شماره ۱۲۰۸ ـ پنجشنبه ۱۸ دسامبر ۲۰۰۸
به مناسبت پیروزى او در انتخابات اخیر کبک
تردید ندارم آنها که امیر خدیر را مىشناسند با من همعقیدهاند که او از شریفترین و صادقترین اعضاى جامعه ایرانى کانادا است. دوستانش بهخوبى مىدانند که در فرهنگ لغات او «نه» وجود ندارد و با اینکه سرش چنان شلوغ است که زودتر از ۱۰ و ۱۱ شب نمىتوانى در خانه پیدایش کنى هر تقاضایى را با گشادهرویى مىپذیرد و هرجور شده انجامش مىدهد. اینها حتا این را هم بهخوبى یاد گرفتهاند که «این بار آخر است» گفتنهاى او را هم چندان جدى نگیرند. پیروزى او در انتخابات اخیر تحول مهمى در فضاى سیاسى کبک بود چرا که خبر از تولد یک تفکر نو مىداد که ممکن است موفق شود تعادل جدیدى بهنفع جناح چپ در این استان به وجود آورد. حزب همبستگى کبک که امیر خدیر نمایندگىاش را مىکند حزب نوپایى است که براى پر کردن خلاء سیاسى چپ در کبک به وجود آمده است.
امیر دومین ایرانى است که به پارلمانهاى ایالتى کانادا راه پیدا مىکند، اما آنچه موفقیت او را برجسته مىکند این است که او بدون تکیه بر حمایت یک حزب بزرگ و تنها با تلاش شبانهروزى خود و همفکرانش بود که موفق شد در حوزهاى که بهطور سنتى در سى سال گذشته به حزب قدرتمند کبک، “پارتى کبکوا” راى داده است به پیروزى برسد.
امیر پیش از انقلاب، وقتى تنها ده سال داشت به کانادا آمد. پدر و مادرش از فعالان کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور در زمان شاه بودند و همین او را از همان کودکى با سیاست آشنا کرد. پدرش، جعفر خدیر، بعد از انقلاب از آن توده اىهاى دوآتشه شد که هنوز هم که هنوز است پاى صحبتش که مىنشینى با حرارت یک جوان انقلابى بیست ساله از استالین دفاع مىکند. بعدتر امیر هم، اگرچه هیچگاه آبش با حزب توده به یک جوى نرفت، به جنبشهاى دانشجویى پیوست و پیش و پس از انقلاب با دیکتاتورى در افتاد. ورود او و خانوادهاش به کبک همزمان بود با تحولات اجتماعى بزرگى که در آن جامعه در حال شکل گرفتن بود و بعدها به انقلاب آرام مشهور شد. کلیسا داشت سلطه خللناپذیر چند صد سالهاش را در اجتماع و سیاست کبک از دست مىداد، گرایش جدایىطلبى در کبک، چه در شکل خشونتآمیزش مثل بمبگذارىهاى جبهه آزادىبخش کبک و چه به شکل قانونگرایش مثل تشکیل حزب پارتى کبکوا، داشت قدرت نمایى مىکرد. و اینها همزمان بودند با شکوفایى اقتصادى کبک که متروى مونترآل و آموزش و پرورش رایگان و بیمه درمانى از جمله پیامدهاى آن بودند.
در دانشگاه، امیر اول فیزیک خواند و فوقلیسانسش را در این رشته گرفت اما بعد (گویا به تشویق نیما، همسرش) تصمیم گرفت پزشکى بخواند که منجر به گرفتن تخصص در زمینه بیمارىهاى عفونى شد و تا امروز در همین زمینه کار مىکند. در کنار کار روزانهاش، امیر در هر زمینه اجتماعى و سیاسى که فکرش را بکنید فعالیت کرده. از همکارى با سازمان پزشکان بدون مرز و بعد با سازمان پزشکان جهانوطن گرفته تا همکارى موثر با انجمن زنان ایرانى مونترآل و تا سازماندهى تظاهرات ضد جنگ در کبک و کمک به برگزارى نمایشگاه نقاشى و عکس. امیر خدیر بیست سالى است که با نیما مشعوف ازدواج کرده و سه دختر دارند به نامهاى دریا، یلدا، و لیلى (اول برنامهشان این بود که شش بچه بیاورند، اما بعدتر، خدا را شکر، تصمیمشان عوض شد).
نطفه تشکیل یک حزب چپ در کبک از زمانى ریخته شد که بوشار از حزب محافظهکار به پارتى کبکوا آمد و رهبرى آن را به دست گرفت و بهدنبال آن این حزب براى همیشه اندیشه سوسیال دموکراسى را کنار گذاشت. امیر خدیر و فرانسواز داوید و چند نفرى دیگر از همفکرانشان اول «اتحاد نیروهاى پیشرو» را بنیان گذاشتند که بیشتر براى مخالفت با جنگ عراق و جهانىشدن بازار شکل گرفته بود. بعد، با پیوستن چند ارگان سیاسى و اجتماعى دیگر حزب همبستگى کبک را در سال ۲۰۰۶ پایهگذارى کردند. در کنار افکار بعضا کلاسیک و بعضا نوى چپ، این حزب به جدایى کبک از کانادا هم اعتقاد دارد که این موضوعى است که بر سر آن هیچگاه نتوانستهام با امیر کنار بیایم چرا که معتقدم جدایىطلبى یک تفکر راست افراطى است که با چپ بودن در تضادى بنیادى است. بهخاطر همین یک دلیل هم که شده اگر در حوزه ی انتخاباتى او زندگى مىکردم احتمالا به او راى نمىدادم. در آخر گفتگوى زیر مسئله جدایىطلبى کبک را هم به میان کشیدهام که خواهیدش خواند.
این سومین بارى است که در انتخابات کبک شرکت مىکنید. چه عاملى باعث شد که اینبار پیروز شوید؟
ـ در این زمینه چند عامل نقش داشتند که مهمترینشان یکى انباشت سیاسى و یکى هم طراحى یک استراتژى بهتر بود. انباشت سیاسى به این مفهوم که طى چند سال گذشته به تدریج و به طور ریشهاى با مردم و نهادهاى مختلف تماس بگیریم و خودمان و مواضع حزبمان را به آنها بشناسانیم و پشتیبانى آنها را ذخیره کنیم تا روزى که امروز باشد این انباشت به حد نصاب برسد و موفق شویم به پارلمان راه پیدا کنیم. در بسیارى جوامع تغییرات سیاسى به دنبال شورشهاى اجتماعى صورت مىگیرند مثل بولیوى یا اکوادور که در آنها انقلاب اجتماعى صورت گرفت. اما وقتى شورش وجود ندارد و نهادهاى اجتماعى در حالت قیام قرار ندارند تنها راه حل انباشت سیاسى است. در انتخابات اخیر مردم بیشتر از پیش با مواضع حزب ما آشنا شده بودند و نامزدهاى انتخاباتى را بهتر مىشناختند. تیمى که ما براى تبلیغات تشکیل داده بودیم همگى آدمهاى زبده و با سابقه کارهاى تشکیلاتى بودند که باعث شد نیروهاى ما به هدر نروند. ما اینبار حسابشدهتر کار کردیم و نیروها را فقط در چند حوزه متمرکز کردیم.
اما شما در ۱۲۲ حوزه از ۱۲۵ حوزه انتخاباتى نامزد داشتید.
ـ درست است، اما نیروى اصلى را فقط روى بیست حوزه متمرکز کردیم. در بسیارى حوزهها فعالیت ما به معرفى نامزد محدود مىشد. بخصوص حوزه ی مرسیه از اهمیت بالایى برخوردار بود. این حوزه از زمانى که بوراسا به رهبرى حزب پارتى کبکوا رسید، یعنى از سال ۱۹۷۶، از دست لیبرالها خارج شد و به پارتى کبکوا راى داد. مشخصه اصلى این حوزه این است که بافت جوان و روشنفکرى دارد. بیش از ۳۰درصد آدمها هنرمند هستند یا به نوعى با هنر سر و کار دارند. فقر هم هست چون هنرمندان اغلب فقیرند. سطح تحصیلات هم در این حوزه بالا است. اینها همه مشخصاتى هستند که با عملکرد حزب ما سازگارى دارند. هدف ما بهدست آوردن ۵ درصد از مجموع آراء کبک بود که نهایتا موفق شدیم ۴درصد آراء را کسب کنیم، اما این زمینه خوبى براى انتخابات بعدى است.
پلاتفرم تبلیغاتىتان خیلى طولانىتر از حزبهاى دیگر بود: «براى بیمه درمانى همگانى، براى درآمد مناسب، براى استقلال در همبستگى، براى یک اقتصاد محلى و سبز (زیست محیطى)، و براى نیروگاههاى بادى به ما بپیوندید».
ـ نکات اصلى که ما بر آنها تاکید داریم عدالت اجتماعى و اکولوژى است. اینکه ما بر اکولوژى به جاى محیط زیست تاکید مىکنیم از این زاویه است که ما نسبت به احزاب سنتى فقط به حفظ محیط زیست بسنده نمىکنیم. مثلا حزب محافظه کار هم معتقد است که نباید جنگلها را نابود کرد. ما اما تلاش مىکنیم تغییرات بنیادى در شکل برخورد جامعه و محیط اکولوژیک به وجود آوریم. انسان و محیط اطرافش باید به یک تعادل برسند. باید در بنیادهاى تمدن بشرى تغییراتى به وجود آورد که اکولوژى تهدید نشود.
سومین دیدگاه ما برابرى است، نه تنها برابرى زن و مرد و نه تنها برابرى اقتصادى، بلکه برابرى کبک و کانادا. بسیارى نهادهاى دولتى و اجتماعى در کشورى که مهاجرپذیر بهشمار مىآید با کبک و با مهاجران با تبعیض برخورد مىکنند. این، هم در مورد کبک و هم در مورد کانادا صادق است. کبک چون خودش اقلیت است و دچار ناامنى فرهنگى است بیشتر حساسیت نشان مىدهد و این ناامنى را به مهاجرانى که با این فرهنگ همخوانى نشان نمىدهند، منتقل مىکند.
صحبت از اقلیتهاى قومى شد، فکر مىکنى پیروزى شما چه نفعى براى مهاجران و اقلیتهاى قومى دارد؟
ـ از همان اول که این کار را شروع کردم مهاجران جوامع مختلف از من توقع داشتند و دارند که در پارلمان کبک صدا و زبان آنها باشم. مهاجرانى مثل عربها، ایرانىها، و آمریکاى لاتینىها که بیشتر با آنها در تماس هستم از این دست هستند. من با کمال افتخار این مسئولیت را مىپذیرم. چون بخصوص مهاجران تازهپا مثل اینهایى که مثال زدم نسبت به مهاجران قدیمىتر مثل ایتالیایىها و یهودىها آسیبپذیرتر هستند و مانند آنها کانالهاى سیاسى و تاریخى خودشان براى دسترسى به قدرت را ندارند. با اینحال این را هم مىخواهم اضافه کنم که هدف من چیزى بالاتر از این است. من مىخواهم به طور مساوى با دیگر اعضاء این جامعه در قدرت سیاسى شریک شوم، نه فقط براى گرفتن امتیاز براى اقلیتها بلکه براى دستیابى به برابرى و استفاده از حقوق مدنى و اقتصادى که براى همه افراد این جامعه در نظر گرفته شدهاند. ما امتیاز ویژه براى اقلیتها نمىخواهیم بلکه برابرى مىخواهیم. اقلیتها مىخواهند حقوق شناختهشدهشان در قانون به رسمیت شناخته شود و تبعیضى که بر آنها تحمیل مىشود پایان پذیرد.
چند نفر مهاجر در میان نامزدهاى حزب شما حضور داشتند؟
ـ تعدادشان قابل توجه بود. مثلا روبا غزال RubaGhazal که یک زن مهندس لبنانى است، مى کیو MayChiu یک زن چینى و وکیل حقوق اجتماعى است و سالها با زنان مهاجر محله کوت دنژ کار مىکند، رابى نهود RobyNhood یک پزشک مهاجر است که الان بهخاطر ندارم اهل کدام کشور است. افرادى از این قبیل در بین نامزدهاى ما کم نبودند. مهاجران در همه سطوح حزب همبستگى کبک حضور دارند.
موضوع دیگرى که در پلاتفرم انتخاباتى شما به چشم مىخورد مسئله ملى کردن نیروگاههاى بادى بود. منظورتان از ملى کردن چیست؟
ـ آنچه ما به طور سنتى از موضوع شرکتهاى ملى درک مىکنیم غولهاى بزرگ اقتصادى هستند که همهچیزشان مثل شرکتهاى خصوصى است جز اینکه به وسیله دولت اداره مىشوند و به همین دلیل به درد بوروکراسى هم دچارند. این چیزى نیست که ما مىخواهیم. آنچه ما به دنبالش هستیم این است که از مدل کمپانىهاى بزرگ دست بکشیم و اداره ی این شرکتها را به صورت کامیونیتى درآوریم. یعنى اینکه سهامداران کمپانىها کامیونیتىها باشند و همانها اداره ی این کمپانىها را به عهده بگیرند. سیستمى که در آن مالکیت شرکتهاى بزرگ به عموم تعلق دارد بىآنکه دولتى باشد. چنین شرکتهایى خصوصى نیستند و سودشان به همه جامعه بازمىگردد و در عین حال دولتى هم نیستند و مشکلات اقتصاد دولتى را با خود ندارند.
آیا حزب شما جدایى طلب است؟
ـ ما معتقدیم مردم کبک باید در این مورد تصمیم بگیرند نه دولت مرکزى کانادا. اما مردم فقط جدایى نمىخواهند بلکه مىخواهند برابر با مردم دیگر این سرزمین باشند. مثلا اگر یک حزب مترقى مثل ان دى پى دولت فدرال را در دست بگیرد و ضدیت با کبک را از بین ببرد و دست دوستى به سمت کبک و سرخپوستان دراز کند هیچکس نمىتواند در مقابل چنین پیشنهادى ایستادگى کند. اما تا زمانى که نخبگان سیاسى کانادا حقوق کبک را نفى مىکنند ما اصرار خواهیم کرد که استقلال کبک را به دست آوریم.
این خواست سیاسى شما در تضاد با مسئله حمایتتان از مهاجران است چرا که آنها به وضوح مخالف جدایى کبک هستند.
ـ مهاجران بهطور طبیعى و در برخورد اول مخالف جدایى کبک هستند و بهطور تاریخى به لیبرالها راى دادهاند. ولى این معادله با حضور حزب همبستگى کبک مىتواند به هم بخورد، چون این مهاجران خواهند فهمید که دلیل وجودى ما، به عکس پارتى کبکوا، در وهله اول استقلال کبک نیست، بلکه مسائل و مشکلات اقتصادى است و این اقشار همانهایى هستند که بیش از هرکس دیگرى از قدرت گرفتن حزب ما استفاده خواهند برد. کسانى مثل پاریزو ممکن است تحت تاثیر الکل حرفهاى ناروایى علیه مهاجران زده باشند، اما این را به حساب مردم کبک نباید گذاشت. ما انترناسیونالیست هستیم و معتقدیم روزى مرزها از میان برداشته خواهند شد. ما مىخواهیم در یک رابطه برابر با سایر مردم کانادا وارد یک اتحاد شویم. همانطور که مثلا چاوز و لولا در ونزوئلا و برزیل در عین حال که قدرت ملى را در دست دارند براى یک اتحاد برابر با سایر مردم آمریکاى لاتین هم تلاش مىکنند.
اما مخالفت با جدایىطلبى تنها به مهاجران محدود نمىشود، بلکه بر اساس رفراندومها و نظرخواهىهاى مختلف اکثریت مردم کبک با جدایى از کانادا مخالف هستند.
ـ نمىتوان با قاطعیت گفت که اکثریت مردم کبک با استقلال کبک مخالفند. چیزى در حد ۴۰ تا ۴۵ درصد مردم با این امر موافقند و همین تعداد با آن مخالفند. این میان ۱۵ تا ۲۰ درصد هم هستند که موضعشان بهنسبت اینکه دولت مرکزى چه سیاستهایى را در پیش بگیرد عوض مىشود. مثلا موضعگیرىهاى اخیر هارپر علیه بلاک کبکوا باعث شد که این نیروهاى میانى بهسمت استقلال طلبان متمایل شوند و حزب پارتى کبکوا که انتظار مىرفت تنها ۳۰ درصد آراء را به دست آورد بیشتر از حد انتظار موفقیت بهدست آورد.
مسئله جدایى کبک از کانادا خواست اصلى پارتى کبکوا هم هست. اینجا شاید بهترین موقعیت باشد که توضیح بدهى تفاوت حزب همبستگى کبک و پارتى کبکوا در چیست؟
ـ پارتى کبکوا یک حزب ائتلافى از نیروهاى چپ و راست است که به استقلال کبک اعتقاد دارند. علت وجودى این حزب مبارزه براى کسب استقلال کبک از راههاى قانونى است، اما ما یک حزب چپ هستیم که مسئله اولمان برابرى و عدالت اجتماعى است. وزنه غالب در پارتى کبکوا هنوز در دست سوسیال دموکراتهاى کمرنگ است. آنها با سرمایهدارى مشکلى ندارند و برنامههاى عدالت اجتماعى مورد توجهشان نیست. ما اما فکر مىکنیم چگونه باید سرمایهگذارى را پشت سر بگذاریم. اگرچه هنوز یک طرح کلى براى این هدف در دست نیست اما مطمئنیم که جامعه بشرى باید از سرمایهدارى بیرون بیاید. سرمایهدارى مخرب محیط زیست و مانع اصلى عدالت اجتماعى است و محتوم به رفتن است.
بگذار گفتگوىمان را با بحث همیشگى من و تو در رابطه با جدایىطلبى به آخر برسانیم. اگرچه ما هردو از نظرات هم بهخوبى اطلاع داریم اما اینجا مىخواهم همان صحبتها را با خوانندگان این گفتگو در میان بگذاریم. من معتقدم جدایى طلبى در ذات خود یک تفکر راست افراطى است که تا اتحاد شوروى هنوز قدرت داشت به دلیل حمایتهاى آن کشور خود را زیر پوشش چپ پنهان کرده بود و امروزه با فروپاشى آن ابرقدرت، خودش را در غیرانسانىترین شکل ممکن نشان مىدهد. نمونههایش فراوان هستند که یوگسلاوى سابق از غیر انسانىترین مثالهاى آن است و تبعیض دوگانهاى که در کبک نسبت به مهاجران قائل مىشوند از متعادلترین آن. اما همه از راست افراطى تغذیه مىکنند که با یک تفکر چپ در تضاد بنیادى است.
ـ جدایىطلبى به خودى خود نه چپ هست و نه راست. ما امروز مىبینیم کسانى در بولیوى تلاش دارند مناطق نفتخیز را از دولت مرکزى که سوسیالیست است، جدا کنند. در بولیوى جدایىطلبها نهادهاى سرمایهدارى هستند، اما مثلا جدایىطلبى هائیتى یا الجزایر از فرانسه و کشورهاى آمریکاى لاتین از اسپانیا را نمىتوان همطراز جدایىطلبهاى بولیوى قرار داد.
اما همه این مثالهایى که زدى کشورهایى بودهاند که بهوسیله یک کشور خارجى اشغال شدند و براى بیرون راندن آن نیروى خارجى جنگیدند و استقلالشان را بهدست آوردند. تفاوت بسیارى بین استقلالطلبى آن کشورها و جدایىطلبى کبک وجود دارد.
ـ هیچکس در کبک نمىگوید ما جدایىطلب هستیم. ما به دنبال استقلال کبک هستیم. یعنى اگر در کانادا یک دولت مترقى بر سر کار بیاید ما با کمال میل وارد مذاکره مىشویم. استقلالطلبى کبک متکى به محرومترین اقشار این جامعه است و تفاوت زیادى با مثلا بولیوى دارد.
محرومترین اقشار جامعه مىتوانند فاشیست هم باشند. آلمان هیتلرى و جمهورى اسلامى مثالهاى بارز آن هستند. اما خوب است توضیح بدهى که برنامه حزب شما در رابطه با جدایى کبک چیست؟
ـ ما معتقدیم این بحث را تنها یکبار و براى همیشه باید در جامعه مطرح کنیم و آن را به یک نتیجه برسانیم. ما پیشنهاد مىکنیم یک مجلس شوراى موسسان تشکیل شود که همه مردم، مستقل از احزاب، از موافق و مخالف در آن نماینده داشته باشند. و نه تنها در رابطه با استقلال کبک بلکه در باره ی همه مسائل در آن بحث کنند و به یک نتیجه نهایى برسند. مسائلى مثل زبان، منابع ملى، حقوق سرخپوستان، آموزش رایگان، و غیره. اینها بر اساس طرح کلى که براى آینده ی کبک در نظر مىگیرند تصمیم خواهند گرفت که آیا استقلال لازم است یا نه.
یک سئوال فرضى مىخواهم بکنم: اگر کبک به عنوان یک کشور مستقل از کانادا جدا شود و بعد بخشهایى از آن مثل سرخپوستها و مناطق انگلیسىنشین مثل گتینو بخواهند از آن کشور جدا شوند و به کانادا بازگردند (سناریویى که بسیار محتمل است)، آیا حزب شما از این خواست آنها حمایت خواهد کرد؟
ـ ما بر مبناى قوانین بینالمللى تصمیم خواهیم گرفت. بر اساس این قوانین یک شهر نمىتواند از یک کشور جدا شود بلکه یک مردم هستند که مجاز به این کار هستند. بنابراین در مورد سرخپوستها باید بگویم مسلما ما از این حق آنها حمایت خواهیم کرد، اما در مورد گتینو چنین چیزى را مجاز نمىشماریم. این را هم اضافه کنم که اقلیت سرخپوست کبک به دلیل همین موضعگیرىهاى ما تمایل زیادى به حزب همبستگى کبک نشان مىدهند.
برایت آرزوى موفقیت دارم.
shahram@shahrvand.com