توضیح: اخیرا جامعه ایرانیان تورنتو شاهد هفته نامه هایی است که با کاغذهای رنگی و اعلا و پشتوانه های امدادهای غیبی بچاپ می رسند و تنها چیزی که در چنته آنان  …
شماره ۱۲۰۱ ـ پنجشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۰۸

(مراد از بربری نامه، آنهایی است که فقط غم نان دارند و وطن از یادشان رفته)

توضیح: اخیرا جامعه ایرانیان تورنتو شاهد هفته نامه هایی است که با کاغذهای رنگی و اعلا و پشتوانه های امدادهای غیبی بچاپ می رسند و تنها چیزی که در چنته آنان یافت نمی شود ایران عزیز است، به بهانه اینکه ما سیاسی نیستیم!! از آنها باید پرسید نوشتن از انتخابات کانادا سیاسی است یا کلاس آشپزی!؟ و حتی یکی از این بربری نامه ها خواهان بازگشایی سفارت فخیمه ولایت فقیه در تورنتو شده بود و خبرندارد که جمهوری اسلامی سالهاست دفتر و دستک در تورنتو دایر کرده و آدرس آنها را می توان از برخی قصابی ها و دفترداران پرسید، عزت زیاد.
————–
اجداد ما پس از فرار از جهنم ولایت فقیه و استقرار در نیمکره شمالی قاره آمریکا، سالها طول کشید تا توانستند درازترین خیابان جهان را کشف کرده و به آنسو مهاجرت نمایند. در سالهای آغازین این کوچ بزرگ، اجداد عزیز ما سرگرم نوشتن کیس و گرفتن اقامت بودند و به طول و عرض سرزمین جدید توجهی نداشتند و هر جا سرایی بود فرود می آمدند، اما هنگامی که ضلع شرقی جیب شلوارشان از ورقه های سبز و قرمز انباشته شد و کیف پولشان مملو از کارت هایی گشت که به آن کردیت و دبیت می گفتند، شروع کردند به بالا رفتن از خیابانی که بعدها متوجه شدند درازترین خیابان جهان است و یانگ نام دارد. و چندین سال پس از این کشف عظیم بود که مهاجرت پردامنه دارتری از مناطق دان میلز و اسکاربرو به شمال خیابان یانگ شروع شد تا جایی که از ساکنان سرزمین اصلی نیز سبقت گرفتند و دولت مرکزی را مجبور نمودند تا آنان را به رسمیت بشناسد.
***
با اینکه جیب این اقوام مهاجر لبریز از دلار می شد اما باز هم غم نان داشتند. نان بربری! و بدین ترتیب اولین بربری ها در آنسوی اقیانوس افتتاح شدند.
دلاوریه جهانگرد فرانه سوی در سفرنامه خود می نویسد: مهاجرین سرزمین کهن تنورهایی اختراع کرده اند که به آن فر می گویند و برخلاف انواع اولیه خود که با مازوت کار می کردند، برقی هستند و این تنورهای برقی توانسته به یکی از بزرگترین آرزوهای ایرانیان خارج از کشور جامه عمل بپوشانند و مهاجران جدید اگر در قسمت های دیگر آن چنان پیشرفتی نداشته اما در بخش شکم نبوغ خود را به رخ جهانیان کشیده اند و هرگاه می خواهند عظمت و شکوه گذشته خویش را به غربی ها نشان دهند آنان را به رستورانی ایرانی دعوت می کنند!
***
پس از این اختراع که نقطه تحولی در زندگی مهاجران جدید محسوب می گشت، تازه واردان یک بار دیگر توانایی شگفت انگیز خویش را به کار گرفته و سلاح دوگانه خود که هم مصرف صلح جویانه داشت و هم از آن به صورت آتش بازی استفاده می کردند یعنی منقل را به کار گرفتند چرا که پی برده بودند زندگی با همه شیرینی اش بدون کوبیده و بربری برای آنان بسیار تلخ خواهد بود.
به دنبال این پیشرفت های حیرت انگیز، اولین بقالی های سنتی ایرانی در دنیای مدرن غرب شکل گرفت وسنت و مدرنیته در شکل شکمی آن بهم آمیخت.
مادام دلا هاونگیه مورخ شهیر می نویسد: شکم هایی که آماده هضم کوبیده و بربری بودند شاید می توانستند اندکی اندوه شکوه روزهای طلایی از دست رفته و افتاده به زیر نعلین ملایان را نیز ببلعند.
***
و بدین سان بربری ها یکی پس از دیگری افتتاح شدند و به موازات آن بربری نامه ها نیز شکل گرفتند. مادام دلا هاونگیه اضافه می کند: مهاجران جدید احساس می کردند به بقالی بیشتر احتیاج دارند تا کتابخانه و مراکز فرهنگی، چون کتاب را نه کسی می خرید و نه کسی می خواند و از همه مهمتر همیشه در این اندیشه غوطه ور بودند که به اندازه هزاران سال فرهنگ غنی در صندوق غارت شده ذخیره “عرضی” پس انداز دارند و در نتیجه تا تنور داغ است باید بربری را چسباند. با ورود بربری و کوبیده به خانه های اقساطی دامنه تبلیغات نیز گسترش یافته و بربری نامه ها توسعه پیدا کردند و تبدیل به یلوپیج شدند.

ظهور اولین داروغه در جامعه ایرانیان تورنتو

یک ضرب المثل روسی می گوید ایرانی ها گاه چنان در سنت و نوستالژی غرق می شوند که سالن مد لباس خود را در کنار سفره ابوالفضل پهن می کنند! این ضرب المثل روس شاید تاییدی باشد بر گفته دانشمند بی سواد ایرانی، ملامحمود احمدی که قرنها پیش گفته بود، ماها حاضریم برای پرتاب موفقیت آمیز موشک هایمان آش نذری قسمت کنیم و به امامزاده داوود دخیل ببندیم!
***
با مرگ محرمعلی خان در دهه پنجاه شمسی به نظر می رسید حرفه داروغه گری از جهان رخت بر بسته اما انقلاب خیلی شکوهمند امام راحل غلط بودن این فرضیه غیرعلمی را ثابت کرد و تجربه نشان داد که داروغه گری در ضمیر انسان ها نقش بسته و از قوانین خاص خود پیروی می کند و به زمان و مکان محدود نمی شود. وهنگامی که ایرانیان تورنتو حضور پررنگ اولین داروغه را به چشم خود دیدند، به یاد آن ضرب المثل چینی افتادند که می گوید: جامعه ای که بربری نامه تولید می کند احتیاج به داروغه دارد!
این جناب داروغه چند هفته قبل با نوشتن مطلبی در یکی از نشریات به یک بربری نامه هشدار داده بود که از چاپ عکس های مستهجن و خلاف عفت عمومی کانادا، خودداری نماید والا با امت همیشه در صحنه و کفن پوش کانادا طرف خواهد بود.
***
داروغه معروف جناب بنی بلا، مثل مرده ای که می خواسته از خجالت مرده شور در بیاید تصمیم داشته از خجالت جمهوری اسلامی که سالها جورکش ایشان بوده بدر آید.
می گویند سابقا به خاطر اینکه مرده شور، مرده را مثل تکه ای چوب به گوشه ای پرت نکند چیزی در جیب مرده می گذاشتند تا از مرده شور خجالت نکشد.
و گویا سعدی شیرازی می دانسته که قرنها بعد اشخاصی پیدا خواهند شد که از زندگی در میان جامعه ایرانیان کانادا احساس تلخی بکنند. به همین دلیل فرموده است:
زاهدی در میان رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی
کسی چه می داند شاید از آن ۷۵ میلیارد دلاری که از خزانه مملکت غیب شده چیزی هم به جناب بنی بلا برسد به قول معروف هر چه از دست دزد در بره گیر رمال می افته!
***




عجب “زمانه” ای شده!

هنوز چند هفته ای از حضور پرشور مسئولان رادیو زمانه در تورنتو نگذشته که گندش درآمده که بعله برخی از مدیران این رسانه در سفر به مملکت امام زمان با مقامات وزارت ارشاد دل داده اند و قلوه گرفته اند.
پیک نت و وبلاگ امیرفرشاد ابراهیمی، ضمن خبر برکناری مدیران مذکور ازسوی هلندی هایی که سرمایه گذار آن رادیو هستند، گزارش داده اند که علاوه بر همان برخی ها، یک خبرنگار این رادیو نیز از خارج به وزارت خفیفه گزارش می داده و جالب اینکه زعمای رادیو زمانه در سفر به تورنتو طوری از خدمات گرانبهای این رادیو حرف می زدند که انگاری می خواهند داغ به دل یخ بگذارند.
رندی می گفت اگر این حرفها را نزنند دکانشان تعطیل می شود. گفتم به درویشی گفتند در دکانت را ببند دست گذاشت دم دهانش.
اخیرا نیز معلوم شده که یکی از خبرنگارانی که در ایران ممنوع الخروج شده و توانسته بود با وعده همکاری پاسپورت خویش را پس بگیرد به محض خارج شدن از ایران قضیه را تمام و کمال به خبرنگاران بدون مرز گزارش داده و احتمالا در آینده گندکار بیشتر در خواهد آمد چرا که معلوم نیست چند نفر هستند که هنوز به این سازمان گزارش نداده اند!
***
اگر خاطرتان باشد پس از انتصابات کنگره ایرانیان، پرسیدم که آیا عوامل جمهوری اسلامی که با ذخیره ارزی و عرضی به کانادا می آیند خواهند توانست سناتور انتصابی این کنگره بشوند یا خیر؟ (چون کمبود ذخیره ارزی خواه ناخواه استقراض خارجی را در پی داشت) یکی از ابوابجمعی کنگره جمله استفهامی ما را به صورت خبر نوشت و به ناثواب استدعا کرد که بعله اسد چنان گفته و خلاصه مهر واپس گرایی و قبیله گرایی را چسباند توی پیشانی نحس ما و کلی داد و هوار راه انداخت، حالا که گند کار درآمده و میلیاردها دلار گمشده از خزانه مملکت کم کمک سر از کانادا در می آورد، معلوم می شود که خیلی خوش گذشته و احتیاجی هم به داد و هوار نبوده چون از دهان ایشان تا گوش چپ اسد چهار وجب بیشتر نبوده (چون ما یک گوش بیشتر نداریم و حتی عمل مفصل سال ۵۶ در بیمارستان شهریار شیراز نیز نتوانست شنوایی گوش راست را به ما برگرداند و شاید یکی از عللی که ما در نوجوانی سوسیالیست شدیم همین باشد چون فقط گوش چپ ما می شنید!)
البته ما بخیل نیستیم و سیری دوستان روسفیدی ماست، از قدیم هم گفته اند هر جا دیدی دعواست بدون که سر مال دنیاس.
یکی مدتها قبل به من گفت چرا خودت را خسته می کنی چون برخی ها هیچوقت نمی فهمند. جوابش دادم حق با شماست چون هر کس فهمید مرد و هرکس نفهمید برد. اما اسد برای کسانی می نویسد که شاید خبر نداشته باشند دور و برشان چه می گذرد و نه برای کسانی که . . .
می گویند قدیم ها دعانویس ها به زنان سفارش می کردند برای اینکه شوهرشان مطیع شود به وی مغز خر بخورانند. زنی کله خری به دست آورد و در قابی چینی کنار حوض گذشت. در همین حین شوهرش سر رسید و از کله پرسید: زن گفت از منقار کلاغ افتاده. زن همسایه ای که به خانم خانه کمک می کرد گفت زیاد به خودت زحمت نده چون کسی که نمی داند کلاغ چطوری می تواند کله چهار منی را به منقار بکشد و چگونه کله ای با این سنگینی از بلندی افتاده در ظرف چینی و ظرف را نشکسته، مغز خر نخورده هالوست!

asad22@rogers.com