یکی از درسهایی که از تحولات اخیر منطقه به گستردگی کل منطقه خاورمیانه و آفریقا می آموزیم خیزش بی محابای مللی است که سر از جیب تحمل دیکتاتورهای ریز و درشت و رنگارنگ به درآورده در تدارک آینده ای است اگر چه ناروشن ولی در ستیز با ساختارهای پوسیده عهد بوقی موجود.
سی و اندی سال از تلاش مردم ما برای درهم شکستن دیوارهای دیکتاتوری و بنا نهادن جامعه ای پیشرفته و آزاد با حقوق شهروندی و ایضا همین سی و اندی سال از برقراری عقب افتاده ترین رژیم های دهه های اخیر می گذرد. طی این سالها میلیون ها دلار از سفره مردم ایران ربوده شده و در سرتاسر جهان در حلقوم های کاسه لیسان جورواجور چپانده اند تا بلکه بتوانند انقلاب نکبت اسلامی را صادر کنند. خمینی برای صدور انقلابش چه حیله ها که به کار نبست و چه خون ها که نریخت .در این راستا و با شعار بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت ارتش عراق را در فروردین ۱۳۵۸ به قیام دعوت کرد که همان شد زمینه جنگی هشت ساله که به جز ویرانی و بدبختی و آوارگی و تهی شدن کیسه ملت بیچاره ایران چیزی به ارمغان نداشت. چه دلارها و پول هایی در لبنان و فلسطین که از کیسه ملت مالباخته ایران که در حلقوم گشاد “امل” و “حماس” و “حزب الله” که نریختند تا برای اسلامشان و انقلابشان هورا بکشند و عکس منحوسشان را بالا ببرند. چه تلاش ها و حق و ناحق کردن های نجومی و کشتارها و اعدام ها انجام ندادند که به جهان بگویند این انقلاب ما تحفه ایست تازه با انبانی از کرامت و عزت انسانی. چه ژست ها و فیگورهای نجات بخش و به قول خودشان ضد امپریالیست که نگرفتند تا آن چنان جلوه دهند که تنها آلترناتیو خوشبختی و نجات انسان ها هستند و تا امروز که هر هشت ساعت یکنفر را به دار می کشند تا عدل علی را بر پیکره وطن رنجدیده ما بگسترانند و به حیات ننگین خود ادامه دهند.
اما با یک نگاه اجمالی پی می بریم که علیرغم این سی و اندی سال هزینه که از کیسه مردم ایران و به نام الله شد، امروز که ملتها در تدارک انتخاب آلترناتیو و الگوئی برای فردای خود هستند هیچگونه رغبت و اشتیاقی به برقراری حکومتی اسلامی ندارند و با اینکه اکثریت نفوس این جوامع را باورمندان به دین اسلام تشکیل می دهند، شما هیچگونه نشانه و آیتی از اقبال به سوی برقراری آنچه خمینی و دارودسته اش در این سی و اندی سال کوشیدند نمی بینید. در کل منطقه و خاورمیانه کم نبوده و نیستند تئوریسین های ریز و درشت از سیدجمال الدین اسدآبادی و سید قطب بگیر تا مطهری و شریعتی تا همین سروش و شرکا که در رسای انقلاب اسلامی رساله ها نوشته و حنجره پاره کرده اند. پس به راستی چه شد؟ چه بر سر این جوامع آمده که دیگر نمی خواهند مذهب و ایدئولوژی بر عرصه زندگی خصوصی شان خیمه بزند؟
بی میلی و حتی گاهی دست رد زدن بر سینه جریان هایی مثل اخوان المسلمین که بیش از پنجاه سال تشکیلات درست کردند و به انتظار نشستند که روزی چون خمینی موذیانه قدرت سیاسی را قبضه کنند و به کمک داغ و درفش اسلامی تسمه از گرده ملت عرب بکشند، نشانه ی چیست؟ ملت ها چه در سر دارند؟ آیا با دیدن حوادث اخیر ایران از یکطرف و خیزش های این روزهای کشورهای دربند عربی که یکی پس از دیگری سر برمی آورند و انگشت نشانه به سوی دیکتاتورهای خودی می کشند و “نه”ی بزرگ را به سویشان پرتاب می کنند می توانیم بگوییم عصر ما عصر سکولاریزم و به طور کامل تر سکولاریزم نو است؟
این بی میلی و بی رغبتی به دین در قدرت و ایدئولوژی برای اداره کشور آیا نشان از این ندارد که دنیا وارد عصری شده که سکولاریزم سرنوشت نوع بشر است. یعنی برقراری حکومت هایی عاری از هرگونه مذهب دین و ایدئولوژی یعنی تلاش انسان ها برای استقرار جوامعی سکولار و با حقوق شهروندی و ایضا بر محوریت حقوق بشر.
این نوع نگاه به آینده که مذهب و دین و ایدئولوژی ها در فردای حکومت های کشورها آینده ای ندارند در تعریفی است که از سکولاریزم نو می شود.
بی جهت نیست که اکنون فرصت انتخاب و دست کم بحث و گفتگو برای فرداهای ملل در جریان است، شما هیچ مطلوبیتی برای احزاب کمونیست و و یا دینی برای اداره آینده این جور کشورها نمی بینی. تنها بانگ آزادی و سکولاریزم و دمکراسی خواهی و حقوق بشر است که سپهر سیاسی این جوامع را پر کرده است. از نیل و فرات تا تهران و کابل و شاخ آفریقا همه و همه تنها فریاد برقراری دمکراسی و آزادیخواهی از یکطرف و پایان عصر فرسوده دیکتاتوری است. بسیار باید کندذهن بود که درنیابیم رژیم ملایان حاکم بر ایران نیز از این دایره بیرون نیست و اگر تعداد زندان ها را ده برابر و ساعت اعدام ها را به نیم ساعت هم برسانند، دیگر زمانی برای نجات بیضه اسلام در قدرت باقی نمانده. حتی کسانی که روزهای اول جنبش سبز آدرس دوران طلایی خمینی را می دادند، از ترس منزوی شدن دیگر یا تکرارش نمی کنند و یا یک جوری در تلاشند که از آن فاصله بگیرند و این دست آورد کمی نیست. اگرچه هزینه گرانش را جوانان زیبای ایران با خون خود داده اند.
تلاش جوامع انسانی برای برقراری مناسباتی عاری از هرگونه تبعیض شایسته انسان عصر ماست. امروز ملتها با سنگ محک تجربه امپراتوری های فکری و ایدئولوژیک و مذهبی را به زیر می کشند، قداستشان را می زدایند و به نقد می کشند. این پیروزی بزرگ را به همه پویندگان راه آزادی و سکولاریزم نو تبریک می گویم.
بیست و پنج بهمن ۱۳۸۹