شماره ۱۲۰۵ ـ پنجشنبه ۲۷ نوامبر ۲۰۰۸
علیرغم اینکه از سال ۲۰۰۱ مذاکرات محرمانه میان ایران و آمریکا وجود داشت، اما به علت اهداف سلطه جویانه آمریکا نتیجه ای حاصل نشد و بویژه از سال ۲۰۰۳ جنگ تبلیغاتی، روانی و تهدیدآمیز میان دو کشور آغاز گردید و طرفین می کوشیدند به تهدید و تضعیف یکدیگر پرداخته تا بتوانند در پرتو آن به اهداف خود دست یابند. موضوع اصلی تهدیدات آمریکا، دسترسی ایران به اسلحه اتمی، کمک به تروریسم، محور شرارت بودن و برهم زدن امنیت منطقه و اتهاماتی واهی از این قبیل بود. گاهی این تهدیدات آنقدر شدت می یافت که گویی جنگ در حال وقوع است. زمانی بوش فرمانی صادر کرد و به کماندوهای آمریکایی اجازه ورود به خاک ایران برای مبارزه با رژیم را داد، اروپایی ها هم دورویانه از اقدامات آمریکا حمایت می کردند و در این میان ملت ایران روزهای بسیار سختی را از سر گذراند.
از سوی دیگر ایران نیز کوتاه نیامده و هر روز تهدید می کرد که خاورمیانه را به آتش خواهد کشید، تنگه هرمز را مسدود و جهانیان را از نفت و گاز محروم خواهد کرد، سربازان آمریکایی را در عراق و در سراسر خاورمیانه مورد هجوم قرار داده و به مراکز آمریکایی در سراسر جهان حمله خواهد کرد. البته تهدیدات ایران هم جدی به نظر می رسید، بویژه اینکه در بسیاری از کشورهای منطقه خلیج فارس روابطی نزدیک و استراتژیک با سازمانها و احزاب سیاسی درون این کشورها داشت.
اما با گذشت زمان و از پس همه این تهدیدات، جنگی در نگرفت و امروز هر دو کشور تصمیم به مذاکره مستقیم و رودررو گرفته اند و قرار است به طور جدی در ماههای آینده بر روی موضوعاتی که از قبل و از طریق مذاکرات پشت پرده مشخص شده به گفت و گو بنشینند.
یک توضیح ضروری: کشور ایران با پیشینه تاریخی امپراتوری، داشتن زبان فارسی و مذهب رسمی شیعه اختلاف و تفاوت هایی با همسایگان مسلمان سنی مذهب خود دارد که موقعیت “ژئوپولتیک” ایران را در منطقه شکننده می کند. به همین مناسبت از زمان صفویه که ایرانیان، شیعه را به عنوان مذهب رسمی دولت ملی در ضدیت با عثمانی ها و البته برای حفظ منافع خود، برگزیدند، کوشش کرده اند همیشه در میان اقلیتهای شیعه مذهب در سراسر خاورمیانه نفوذ کرده تا بهتر بتوانند از منافع خود حفاظت کنند. این مطلب را می توان در ماده چهار قرارداد ارزروم که توسط امیرکبیر میان ایران و عثمانی به امضا رسید، مشاهده کرد.
ارسال موسی صدر در زمان شاه برای تشکیل سازمان امل که در ادامه به حزب الله منجر شد، ارتباط با شیعیان یمن، عربستان، کویت، و عراق و کمک به تشکیل “حزب الدعوه” در زمان عبدالرحمن عارف رئیس جمهور سابق عراق، ساختن ضریح هفتاد میلیون تومانی توسط شهبانو فرح برای حضرت عباس را باید از این روی نگریست. باید گفت که در جهان همه کشورها می کوشند در یکدیگر نفوذ کنند که گاهی به جاسوسی نیز منجر می شود. هر دولتی در ایران سرکار بیاید مجبور است چنین سیاستی را به نوعی دنبال کند. بویژه در مورد کشورهای همسایه ایران که غالبا فاقد استقلال سیاسی بوده و آلت بی اراده دست قدرتهای استعماری هستند.
اینکه رژیم ایران استبدادی، اسلامی و قرون وسطایی است، نباید موجب آن شود که ما ایرانیها استقلال و منافع ملی خود را در منطقه خاورمیانه و جهان پرآشوب کنونی فراموش کنیم.
پروسه مذاکرات میان ایران و آمریکا از سال ۲۰۰۱ تاکنون
هنگامی که جورج بوش به ریاست جمهوری آمریکا رسید، ریچارد آرمیتاژ وکیل وزارت خارجه آمریکا و از دوستان کالین پاول به همراه تیمی ویژه بنا داشت با ایران به مذاکره بپردازد. وی ریچارد هاس(۱) را که متخصص امور خاورمیانه و خاور دور بود به همکاری فرا خواند تا با کمک یکدیگر سیاست تازه ای را در قبال ایران تنظیم کرده و به پیش ببرند. هدف این تیم چنین بود تا مگر بتوانند راه حلی را که در مورد “لیبی” پیش برده بودند در مورد ایران هم به کار ببرند. با پیش آمدن حادثه یازدهم سپتامبر همه برنامه ها و فعالیتهای تیم مذکور لغو گردید، ولی چندی بعد در گرماگرم دوره مبارزه با تروریسم یکی از متخصصان مبارزه با تروریسم در CIA به نام فلانیت لیورت که با کالین پاول همکاری می کرد پیشنهاد داد که هم اکنون که کشورهای سوریه، ایران و لیبی در موضع ضعف قرار دارند، مورد مذاکره قرار گیرند. به همین مناسبت این کشورها با آمریکا تماس گرفته و خواستار شدند تا به کمک آمریکا شتافته و علیه القاعده وارد مبارزه شوند. در حقیقت این کشورها از وحشت اینکه مورد تهاجم آمریکا قرار گیرند به این همکاری تن در دادند. در این دوره فلانیت لیور اعلام می کند که ایرانیها اعلام کرده اند که بسیار مخالف القاعده هستند و حاضرند به هر طریقی با آمریکا در افغانستان همکاری کنند.
ایران جزو اولین کشورهایی بود که حادثه یازدهم سپتامبر را محکوم کرد و شخص خاتمی به این کار مبادرت ورزید. برای اولین بار از سال ۱۹۷۹ شعار “مرگ بر آمریکا” از دستور کار خارج شد. آقای محسن آرمین به همراه یکصد و شصت و پنج نفر از اعضاء مجلس شورای اسلامی ایران طی نامه ای برای آقای جولیانی شهردار نیویورک، با او اظهار همدردی کرده و چند شخصیت ایرانی دیگر همچون رئیس مجلس، شهردار تهران نیز نامه های مشابهی ارسال داشتند. در تهران تظاهراتی علیه تروریسم به راه افتاد و جوانان به یاد قربانیان حادثه در چند گوشه شهر تهران با روشن کردن شمع یاد آنان را گرامی داشتند. وضعیت موجود در این مرحله نشان می داد که دولت و مردم ایران خواستار رابطه مسالمت آمیز با آمریکا هستند و زمینه برقراری چنین رابطه ای در این زمان وجود داشت.
اکنون زمانی است که آمریکا آماده می شد تا به افغانستان حمله کند و به همکاری ایران نیاز داشت. به همین مناسبت و براساس مذاکرات محرمانه، آقای رایان کروکر سفیر فعلی آمریکا در عراق که در آن زمان معاون وزیر خارجه آمریکا در امور شرق دور بود با نمایندگان رسمی دولت ایران در ژنو ملاقات کرد تا راه ها و شیوه همکاری دو کشور را در مورد جنگ افغانستان بررسی کنند.
در پایان مذاکرات، ایران پذیرفت تا کمکهای زیر را در خدمت آمریکا قرار دهد: ارسال گروههای تحقیقی در مرز به کمک آمریکایی ها، اعطای کمکهای انسانی، دادن اطلاعات لازم در مورد اماکن مهمی که باید بمباران شود، همچنین اطلاعات مهم و دقیقی در مورد قبایل و گروههای مختلف ساکن افغانستان.
پس از سقوط طالبان کنفرانسی در نوامبر و دسامبر سال ۲۰۰۱ در شهر بن، آلمان تشکیل شد تا در مورد آینده حکومت افغانستان تصمیم گیری کنند. ایران نیز به طور فعال در کنفرانس حضور داشت و کوشید تا تعداد بیشتری از افراد جبهه شمال متعلق به شاه مسعود را وارد دولت کند. همکاری ایران و آمریکا در افغانستان ادامه یافت. فرستاده مخصوص دولت آمریکا به کنفرانس از نقش ایران تقدیر به عمل آورد و آقای فلانیت لیور نیز اظهار داشت ” بدون همکاری ایران موفقیت آمریکا در افغانستان حاصل نمی شد.” وی سپس ادامه داد: “ایرانی ها نفوذ زیادی در کنفرانس بن و بر افراد حاضر داشته و از ما خواستند که در قبال این موفقیت و کمک هایشان در جهت رابطه مجدد میان ایران و آمریکا استفاده شود.”
روزنامه نوروز چاپ ایران در تاریخ ۱۵ مارچ ۲۰۰۲ در مورد روابط و مذاکرات میان دو کشور گزارشاتی منتشر کرد و نوشت که این مذاکرات چند سالی است ادامه دارد. این روزنامه همچنین نوشت که با کشورهای اروپایی نیز مذاکراتی در زمینه های مذکور آغاز شده است. خوانندگان همانطور که می بینند ایران خواستار مذاکره و رابطه با آمریکا بوده ولی آمریکایی ها به خاطر اهداف شوم خود که همانا تسلط بر ایران و اشغال کشور ایران بود، به کرات از این مسئله طفره رفتند.
نویسنده و مورخ آمریکایی به نام گارشر پورنر متخصص امور ایران چنین می نویسد: علیرغم مخالفت کاندولیزا رایس و معاون وی استیفن هادلی، آمریکایی ها از ایران روی برگرداندند، و آقایان، دیک چینی، رامسفلد، داگلاس فیث و دیگران راه دشمنی و مبارزه با ایران را برگزیدند. به همین مناسبت خامنه ای در تاریخ می ۲۰۰۲ دستور قطع هر گونه مذاکره با آمریکا را صادر کرد.
اکنون در آستانه سال ۲۰۰۳ هستیم. تبلیغات جنگ طلبانه آمریکا علیه عراق و شخص صدام حسین با شدت تمام در بوق و کرناهای بین المللی دمیده می شود. فاجعه ای بسیار عظیم در حال وقوع است. موجودیت انسان خاورمیانه و مسلمانان در حال به مسلخ رفتن است. غرب استعمارگر دست به دامن تبلیغات دوران جنگهای صلیبی زده است. وحشت سراپای وجود مسلمانان را در کشورهای خاورمیانه فرا گرفته است. هدف نه تنها عراق بلکه ایران و سوریه نیز در دستور کار است. پیتر رالف ژنرال آمریکایی مقاله خود را تحت عنوان “مرز خون” که همانا ایجاد خاورمیانه بزرگ است منتشر کرده است. از این پس بیش از سی تا چهل شیخ نشین و امیرنشین و منطقه های مجزا در خاورمیانه به وجود خواهد آمد که زیر نظر ژنرالهای آمریکایی اداره خواهند شد تا دمکراسی و حقوق بشر آمریکایی، با زور توپ و تانک و آتش و گلوله به خورد مردم منطقه داده شود. کالین پاول با “هزار دلیل” ثابت می کند که صدام در کانتینرهای سیار مشغول ساختن بمب اتمی است و آقای بلر نماینده تمدن و لیبرالیسم ۵۰۰ ساله ی اروپا می گوید صدام می تواند ۲۴ ساعته بمب اتمی بسازد.
یک بار دیگر آمریکا به یاد همکاری ایران می افتد تا در جنگ خود علیه عراق به سوء استفاده بپردازد. آمریکا اظهار تمایل می کند که در این زمینه با ایران به معامله ای دیپلوماتیک دست بزند. در پایان سال ۲۰۰۲ آقای خلیل زاد با مسئولان رسمی دولت ایران در ژنو ملاقات می کند و در دو مورد از ایران کمک می خواهد. اول، در صورت سقوط هواپیماهای آمریکایی در ایران به خلبانان آمریکایی کمک شود و دوم تا قبل از شروع تهاجم آمریکا به عراق نیروهای مجلس اعلا و حزب الدعوه وارد عراق نشوند. خلیل زاد در مقابل قول می دهد که پس از سقوط صدام ایران مورد هجوم آمریکا قرار نخواهد گرفت. تریتا پارسی در کتاب خود از قول مسئولان ایرانی در آن زمان می گوید که آنان می دانستند که اگر به همکاری با آمریکا دست نزنند مورد هجوم قرار خواهند گرفت.
خوانندگان باید بدانند که چند هفته پیش “پل وولفوویتز” که از رهبران آمریکا در دوره جنگ عراق بود در مصاحبه ای با حسرت فراوان گفت: “دشمن اصلی ما ایران بود و نه صدام، ما باید ابتدا به ایران حمله می کردیم.” (مطبوعات)
تا آنجا که به یاد دارم مقاله ای نیز توسط بنجامین ناتانیاهو در روزهای اول اشغال عراق در مطبوعات منتشر شد که در آن توصیه کرده بود “تانکهای ارتش آمریکا نباید در دروازه های بغداد آرام بگیرند، آنان باید با قوت تمام تا دروازه های تهران برانند.”
در آستانه سال ۲۰۰۳ ایرانیها ذره ای تردید نداشتند که هدف بعدی آنها خواهند بود، لذا کوشیدند از چند امکان خود برای بهبود رابطه و برقراری مناسبات دیپلوماتیک با آمریکا استفاده کنند. از جمله:
۱ـ نفوذ گسترده ملیشاها و احزاب سیاسی شیعه و سازمانهای نظامی وابسته به آنها بویژه که آنها رابطه گسترده ای با مردم عراق داشتند.
۲ـ کوشش در جهت حل مسئله انرژی هسته ای ایران.
۳ـ علاقمندی آمریکا به دسترسی به تعدادی از افراد القاعده که در ایران زندانی بودند.
آقای صادق خرازی که در آن زمان سفیر ایران در فرانسه بود پیشنهاداتی را که به نظر می رسید می تواند مورد قبول آمریکاییها برای یک مذاکره جدی و همه جانبه باشد، تهیه کرده و با موافقت خامنه ای همراه با نامه ای از ایشان راهی ژنو گردید تا با آقای خلیل زاد نماینده آمریکا به مذاکره بپردازد.
این پیشنهادات که در تاریخ دوم می ۲۰۰۳ به خلیل زاد ارائه شد، موارد زیر را در برمی گرفت:
۱ـ ایران از نفوذ خود در عراق برای ایجاد دولتی دمکراتیک و غیردینی استفاده خواهد کرد.
۲ـ ایران تمام برنامه های هسته ای خود را تحت نظارت بازرسان بین المللی قرار خواهد داد.
۳ـ ایران سازمانهای مسلحانه فلسطینی را وادار خواهد کرد تا از خشونت علیه شهروندان اسرائیلی دست برداشته و به مبارزه سیاسی روی آورند.
۴ـ ایران حزب الله را در لبنان تبدیل به حزبی سیاسی خواهد کرد.
۵ـ ایران نتایج کنگره کشورهای عربی در بیروت را که در آن در مقابل عقب نشینی اسرائیلی ها از سرزمین های اشغالی سال ۱۹۶۷، این کشور را به رسمیت خواهند شناخت، خواهد پذیرفت. در مقابل ایران خواسته های زیر را مطرح نمود:
۱ـ پایان دادن به برخورد دشمنانه با ایران، نادیده گرفتن ایران به عنوان “محور شر” و زدودن نام ایران از لیست کشورهای حامی تروریسم و معرفی ایران به عنوان کشوری مخالف با تروریسم.
۲ـ لغو تحریمهای اقتصادی علیه ایران، آزادسازی اموال ایران در بانکهای آمریکا، لغو همه احکامی که در دادگاههای این کشور علیه ایران صادر شده است و کمک به ایران برای ورود به سازمانهای بین المللی.
۳ـ موضع گیری علیه سازمان مجاهدین خلق بویژه آنهایی که در عراق به سر می برند.
۴ـ کمک به ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای برای مقاصد مسالمت آمیز و تکنولوژی بیوالکترونیک و بیوشیمی.
۵ـ به رسمیت شناختن ایران به عنوان قدرت اصلی در خلیج فارس و منطقه و اینکه ایران در مسائل منطقه دست بالا را داشته باشد و در تصمیم گیری های امنیتی ایران شریک باشد و فکر مبارزه با جمهوری اسلامی و سرنگونی آن کنار گذاشته شود.
اینکه ایران در پیشنهادات خود حتی موجودیت اسرائیل را به رسمیت می شناسد عجیب نیست، اساسا ایران با کشور اسرائیل اختلافات ریشه ای ندارد. طرفین ایران و اسرائیل به خوبی می دانند که تهدیداتشان توخالی است و هر کدام برای پیشبرد سیاستهای منطقه ای خود به این هیاهو دست می زند. (۲)
چندی پیش وزارت امنیت ملی کشور اسرائیل یکی از دانشمندان این کشور به نام افرایم کام را که سابقه کارهای امنیتی نیز داشته، وامی دارد تا با کمک تیمی ده نفره در دانشگاه تل آویو در مورد خطر هسته ای ایران برای اسرائیل تحقیق کنند. ماحصل که کتابی ۲۷۰ صفحه ای بوده و منتشر می شود به طور خلاصه در مورد ایران چنین نظر می دهد که ایران برای اسرائیل خطری ندارد و اینکه اسرائیل می تواند با ایران اتمی هم زندگی کند. تا آنجا که من خوانده ام بسیاری محققان اسرائیلی نظری مشابه داده اند.
در مورد پیشنهادات ایران و مذاکرات فیمابین متاسفانه به نتیجه نرسید. در میان سیاستمداران آمریکایی در این دوره دو گروه با دو نظریه وجود داشتند: عده ای پیشنهادات ایران را مانور دانسته و جدی نمی گرفتند و دیگرانی همچون دیک چینی، رامسفلد و داگلاس فیث معتقد بودند که ایران در حدی نیست که ما با آن به مذاکره بنشینیم و در حقیقت نمی توانستند ایران را به عنوان نیرویی مستقل به حساب آورند. این گروه همچنان سودای جنگ و اشغال ایران را در سر می پروراندند.
در همین روزها بود که انفجاری در یکی از پایگاههای آمریکا در عربستان اتفاق افتاد و هشت سرباز آمریکایی به قتل رسیدند که به فوریت ایران را متهم به دست داشتن در انفجار کردند و در نتیجه ملاقاتی که قرار بود در تاریخ ۲۱ می سال ۲۰۰۳ میان نمایندگان دو کشور برگزار شود از طرف آمریکا لغو شد و کل روابط میان دو کشور معلق ماند.
اکنون عراق در اشغال آمریکا است. بوش از فراز عرصه یکی از بزرگترین ناوهای آمریکایی شادان از اینکه پس از دوازده سال نگه داشتن ملتی در فقر و فاقه و گرسنگی و از بین رفتن بیش از ۷۵۰ هزار کودک این کشور در این مدت، اکنون بر آنها مسلط شده، با کبکبه و دبدبه بی نظیری عربده پیروزی سر داد و ژنرالها و سربازان برایش کف زدند و هورا گفتند.
در مدت کوتاهی کشور عراق تبدیل به مخروبه شد. موزه ها به تاراج رفت. وزارتخانه ها بجز وزارتخانه ی نفت تعطیل و تخریب شدند. پلیس و ارتش و سازمان امنیت منحل شدند و همه به امان خدا پی کارشان رفتند. در زندانهای عادی گشوده شد. کشور در هرج و مرج وحشتناکی فرو رفت و زمینه تشکیل دولتی براساس طائفه، قوم، مذهب و قبیله شکل گرفت. مجلس حکومتی مملو از افراد رنگارنگی از معمم، مکلا، عبایی، قبائی، کت و شلواری، تنبانی ، “کمونیست” همه در کنار هم زیر چوب دستی دراز آقای بریمر مودبانه نشستند و بدینسان دمکراسی آمریکایی با تمام وقاحت خود بر خرابه های کشور ویران شده عراق قهقهه زد.
دور تازه ای در تاریخ عراق و رابطه ایران و آمریکا و منطقه آغاز گشت. ابطحی سخنگوی آقای خاتمی در تاریخ ۱۵ ژانویه۲۰۰۴ در یک مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت علیرغم همه همکاریهایی که با آمریکایی ها کردیم در نهایت ما را در محور شرارت قرار دادند و اکنون ما مورد شدیدترین حملات قرار گرفته ایم.
در این دوره مجدداً تبلیغات علیه ایران آغاز شد، تبلیغاتی که بوی خون می داد. زمینه ی مبارزه و حمله علیه ایران آماده می شد، اما نئوکانها طرح حمله مستقیم را در این مرحله علیه ایران نداشتند. طرح آنها اینچنین بود که ابتدا ایران را محاصره دریایی کنند و سپس با تشکیل دولتهای دمکرات در کشور عراق، افغانستان، پاکستان، کشورهای امارات متحده عربی و عربستان، ایران را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. باور داشتند که با محاصره دریایی ـ نظامی ایران و تحت فشار قرار گرفتن مردم، موجب درگیری درون ایران خواهند شد و آنگاه ملت ایران با مشاهده دمکراسی های اطراف به سرنگونی رژیم از درون می پردازند و ایران به صف عراق و بقیه خواهد پیوست.
در اواخر سال ۲۰۰۴ آمریکا دولت عربستان را واداشت تا در انتخابات شهرداران شهرهای عربستان به انتخابات واقعی و آزاد دست بزند و چنین شد، اما نتیجه انتخابات برعکس دمکراسی شد، یعنی تئوکراسی مطلق. در تمام شهرهای سنی نشین طرفداران بن لادن رای آورده و در شرق عربستان که دو میلیون شیعه زندگی می کنند همه، روحانیون معمم انتخاب شدند. دولت عربستان بدون سر و صدا مسئله را با سکوت برگزار کرد، و به همان شهرداران سابق بسنده کردند. دمکراسی آمریکایی که بنا بود ایران را نیز در خود غرق کند پایش در گل گیر کرد. علامتی از ناامیدی از دوردستها به نظر می رسید، آمریکایی ها متوجه چیزهایی عجیب و غریب می شدند؛ کندی حرکت دمکراسی و شروع مقاومت در میان مردم عراق.
یک توضیح ضروری
روز چهارم سقوط بغداد یک زن و مرد عراقی به نامهای سارا و رمضان با منفجر کردن خود چهار سرباز آمریکایی را در یکی از میدانهای بغداد به قتل رساندند و این نوک کوه بسیار عظیم مقاومت ملی عراق بود که رخ می نمود. حزب بعث به هنگام سقوط در روز چهارم مارچ ۲۰۰۳دارای ۳/۳ میلیون عضو بود. کشور عراق سراسر به شیوه حزبی اداره می شد. شهر بغداد به وسیله دو کمیته ولایتی اداره می شد. حزب رستاخیز (بعث) نمونه ای بود که ساواک در نظر داشت به شیوه عراق در ایران پیاده کند (خاطرات علم). عراقی ها حتی از قبل از سالهای ۱۹۹۰ می دانستند که آمریکا و انگلیس تحمل حکومت ملی و ملی شدن نفت را در عراق ندارند و به طرق مختلف خواهند کوشید تا عراق را تبدیل به امارت نشین های منطقه و یا عربستان کنند، با این آگاهی آنان خود را برای دوران اشغال آماده کرده بودند. مقاومت در عراق طی دوره کوتاهی سراسری شد برای اینکه از قبل آنان افراد، امکانات، اماکن، برنامه و اسلحه را تهیه دیده بودند. جوزف استینگلیتز (برنده ی جایزه ی نوبل اقتصاد ۲۰۰۱، کارشناس برجسته بانک جهانی و مشاور ارشد کلینتون) در یکی از نوشته های خود می نویسد، در آمریکا ۲۷۸۰۰ نفر سرباز معلول داریم که قسمتهایی از بدن آنان باید ترمیم شود و به ۷۰ بیلیون دلار بودجه نیاز دارد، این وضعیت بسیار پیچیده عراق مورد توجه آمریکایی ها قرار نگرفته بود، آنان از “هول هلیم به درون دیگ افتادند.”
اکنون آمریکاییها بر عراق مسلط بودند و خود را قدر قدرت می دیدند. به همین مناسبت تعدادی از میانه روهای آمریکایی دوباره به این فکر افتادند تا با طرحی از موضع قدرت به ایران پیشنهادی بدهند تا باب مذاکرات دیپلوماتیک را گشوده و در حقیقت به طریق مسالمت آمیز ایران را به تسلیم وادارند.
در تاریخ جون ۲۰۰۴ طرحی توسط رابرت گیت وزیر دفاع بعدی و برژنسکی تهیه شد تا براساس آن با ایران به مذاکره بپردازند. این طرح، ایران را میان سرنگونی و پذیرش طرح، قرار می داد که می بایست یکی را انتخاب کند. طرح تحت عنوان “زمان نزدیکی مجدد با ایران” شامل موارد زیر بود:
۱ـ شرکت ایران در استقرار امنیت در عراق و افغانستان و ایجاد اعتماد میان دو کشور.
۲ـ ایران افراد القاعده را به آمریکا تحویل داده در مقابل سازمان مجاهدین متلاشی شود.
۳ـ به بحث گذاشتن مسئله انرژی هسته ای ایران با این شرایط که ایران غنی سازی را به طور کامل کنار بگذارد.
۴ـ راه اندازی طرح صلح خاورمیانه با شرکت سایر دولتهای منطقه (خنثی کردن نقش ایران).
۵ـ برقراری رابطه میان ایران و آمریکا و اینکه کلیه سازمانهای مدنی و غیرانتفاعی آمریکا بتوانند آزادانه در ایران به فعالیت بپردازند.
در حقیقت منظور آمریکایی ها از طرح مواد فوق دو چیز بود، یکی اینکه سربازان ایرانی به عراق و افغانستان رفته و به جای آمریکایی ها و برای آنها کشته شوند؛ امنیت عراق و افغانستان بجز این نیست. دوم، ایران تبدیل به اصطبل آمریکاییها شود. چند دهه قبل ایرج میرزا در باب وجود مستشاران آمریکایی در ایران گفته بود (بیت آخر را می نویسم) “نه تنها مرتع ما را چریدند/ پدر سگ صاحبان در مرتع ریدند.” هدف تخریب و تجزیه ایران همچون یوگسلاوی بود.
مسلما ایران پیشنهادات فوق را نپذیرفت، اما با احتیاط عکس العمل هایی نشان داد، از جمله از یک شخصیت فرهنگی آمریکایی به نام جیمس بلینگتون در تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۰۴ دعوت کرد تا از ایران بازدید به عمل آورد. در این دوره موضوع پرونده انرژی هسته ای ایران مجددا مطرح شد. آمریکا درصدد بود تا پرونده را به شورای امنیت انتقال دهد تا در نهایت بتواند ایران را با این بهانه که مخل امنیت جهانی است، شامل بند هفتم شورای امنیت نماید. ایران کوششهای فراوانی در میان کشورهای اروپایی به کار برد تا مگر مانع انتقال پرونده به شورای امنیت شود، اما وجود جان بولتون نماینده آمریکا در سازمان ملل و پافشاری او به این امر، این کار را عملی کرد و با اینکه این عمل آشکارا تجاوزکارانه و ناقض قراردادهای شناخته شده بین المللی بود، اما همدستی اروپایی ها کمک کرد تا پرونده به شورای امنیت انتقال یافته و در ادامه، تحریم ها و قطعنامه های چندی علیه ایران به تصویب رسید. برای چندمین بار مذاکرات میان ایران و آمریکا به بن بست رسید و ایران قطع هر گونه مذاکره با آمریکا را اعلام کرد.
سال ۲۰۰۶ است و هم زمان با انتخابات ریاست جمهوری در ایران. احمدی نژاد با حمایت خامنه ای و سپاه پاسداران به ریاست جمهوری برگزیده شد. دوره تازه ای از تهدیدها و سیاستهای سرسختانه آغاز شد. درگیری در عراق گسترش یافته و هر روز تعدادی از سربازان آمریکایی کشته و زخمی می شوند. تانکها و نفربرهای آمریکایی منفجر می شوند و آمریکایی ها مدعی می شوند که مین های ضد تانک ساخت ایران است. شکی نیست که ایران کار نیروهای مقاومت عراق را تسهیل می کند. امنیت به کلی از عراق رخت بربسته است. در یک ماه بیش از ۲۰ هلی کوپتر سقوط می کند. در عراق اوضاع به نفع ایران به هم خورده است. به همین علت حمیدرضا آصفی در تاریخ سوم مارچ ۲۰۰۶ در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام داشت که ما خواستار مذاکره بدون قید و شرط با آمریکا هستیم. ایران از موضع قدرت پیشنهاد مذاکره داد. شرایط منطقه و درون آمریکا در حال تغییر بود. جمهوریخواهان در انتخابات میان دوره ای شکست خوردند. کشتار گسترده مردم عراق، فرار چند میلیون عراقی از خانه و کاشانه خود، افشا جنایات ابوغریب، بوش و اطرافیانش را در نظر جهانیان منفور کرده بود. رامسفلد و تنی چند از “بزرگان قوم” از انظار پنهان شدند. مردم فلسطین و حزب الله در لبنان که از ابزارهای فشار ایران در منطقه بودند بر مقاومت خود بر اسرائیل و دولت سینیوره در لبنان افزودند و سرانجام در ماه آگوست ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه ای میان حزب الله لبنان و اسرائیل در گرفت که به شکست اسرائیل انجامید. می توان گفت این شکست ضربه ی سختی به سیاستهای آمریکا در منطقه بود. بنابه نوشته برایان هارینگ نویسنده آمریکایی، اسرائیلی ها در این جنگ ۱۶۰۰ سرباز، دو کشتی مافوق مدرن به نام ساعر (خفاش) با سرنشینانش و تعداد زیادی تانک و نفربر از دست دادند (مقاله برایان هارینگ ترجمه سندی در مورد جنگ لبنان است که توسط وزارت خارجه فرانسه انتشار یافته است) و سندی نیز از طرف وزارت خارجه فلسطین زیر نظر خانم حنان خمیس منتشر شد که در آن گفته می شد که “این جنگ قرار بود به مدت شش روز حزب الله را در لبنان نابود کند و رهبران آن را به گوانتانامو ببرد. سربازان ناتو در مرز اسرائیل و لبنان مستقر شوند و ناو هواپیمابر ششم آمریکا در بندر بیروت لنگر بیندازد. در ادامه، دو روز سوریه بمباران هوایی شده و سپس جنگ علیه ایران آغاز شود.”
سیمور هرش نویسنده آمریکایی نیز همین نظر را دارد. سناریوی جنگ شش روزه ی لبنان در ژانویه ۲۰۰۶ به وسیله ماموران امنیتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در مرکز پنتاگون آمریکا تهیه شده بود. (سند وزارت خارجه فلسطین)
در همین دوره است که عده ای از سیاستمداران سرشناس آمریکایی به رهبری لی همیلتون و جیمز بیکر طرح مذاکره ای را با شرکت ایران و سوریه تهیه کردند که مورد موافقت بوش قرار نگرفت، ولی نشان دهنده ی شکاف عمیق در میان دولتمردان آمریکا به حساب می آید.
در پایان سال ۲۰۰۶، اوضاع در عراق بسیار بحرانی است و در گوشه و کنار کشور جنگهای پارتیزانی ادامه دارد. رابطه میان ایران و آمریکا نیز به شدت تیره شده، حزب الله به نمایندگی از ایران، برای بستن میدان مانور آمریکایی ها در لبنان، طرح اعتصاب عمومی برای سرنگونی نخست وزیر آمریکایی لبنان را اعلام کرد. حزب کمونیست لبنان، حزب کار لبنان، اتحادیه های کارگری، رانندگان تاکسی و مسیحیان طرفدار میشل عون در کنار حزب الله قرار گرفتند. در میدانهای عمومی و معابر اصلی بیروت خیمه های بزرگی برای تجمع و اعتراض برپا شد. زندگی عمومی تقریبا در لبنان به حالت نیمه تعطیل درآمد. آمریکایی ها نومیدانه کوشیدند تا کشورهای معتدل عرب را وادارند تا مگر در فلسطین، لبنان و عراق آرامش ایجاد کنند، اما پس از جنگ حزب الله و اسرائیل، اعتبار این دولتها به کلی سقوط کرده و حسن نصرالله به رهبر شماره یک و قهرمان جهان عرب تبدیل شده بود. اولین بار بود که در تاریخ ۵۰ ساله ی جنگهای اعراب و اسرائیل، ملتهای عرب طعم پیروزی را چشیده بودند آن هم توسط گروهی کوچک و به قول آمریکایی ها “تروریست”.
اکنون آمریکا در استیصال کامل به سر می برد، با این وجود دست به تهدید شدیدی علیه ایران می زند. ناو هواپیمابر آمریکا وارد آبهای خلیج فارس می شود. ماموران آمریکایی، اعضای کنسولگری ایران در اربیل عراق را دستگیر می کنند، زیرا گمان می کردند که قاسم سلیمانی رئیس سپاه قدس در آنجاست، در صورتی که وی آن شب مهمان طالبانی بود.
در همین زمان، سازمان مجاهدین خلق نام سی هزار نفر از “جاسوسان” ایرانی را در عراق منتشر کرد. بوش فرمان ورود کماندوهای آمریکا را به درون مرزهای ایران صادر کرد. “جنگ در دو قدمی بود”!
اکنون در اوایل سال ۲۰۰۷ هستیم. واقعیت این بود که آمریکا در این مرحله توان وارد شدن به جنگ با ایران را نداشت و حتی از ایجاد آرامش در عراق و دادن اعتماد به رهبران”معتدل” جهان عرب نیز عاجز بود.
در این هنگام در تاریخ ۱۷ژانویه۲۰۰۷، وزیر سابق خارجه کالین پاول به یکباره طی مصاحبه ای با رادیو بی بی سی بحث مذاکرات چند سال پیش میان ایران و آمریکا را مطرح و اظهار تاسف کرد که این مذاکرات می توانست به نتیجه برسد! فردای آن روز کاندولیزا رایس اظهار داشت که میان ایران و آمریکا می تواند مذاکرات ادامه یابد. ایران نیز در همین روزها از طریق عبدالعزیز حکیم نامه ای برای پادشاه عربستان فرستاد و درخواست میانجیگری نمود.
در سالروز انقلاب بهمن، در تاریخ ۱۲ فوریه۲۰۰۷، احمدی نژاد طی سخنرانی خود خواستار مذاکره بدون قید و شرط با آمریکا شد. اظهاراتی نیز مبنی بر تقارب میان دو کشور میان کاندولیزا رایس و لاریجانی مبادله شد و نشاندهنده آن بود که در پشت پرده توافقاتی میان آنان برای مذاکره مجدد آغاز شده است.
اوضاع خاورمیانه بر وفق مراد آمریکا پیش نرفت. “دمکراسی” در هیچکدام از کشورهای موردنظر برقرار نشد. طرح تقسیم کشورها و تشکیل خاورمیانه بزرگ هم عقیم ماند. علیرغم کوششهای فراوان منشه امیر سخنگوی فارسی رادیو اسرائیل و آقای مایکل لیدن که بودجه ای فراوان در میان تجزیه طلبان ایرانی به مصرف رساندند، مردم علیرغم مخالفت خود با جمهوری اسلامی، ولی دست رد بر سینه تجزیه طلبان اجنبی زدند. تمام کوششهای آمریکا در عراق برای فشار بر ایران از قبیل ساختن “سازمان بیداری عراق”، دامن زدن به اختلافات سنی و شیعه و منع کشورهای “معتدل” عرب در همکاری با دولت عراق، هیچکدام نتوانست موفق شود. در لبنان حزب الله به عنوان نیروی اصلی در صحنه باقی ماند و در نهایت دولت قطر طرفهای درگیر در لبنان را به دور هم جمع کرد و دولت وحدت ملی تشکیل دادند. نیروهای ائتلاف شامل حزب الله، حزب کمونیست میشل عون و . . . شرکای اصلی دولت شدند. دولت اسرائیل مجبور به مذاکره با حماس گردید. دولت فرانسه آرام آرام تبدیل به بازیگر سیاسی در خاورمیانه شد. دولت ترکیه به میانجیگری میان سوریه و اسرائیل دست زد. اینها همه به ضرر سیاستهای آمریکا و در حقیقت نشان دهنده ناتوانی آمریکا در ایجاد تغییر جدی در تمام مسائل خاورمیانه بود.
در پاکستان و افغانستان هم “چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است.”
در چنین شرایطی بحران عظیم اقتصادی که سر منشاء اصلی آن آمریکاست، فرا رسید و دولت آمریکا را مجبور کرد تا برای اولین بار در تاریخ این کشور به شکستن “تابو” دست بزند و به ریاست جمهوری شخصی سیاه پوست آن هم به نام حسین رضایت دهد.
توضیحات بالا خلاصه ای بود از مذاکرات و مبارزات تبلیغاتی و تهدیدات نظامی دو کشور ایران و آمریکا علیه یکدیگر. آنچه که می توان به وضوح دید برنامه های آمریکا برای تسلط بر خاورمیانه، بویژه برای جنگ با ایران و تقسیم کشور ما با شکست روبرو گردید. آمریکا به ترفندهای زیادی دست زد، بارها ایرانیان را دعوت به مذاکره کرد و پس از آنکه به قولی به مقصود خود رسید، چهره واقعی و اهداف دشمنانه اش را به ملت ما نشان داد. دولت آمریکا نشان داد که هنوز در دوران ماقبل ۲۸ مرداد به سر می برد، غافل از اینکه در ایران با وجود حکومت استبدادی ولی ملت ایران دست آوردهای گرانبهایی اندوخته است. ملت ایران با نزدیک به یکصد و پنجاه سال مبارزه به خاطر برقراری آزادی و عدالت اجتماعی، انقلاب ها، قیام ها و خیزش های زیادی را از سر گذرانده و در این راه سختی های بسیار زیادی را تحمل کرده و اکنون به سادگی حاضر نیست از استقلال و منافع ملی خود در منطقه بگذرد. همه فشارهایی که آمریکا و اروپا بر ایران وارد آوردند نتیجه مطلوب نداد. امروز ایران در منطقه خاورمیانه و در میان ملت و روشنفکران عرب از اعتبار خوبی برخوردار است.
چند هفته پیش، سایت اینترنتی “عرب آن لاین” که طرفدار عربستان است، با یکی از استادان جامعه شناسی دانشگاه سوربن فرانسه به نام برهان غلیون مصاحبه ای انجام داد. این استاد در عین حال رئیس انستیتوی مطالعات کشورهای عربی در اروپا است. وی در مصاحبه خود آشکارا بیان کرد که دولتهای عربی مشروعیت خود را از دست داده و حتی برای حفظ بقاء خود نیازمند کمک آمریکا و اسرائیل می باشند . . . در قسمتی دیگر از سخنانش وی افزود، کشورهای عربی و اتحادیه کشورهای عربی از حل اصلی ترین مسئله اعراب که همانا مشکل فلسطین است عاجز مانده اند. او می افزاید، در چنین شرایطی است که تنها ایران و آمریکا در منطقه در مورد سرنوشت اعراب و صلح در خاورمیانه به گفت و گو می نشینند.
غالب روشنفکران عرب تحولاتی را که در ایران پس از انقلاب بهمن به وقوع پیوسته، با دیده مثبت می نگرند. مجموعه تحولاتی که در منطقه اتفاق افتاده و بویژه مبارزات مردم ایران برای برقراری دمکراسی و عدالت اجتماعی، مبارزات زنان، دانشجویان، کارگران و سایر اقشار اجتماعی به ایران موقعیتی برتر داده که می تواند کمک به برتر بودن موقعیت ایران در مذاکرات آتی با آمریکا باشد.
اکنون دولت آمریکا مذاکرات مستقیم و بدون قید و شرط با ایران را پذیرفته و این چنین که گفته می شود قرار است مذاکرات ابتدا در سطح کارمندان دون رتبه شروع و به مرحله بالاتر ارتقا یابد. خواسته های ایران بدون شک موارد زیر است که در گذشته نیز مطرح شده است و اوباما نیز به آنها واقف است:
ـ به رسمیت شناختن حقوق ایران در خلیج فارس؛ ـ به رسمیت شناختن نقش محوری برای ایران در کل منطقه؛
ـ لغو تحریم های گوناگون علیه ایران؛
ـ برداشتن نام ایران از لیست کشورهای حامی تروریسم و لغو نام ایران به عنوان محور شرارت؛
ـ برقراری رابطه دیپلوماتیک میان ایران و آمریکا و در پایان قانونی کردن موارد فوق در دولت آمریکا؛
این مذاکرات موانعی نیز دارد. بخشی از سیاستمداران آمریکایی بر این باورند که مذاکرات نباید همه جانبه بلکه باید بسیار محدود باشد و کم کم ادامه یابد. مانع دوم دولت اسرائیل است. دولت اسرائیل در این زمینه به دولت آمریکا هشدار داده است. اسرائیلی ها معتقدند که مذاکرات باید دارای مدت محدود باشد و نباید زمان زیادی به طول انجامد. محتوای مذاکرات باید با آنها در میان نهاده شود و در صورت شکست مذاکرات آلترناتیو بعدی از طرف امریکا اعلام شود.
اما به طور کلی می توان گفت که این مذاکرات بسیار پیچیده و طولانی خواهد بود، ولی از همه مهمتر این است که موقعیت جهانی و منطقه آمریکا بسیار تضعیف شده و آمریکا نمی تواند فشار زیادی بر ایران وارد آورد.
آمریکاییها در هفت سال گذشته به طرق مختلف کوشیدند تا ایران را به تسلیم وادارند ولی موفق نشده و در نهایت خود مجبور به عقب نشینی شدند. ایران برگهای برنده خود را که در گذشته در خدمت داشته همچون نفوذ گسترده در عراق، ارتباط با حزب الله و حماس، نفوذ در میان شیعیان در کشورهای دیگر همچون کویت و بحرین و .. . همچنان در اختیار دارد، از این نظر می توان گفت که مذاکرات به نفع ایران پیش خواهد رفت.
ماههای آینده بسیار تعیین کننده است باید منتظر بود تا چه پیش آید.
۱ـ ریچارد هاس، از نظرپردازان پر سابقه وزارت خارجه آمریکاست و از مسئولان “امور خارجه”. او مقالات متعددی درباره ایران و آمریکا دارد و اخیرا نیز طی مقاله ای به باراک اوباما رهنمودهایی داده که شروع مذاکره بدون قید و شرط با ایران نیز پیشنهاد شده است. چهار سال پیش وی با نوشتن مقاله ای تحلیلی از اوضاع خاورمیانه تحت عنوان The End of an Era ورود آمریکا به جنگ عراق را پایان عصر آمریکا می داند و باور دارد که از این پس آمریکا تنها قدرت جهان نخواهد بود و ملتهای منطقه خواستار آنند که خود سرنوشت خود را رقم زنند و اینکه آمریکا باید میلیتاریسم را کنار گذاشته و به دیپلماسی روی آورد.