در سال های کودکی ما را از چیزی به نام جهود می ترساندند که گویا وقتی بچه مسلمانی را تنها گیر آورد او را می دزدد
شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹
در سال های کودکی ما را از چیزی به نام جهود می ترساندند که گویا وقتی بچه مسلمانی را تنها گیر آورد او را می دزدد و به خانه جهودان می برد. با سوزن به بازویت می زند و گریه که می کنی، یکی از آنها با مهربانی آغوشش را باز می کند تا نزدیکش شوی، اما او هم سوزنی در دست دارد. این داستان آنقدر ادامه پیدا می کند تا یک قطره خون هم در بدنت نماند. بعدها که بزرگ تر شدم، فکر می کردم فلسفه این دروغ پردازی دور نشدن بچه ها از حوالی خانه، در آن کوچه های شلوغ جنوب شهر بوده است، اما ماجرا چیز دیگری بود.
در دبیرستان یک همکلاس بسیار صمیمی داشتم که مسیحی بود. در یکی از روزهای محرم، با حالتی که انگار عزمش را جزم کرده تا سئوال مهمی را بپرسد، گفت: «چرا شما بعد از عاشورا در خرابه ها می گردید و استخوان ها و غذای سگ ها را می خورید»؟ در حالی که از این دروغی که در ذهنش نشانده بودند خنده ام گرفته بود، شام غریبان را برایش توضیح دادم. بعدها فکر کردم پیروان ادیان و اندیشه های مختلف، برای واکسینه کردن خود در برابر دیگر ادیان و اندیشه ها، به این دروغ ها متوسل می شوند. مگر در همان دبیرستان گفته نمی شد که در آیین بهائی، ازدواج یا همخوابگی خواهر و برادر اجباری است؟
امروز اما گمان می کنم تخطئه ساده لوحانه باورهای دیگران، به انگیزه واکسینه شدن محدود نمی شود. انسان راحت طلب، ترجیح می دهد به جای درک افکار دیگر، آن افکار را آنقدر سطحی قلمداد کند که حس غرور و خودخواهی خودش را به سادگی ارضاء کند و بیندیشد: آن طرفی ها چقدر پست و ناچیزند، و من چقدر انسان بزرگی هستم که اندیشه ای چنین والا دارم!
اگر موضوع در همین محدوده شخصی خلاصه می شد، چندان دردناک و فاجعه آفرین نبود. اما در عرصه ی اجتماع، این برداشت های کج و معوج از دگراندیشان به دوری و پراکندگی منجر می شود و نفرت تولید می کند. آنان که قصد دارند از دین به عنوان افیون برای تحمیق توده ها و تأمین منافع خود استفاده کنند، به این کج فهمی ها دامن می زنند. منظور من از دگراندیش و دین در اینجا همه باورمندان و باورهایشان است. برای مثال اگر یک مارکسیست به برداشتی انحرافی از اندیشه و رفتار یک مسلمان دست بزند، آن مسلمان دگراندیش است و مارکسیسم به منزله افیون در تقابل با او به کار گرفته شده است.
چنین تولید نفرتی، برای جنگ و قهر و خشونت کاربرد دارد. وقتی به جوان های مسلمان گفته می شود «کمو» یعنی خدا، و «نیست» هم که یعنی نیست، وقتی مسلمان میانسال می پذیرد سوسیالیسم یعنی به اشتراک گذاشتن همه چیز، از جمله زن، و وقتی یک دگراندیش می تواند این احتمال را قبول کند که یک روحانی (هرچند مرتجع) در مورد تجاوز جنسی بازجو به زندانی فتوا داده است « احتیاط واجب آن است که قبل از اینکار حتما وضو بگیرد و هنگام عمل ذکر گوید. اگرزندانی زن است هم از فرج و هم از دوبر دخول اشکال ندارد بهتر است در محل بازجویی کس دیگری نباشد، اما اگر زندانی مرد است احوط است در حضور دیگر بازجویان دخول صورت گیرد.»، باید از ابعاد تولید نفرت نهفته در هراس بود و باید به دنبال دست های توطئه گری بود که این نفرت را دامن می زنند.
مسلم آن است که حاملان این افکار، سبز نیستند، زیرا جنبش سبز با خشونت مخالف است و به جای دامن زدن به نفرت، همگان را به صف صلح و عشق و کار فرا می خواند. سبز نه تنها در رفتار، بلکه در گفتار و حتی در پندار هم خشن نیست. سبز، خسرو گلسرخی است که پس از این همه سال، جمله معروفش در مورد مارکسیست لنینیست بودن و احترام به اسلام، مانند آبی زلال، آتش کینه های کور را فرو می نشاند.
اکنون شاهدیم کودتاگران، برای ایجاد کینه اجتماعی، از سبزها چهره ای را که می خواهند می سازند. آنها برای مبارزه با دشمنی که در ذهن عوام تصویر می کنند، لازم می بینند چهره ملکوتی سبزها را به عامیانه ترین شکل تخریب کنند. یک روز با تفسیر و تعبیر دلخواه شعارهایشان، آن ها را برانداز می خوانند. روز دیگر آنان را دست در دست سرکوبگران و در مقابل مردم فلسطین و لبنان وانمود می کنند. یک روز بهانه پاره کردن عکس امام را مطرح می کنند و روز دیگر در یک سایت علامت شیطان پرستان را کشف می کنند. امروز هم گویا می خواهند به نام سبزها کارناوال عاشورا راه بیاندازند و عواطف عزاداران را با دروغ پردازی تحریک کنند. در حالی که خود بهتر از هر کس می دانند سبزها با درک های متفاوتی که از رابطه دین و دولت دارند، با دخالت دولت در دین و نیز با دین دولتی موافق نیستند و با برداشت های مختلفی که از رابطه سیاست و دیانت دارند، نه می خواهند سیاست و شعار و راهپیمایی را به عزاداران حسینی تحمیل کنند و نه ظرفیت های قیام عاشورا را در پالایش اخلاق و بازگویی ارزش های انسانی نادیده می گیرند.
سبزها از این همه بری هستند. آنها یاد گرفته اند و یاد می گیرند که بر باور خود بمانند، بدون آن که دیگران را تخریب کنند. سبزها این بار تنوع رنگ ها را پذیرفته اند و نیازی نمی بینند برای پیگیری راه درست، درکی کج و معوج از دیگران ارائه دهند. این یکی از بزرگ ترین دستاوردهای جنبش سبز است که تکیه بر آن، هم خطر ذوب شدن در یک فرد و میدان دادن به انحصار طلبی را از بین می برد و هم از جنگ حیدری – نعمتی، و به جان هم انداختن سکولار و مذهبی جلوگیری می کند.
4 دی ۸۸