Blue Jasmin
وودی آلن یک نابغه است. این را خودش هم می داند. در اغلب فیلم هایی که خودش بازی می کند این دیالوگ در گوشه ای از فیلم به گوش می خورد که “من نابغه ام”. اگرچه همیشه این جمله را پشت طنز قوی اش چنان پنهان می کند که به نظر شوخی می رسد، اما این از جدی ترین حرف هایی است که بر زبان شخصیت های او در فیلم هایش جاری می شود. او یک حرف جدی دیگر هم دارد: چند سال پیش که فیلم “غریبه ای بلند قد و سیاهپوش را ملاقات خواهی کرد” (You Will Meet a Tall Dark Stranger) را در جشنواره کن به نمایش در آورد در کنفرانس مطبوعاتی اش گفت که آدم به شدت بدبینی ست. همه کسانی که در سالن بودند قاه قاه خندیدند و من فکر می کردم چرا این ها می خندند، این از جدی ترین حرف هایی است که وودی آلن بر زبان آورده. فریب کمدی وودی آلن را نباید خورد. او از تلخ ترین فیلمسازانی است که تاریخ سینما به خود دیده. اگرچه بسیاری او را وارث اینگمار برگمن می دانند (که مقایسه بسزایی است) تلخی او را شاید تنها بتوان با رومن پولانسکی یا میکائیل هانکه همردیف دانست. نبوغ او هم در همین است که بدفرجام ترین فیلم ها را در چنان طنزی بسته بندی می کند که بیننده با خنده از سینما بیرون می آید با تصور این که فیلمی کمدی دیده. با این حال هرچه پیرتر می شود زهرخندش به زندگی پررنگ تر جلوه می کند.
“جاسمین غمگین” (یا “یاسمن آبی”، اگر بخواهیم جور دیگر ترجمه اش کنیم) از “بازی آخر” (Match Point) هم تلخ تر است. وودی آلن هم مثل رومن پولانسکی به تقدیر تغییرناپذیر معتقد است. این در ساخته های دو دهه اخیرش بیشتر و بیشتر خودنمایی کرد. شخصیت های او تلاشی ورای توان انسان برای در دست گرفتن سکان زندگی خودشان می کنند، اما آنچه در آخر نصیب شان می شود همانی است که روز ازل برای شان نوشته شده است. جاسمین زنی از طبقه مرفه جامعه است. شوهرش با سرمایه گذاری در این جا و آن جا ثروت هنگفتی به هم زده است. اما همه این ثروت از راه های قانونی به دست نیامده. جاسمین، آن طور که خودش می گوید، از پول و سرمایه سر در نمی آورد و می گذارد تا شوهر هر چه می خواهد بکند و او را با جواهر و خانه مرفه و پارتی های پرخرج لوس کند. او حتا بر رابطه شوهر با زنان دیگر هم چشم می بندد. اما نه آن بی قانونی های شوهر بی پایان است و نه این تظاهر جاسمین به نادانی. شوهر که به دام قانون می افتد جاسمین هم همه چیزش را از دست می دهد و بی کس و بی سرپناه مجبور می شود به سراغ خواهری برود که نه تنها در روزهای سرخوشی سراغی از او نمی گرفت بلکه پولی را هم که با اعتماد پیش شوهر سرمایه گذاری کرده بود بر باد داده بود. جینجر، خواهر، بر عکس جاسمین زندگی بخور و نمیری دارد. در یک میوه فروشی کار می کند، از شوهرش جدا شده و با دو پسرش تنها زندگی می کند. چیلی، دوست پسر جینجر، مثل خودش پرکار اما کم پول است. در رختخواب غوغا می کند و برای پسرهای پر شر و شور او مثل پدر است، و مهم تر از همه عاشق جینجر است. با ورود جاسمین این زندگی ساده تکان می خورد. جینجر تصمیم دارد روی پای خودش بایستد و زندگی اش را از نو بسازد، اما نمی تواند از دخالت در زندگی خواهرش هم دست بکشد. عشق و کینه ای که بین دو خواهر وجود دارد عامل محرک داستان فیلم است.
بعد از چند فیلمی که وودی آلن در اروپا ساخت “جاسمین غمگین” نقطه بازگشت او به نیویورک، شهری که دوستش دارد، است. تا پیش از “بازی آخر” که در لندن ساخت، داستان همه فیلم های وودی آلن در نیویورک اتفاق می افتادند. کشف اروپا نقطه عطفی در سینمای وودی آلن به حساب می آید. نه تنها فیلم های او در اروپا بهتر فهمیده می شوند بلکه امکانات فیلمسازی هم برای او که فیلم هایش درآمد مالی چندانی ندارند بیشتر فراهم است. از “بازی آخر” تا “جاسمین غمگین” با یک استثناء همه فیلم های او در اروپا ساخته شده اند. “جاسمین غمگین” هم اگرچه بازگشت او به نیویورک را رقم می زند اما تنها نیمی از داستان در این شهر می گذرد و نیم دیگر در سان فرانسیسکو است. البته علاقه ای که به نیویورک، لندن، بارسلون، و رم نشان می دهد را او از سان فرانسیسکو دریغ می کند و مثل فیلم های دیگرش علاقه ای به شهرگردی از خود نشان نمی دهد. فضاهای داخلی و رابطه های خانوادگی و تنش های ناشی از آن “جاسمین غمگین” را با فیلم هایی مثل “هانا و خواهرانش” (Hannah andher Sisters) و “شوهرها و زن ها” (Husbands and Wives) و “جنایت و گناه” (Crimes and Misdemeanors) هم خانواده می کند.
شخصیت خودپسند و پرنخوت جاسمین پس از سقوط از طبقه مرفه نیویورک به محله کارگرنشین سان فرانسیسکو دو چهره پیدا می کند. از سویی با نگاهی متکبر و رفتاری گستاخ با خواهرش که با لطف پذیرای او شده برخورد می کند و از سوی دیگر رفتاری کوته وار با دندانپزشکی که در مطبش کار گرفته از خود نشان می دهد تا جایی که دندانپزشک به خود اجازه می دهد که به زور او را ببوسد. عملی که بالاخره کاسه صبر جاسمین را لبریز می کند و مجبور می شود به قیمت از دست دادن شغلش با دندانپزشک درگیر شود. بازی زیبای کیت بلانشت شخصیت جاسمین را با تمام زیر و بم هایش چنان آشنا نشان می دهد که گویی سال ها است با او نشست و برخاست داشته ای. عدم اعتمادی که در چشمان او در سر کار ـ در برابر دکتر یا بیماران پرتوقع او ـ دیده می شود هیچ شباهتی به نگاه بی رحم و خشونت آمیزی که در خانه به خواهرش دارد ندارد. این بازی بی تردید نامزدی اسکار سال آینده را برای بلانشت به ارمغان خواهد آورد. سایه بلانشت بر فیلم چنان سنگین است که بازی های دلچسب سالی هاوکینز در نقش جینجر و روبرتو کاناواله در نقش چیلی را نمی گذارد به چشم آیند.
کیت بلانشت همین اواخر نقش بلانش دوبوا در اجرای صحنه ای “اتوبوسی به نام هوس” بازی کرد. جاسمین به شکلی همانی است که تنسی ویلیامز در آن نمایش خلق کرده بود. جاسمین و بلانش هر دو شخصیت هایی هستند که در مقابله با روزمرگی های واقعی جامعه به شدت آسیب پذیرند. “جاسمین غمگین” را شاید بتوان ادای احترامی به تنسی ویلیامز و نمایش پرآوازه اش دانست، کاری که وودی آلن با آن به خوبی آشنا است و پیش از این در برابر فیلمسازان دیگری مثل اینگمار برگمن و فلینی، دو فیلمسازی که ازشان تاثیر گرفته، هم به کار گرفته. در “جاسمین غمگین” او بار دیگر تضادهای اجتماعی را به چالش می کشد. کاری که از سویی در کمتر فیلمی از او دیده شده و از سوی دیگر این اثر و سازنده اش را به “اتوبوسی به نام هوس” و تنسی ویلیامز نزدیک تر می کند.
وودی آلن در هفتاد و هشت سالگی اش و با سالی یک و گاه دو فیلم، یکی از پرکارترین فیلمسازان دنیا است. هم زمان با ساختن هر فیلمش او دارد بازیگران فیلم بعدی اش را انتخاب می کند و فیلمنامه فیلم بعدترش را کامل می کند. اگرچه خودش می گوید ـ و من هم همین طور ـ که “بازی آخر” بهترین فیلمش است، اما “جاسمین غمگین” جایگاهی بسیار بالا در لیست فیلم های او پیدا می کند. از اوایل دهه هشتاد که او در “خاطرات اکلیلی” (Stardust Memories) شروع به کم کردن بار کمدی فیلم هایش کرد، هیچ کدام به اندازه “جاسمین غمگین” غمگین نبوده اند. شخصیت های وودی آلن اغلب از طبقات بالای اجتماع می آیند اما هیچ کدام زندگی شادی ندارند. از این رو شاید بتوان “جاسمین غمگین” را یکی از واقع گراترین و انسانی ترین فیلم های او هم دانست.
سبک فیلمنامه نویسی وودی آلن با سبک معمول در سینمای هالیوود بسیار متفاوت است. او بیننده را به سرعت وارد اصل ماجرا می کند و بعد به کنکاش در عمق روابط انسانی آن ها می پردازد. در “جاسمین غمگین” در همان چهار شات اول فیلم شخصیت جاسمین و تصمیمش برای عوض کردن زندگی اش را بیان می کند و در صحنه بعد با رفتار متکبرانه آریستوکراتی که او در رابطه با راننده تاکسی از خود نشان می دهد شناخت بیننده نسبت به او را کامل می کند. از آن به بعد است که دغدغه اصلی وودی آلن یعنی اسارت آدمی در دست سرنوشت خود را عریان به رخ می کشد.
* دکتر شهرام تابعمحمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینههاى دیگر هنر و سیاست مىنویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.
shahramtabe@yahoo.ca