با بی نزاکتی “گل شفته” خوانده (در تحت عنوان گل شفته رهآورد غرب) و در متن نوشته اش هم به ایشان توهین کرده است. لطفا مقررات را در بالای همین بخشِ اظهار نظر به همه توضیح دهید و از درج آراء توهینآمیز پرهیز کنید. این یکی از ساده ترین اصول دموکراسی است
به گل شفته “ره آورد” سینمای غرب : میگی گلشیفته زیبایی بدن نداره. پس چرا منتظر هستی — طبق لحن لمپنی و ارتجاعی خودت — که پائین تنش را لخت ببینی؟!!! الحق که به قرون وسطی تعلق داری تا به قرن ۲۱
من به عنوان پسری که ۲۴ سال در ایران و بعد از آن در سوئد زندگی کردم باور دارم که مسئله غیرت و ناموس و نیاز به کنترل زنان ریشه در سرکوب جنسی مردان در دوران بلوغ و نوجوانی دارد. مسئله خیلی ساده است، مرد می گوید برای من میسر نبود، پس در اختیار کسی قرار نده. جامعه که تفکیک جنسی تا سر حد جدا کردن کتاب مهد کودکها که به تازگی خبرش را شنیدیم پیش برده کاملا بیمار است. تاکید بیش از حد بر مسایل جنسی و تاثیر آن بر تمامی جزییات زندگی نه تنها باعث مشقتهای فراوان برای زنان شده است، بلکه برای مردان هم به عنوان نیمه دیگر روح زندگی بار منفی سهمگینی داشته است. جنسی کردن همه مسایل زندگی باعث شده تا ما مردان ایرانی به ناچار نگاهی توام با سرکوب جنسی و حسرت به زن داشته باشیم، به زنی که جسم و روح زیبایش منشا زیبایی، عشق و زندگیست و نباید به آسانی آنهمه زیبایی در نگاهی جنسی خلاصه شود. من فکر می کنم برای رسیدن به بلوغ فکری و رهایی از بند بردگی جنسی باید پرده های این تفکرات سنتی را از هم بدریم و شاید روزی برسد که زن شجاع ایرانی فارغ از نگاههای جنسی برقصد، ژیمناستیک کند، لذت پیچش باد در گیسوانش را ببرد و روزی که عریان عکسی هویدا کرد آشنایی با زیباییهای روح و جسم او همه مان را یاد عشق و ایثاری بیاندازد که از مادرانمان سراغ داریم. روزی که زن ایرانی از سایه تابوت شوم مذهب و سنت بگریزد و گوشت و پوست و جسم زجر کشیده اش التیام پیدا کند همه مان، مرد و زن، آزاد می شویم. اما بدون شک آن روز همه گلشیفته را به نیکی به یاد خواهیم آورد که عاشقانه ایستاد، جسارت کرد، از خود گذشتگی کرد و جاودانه شد. درود بر شما
آقای آیدین، چرا خلط مبحث میکنید؟ انسان میتونه از کردار و یا گفتار کسی دفاع کنه ولی خود شجاعت آن کردار و رفتار را نداشته باشد. انگار که ما به دفاع از ندا آقا سلطان به پا خیزیم و سپس مورد نکوهش قرار بگیریم که اگر واقعاً به ندا احترام میگذاریم چرا خودمون نرفتیم جلوی گلوله؟!!! واقعاً که از سطح این استدلالات ابتدایی در شگفتم
آقای مهرداد: در کدوم کتاب که در مورد فرهنگ “اصیل” ایرانی صحبت کرده، گفته شده عریان شدن یک هنرمند در مقابل دوربین کار غیر فرهنگی هست؟ چطور بدن لخت روح الله خمینی یا بهروز وثوقی باعث ناراحتی شما نمیشه؟ لطفا شجاعت داشته باشید و عقدههای شخصی و افکار ارتجاعی خود را با به کار بردن الفاظی مثل فرهنگ و هنر توجیه نکنید
تن نیمه برهنه گلشیفته خیلی خوب مغزهای تهی را عریان و برهنه کرد اگرغیرت دارید اعتراض به ظالمانی بکنید که در زندانهابا تن برهنه خواهران و زنان شماکارها که نمیکنند و چه زنان و مردانی که بعداز آزادی از این زندانها دست به خودکشی زدند
سرکاد خانم پورزند، آنچنان دفاع پرپشتوانه ای که از شما در این نوشتار خواندم انتظار میرفت که در پس نقطه پایان نگاره های برهنه شما را نیز نظاره گر باشیم و صد افسوس که نبود. اگر این کنش خانم فراهانی آنقدر شایسته و ارزنده مینماید در چارچوب اندیشه تان پس تا کی می خواهید از اهل شعار و حرف و کلام باشید؟ بهتر نیست پیروی کنید از فرد و عملی ارزشمند قلمداد می کنید؟ مگر اینکه بپذیریم که مرگ همیشه خوب است ولی فقط برای همسایه
به امید برهنگی شما
باید بگویم در این چند روزه بسیار متاسف شدم. نه از حرکت تو گلشیفته بلکه از رفتار مردمی که ادعای دموکراسی داشته ولی در واقع با جمهوری اسلامی فرقی ندارند. دراین روزها هر جا خواستند بگویند موافق حرکت تو هستند، مخالفانش را انسانهایی زیر غبار مذهب و سنن دفن شده نامیده و فریاد زده اند بیایید بیرون. یکی هم توصیه کرده که از زیر افکاری که پدران و مادران ما یادمان داده اند خارج شویم. دیگری می گوید هر که مخالف است قطعا خودش آرزوی عریان شدن دارد و نمی تواند! و …
با اینکه به دلایل زیادی که هیچ کدام مذهبی نیست مخالف حرکت تو بودم جایی ننوشتم و نپرسیدم چرا؟ زیرا این بدن توست و این خواسته تو که به احدی ارتباطی ندارد اما هاج و واج طرفداران تو شدم. باور کن چه جمهوری اسلامی باشد و چه این آدمها، دموکراسی برقرار نخواهد شد. گلشیفته عزیز ما هنوز نمی توانیم با مخالفان نظراتمان سخن بگوییم. باید او را به جایی وصل کنیم. تو عریان شدی و ما باز بهانه ای یافته ایم که به هم بتازیم. ما در جاهایی تو را مخالف رژیم ایران و جسور نامیده ایم ودر جایی انسانی بالاتر از دیگر زنان و با شهامت تر.
من برای کار تو نام شهامت نگذاشته ام. از تو بتی نیز نمی سازم. به چشمان زیبایت هم غمگینی نمی چسبانم چرا که همیشه در همه فیلمهایت چشمانت همینگونه بوده است. به دلیل کارت هم فکر نمی کنم چرا که برای تو حتما چاره در این حرکت بوده و بس. ستایشت نمی کنم چرا که برای ستودن، نسرین ستوده را دارم و افتخار هنرپیشگی خارج از ایران را به شهره آغداشلو نسبت می دهم. اما تو را لگد مال نمی کنم . تو را فاسد نمی نامم و اهانتی بر عملی که به خودت مربوط بوده و هست نیز نمی کنم با اینکه می خوانم چگونه با اهانت به افکار مخالفانت از آنها مشتی افرادی با ” افکارعمه بلقیس خانم” و چسبیده به مذهب ۱۴۰۰ ساله ساخته اند. راستش با اینکه هرگز افکار مذهبی خاصی در دل نداشته و ندارم امیدوارم این مدعیان دموکراسی هرگز بر منصبی ننشینند که بعد از آن دوباره همین آش است و همین کاسه.
تو فقط یک انسانی و بس ولی ما از تو استفاده ها کرده ایم. برایت کاریکاتور کشیده و طرح ها خلق کرده ایم و اگر اجازه دهی وارد زندگیت شده و برای آن نیز داستان نوشته ویادمان رفته همین روزها سردو انسان بر بالای دار خواهد رفت.
می بینی ما آدمها خیلی بدبختیم . خیلی….