۱

سال ها قبل وقتی قبیله آدمخوران آمازون، گمشده ای را در اعماق جنگل پیدا کردند و او را خوردند، چنان الم شنگه ای به پا شد که انگار دنیا به آخر رسیده. و وقتی خبرنگاران از رئیس قبیله سئوال کردند چرا آن بیچاره را خوردید؟ رئیس قبیله در حالی که دندانش را خلال می کرد جواب داد، نمیخوام پشت سر مرده حرف بزنم ولی طرف خیلی هم آدم نبود، خودش می گفت که بویی از آدمگری نبرده. می گفت، تا به حال چند هزارهمنوع خودم را در ویتنام و خلیج خوکها و شیلی و خاورمیانه خورده ام. خدابیامرز عذاب وجدان داشت و مصرانه تقاضا می کرد بخوریمش. چون دکترها گفته بودند کودک درون اش سالهاست مرده. باورش نمی شد. تمام جنگل را برای پیدا کردن کودک درونش گشته بود. یک بار هم گیر داده بود به تارزان که من پدرتم. و تارزان در حالی که می خندیده جواب داده بود حالا که من هنرپیشه و معروف شدم سروکله ات پیدا شده و در حالی که ناپدید می شد گفته بود دیر اومدی باباجون. رئیس قبیله آهی کشید و ادامه داد، چیزی نمانده بود رابطه ما و همسایه های وحشی را شکرآب کند. چون فریاد می زد، من درنده ام، من یک حیوان ام. ببری خان شاکی شد و گفت ببند اون دهن صاب مرده تو. شیرخان هم ضمن یک غرش شدید گفت، ما همنوعان خودمان را نمی خوریم عوضی. ما هم به یکی از اعضای قبیله گفتیم، بخورش ثواب داره. عضو قبیله شاکی شد که اخوی من هشت سر عائله دارم این بدبخت همش استخونه و نیم کیلو گوشت تو cartoon-Hتنش نیست. اینطوری شد که مجبور شدیم به عنوان مزه ازش استفاده کنیم.

۲

بعد از اختراع تلویزیون های لوس آنجلسی مد شده بود که آدمیزاد از صغیر و کبیر به دنبال کودک گمشده خود بگردند. پسر و پدر دعوا می کردند، می گفتند تقصیر کودک درون است. بین مادر با دختر شکرآب می شد، می انداختند گردن کودک درون. خاله و خاله زاده سایه همدیگر را با تیر می زدند، کودک درون را قربانی می کردند. چون از روز اول خلقت مُد شده بود که همه تقصیرها را بیندازد به گردن موجودی به نام قضا و بلا که وجود خارجی نداشت. موجودی که با پیشرفت علم روانشناسی به کودک درون تغییر ماهیت داد. و این طوری شد که یافتن کودک درون، تبدیل شد به یک صنعت پردرآمد. و ده ها موسسه و شرکت و انسان خیر آستین ها را بالا زدند و به کمک آدم هایی شتافتند که از پیدا کردن کودک درون خویش عاجز بودند. اما پس از آن که نوزادی به نام داعش، از پسامدهای نفتی (پسامد اسم لاتی زباله است) خاورمیانه سردرآورد، قضیه کاملا برعکس شد. این بار پیدا کردن پدرِ درون مُد شد. و چون پای پدران بیشماری درمیان بود- چرا که ازمایش دی ان ای نشان می دهد که گویا داعش بیش از یک پدر دارد ـ جستجو برای پیداکردن پدران درون در دستور کار کارشناسان قرار گرفت. اما گویا این تو بمیری ها ازآن تو بمیری ها نیست چون پدر درون برخلاف کودک درون، در شب تاریک، نزدیکی می کند و در روز روشن غیبش می زند.

۳

– سلام برادر، گفتند شما متخصص پیدا کردن پدرِ درون هستید؟ می توانید کمک کنید پدرِ درونِ این بچه را پیدا کنیم. چون خودش را خراب کرده و چیزی نمانده دنیا را به گند بکشد.

– اسمش چیه؟

– این بچه؟ آها، طفلکی چند ماه بیشتر نداره، اسمش داعشه.

– نه ولله ما چیزی ندیدیم.

– خدا وکیلی پدرش را نمی شناسید؟

– به این سوی چراغ نه.

– پس چرا تابلو زده اید، پیدا کردن انواع پدر درون در کمترین زمان ممکن؟

– حالا ما یک غلطی کردیم حضرتعالی چرا باور کردی!

– گفتند همین الان از این جا رد شده، کلی هم گرد و خاک کرده چطور شما ندیدی؟ اوباما و کامرون و نتانیاهو و هم کلا زده اند زیرش.

– خب ماها صورت مان آنطرف بود، متوجه نشدیم.

– از قبل هم با ایشان آشنایی نداشتید؟ در سفر حج، سفر عتبات، خلاصه در یک جایی با ایشان همسفر نبودید؟

– اصلا اااا و ابدا.

– اخوی یعنی شماها با این همه ماهواره و سازمان های عریض و طویل و بهپاد نمی دانید پدر این بچه کیه؟ پس بفرمایید که این بچه از آسمان آمده؟

– شک نکنید از آسمان آمده چون خودش هم ادعا می کند که به آن بالاها وصل است، بهترین کار این است که حواله بدهی به تیغ بران ابوالفضل عباس.

– همه این بدآموزی ها به خاطر این است که از روز اول به خاطر درهم و دینار، تیغ دوسوسمار گذاشتید کف دست بریده ابوالفضل و تبلیغ بریدن به بچه ها نشان دادید.

– مواظب حرف زدنت باش تیغ بران ابوالفضل با کسی شوخی نداره

– فعلا که این بچه صدتا مثل ابوالفضل توی جیبش است و تیغ اش خیلی بران تر از تیغ ابوالفضل است. درثانی، اگر قرار بود به تیغ بران جناب ابوالفضل حواله بدهید پس این همه خرج و مخارج و این سازمان های گل و گشاد سیا و موساد و اینتلیجنت به قول همولایتی ما سی چنه؟

– بچه باید بچگی بکند، بزرگ تر که شد سر براه می شود.

– نکند این داعش همان کسی است که وعده ظهورش را داده اند چون یک مرتبه سر از چاه سامرا در آورده و کفار را گردن می زند؟ بمب و موشک و لیزر هم جلودارش نیست؟

– یافتم یافتم، خودشه، پدرِ درونش را پیدا کردم، پسر تو محشری، همینجا باش تا من برم به کاخ سفید خبر بدهم و مشتلق بگیریم. زود باش تا من برمی گردم سیصد و سیزده تا آدم دبش پیدا کن چون لازم می شه.

– اینطوری خوبیت نداره، برو از تو حموم عمومی موصل، لخت بپر بیرون و بگو یافتم یافتم پدرِ درون داعش را یافتم…

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com