اخیرا دوستی که مواضعی بینابینی دارد و در جلسات گوناگون سیاسی و ادبی و هنری از مخالفان جمهور اسلامی گرفته تا لابی های آن شرکت کرده و با همه ی آنها هم تا حدودی دوست است، مسئله ای را مطرح کرد مبنی براین که شما کمونیستها نخود همه آشی هستید و هر کجا تعدادی جمع می شوند که بخواهند خوش باشند و دمی به خمره بزنند شما خوشی آنها را به هم می زنید! و از اعدام زندان و شکنجه و سنگسار حرف می زنید. شما هم مثل حزب الهی ها که همیشه مزاحم خوشی مردم و عروسی های آنها می شوند در این طرف مرزها همین کار را می کنید.
جملات بالا حرف تنها این دوست مورد اشاره ی من نیست، بلکه ورد کلام طیف دو خردادی ـ موسوی چی، توده ای ـ اکثریتی و خیل روشنفکران اخته و پشیمان و یا به اصطلاح حقوق بشری و متمدن امروزی است که حوصله دیدن اعتراض به اعدام و تباه شدن زندگی انسانها در آن جامعه را ندارند. و به همین سیاق این نوشته جوابی تنها به این دوست نیست بلکه به کل این مدعیان طلبکار از کمونیست هاست.
از قسمت آخر شروع کنم که اولا آزادی بدون قید و شرط عقیده و بیان و نحوه ی ابراز آن برای همه هست و از حزب الله تا مجاهد و تا سلطنت طلب و کمونیست همه باید بتوانند ابراز عقیده کنند و هیچ کسی هم تحت هیچ بهانه و مقدسات و اما و اگری نباید اجازه داشته باشد جلوی ابراز عقیده ی آن ها را بگیرد. اما مسئله ای که خیلی از این دوستان آن را در نظر نمیگیرند این است که آزادی بیان در ارتباط با قدرت حاکم معنی میدهد. یعنی یک طرف مردم و آزادیخواهان هستند و در طرف دیگر پاسبان و ارتش و زندان و سپاه و بسیج، و این امریست جهانی. و آزادی و دمکراسی خواستن از جریانات سیاسی اپوزیسیون مثل کمونیست ها که قربانیان نظام حاکم هستند، گمراه کردن، سوراخ دعا گم کردن و آدرس اشتباهی دادن است.
در مورد حزب الله در ایران که مزاحمت ایجاد کرده و خوشی و شادی جامعه را به هم می زند، قدرت و قانون و اسلحه و سپاه و بسیج رژیم را پشت سر دارد و مزاحمت برای مردم در خانه و کاشانه شان درست می کند و عروسی مردم را به عزا تبدیل می کند. این حزب الله بدون پشتوانه ی قدرت دولتی هیچ کدام از این غلط ها را نمی تواند بکند. مقایسه مبارزه، افشاگری و آگاه گری کمونیستها و دیگر مخالفان رژیم که اکثرا قربانیان رژیم هستند و اعتراض مدرن و حق طلبانه به قتل و کشتار و جنایت و اعدام و سنگسار رژیم را سازمان میدهند با جنایت حزب الله نه تنها بی انصافی که شنیع و شرم آور است. این طیف در خارج از کشور وقتی از آزادی بیان به اصطلاح دفاع می کند، از تتمه های رانده شده از رژیم مثل گنجی، سازگارا، مخملباف، نبوی و طیف دوخردادی و “خودی”ها دفاع می کنند و حداکثر آرمان و آمالشان “بیانیه حقوق بشر” و دمکراسی است البته باز برای همین “خودی”ها! و نوبت که به آزادی کمونیستها می رسد هزار اما و اگر می آورند.
اگر در کنسرت، جشنواره و محلی که مهاجران زیادی رفت و آمد می کنند چند تا انسان شریف و آزاده جنایات رژیم را به نمایش بگذارند با بیشترین حمایت و تشویق و حمایت رفت و آمد کنندگان مواجه می شوند؛ و تنها کسانی که با این امر مشکل دارند همین به اصطلاح مدافعین دمکراسی و “حقوق بشری”ها هستند. و البته که کمونیستها شامل دمکراسی و حقوق بشر آنها نمی شوند. اگر به شکل جدی هم با آنها صحبت کنی حرف دلشان این است که شما کمونیستها مزاحم نمایندگان “از ما بهتران”ها نشوید و بگذارید راحت کارشان را بکنند. و شما هیچ کجا حاضر نشوید. هیچ کاری نکنید. هیچ اعتراضی به هیچ جناح سرمایه نکنید و خیلی متمدنامه مثل ما بروید و در خانه تان مقاله بنویسید که حق شماست!
برای نمونه در جشنواره تیرگان که ظاهرا دست اندرکاران آن رژیمی نیستند و در ۴ روز هنرهای مختلف را به نمایش گذاشته اند و انسانهای شریفی هم در میان آنها یافت می شود، می بینیم که وقتی نهاد “مادران علیه اعدام” در قسمت ورودی محل که هیچ ربطی هم به جشنواره ندارد عکسهای اعدامی ها و تعدادی از زندانیان زیر اعدام را همراه خود دارند و به روایتی اگر در جشنواره هنر تعدادی هنرمند به نمایش گذاشته می شود نهاد “مادران علیه اعدام ” نیز هنر سران رژیم را به نمایش می گذارند و عکسهایی از انسانهای شریف و مبارزی را که اتفاقا برای شادی، خوشی، رهایی، آسایش، رفاه و خوشبختی مردم جان داده و یا زیر تیغه ی اعدام هستند را به نمایش می گذارد و مورد حمایت و استقبال مردم هم قرار می گیرد، ولی باز می بینیم تعدادی انگشت شمار همین را هم بر نمی تابند. جالبی قضیه اینجاست که در این برنامه یکی از دوستان عکسی را که شامل چندین زندانی سیاسی زیر اعدام که در زیر آن نوشته شده بود “می خواهیم زنده بمانیم” در داخل محوطه با خود حمل می کرد و مورد توجه خیلی از بازدیدکنندگان جشنواره قرار گرفت؛ یک دفعه یکی از مسئولان برنامه با ته ریش معروف پلیس را خبر کرد که صاحب این عکس را بیرون کنید. این موضوع حدود نیم ساعتی طول کشید چون دوست ما با خونسردی و متانت به انگلیسی عکس ها را همراه با هنر رژیم اسلامی توضیح می داد که من در اینجا نه شعار می دهم و نه بلندگویی دارم و نه مزاحم کسی هستم. تنها دارم این عکسها را با توضیحات نوشته شده با خود حمل می کنم تا مردم ببینند در آن کشور چه بر سر مردم می آورند. پلیس هم به توضیحات دوست ما خیلی سمپاتی پیدا کرده و مطرح می کرد که من مشکلی با این ندارم و برای کارتان هم احترام می گذارم ولی دست اندرکاران برنامه از ما خواسته اند شما را بیرون کنیم. این تنها نمونه در این جشنواره نیست. در اکثر این نوع جشنواره ها از میان دست اندرکاران تعدادی پیدا می شوند که با هرگونه مخالفت و یا افشاگری علیه رژیم مشکل دارند. و این داستان ۳۵ سال حکومت اسلامی در داخل و ظاهرا حقوق بشری ها و دموکراسی خواهان در خارج کشور هست.
خیلی ها فکر می کنند که این برنامه ها ممکن است مستقیم کار رژیم نباشد ولی غیرمستقیم از رژیم حمایت کرده و یا توسط عناصری از رژیمی ها طراحی می شود. گفته می شود که از مردم و هنرمندان غیر رژیمی چنین کارهایی با چنین بودجه هایی ساخته نیست. من چون اطلاع و شناخت کافی ندارم کسی و نهادی را هم به وابستگی به جایی متهم نمی کنم و هنرمندان قابل احترامی را هم می شناسم که در این جشنواره ها شرکت کرده و برنامه دارند. اما یک مورد ندیده ام از هنرمندان معترض و مبارز مخالف رژیم دعوت کنند. به طور نمونه گروه خورشید خانم به سرپرستی آرام بیات ۲۵ سال هست در کانادا فعالیت دارد و در این جشنواره ها صدها هزار دلار خرج می شود تا هنرمندی از خارج از کشور بیاورند. یا کارگردان های مبارزی چون یوسف اکرمی و مسعود رئوف و یا خوانندگانی چون شیرین مهربد درکانادا هستند که یک مورد هم به این جشنوراره ها دعوت نشده اند.
اما من چون یک پای ثابت اعتراضات به رژیم اسلامی در کانادا بوده و هستم، و همیشه شاهد چنین افراد و چنین جشنوارههایی بوده ام یک سئوال همیشه ذهنم را به خود مشغول کرده و آن این که چرا همیشه از میان دست اندرکاران تعدادی هستند که مخالف حضور معترضان به رژیم و جنایایت آن حتی در بیرون مراسم هستند. (با این که چندان هم کاری از دست آنها ساخته نیست، چرا که طبق قوانین کانادا هر جمعیت کمتر از ۲۵ نفری می تواند در هر محل عمومی حتی بدون مجوز دولت و پلیس تجمع، اظهار عقیده و بیان و اعتراض کند.) سئوال من این است که این مسئول و یا مسئولان ناآگاهانه این کار را می کنند، و یا جیره و مواجب بگیر رژیم هستند و یا شغلشان چنین ایجاب می کند؟!
در هر حال کمونیست ها با این که همیشه در اکثر نظام های دیکتاتوری و فاشیستی که به شهادت تاریخ از اولین قربانیان رژیم ها بوده اند، پیشگام مبارزه برای خوشی، شادی، رفاه، آسایش و خوشبختی مردم بوده اند و مقایسه ی آنها با جریانات اسلامی و ارتجاعی وقاحت ویژه ای می خواهد.
چاپ و انعکاس دیدگاه های اب دوغ خیاری از نشریه ای با ۲۳ سال سابقه!… کمی بعید است ….اما ایشان بدون هیچ مدرک و دلیلی بعضی از برگذار کنندگان جشن تیرگان را خاتمی چی و ۲۲ خردادی خطاب کرده در صورتی که خود ایشون دارند با خاتمی چیها همکاری میکنن آقای بیژن فتحی پدر محمد و عبدالله در مضاحبه با رادیو زمانه..( قبل از عدام فرزندانشان ) میفرمایند که…. فرزندانم به خاطر فعالیت سیاسی من در قبل و بعد از انقلاب قرار است اعدام شوند
آقای فتحی هم اکنون در ترکیه بهسر میبرد…ایشان افزود: من مسئول ستاد انتخاباتی آقای محمد خاتمی بودم! و در راهاندازی حزب مشارکت فعالیت داشتم…
موفق باشید. به امید یک دنیای انسانی
بیژن فتحی: فرزندانم به خاطر فعالیت سیاسی من در قبل و بعد از انقلاب قرار است اعدام شوند
او در مورد علت طرح چنین اتهاماتی، گفت:«فرزندانم به خاطر فعالیت سیاسی من در قبل و بعد از انقلاب قرار است اعدام شوند.»
آقای فتحی که اسفندماه ۱۳۸۸ از ایران خارج شده است و هماکنون در ترکیه بهسر میبرد، افزود: «من مسئول ستاد انتخاباتی آقای محمد خاتمی بودم و در راهاندازی حزب مشارکت فعالیت داشتم.
مصاحبه بیژن فتحی با رادیو زمانه
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰
محمد و عبدالله فتحی دو برادر جوان در اصفهان اعدام شدند
سایت «کمپین بینالمللی برای لغو مجازات اعدام» به نقل از پدر دو جوان ۲۷ و ۲۹ ساله، گزارش داده است که سحرگاه امروز هر دو فرزندش، عبدالله و محمد پس از آخرین ملاقات با مادرشان، اعدام شدند.
بیژن فتحی، پدر این دو جوان در مورد اتهام فرزندانش به رادیو زمانه گفت: «عبدالله فتحی (۲۹ ساله) و محمد فتحی (۲۷ ساله) بههمراه پنج نفر دیگر فروردینماه ۸۹ به اتهام سرقت مسلحانه دستگیر شدند و با حکم شعبه ۲۴ دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان به ریاست قاضی مقضی به اتهام محاربه در آستانه اعدام قرار گرفتهاند.
به گفته بیژن فتحی، پدر عبدالله و محمد فتحی، مقامات قضایی ابتدا اظهار داشتهاند که این هفت نفر، چند فقره سرقت مسلحانه انجام دادهاند و تعدادی را در شهرهای مختلف به قتل رساندهاند اما چون مقتولی وجود نداشته است، اتهامات را در حد دو فقره سرقت مسلحانه پیگیری کردهاند و در نهایت بحث «محاربه با خدا» مطرح شده است.
بیژن فتحی: فرزندانم به خاطر فعالیت سیاسی من در قبل و بعد از انقلاب قرار است اعدام شوند
او در مورد علت طرح چنین اتهاماتی، گفت:«فرزندانم به خاطر فعالیت سیاسی من در قبل و بعد از انقلاب قرار است اعدام شوند.»
آقای فتحی که اسفندماه ۱۳۸۸ از ایران خارج شده است و هماکنون در ترکیه بهسر میبرد، افزود: «من مسئول ستاد انتخاباتی آقای محمد خاتمی بودم و در راهاندازی حزب مشارکت فعالیت داشتم. همچنین برای آزادی آقای لقمانیان نامه میفرستادم. یک مجتمع غیرانتفاعی داشتم و عضو انجمن صنفی معلمان بودم. همچنین عضو شورای شهرک محل سکونتام بودم. بهطور کلی فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتم و پسرانام در تمام این مراحل با من بودند و فعالیت میکردند و حتا عضو فعال ستادهای انتخاباتی بودند.»
بیژن فتحی چنین عنوان کرد که فرزندانش بهشدت شکنجه شدهاند و تمام اعترافات تحت فشارهای جسمی و روحی بوده است. همچنین آنها در زندان شکایتنامهای در این مورد نوشتهاند اما قاضی به شکایت آنها در دادگاه هیچ رسیدگی نکرده است.
وی در مورد مراحل رسیدگی به پرونده گفت: «این هفت نفر در یک دادگاه دو ساعته به ریاست قاضی مقضی، به جرم محاربه محکوم به اعدام شدهاند. در دادگاه تجدید نظر که وکلا و متهمین حضور نداشتهاند، حکم تأیید شد و پنج نفر دیگر از اتهام محاربه با خدا تبرئه شدند و در حال سپری کردن احکام زندان خود هستند.»
بیژن فتحی ضمن اینکه حاضر به اعلام نام وکیل مدافع پرونده فرزندانش نشد، چنین اظهار داشت که دستگاه قضایی از تحویل گرفتن نامهها و دفاعیات پرونده خودداری کرده است.
محمد مصطفایی، وکیل مدافع و فعال حقوق بشر در سایت شخصی خود در مورد این پرونده، نوشته است: «حکم صادره بههیچ عنوان مطابق با مقررات قانونی نبوده و دلایلی که خانواده متهم به اینجانب ارسال کردهاند نشان میدهد که نامبردگان مستحق اعدام نبوده و مجازات اعدام برای این دو جوان برخلاف اصول دادرسی و مقررات کیفری صادر شده است. »
Mr. Yazdiy, You lost the key hole . 3 people who call themselves
a Human Rights Organization will never get anywhere. Toronto is full of these kind of organizations that just talk and talk and talk from 35 years ago until today. You and all your Marxist friends’s problem is that you are still living in 1357.
If ONE DAY you could keep your ideology for yourself and could stand next to anyone who is against Iranian Regime and have tolerance for their ideology, from Kadivar, Makhmalbaf, Muslim, Secular, Green, Purple or what ever ales, and not calling them people of regime or name them names, or respect their belief, and acknowledge every Iranian has the right to decide about Iran’s future; That is when you show you understand DEMOCRACY and you know the basic about HUMAN RIGHTS.
HOPE to see you on that day!