شهروند ۱۲۲۸ پنجشنبه ۷ می ۲۰۰۹
مادر هر روز پیش از آن که پدر بازگردد، پیش از آن که هوا تاریک شود، ملافه های شسته را که لای هر تایش چند گل بابونه است، روی تشک پهن می کند. از کنار نهر حاشیه ی بیشه، گلهای وحشی را می چیند. شیره ی آنها را پشت گوشها و روی سینه اش می مالد. از سرشاخه های گلدار، گلبرگها را می کند، اما سنجاقک ها که از دستهایش می ترسند و سرشاخه های بلندتر می نشینند، دیگر گل نمی چیند. منتظر می شود تا سنجاقک ها روی شاخه ی بی گلی بنشینند.
سنجاقک ها که پرواز می کنند، دنبالشان می دوم. مادر به خانه می رود. گلبرگ های زنبق گیسویش را روی ملافه ها می ریزد.
پدر می آید. دست ها و صورتش را شسته است. مادر پارچه ای را که در دست دارد به پدر می دهد. پدر چرکابه ی سیاه آب کنار گوش ها و زیر مویش را خشک می کند. کنار پنجره می ایستد. ماه را تماشا می کند. ماه در زمینه ی آبی یکدست آسمان، خمار خواب است. مادر نگاهش را دور اتاق می چرخاند. همه جا تمیز است. بر هر چیز، ملافه های کهنه شده را انداخته است. پدر باز هم بیرون را نگاه می کند. چشمهایی را شاید. مادر پیراهنش را درمی آورد. پدر پنجره را می بندد. چشم هایی در تاریکی می درخشند. پدر بازمیگردد از پشت شانه های برهنه ی مادر در آینه نگاه میکند. روی تشک دراز می کشد. مادر چشم های عسلی اش را می بندد. به آینه پشت می کند. تاریکی بیرون دلش را می لرزاند. کنار پدر می نشیند. پدر از بوی مادر نفس نفس می زند. او را می بوسد. صورتش را میان دست های درشتش می گیرد. خسته که می شود، به پشت می خوابد. سقف را نگاه می کند. پروانه های کوچک را تماشا می کند. پروانه های کوچکی که در تار عنکبوت های گوشه ی سقف بال بال می زنند.
مادر گیسویش را روی صورت پدر می ریزد. پدر که پروانه ها را نمی بیند، دستهایش را به دور مادر حلقه می کند. مادر که می داند پدر خسته است، خوابش نمی برد، تلاش می کند کوفتگی کار در معدن را از تنش بزداید. کاری کند پدر به خواب عمیقی فرو رود.
پدر که نفس زنان به خواب می رود، خرناس می کشد، مادر بلند می شود. لباسهای پدر را برمی دارد. بیرون می رود. کنار تلمبه می نشیند. لباس ها را چنگ می زند. تمیز که می شوند، در تاریکی که برق می زنند، روی طناب پهن می کند.
از کنار پنجره تماشایش می کنم. چشمهایش در تاریکی می درخشند. مادر پشت لباسهای پدر می رود، گم می شود. نگران صدایی که می آید، پدر را نگاه می کنم. هنوز هم با چشمهای نیمه بسته و دهان باز به پشت خوابیده است…