نمایش ها، در مجموع کیفیتی حرفه ای تر داشتند و فضا نیز، از درگیری ها و بحث و جدل های مترادف به دور ماند، اما تعداد تماشاگران کاهش داشت

شهروند ۱۱۵۳ ـ ۲۲ نوامبر ۲۰۰۷


 

گزارشی از چهارمین دوره فستیوال تئاتر کلن

بخش اول


 

بخش نخستین چهاردهمین دوره فستیوال تئاتر ایرانی کلن، در روزهای جمعه شانزدهم تا یکشنبه بیست و هشتم نوامبر در سالن نمایش آرکاداش کلن که اخیرا عنوان "صحنه فرهنگ ها" نامیده شده است، برگزار شد.


 

مراسم گشایش فستیوال، امسال جمع و جورتر و بهتر از هر سال سپری شد. از سخنرانی های کشدار و رسمی در آن خبری نبود و تنها مدیر تازه تئاتر آرکاداش که یک خانم آلمانی ترک تبار است، طی سخنانی فشرده به حاضران خوشامد گفت. او اعلام کرد که  ایجاد فضائی سالم  برای تبادل فرهنگی میان همه اقلیت های قومی حاضر در آلمان را، وظیفه اصلی خود می داند. سرپرست تئاتر آرکاداش از گروه های ایرانی، به عنوان صاحبان یکی از بالنده ترین فرهنگ ها، خواست که این مرکز را خانه خود بدانند.


 

نه تنها مقامات اداری شهر کلن، بلکه حتی مجید فلاح زاده مدیر فستیوال نیز، این بار از انجام سخنرانی پرهیز کرد. بخش نخست مراسم گشایش را، به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا، سخنرانی و متن خوانی مشترک دکتر محمد عاصمی ناشر و سردبیر نشریه کاوه و رضا نافعی گوینده، نویسنده و برنامه ساز بازنشسته رادیو آلمان همراهی می کرد. این دو، که از صدائی پخته و تسلطی اثرگذار بر متن برخوردارند، هریک از دیدگاهی به آثار و دیدگاه های مولوی پرداختند و شعر "بشنو از نی چون حکایت می کند" را، با همراهی نی احمد قائدی به دو زبان فارسی و آلمانی اجرا کردند. شعر را، رضا نافعی به آلمانی برگردانده بود. او، پیش از شعرخوانی به این نکته اشاره کرد که امسال، از سوی یونسکو به عنوان سال مولانا شناخته شده است. در ترکیه و افغانستان، به این مناسبت جشنواره ها و برنامه های گسترده و بزرگی اجرا شد، اما در حالی که همه آثار مولوی به زبان فارسی آفریده شده است، در ایران، هیچ حرکت درخور و شایسته ای صورت نگرفت و یاد مولوی، تنها با بحث های بی محتوا و مشاجرات لفظی بیهوده سپری شد.


 

در همین بخش، کاوه کیوانی خواننده و گیتارنواز جوان ایرانی چند قطعه از آثار مولوی را با صدائی قدرتمند و دلنشین اجرا کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. بعد گروه رقص بهار به سرپرستی ناصر بهرام پور با الهام از آثار مولوی چند قطعه رقص و رقص نمایشی را بر صحنه آورد و "ایرنه فوکما" نیز، سماع درویشان را، در دو فرم سنتی و نو به نمایش گذاشت. در گروه رقص بهار، یاسمین، فرناز، فتانه، فرزانه، فریبا و هومن هنرنمائی کردند.


 

جشن پر تماشاگر و تئاتر کم تماشاگر!

هنگام برگزاری بخش نخست مراسم گشایش، که بابت استفاده از آن ورودیه دریافت نمی شد، سالن با ظرفیتی حدود صد نفر پر بود، اما پس از یک تنفس تقریبا یک ساعته، هنگامی که نوبت به اجرای نمایش "پرده ها از راه می رسند"، تقریبا نیمی از صندلی ها خالی ماند. این نمایش را گروه تئاتر "زمان" از ایران بر صحنه آورد. کارگردانی آن را هوشمند هنرکار و اجرای نقش های دوگانه آن را ناهید مسلمی و آزیتا نوری وفا به عهده داشتند. طراحی صحنه ساده، بازی ها درونی شده و قوی و اجرا یکدست بود، اما دیالوگ ها و مونولوگ هائی که کمتر با افکت همراهی می شد، بعضا کشدار به نظر می رسید. کارگردان کوشیده بود با جا به جائی ذهنی نقش ها، آرزوها و ترس های مادر و دختری را که در انتظار رسیدن پرده های خانه خود دغدغه هاشان را آشکار می کردند، فضا را پر کند. صرفنظر از کشدار بودن برخی لحظه های نمایش، "پرده ها از راه می رسند" یکی از موفق ترین کارهائی بود که تاکنون از ایران در فستیوال تئاتر ایرانی کلن به نمایش درآمده است و با استقبال تماشاگران روبرو شد.


 

بعد از ظهر روز دوم، حمید عبدالملکی از هلند نمایش "جشن در ماه" را برای کودکان بر صحنه آورد که به گفته خود او بارها به زبان هلندی  اجرا و با استقبال هلندی ها روبرو شده است. نمایش یک بازیگر و یک راوی داشت که نقش بازیگر را خود عبدالملکی و نقش راوی را  بهرخ حسین بابائی اجرا می کردند. با این که نمایش برای کودکان تهیه شده و به گفته بهرخ حسین بابائی اطلاعیه های مربوط به برگزاری آن در میان ایرانیان به خوبی پخش شده بود، تنها پنج کودک همراه پدر و مادر یا یکی از آن ها به تماشا آمده بودند. این نکته نشان می داد که ایرانی ها به اثر مثبتی که آشنائی با هنر نمایش می تواند بر پرورش روحی کودکانشان داشته باشد واقف نیستند.


 

اما زبان نمایش سنگین بود و با ذهنیت کودکان ایرانی مقیم خارج از کشور انطباق نداشت. حمید عبدالملکی خود می گفت که تلاش می کند زبانی سالم را به کار ببرد، اما باید پذیرفت که سنگینی زبان الزاما تنها نشانه سلامت آن نیست و با کودک باید به زبان خودش حرف زد و نه زبان بزرگترها.


 

اسطوره گیلگمش و طنز اسکاروایلد با زبان روز

شب دوم به دو نمایش بن بوری به کارگردانی پرویز برید و گیلگمش به کارگردانی رامین یزدانی اختصاص یافت که هر دو به زبان آلمانی اجرا شد. پرویز برید که توانسته است پس از تحصیل تئاتر در صحنه نمایش فرانکفورت جایگاهی برای خود بیابد، در اغلب کارهای سال های اخیر خود، روشی شوخ و شنگ را پیشه کرده، بازیگران جوان زیادی را بر صحنه می آورد و کارهائی را ارائه می دهد که در مجموع می توان آن ها را فرحبخش و سرگرم کننده دانست. او، این بار اقتباسی روزآمد از یک قصه طنزآمیز اسکار وایلد کرده بود: زن جوان و زیبائی، که پس از تولد در دهلی گم شده است، در دهلی یک نام خانوادگی و در لندن نام خانوادگی دیگری دارد و سرانجام روشن می شود که هیچیک از این دو نام، معرف ریشه و تبار اصلی او نیست. رگه اصلی نمایش، در واقع بیان طنزآمیز این مسئله است که در یک جامعه اشرافی در حال نابودی، نام و مال، تنها معیارهای به رسمیت شناخته شدن هستند، تا آنجا که حتی معشوق دختر جوان، عاشق نامی است که می پسندد و نه صاحب آن نام.


 


 

گیلگمش را، به عنوان کهن ترین داستان شعرگونه جهان، رامین یزدانی با روشی بدیع امروزی کرده بود. خدایان، در اجرای او، زمینی و امروزی هستند و سیاستمدارانی را تداعی می کنند که سرنخ امور جهان را در دست دارند. نمایش با ویدئوکلیپ هائی بر پرده  بزرگ آغاز می شود که کار همسر آلمانی یزدانی است. در این برش های مستند ویدیویی، صحنه هایی از اوضاع خونین و آتشین امروز عراق را، پس از سرنگونی صدام حسین می بینیم. سپس اجرای نمایش، با ترکیبی از اسطوره و واقعیت آغاز می شود. در فستیوال کلن، یزدانی، نقش راوی را بر صحنه عهده دار است و در زمینه صحنه، فیلمی که از اجرای اصلی تهیه شده بر پرده پخش می شود. به این ترتیب، ما شکل تازه ای از پخش ویدیویی یک نمایش را می بینیم که راوی آن، خود بر صحنه حضور دارد و فرازهایی از متن را می خواند. لحظه هایی که راوی هم به صورت زنده بر صحنه حضور دارد و هم او را در فیلم می بینیم، جذاب است، اما فیلم به لحاظ صدا کیفیت خوبی ندارد و در مواردی دریافت سریع دیالوگ ها را دشوار می کند. با این حال، موفقیت اجرای اصلی را می توان دریافت.


 

پس از اجرا، از یزدانی پرسیدم که چرا تماشاگران را از دیدن اجرای زنده محروم کرده است. او، به این مشکل اشاره کرد که همراه آوردن عناصر صحنه و بازیگران متعدد از هامبورگ به کلن مستلزم هزینه زیادی بود که فستیوال کلن با بودجه محدود خود نمی توانست آن را تامین کند. به رغم این کاستی ها، کار یزدانی یکی از موفق ترین کارهای بخش نخست فستیوال بود.


 

یکشنبه شب، ابتدا شاهد اجرای نمایش "سوته دل" اثر "ولفگانگ وینکه" به کارگردانی رضا جعفری و سپس یکی از اجراهای متعدد نمایش موفق "با کاروان سوخته" نوشته علیرضا کوشک جلالی بودیم.


 

بازی های خشک بر صحنه ای زیبا

سوته دل، روایت رنج کشنده ترک تبار است که هم در دوران کودکی شاهد دردناک ترین صحنه های خشونت خانگی و اجتماعی است و هم در دوران جوانی ناگزیر از تن دادن به ازدواجی ناخواسته است و حتی نوزاد وی نیز، قربانی همین خشونت می شود. کار صحنه زیبا و گیرا است، اما بازی ها درونی نشده بود و تماشاگر دقیق، به ندرت می تواند احساس کند که بازیگران نقش های خود را زندگی می کنند. بارها این حس القاء می شود  که  نمایش به پایان خود رسیده است، اما کار به کندی ادامه می یابد. رضا جعفری، از کارگردانان پرکاری است که گروه تئاتر کائوس را در شهر آخن آلمان ایجاد کرده و به گفته خودش تنها در سال جاری چهار نمایش را بر صحنه آورده است. او نیز، مثل علیرضا کوشک جلالی، رامین یزدانی و پرویز برید به زبان آلمانی کار می کند.


 

با کاروان سوخته، همچنان جذاب

اجرای تازه "با کاروان سوخته" را " باربارا دوس" کارگردانی کرده و تنها نقش آن را این بار یک بازیگر پرتحرک آفریقائی به نام "ایساکا سونگرانا" ایفا می کند. او، در کار خود بسیار موفق است. با کاروان سوخته، یکی از زیباترین متن هایی است که به وسیله یک نویسنده و کارگردان خارجی به زبان آلمانی نوشته شده و تاکنون بارها با کارگردانان و بازیگران مختلف در تئاترهای شهر آلمان بر صحنه آمده است. این نمایش، با دستمایه طنزی تلخ و شیرین، اما همواره گزنده، برای نخستین بار، به وسیله خود علیرضا کوشک جلالی کارگردانی شد و بسیاری آن اجرا را همچنان بهترین می دانند. من خود تا به حال سه اجرا از این نمایش دیده ام، از جمله اجرای محمد علی بهبودی را در تئاتر اوبرهاوزن که بسیار جاندار بود.


 

نمایشنامه را، کوشک جلالی بر اساس جنایت هولناکی نوشته است که چند جوان نئوفاشیست آلمانی در ماه مه سال ۱۹۹۳ در شهر زولینگن آلمان مرتکب شدند. آن ها ساختمانی را که یک خانواده ترک در آن زندگی می کرد به آتش کشیدند. به استثنای "علی" پدر خانواده که مشغول انجام کار سخت روزانه خود بود، همه اعضای این خانواده خاکستر شدند. اما کوشک جلالی، به جای استفاده از کلیشه های مترادف، برای بازسازی این جنایت، اثر طنز گزنده ای آفرید که نه تنها جایگاهی ویژه در تئاتر معاصر آلمان یافت، بلکه بر افکار عمومی تاثیری پایدار داشت.


 

در این نمایش، علی به تنهائی بر صحنه قرار می گیرد. او، برش هائی  از زندگی روزمره با همسایگان و همکاران آلمانی خود را شرح می دهد که بیانگر تحقیر دائمی اقلیت ترکی است که بیشترین آن ها به سخت ترین و بعضا پست ترین کارهای آلمان اشتغال دارند. لا به لای شرح این روزمرگی ها، علی ناگهان مورد هجوم کابوس های مربوط به سوختن اعضای خانواده خود می افتد. به این ترتیب، نمایش دائما با فرازهای طنز و مطایبه و فرودهای دردناک فاجعه همراه می شود و در تمام مدت، یک چشم را خندان و چشمی دیگر را گریان نگه می دارد.


 

این بار، حضور یک بازیگر قدرتمند و پرتحرک آفریقایی، نسخه ای دیگر از نمایش به دست می دهد که ضمن حفظ امانت در متن اصلی، تازگی هایی را بر آن می افزاید. در اجراهای قبلی، مثلا تصنیف ها و رقص هایی که مالیخولیای علی را بیان می کرد، یا آلمانی بود یا ترکی، اما این بار، برگرفته از فولکلور آفریقایی است. ایساکا سونگرانا، نه تنها در اجرای این لحظه ها، بلکه در سراسر نمایش می درخشد، اما از آنجا که زبان دوم او فرانسوی است و بر زبان آلمانی تسلط کامل ندارد، در چند مورد جمله ها را فراموش می کند یا دستخوش لکنت می شود و این موضوع به کار زیبایش اندکی لطمه می زند.


 

برنامه های بخش دوم

بخش دوم برنامه های دوره چهاردهم فستیوال تئاتر ایرانی کلن را، در روزهای جمعه بیست و سوم تا یکشنبه بیست و پنجم نوامبر، این نمایشنامه ها همراهی خواهند کرد: فاسق از گروه ارامنه آمریکا به کارگردانی آرامازد استپانیان، آوازهای ماندلا از گروه تجربه های نوی ایران به کارگردانی اصغر خلیلی، "مرگ ناتان در اورشلیم" به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی، خرس آنتوان چخوف به کارگردانی مجید فلاح زاده و راه های گستاخانه به طراحی و کارگردانی شارلوت دامن (آلمانی).


 

در جشن پایانی فستیوال نیز گروه شهرزاد رقص هایی از کشورهای گوناگون را اجرا خواهد کرد. جشنواره امسال، تا اینجا، به لحاظ کمی جمع و جورتر از سال های پیش، اما به لحاظ کیفی بهتر از  همیشه برگزار شد. نمایش ها، در مجموع کیفیتی حرفه ای تر داشتند و فضا نیز، از درگیری ها و بحث و جدل های مترادف به دور ماند، اما به استثنای برنامه افتتاحیه، تعداد تماشاگران نسبت به هر سال کاهش بیشتری داشت. این نکته، بیش از همه، هنگام اجرای نمایش "بن بوری" محسوس بود که در برابر هفت یا هشت بازیگر روی صحنه، تنها چهارده یا پانزده تماشاگر در سالن حضور داشتند. این، علاوه بر همه دلایل دیگر، بی گمان حاصل اختلافاتی نیز هست که ما ایرانیان ظاهرا نمی توانیم آن را ـ  به خاطر حفظ صحنه ای که تنها یکبار در سال امکان حضور گروه های متعدد نمایشی را فراهم می آورد، کنار نهیم. دریغا.


 

گزارش بخش دوم فستیوال را هفته آینده می خوانید.