بی‏ ثباتیِ دنیا و نیافتنِ جوابی برای معمای وجود که این آمدن و رفتن از بهر چه بود، در مردم جهان عکس العمل‏های متفاوتی دارد. گروهی با ترک دنیا خودرا از مواهب طبیعی و دنیوی محروم می کنند و گروهی دیگر برعکس با روش زیاده وافراط طلبی ارزش معنوی خودرا فدای مادّیات کرده، تصّوری غلط را دنبال می کنند.   آئین بهائی راه اعتدال را به ما نشان داده، تا هم از نعمتهای جهان حتی‏الامکان بهره مند شویم و هم دل به جهان الهی ببندیم. در واقع روشی تعیین شده که بتوانیم  نعمتهای این دنیا  را در راه ترقی روحانی ودلبستگی به خدا بکار گیریم.

اما برای شما خواننده عزیز این سؤال پیش می‏آید که این همه صحبت در مورد بی‏وفایی روزگار چه توجیهی دارد. در آثار بهائی نیز به این موضوع بسیار اشاره شده. مثل “این جهان فانی (ناپایدار)  را دقیقه‏ای اعتماد نه و این زندگانی خاکدان ظلمانی (تاریک) را آنی اطمینان نیست. در هر نفَسی احتمال زوال است و در ساعتی خطر عظیم در میان. پس نفوس عاقله همواره دل به جهان الهی بندند و به نفحات ریاض (بوی خوش گلستان) رحمانی زنده گردند.  تا توانید در فکر آن باشید که در این عالم نیستی، علَم هستی برافرازید و در این جهان بی‏بنیاد، بنیان واقعی تأسیس نمایید…”

در این لوحی که خواندیم، از ما خواسته ‏اند که در این عالم نیستی، عَلَم هستی برافرازیم و دل به جهان الهی بندیم. باید دانست در این معنا مفهوم نسبیت در کار است، نه نفی هستیِ این جهان به طور مطلق. مثلاً عالم تنگ و کوچک و محدود در رحم مادر، موجود است، اما نسبت به این جهان وسیع ، قابل ذکر نیست و در حکم نیستی است چرا که با این جهان پهناور قابل قیاس نیست. ولی می بینیم که همان عالم تنگ و تاریک رحم مادرتا چه اندازه در حیات، پس از تولد ما مؤثّرومهّم بوده است. پس نمی توان گفت که ناپایدار و زود گذر است. اگر در آن کودک از پرورش باز ایستد شخصی ناقص و علیل و محتاج به دنیا خواهد آمد.

بنابراین برخلاف آنها که می‏گویند، این دنیای بی‏اعتبار را باید بیهوده انگاشت و دل به جهان دیگر بست، بهائیان می‏گویند، چنین نیست. روح و جسم تعلق به یکدیگر دارند، لازم و ملزوم یکدیگرند. غفلت از یکی سبب محرومیت از دیگری می‏گردد.

آئین بهائی، آئین اعتدال است و به ما تعلیم می‏دهد که این دنیا،  آینۀ ملکوت است، یعنی دو عالم به کلی جدا از یکدیگر نیستند. این که می‏گوییم، این عالم و آن عالم، به واسطۀ رابطۀ نسبیت است، مثل عالم جنین و زندگانی در این جهان. در واقع عالم جنین بیرون از این جهانی که ما می‏بینیم و می‏شناسیم، نیست.

مقصود این است که عوالم الهی محدود نیست، نامحدود است. عالم جنین و این عالم، خاتمۀ عوالم الهی نیست. روح ما وجودی ابدی دارد، ترقیات نامتناهی دارد و راه کمال را می‏پیماید. پس نباید برای این که یکی از دیگری اهمیت‏اش بیشتر است، از زندگی غافل شد.

دین الهی نیز برای همین است که سعادت دنیوی ما نه تنها محفوظ ماند، بلکه خود وسیلۀ کمالات معنوی شود، تا ما را در عوالم روحانی به مدارج بالاتری از وجود برساند. به علاوه، دین برای سعادت اجتماع نیز آمده است و در هر عصری مدارج بالاتری از تمّدن جامعۀ بشری را میسّر ساخته است.  خطابه‏ ای که خواهیم خواند، از حضرت عبدالبهاء ، فرزند و جانشین موسس آئین بهائی، است که باز هم، جنبۀ اعتدال امر بهائی را نمایان می‏سازد و سعادت را در ترکیب رفاه مادی و کمالات معنوی می‏داند. می‏فرماید:

 «جسم انسان در هوای خوش منتعش (با نشاط) می‏شود. حیات انسان تجدد می‏یابد، قلب مسرور می‏شود، احساسات جسمانی زیاد می‏گردد، ناخوش شفا می‏یابد. اگر مخمود (افسرده) باشد، به اهتزاز می‏آید، حالت خوشی پیدا می‏کند. این حیات و سعادت جسمانی انسان است که از لطافت هوا و عذوبت ماء (خوشگواری آب)  و حلاوت ( شیرینی) غذا نشو و نما می‏کند.

همچنین اگر ثروتی، عزتی، تجارتی، کسب و صنعتی پیدا بکند، از آنها سعادت جسمانی برای انسان حاصل می‏شود. این سعادت جسمانیِ عالم انسان است، ولی تعلق به روح ندارد. شاید انسان در عالم جسمانی، در نهایت ترقی، جمیع نعمای جسمانی مهیا، سعادت زندگانی ناسوتی (جهان انسانی) حاصل، اما از حیات روحانی به کلی محروم و از مدنیت آسمانی بی‏بهره و از فضایل بی‏نصیب و از نورانیت ملکوت به کلی منفور. لهذا همچنان که در مدنیت جسمانی سعی و کوشش داریم و در اسباب راحت و آسایش ناسوتی سعی می‏کنیم، باید حیات روحانی را بیشتر اهمیت بدهیم و سعادت ابدی را بیشتر بطلبیم و نورانیت آسمانی و سنوحات (الهامات) رحمانی را بیشتر جوییم و ترقیات عالم الهی را بیشتر بخواهیم، تا مانند حیات جسمانی، حیات روحانی نیز تکمیل شود و سعادت ملکوتی حاصل گردد.

حضرت بهاءالله در این عالم فانی تأسیسی ملکوتی فرمود. شمع آسمانی روشن کرد، ابواب (دربهای) ملکوت باز نمود، شمس حقیقت درخشید، تا مدنیت روحانیه تأسیس شود و نورانیت آسمانی بدرخشد و حیات ابدی حاصل گردد، تا انسان از هر دو جهت بزرگوار شود و هم مدنیت جسمانیه و هم مدنیت روحانیه، هر دو را حاصل نماید. چون روح و جسم انسان هر دو ترقی نماید، آن وقت سعادت عالم انسانی حاصل شود، والاّ به مدنیت مادیه تنها مقصد حاصل نشود. از ترقی مدنیت مادّیه، عالم انسانی سعادت صحیحه نمی‏یابد. اگر مدنیت جسمانی مُنظَم (آراسته) به مدنیت روحانیه شود، سعادت حقیقیه حاصل گردد……».

خوانندگان عزیز، در صورتی که مایل به دریافت نسخه ای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به  تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید:  پیامگیر: ۷۴۰۰-۸۸۲-۹۰۵ ، ایمیل:  anyquestionsplease@gmail.com

وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی:      www.reference.bahai.org/fa