آرش عزیزی ـ نیازی به گفتن نیست که مردم ایران خاطرهی خوشی از دخالت دولت کشورهای دیگر، و بخصوص دولتهای غرب، در امور کشورشان ندارند. بگذارید به همین
شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹
نگاهی کوتاه به شکلگیری واکنشهای بینالمللی به جنبش اعتراضی در ایران
نیازی به گفتن نیست که مردم ایران خاطرهی خوشی از دخالت دولت کشورهای دیگر، و بخصوص دولتهای غرب، در امور کشورشان ندارند. بگذارید به همین نیمهی دوم قرن بیستم به بعد نگاه کنیم و در شط تاریخ گم نشویم.
دو نمونه تاریخی کافی است.
در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که دولتهای آمریکا و بریتانیا در ایران کودتا کردند و دولت ملی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق را سرنگون کردند تا به گفتهی خودشان جلوی "پیشرفت کمونیسم" و حزب توده را در ایران بگیرند و در واقع از به خطر افتادن منافعشان در منطقه جلوگیری کنند.
در انقلاب ۵۷ نیز این دولتهای غربی، مشخصا آمریکا، انگلیس و فرانسه، بودند که جرثومهی بنیادگرایی اسلامی را از زبالهدان تاریخ بیرون کشیدند، خمینی را از نجف به پاریس بردند و برای کشیدن "کمربند سبز" در منطقه و جلوگیری از به خطر افتادن منافعشان، کابوسی به نام جمهوری اسلامی را در ایران ممکن ساختند.
از این رو است که از ابتدای شکلگیری جنبش در ایران، مردم معترض با نگرانی، واکنشهای دولتهای خارجی را دنبال کردهاند. به نظر میرسد حس عمومی این است که مردم از یک سو انتظار دارند دولتهای خارجی و نهادهای بینالمللی کشتار و حمله به معترضان در ایران را محکوم کنند و از سوی دیگر نه علاقهای به دخالت دولتهای خارجی دارند و نه میخواهند به جمهوری اسلامی بهانه دهند که مردم را به جرم "توطئه خارجیها" سرکوب کند.
اوباما و جمهوری اسلامی
طبیعی است که چشمهای ایرانیان و حتی جهانیان بیش از همه به سوی آمریکا و رئیسجمهور جدید، باراک اوباما، بود و همه میخواستند ببینند او در این مورد چه موضعی میگیرد. باید به خاطر داشت که اوباما با موجی از شور و شوق و امید در آمریکا و حتی در جهان به قدرت رسیده بود. بسیاری از مردم دنیا، درست یا غلط، به قدرت رسیدن او را وزیدن نسیم امید و تغییر در قدرتمندترین کشور دنیا میدیدند و اینجا بود که بعضیها انتظار داشتند او به حمایت از جنبش در ایران بپردازد و البته همان نگرانی که در بالا ذکر شد هم موجود بود.
طرفه اما آنکه اوباما از ابتدای ریاستجمهوری خود سعی کرده بود در گفت وگو با جمهوری اسلامی و رهبرانش را باز کند و در واقع آنها را به رژیم مورد قبول آمریکا در منطقه بدل کند. جمهوری اسلامی، علیرغم اظهارات زبانی رهبرانش، در دوره احمدینژاد بیشترین همکاریها را با آمریکا داشت. احمدینژاد اولین رئیسجمهوری بود که هر سال برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به آمریکا سفر کرد، در دانشگاههای آمریکایی سخنرانی کرد، در برنامههای تلویزیونی آمریکایی ظاهر شد و مهمتر از همه برای اوباما نامه تبریک نوشت.
اوباما کاملا آماده بود تا از در مذاکره و آشتی با خامنهای و احمدینژاد وارد شود. او جمهوری اسلامی را عملا به عنوان رژیم مشروع ایران پذیرفت و به "مردم و رهبران جمهوری اسلامی" برای نوروز پیام "عید شما مبارک" فرستاد، برای خامنهای نامهنگاری مخفی کرد و البته بارها سعی کرد دستش را دراز کند تا شایدکه خامنهای مشتش را باز کند.
طبیعی بود که شروع این جنبش عظیم و میلیونی این برنامهها را به هم ریخت و هر روز که میگذشت اوباما میدانست فشردن دستهای خونین رهبران جمهوری اسلامی برای او مشکل خواهد بود. او در روزهای اول بسیار محتاطانه عمل کرد. تا صدور پیغام مدتی صبر کرد و بعد هم سعی کرد به "سرکوب خشونتها" بسنده کند و در گفتاری جنجالی گفت: "ما نمیخواهیم توپ فوتبال سیاسی در عالم سیاست داخل ایران باشیم" و عملا از هرگونه حمایت علنی از جنبش در ایران خودداری کرد. کاملا مشخص بود که اوباما آماده است چشم خود را بر روی جنایات جمهوری اسلامی ببندد به شرط اینکه بتواند مذاکرات هستهای و مسائل دیپلماتیک را با این دولت حل کند. بیهوده نبود که جیمی کارتر، رئیسجمهور سابق آمریکا و از مهمترین نزدیکان اوباما، گفت: "به نظرم این انتخابات باعث ابراز مخالفتهای بسیاری به سیاستهای احمدینژاد در ایران شده است و من مطمئنم او به این نظرات گوش میکند و میتوان امیدوار بود که موضعاش را تعدیل کند". (تاکید از ما است).
سایر دولتها و نهادهای بینالمللی
این واکنش در مورد سایر دولتهای خارجی نیز صدق میکرد و شاید تنها فرانسهی سارکوزی بود که علنا حمایت از جنبش و محکومیت احمدینژاد را اعلان کرد. بیهوده نبود که بی بی سی واکنش کلی دولتهای بینالمللی را "خاموش" توصیف کرد.
در بین نهادهای بینالمللی، که آنها هم کم و بیش تحت سلطهی قدرتهای بزرگ هستند، وضع بهتر نبود. در واقع بان کیمون، دبیر کل سازمان ملل، حتی پیغام سنتی تبریک خود را برای احمدینژاد فرستاد و تقاضای شیرین عبادی برای بازدید از ایران را مسکوت گذاشت.
این البته باعث نشد سران وقیح جمهوری اسلامی از زدن اتهام "حمایت خارجی"به تظاهرکنندگان ایران خودداری کنند. آنها مشخصاً به نمایندگان بریتانیا، فرانسه و جمهوری چک اخطار دادند که در مسائل داخلی ایران، دخالت نکنند. بحران بخصوص بین بریتانیا و جمهوری اسلامی بالا گرفت طوری که خامنهای "انگلیس" را "خبیثتر از همه" اعلام کرد و سفیر بریتانیا در تهران به وزارت امور خارجه خوانده شد و سپس ایران دو دیپلمات بریتانیا را به اتهام "جاسوسی" اخراج کرد و بریتانیا هم دو دیپلمات ایرانی را اخراج کرد.
بسیاری از معترضان که محاکمه شدند به اتهامات عجیب و غریب ارتباط با گروههای خارجی محکوم شده بودند.
حامیان بینالمللی جنبش
جدا از دولتهای غربی که احتمالا موضع بیشتر مردم ایران نسبت به آنان این است که "ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان" حمایت عظیم مردم جهان از جنبش در ایران از همان روز اول همیشه چشمگیر و حماسی بوده است.
طبیعی است که حضور عظیم ایرانیان در سراسر جهان نقش مهمی در به میدان آمدن این حمایت وسیع بینالمللی داشت. مردم سراسر جهان ایرانیان بسیاری را میشناختند و دست اول از آنها میشنیدند که بر نزدیکترین عزیزانشان در ایران چه رفته و چه میرود و با شور و شوق از برخاستن مردم علیه ظلم و استبداد به شعف میآمدند.
تظاهرات همبستگی ایرانیان خارج از کشور در بیش از ۱۰۰ شهر جهان برگزار شد. نزدیک به ۳۰ شهر آمریکا، ۱۰ شهر کانادا (از هالیفکس در شرق تا ونکوور در غرب)، ۱۰ شهر آلمان و تعداد ۵ شهر یا کمتر در هلند، ایتالیا، سوئیس، استرالیا، بریتانیا، بلژیک، فرانسه، اسپانیا، امارات متحده عربی، اکراین، نیوزلند، ژاپن، دانمارک، نروژ و کره جنوبی و حداقل یک شهر در ترکیه، فیلیپین، اسرائیل، روسیه، جمهوری چک، ارمنستان، مجارستان، رومانی، اتریش، پرتغال و مالزی شاهد تظاهرات همبستگی با ایران بود و اینگونه بود که ایران به صدر اخبار جهان بدل شد و توجه مردم را به خود جلب کرد.
هنرمندان جهان، که کارشان بیشتر توی چشم میآید، بلافاصله به دفاع از جنبش در ایران پرداختند تا جایی که نیویورک تایمز مدعی شد "یوتو و مدونا از آرمان دموکراسی ایران پشتیبانی می کنند".
یک نمونه جالب همبستگی با انقلاب ایران در آمریکای لاتین بود. در حالی که رهبران چپگرا و محبوب این قاره متاسفانه دستان خونین دیکتاتور و احمدینژاد را فشردند، گروههای سیاسی بسیاری، با اینکه خود از چپگرایان و طرفدران رهبرانشان بودند، به این سیاست آنها اعتراض کردند. گروههای مارکسیستی در ونزوئلا، بولیوی و برزیل بیانیههایی در دفاع از جنبش انقلابی در ایران منتشر کردند و جمهوری اسلامی را رژیمی ضدانقلابی خواندند و خواهان سرنگونیاش به دست مردم شدند.
آخرین اظهارات اوباما
طبیعی بود که با رشد بیشتر جنبش، عقب نشستن بیشتر جمهوری اسلامی و البته دست زدن آن به جنایات بیشتر، اوباما و سایر رهبران دنیا هر روز بیشتر میفهمند که باید راه خود را از راه جمهوری اسلامی جدا کنند. اوباما هنگام دریافت خبر جایزه صلح نوبل، در کنفرانس مطبوعاتی خود در واشنگتن آن را تلویحا به ندا آقا سلطان (بدون اسم بردن از او و یا از ایران)، در کنار دیگران، اهدا کرد. از اعلامیههای کاخ سفید میشد آرام آرام لحن منتقدانهتری علیه ایران را دید. تا اینکه بالاخره در پی اعتلای جنبش در روز عاشورای ۸۸ و کشتار آشکار مردم توسط جمهوری اسلامی، اوباما "مشت آهنین و بیرحم" حکومت ایران را محکوم کرد و گفت "جهان شجاعت و قدرت مردم ایران را تحسین میکند". اوباما، که برای تعطیلات کریسمس در زادگاه خود، جزیرهی هاوایی، به سر میبرد، کنفرانس مطبوعاتی ویژهای برای این سخنان برگزار کرد. کاخ سفید نیز در بیانیهی خود گفت: "امید و تاریخ همگام با کسانی است که حقوق جهانشمول خود را با ابزار مسالمتآمیز مطالبه میکنند".
این چرخش آشکار و در واقع حمایت علنیتر آمریکا از جنبش مردم در ایران است که شاید به نوعی پاسخ به شعار مردم باشد که "اوباما، با مایی یا اونا".
آینده
اما این "حمایت" آقای اوباما و آمریکا حالتی دوگانه دارد. از یک طرف مردم از هر قدر عدم مشروعیت بیشتر جمهوری اسلامی خوشحال میشوند و از طرف دیگر چنانکه گفتیم حق دارند به هرگونه دخالت خارجی در کشورشان بدبین باشند.
با نزدیک شدن روزهای سرنگونی جمهوری اسلامی، که دیگر بر همه عیان است، مردم با هوشیاری و البته نگرانی منتظر واکنشهای دولتهای غربی و اینکه آنها از چه کسی حمایت میکنند خواهند بود.
مشخص است که خواست اکثر مردم این است که در پی سرنگونی جمهوری اسلامی، خود، در دورهای آزاد و با امکان فعالیت نیروهای سیاسی، حکومت خود را انتخاب کنند. گرچه حتی در میان این آزادی نیز حمایت غرب از نیروهای سیاسی نقشی در انتخاب مردم خواهد داشت.
"میبخشیم اما فراموش نمیکنیم"
جدا از دولتهایی که علیرغم ابراز دلسوزیهای مداوم برای "حقوق بشر" خود سابقهی دخالت و کشتار مستقیم و غیرمستقیم مردم در ایران و در سراسر جهان را دارند، دولتهای دیگری هم هستند که علنا از جمهوری اسلامی حمایت کردهاند و احمدینژاد را به رسمیت شناختهاند. جا دارد مردم ایران نام آنها را به خاطر داشته باشند و هرگز فراموش نکنند که در بحبوحهی مبارزات آنها برای احقاق حقوقشان چه کسانی کنار دیکتاتورها ایستادند. ما البته باید هشیار باشیم و حمایت این دولتها از احمدینژاد را به حساب مردم کشورشان که همگی دوست طبیعی مردم ما هستند نگذاریم.
نمایندگان دولتهای اتحادیه عرب، بحرین، عراق، کویت، لبنان، عمان، دولت حماس در غزه، قطر، سوریه، امارات، یمن، افغانستان، ارمنستان، آذربایجان، برزیل، بلاروس، چین، سری لانکا، کره شمالی، پاکستان، روسیه، سنگال، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، اندونزی و ونزوئلا از اولین کسانی بودند که به احمدینژاد تبریک گفتند و باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشند.
جا دارد اشاره کنیم در همین کانادای خودمان نیز، "فدراسیون عربهای کانادا" با گستاخی از احمدینژاد حمایت کرد و اعتراضات را محکوم کرد.
×××
جنبش در ایران ادامه مییابد و آنچه مسلم است گر گرفتن حمایت عظیم بینالمللی از آن است. جنبش انقلابی در ایران بیش از هر چیز به مردم سراسر دنیا این امید و این راه را نشان داده که در قرن بیست و یکم نیز برخاستن در مقابل شنیعترین دیکتاتوریها و مقابله و مبارزه با آنها ممکن است. مردم ایران راه مبارزه با سرکوب و استبداد را به برادران و خواهرانشان در سراسر منطقه و جهان نشان دادهاند و این است که امروز آنها الهامبخش مردم مبارز سراسر جهان هستند که اخبار جنبش را در ایران دنبال میکنند، قلبشان برای آن میزند و در مقاطع خطیر میتوانند به اعمال مهمی در دفاع از آن دست بزنند (مثلا اعتصاب برای خودداری از فرستادن تسلیحات به این رژیم).
برای بررسی وسیعتر تاثیرات عظیم جنبش انقلابی در ایران باید صبر کرد. تاریخ نشان میدهد که مردم ایران با برخاستن در مقابل استبداد چه چراغ راهی برای مردم منطقه و جهان شده اند.